فیلم سینمایی «ترافیک» ساخته تحسین شده استیون سودربرگ که برگرفته از یک مینی سریال است، اگرچه نسبتاً طولانی است اما این اثر پیرامون قدرت سهمگینی که درآمدهای گسترده موادمخدر با خود به همراه میآورد، آنچنان پرجزئیات و دقیق ساخته شده که پس از تماشایش تصور میشود این اثر به اندازه کافی طولانی نیست.
به گزارش «تابناک»؛ مینی-سریال «ترافیک / Traffik» در طی بهار سال 1990 با روایتی بسیار پیچیده که چرخه زندگی هروئین را بررسی میکرد، پخش شد؛ از ریشههایش به عنوان یک ماده مخدر در زمینهای کشاورزی مزرعهداران دستتنگ پاکستانی تا پخششدن آن در اروپا و استفادهش در کوچه و خیابانهای انگلیس. پس از یک دهه از پخش ترافیک که فیلمنامه بسیار خوبی برای آن نوشته شده بود،استیون سودربرگ و نویسنده او استفان گاگن تصمیم گرفتند تا این مینی سریال را در غالب یک اثر سینمایی بازسازی کنند و نتیجه این تصمیم دیدنی است.
دو تفاوت عمده بین Traffik و «ترافیک»(Traffic) وجود دارد. اولین مورد این است که در مینی سریال ما شاهد حضور لوکیشن و فضای متفاوتی بودیم. «سودربرگ» تصمیم گرفته تا پاکستان و اروپا در مینی سریال را به ایالات متحده و مکزیک در این اثر تغییر بدهد و به جای اینکه مواد مخدر مورد استفاده هروئین باشد، از کوکائین بهره ببرد. نکته دوم هم این است که یکی از بزرگترین پیرنگهای داستانی مینیسریال یعنی خانواده یک کشاورز پاکستانی که در مخمصه گیر کرده اند و برای تامین نیازهای خانواده مجبور به کشت مواد هستند، به دلیل کمبود وقت از این فیلم کنار گذاشت. دیگر پیرنگهای داستانی اصلی یعنی دو مامور پلیسی که وفاداریشان مشخص نیست، یک مقام رده بالای دولتی که دختری معتاد دارد و یک زن خانهدار که حوصلهش سر رفته و از روی اجبار تبدیل به یک سرکرده مواد شده، همگی بدون تغییر خاصی در این فیلم نیز حضور دارند.
برخلاف بسیاری از فیلمهای سرهمی، «ترافیک» در نهایت تمامی شخصیتها را در یک قسمت پایانی دراماتیک کنار هم نمیآورد تا بتواند توجه بیشتری جلب کند. در حقیقت در بیشتر بخش اثر، داستانهای مختلف با یکدیگر برخوردی ندارند و حتی وقتی در کنار یکدیگر قرار میگیرند، مدت زمان آن بسیار کوتاه است. نیت و قصد اثر این نیست که به ما نشان بدهد شخصیتها چگونه با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و برخی نکات مبهم دربارهی سرنوشت و شانس را نیز بهمان نشان دهد، بلکه بیشتر در این است که مشخص کند تجارت مواد چقدر عمیق است و تا چه حد میتواند گسترش پیدا کند و اینکه حضور در تجارت مواد مخدر میتواند زندگی افراد مختلف را به شکلهای متعدد تحت تاثیر قرار بدهد.
«ترافیک» نمونهها و جنبههای مختلفی از تجارت مواد را نشانمان میدهد؛ مردانی که آن را در هر دو سوی مرز بازرسی میکنند، مردان کت و شلوار پوشی که جنگ را انجام میدهند، افرادی که با پخش آن ثروتمند میشوند و قربانیانی که خود را به هر دری میزنند تا نیازشان برطرف شود. پیام ضد مواد مخدر «ترافیک» به اندازهای که در «مرثیهای بر یک رویا / Requiem for a Dream» دیدیم واضح و رو نیست اما در برخی از لحظات به آن نزدیک میشود.
در دورانی که فیلمهای سینمایی معمولاً 15 الی 20 دقیقه بیشتر از چیزی هستند که باید باشند، این فیلم با زمان نسبتا طولانی 2 ساعت و 30 دقیقه بیش از حد کوتاه است! شاید اضافه شدن نیمساعت دیگر به این زمان میتوانست به فیلم کمک بسیار بزرگی بکند؛ تغییرات اثر را بسیار راحتتر، مدت زمان نمایش بیشتری داشته باشد و انگیزههای هر کدام از شخصیتها در طول اثر را شفافتر نشان دهد. کاملاً واضح است که بخش بزرگی از فیلم در تدوین نهایی کنار گذاشته شده و در حالی که نبود این موارد باعث نمیشود که اثر ناهماهنگ شود اما لحظاتی وجود دارند که روایت اثر در آنها کمی شلخته میشود. بینندگان باید دائما حواسشان را در طول فیلم جمع کنند؛ حتی یک وقفه کوچک مثل رفتن به دستشویی نیز میتواند باعث شود که از باقی اثر جا بمانند.
اگرچه تعداد شخصیتهای حاضر در این اثر بسیار بالاست اما محوریت کلی اثر بر روی 4 شخصیت اصلی قرار دارد. «بنسیو دلتورو» با ظرافت تمام نقش «خاویر رودریگز»، افسر پلیسی مکزیکی را بازی میکند که بین دو کارتل بزرگ مواد گیرافتاده است. «خاویر» به جای اینکه به سمت یکی از کارتلها تمایل پیدا کند یا حتی اطلاعات آنها را به ماموران ایالات متحده بفروشد(که حاضرند مبلغ زیادی را نیز برای آن پرداخت کنند)، او تصمیم میگیرد که صرفا پولهای کمی دریافت کند، شغلش را انجام بدهد و مهمتر از همه اینکه زنده بماند. اگرچه همکار او ایدههای دیگری دارد و همین باعث میشود خاویر بر خلاف میلش وارد موقعیتهای خطرناکی شود.
بزرگترین اسم بین شخصیتهای این اثر «مایکل داگلاس» است که نقش قاضی «رابرت ویکفیلد» را بازی میکند. این قاضی مقام رسمی جدید ایالات متحده برای مبارزه با قاچاق مواد است، کسی که زندگی شخصیش نابود میشود وقتی که میفهمد دخترش نیز درگیر اعتیاد شده است. «داگلاس» برای دومین فیلم متوالی موفق شده تا توانایی بازیگری بالای خود را نمایان کند و به ما نشان بدهد که چیزی بیشتر از دیالوگهای تک خطی ماندگار است.
بازیگر تحسینبرانگیز دیگر در میان گروه بازیگری این اثر، «اریکا کریستینسن» 18 ساله است که نقش دختر قاضی یعنی «کارولین ویکفیلد» را بازی میکند. او همانند «جنیفر کانلی» در فیلم «مرثیهای بر یک رویا» توانسته تا میزان مخرببودن مواد مخدر را به خوبی نشان دهد. «کارولین» آینده درخشانی دارد؛ او نفر سوک کلاشس در یک دبیرستان خصوصی است اما به محض اینکه به ورطه اعتیاد کشیده میشود، او تبدیل به یک سارق شده تا بتواند عادتش را تامین کند.
در نهایت نیز باید به شخصیت «کاترین زیتا جونز» اشاره کنیم که «هلنا آیالا» است. او همسر یک فرد کلهگنده در حوزه توزیع مواد مخدر در سن دیگو است. «هلنا» از فعالیتهای همسرش اطلاعی ندارد تا اینکه او دستگیر شده و «هلنا» محبور میشود تا مشکلات تجارت در حال فروپاشی او را یدک بکشد و در عین حال نیز با تهدیداتی که زندگیاش را در خطر قرار داده اند روبهرو بشود. «زیتا جونز» موفق شده تا بازی قابل اعتنایی از خود اراده بدهد اما از این 4 بازیگر اصلی اثر، او کمتر از بقیه شایسته توجه خاصی است.
«سودربرگ» با استفاده از تکنیکها و فیلترهای مختلف توانسته تا به هرکدام از مناطق موجود در این فیلم رنگ خاصی ببخشد. رویکرد او به ما بینندگان این امکان را میدهد تا به سرعت متوجه شویم در کدام منطقه هستیم و با چه نوع شخصیتها و داستانهایی مواجه خواهیم بود. استفاده از یک رنگ آبی کمرنگ به ما میگوید که در «سینسیناتی» و احتمالا با لوئیس و خانوادهاش هستیم. یک دید عکاسگونه طبیعی از سن دیگو به محوریت «هلنا»، خود او، همسر و امپراطوری مواد مخدرشان را نشان میدهد. در نهایت نیز یک ظاهر زخمت و اشباع از رنگ به ما مکزیک را نشان میدهد.
ترکیب این حرکت با علاقه «سودربرگ» به استفاده از تکنیک دوربین روی دست باعث شده تا صحنههای مکزیک ما را به شدت یاد برخی آثار اخیر «لارس فون تریر» بیاندازند. روایت فیلم «ترافیک» بسیار غنی و مستحکم و کاملاً درگیرکننده است و شخصیتهای اثر نیز علیرغم زمان محدودی که در اختیارشان قرار میگیرد به خوبی پرورش مییابند. از بسیاری جهات، «ترافیک» قرار نیست که فیلم کاملی باشد اگرچه شروع و پایانی دارد. در عوض، این فیلم نگاهی کوتاه به دنیای تجارت مواد مخدر به ما میدهد.