تابناک : زندگی علامه شهید استاد مرتضی مطهری سرشار از ایمان، صداقت، اخلاص و توکل بود. او فیلسوفی عارف، عالمی عامل و مجاهدی خستگی ناپذیر بود که در کنار مبارزه با رژیم ستمشاهی پهلوی با انحرافات فکری و اعتقادی دوران خویش مقابله کرد و سرانجام توسط گروهی التقاطی به شهادت رسید و جمهوری اسلامی ایران از برکت حضور او بی بهره گردید؛ هرچند آثارش همواره چراغ فروزان انقلاب اسلامی بوده و خواهد بود.
در چهل و دومین سالروز پیروزی فجر نهضت اسلامی ایران، نگاهی گذرا داریم به برخی از اقدامات و تلاشهای آن شهید که به حق یکی از پیشگامان قیام امام خمینی (ره) بود.
خیلی زود به انحراف سازمان منافقین آگاهی یافت
حضرت آیت الله خامنه ای: تا سال ۴۹ و ۵۰ خیلی مسائل انحرافی در محیط مبارزه به چشم نمیخورد. وقتی که منافقین دستشان را رو کردند و نوشتههای ایدئولوژیک آنها کم کم پخش شد، آقای مطهری بیش از همه حساسیت نشان داد، چون من به یاد دارم که در سال ۵۱ تلاش فراوانی شد که امام را وارد کنند که این حرکت جوانها را تایید کنند که به نام «مجاهدین» و ... بودند، اما امام سخت ابا کردند و یک بار کتابهای مجاهدین را خوانده و گفته بودند اینها همان حرفهای لنین و ارانی است؛ پس حرفهای شما کدام است؟ مرحوم مطهری در معرفی اینها به امام نقش بسیار داشتند.
او از سیاست کنار نکشید
شهید آیت الله بهشتی: مرحوم آقای مطهری از همان زمان که وارد قم شدند، به مسائل مبارزاتی سیاسی مردم علاقه نشان میداد و طلبه فاضلی بود که خود را از سیاست برکنار نمیدید و نمیگرفت. مرحوم آقای مطهری، هم در رابطه با فعالیتهای سیاسی و هم در رابطه با فعالیتهای مترقی فرهنگی و فکری اسلامی قرار داشت و در این زمینهها هم علاقهمند بودند.
از سال ۱۳۴۱ به بعد که مبارزات به رهبری امام خمینی وضع تازهای به خود گرفت و در سال ۱۳۴۲ که من در زیر فشار ساواک ناچار شدم قم را ترک کنم و به تهران آمدم و در آن گروه روحانیونی که از طرف امام برای کار با هیاتهای موتلفه اسلامی تعیین شدند، مرحوم آقای مطهری هم شرکت داشتند. به هر حال از آن موقع به بعد در مبارزات شرکت داشتند تا مرحله اخیر که روحانیت مبارز در تهران تأسیس شد، ایشان عضو برجسته و مؤثر تشکیلات مرکزی روحانیت مبارز بودند.
هم مورد اعتماد امام بود و هم مردم
مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی: امام خمینی، سخت به شهید مطهری اعتماد داشتند و به همین جهت مسئولیتهای عمدهای را به ایشان محول میکردند. روحانیت و مراجع دیگر هم با اعتماد کامل به صلاحیت علمی و عملی ایشان، از مسئولیت پذیری استاد مطهری راضی و خشنود بودند.
قشر تحصیل کرده و دانشگاهیان مبارز هم در وجود مرحوم مطهری، اسلام شناسی متعهد و قابل اعتماد میدیدند. توده مردم آشنا با ایشان و مخصوصا بازاریان مسلمان هم ایشان را از هر جهت شایسته و لایق میدانستند.
حضور آقای مطهری به عنوان یکی از چهرههای بسیار معتبر با سه جنبه مشخص قابل توجه است. ایشان مثل یک تیر سه شعبه از سه جهت بر قلب دشمن میزد. از بازار، دانشگاه و حوزه نیرو میگرفت و با انتقال قدرت از امام به این سه مرکز مردمی، به عنوان نقطه ارتباط، بسیار ارزنده و کارآمد و حلال بسیاری از مشکلات انقلاب جوان ما بود.
شهید مطهری نقش عظیمی در حوادث پانزده خرداد ۴۲ داشتند و به همین جهت، ایشان جزو شصت و چند نفر علمایی بودند که در ارتباط با حادثه ۱۵ خرداد به عنوان عامل محرک بازداشت و در زندان شهربانی محبوس شدند. برگی از پرونده ایشان، یکی از سخنرانی هایشان در مسجد هدایت بود که جهت مبارزه را در آن سخنرانی به طرف شخص شاه و رژیم سلطنت هدایت کرده بودند. چیزی که آن روز، هم در مبارزه تازگی داشت و هم برای رژیم غیر قابل تحمل بود. جرم وی در پرونده هم همین مساله بود که میگفتند چرا مساله را بدین شکل مطرح کردید؟ درسها و بحثهای استاد در جمع زندانیان و اثری که روی افکار دیگران گذاشت، خود فصل دیگری از خدمات و ارزش وجود ایشان را تشکیل میدهد.
تا رسیدیم به زمانی که من از سربازخانه فرار کرده بودم و در تهران مخفی زندگی میکردم. استاد مطهری هم از زندان آزاد شده بود و دوستان و هم رزمان دیگر هم در تهران جمع بودند. امام غایب بودند و بار مسئولیت اداره مبارزه به دوش رهبران درجه دوم افتاده بود و مراجع قم و مشهد کمک زیادی نمیکردند. افرادی مثل مطهری و دوستانش بودند که جای خالی امام و رهبر انقلاب را پر میکردند.
جامعه مدرسین در قم و مطهری و همفکرانش در تهران نگذاشتند پرچم مبارزه از اهتزاز بیفتد و چند ماه غیبت امام را به خوبی جبران کردند. رفته رفته امام هم پس از مدتی انقطاع از حوادث بیرون، در جریان نهضت قرار گرفتند و از هدایت و رهنمودهای پیامبر گونه شان بهرهمند شدیم.
پیشنهاد به امام خمینی(ره)
علی مطهری:در مبارزات سال ۵۷ در اعتصاب کارکنان صنعت نفت، نفت کشور ایران هم به خارج صادر نمیشد و هم مصرف داخلی تأمین نمیشد و مشکلاتی برای مردم پیدا شده بود. شهید مطهری طرحی به امام پیشنهاد کرد که مصرف داخلی تأمین شود؛ به دو جهت، هم اینکه نظریه مارکسیستها را که میگویند انقلاب یک انفجار است و باید آنقدر جامعه سختی ببیند تا منفجر شود و انقلاب رخ دهد، قبول نداشتند و هم اینکه ایشان معتقد بود، چون تا آن موقع امام فقط به تخریب و نفی حکومت پرداختهاند، با این کار یک نقش ایجابی و اثباتی برای امام ایجاد میکنیم که نفت مردم تأمین شود و از این طریق عملاً امام رهبری حکومت را به تدریج به دست میگیرد؛ لذا ایشان پیشنهاد میدهد که هیأتی از طرف امام به خوزستان و پالایشگاه نفت آبادان برود و با کارکنان صنعت نفت صحبت کند که مصرف داخلی را تأمین کنند. اعضای هیأت را هم خود شهید مطهری به امام پیشنهاد میدهد: آقایان مهندس مهدی بازرگان، مهندس کتیرایی و حجتالاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی. امام هم پذیرفتند و اعلام کردند. آنها که رفتند، نفت داخلی تأمین شد و خیلی کار موفقی بود.
توزیع رساله های امام خمینی در فریمان
هادی جوان (خواهرزاده استاد شهید): استاد رسالههای امام را به فریمان میفرستادند. این رسالهها توسط آقای موحدی ساوجی به فریمان میرسید. یادم میآید که درسال ۴۶ کسی جرات نداشت اسم امام را ببرد، وقتی از ایشان میپرسیدیم: از چه کسی تقلید کنیم؟ میگفتند: در درجه اول آقای خمینی، به نظر من، در بودن آقای خمینی، بی انصافی است که از دیگری تقلید کنید. میگفتیم: ما به ایشان دسترسی نداریم. میگفتند: رساله ایشان را بخوانید. یک بار یک سری کارتن آورده بودند که رویش نوشته بود: «خاطرات زندگی من، نوشته محمدعلی کلی». من با خودم گفتم: محمدعلی کلی، به چه درد ما میخورد؟ بعد دیدم کتاب کلی دکور بوده است و زیر آن رساله امام بود.
بعد از قیام قم، ایشان به فریمان تشریف آوردند. چون تصمیم داشتند که نوارهای قم تکثیر شود، به من گفتند: هادی! نوارهای قیام قم را بیاور فریمان، تکثیر کن و به مردم بده. گفتم من که در مشهد کسی را نمیشناسم، کسی را معرفی کنید که بروم و نوارها را از او بگیرم. گفتند: هرکسی را که میشناسی بگو تا تو را به او معرفی کنم. عرض کردم: مرا به آقای کامیاب معرفی کنید، گفتند بسیار خوب! آقای کامیاب، آدم خوبی است. یادداشتی برای آقای کامیاب نوشتند و مرا معرفی کردند.
سران این سازمان، از شاه هم بدترند
یکی از ویژگی های مهّم شهید مطهری، تیزبینی ایشان بود. وی به جهت احاطه بسیار به معارف اسلامی و مکاتب جدید و نیز هوش و ذکاوت ذاتی بالا، وقتی با آثار و افکار مکاتب، گروه ها و اشخاص آشنا می شد، به زودی به هدف آنها پی می برد.
ایشان وقتی آثار سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را در سال ۱۳۵۴ دیدند، فرمودند: سران این سازمان، از شاه هم بدترند.
شهید مطهری همان زمان اعتقاد داشت که این سازمان مارکسیستی است و اسلام را وسیله رسیدن به اهداف خود قرار داده است. در آن زمان، انحراف فکری این گروه، حتی برای بیشتر مبارزان مسلمان هم قابل هضم نبود.
برخورد قاطع استاد با سازمان منافقین
حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر ناطق نوری: در نوفل لوشاتو برنامه ریزی کرده بودند که اداره مراسم استقبال از امام خمینی به دست مجاهدین خلق باشد. وقتی از این برنامه خبردار شدیم، در تلفن خانه مدرسه رفاه جمع شدیم. همه عصبانی بودیم که اگر فردا اینها بهشت زهرا بیایند و تریبون به دست اینها بیفتد چه میشود؟ چند تن از ما با سید احمد صحبت کردیم. در همین لحظه، آقای مطهری فرمود: تلفن را به من بده. ایشان تلفن را گرفت و با عصبانیت به حاج احمد آقا گفت: آقای حاج احمد آقا این که من میگویم ضبط کن و ببر به آقا بده. احمد آقا گویا به ایشان گفته بود ما داریم حرکت میکنیم؛ امام هم راه افتاده و سوار ماشین شده است. مرحوم مطهری گفت: من نمیدانم؛ این جملهای را که من میگویم به امام بگو. احمد آقا گفت: چیست؟ گفت: به امام بگو مطهری میگوید: اگر فردا شما بیایید و تریبون بهشت زهرا دست مجاهدین خلق باشد، من دیگر با شما کاری نخواهم داشت. تا این جملات را شهید مطهری گفت، حاج احمد آقا جا خورد و ایشان خطاب به مرحوم مطهری گفت: آقا هر کاری شما کردید، قبول است. فردا تریبون را خود شما اداره کنید.
بعد از این ماجرا تمام بساط مجاهدین خلق را به هم ریختیم و تریبون را از دست آنان گرفتیم.
مگر بت پرست شده ایم؟
دبیرهای دینی کشور جمع شده بودند مشهد برایشان سمینار گذاشته بودند. پیام شاه و وزیر را خوانده بودند. یک تاج گلی هم پای مجسمه رضاخان گذاشته بودند. نوبت مطهری که شد، صحبت کند، گفت: «دبیران دینی ما هم بت پرست شده اند؟!
آرزوی شهادت
حجت الاسلام محسن قرائتی: یکی از شاگردان شهید مطهری برای من تعریف میکرد که حدود بیست سال قبل از پیروزی انقلاب، ایشان نهج البلاغه تدریس میکرد. روزی رسید به خطبه ۲۷ که با این فراز شروع میشود: «اما بعد فان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصة اولیائه» یعنی جهاد دری است از درهای بهشت که خداوند به روی دوستان برگزیده خود گشوده است. استاد وقتی به این جمله رسید، کتاب را کنار گذاشت و گفت: من یک دعا میکنم شما آمین بگویید، گفت: خدایا! به من توفیق بده تا در راه تو به شهادت برسم.
آن استاد بزرگ، پس از سالها تلاش و مجاهدت، در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۸ با تیر جهالت و التقاطی گروهک فرقان به آرزویش رسید و مهمان خدا شد.