فيلم سينمايي «همسر» ساخته بیئورن رانج فيلمساز سوئدي، ظاهراً يك روايت از پنهان كاري يك برنده جايزه نوبل است كه در نيمه شب پي مي برد اين جايزه را برده؛ اما در عمل چيزي فراتر از اين است و فيلمساز توانسته درام دیدنی و البته با كمي زياده گويي به تماشاگر ارائه كند كه تا حد زيادي باورپذير است.
به گزارش «تابناک»؛ «جو کسلمن» (با بازی «جاناتان پرایس») در سال ۱۹۹۲ در حالی از خواب عمیق خود بیدار میشود که به او خبر میرسد که قرار است او برنده جایزه نوبل ادبیات شود. او و همسرش خصوصی جشن میگیرند، ولی وقتی نوبت به تحسینهای عمومی میرسد، رفتار او شروع به سرد شدن میکند. او به شکلی نمادین از خود فروتنی نشان میدهد و هیچ گاه هم در گشودن لب به تحسین همسر خود -کسی که به گفته خود جو، بدون او، او هیچکس نبود- کوتاهی نمیکند.
با این حال، علی رغم تمامی اینها، ژوان به شکلی فزاینده حسی تدافعی و منفی پیدا میکند؛ درست به مانند رازی که او در دل نهفته و ذره ذره از وجود او را ميخورد. وقتی یک روزنامه نگار كه قرار است تا بیوگرافی جو را بنویسد، به این اشاره میکند که از حقیقت باخبر است، ژوان با یک حق انتخاب روبه رو میشود.
در حین تماشای «همسر / The Wife»، به یاد این افتادم که فیلمها قبلا چگونه بودند. در دهه نود، چیزی شبیه به این فیلم کاملا معمول بود: یک داستان درگیرکننده که با دو نقش آفرینی قدرتمند همراه شده است. «گلن کلوز / Glenn Close» همان قدری خوب است که همیشه بوده و «جاناتان پرایس / Jonathan Pryce» هم یک همراه بینقص برای اوست. این دو در کنار هم یک موسیقی زیبا را پدید میآورند حتی زمانی که رابطه شخصیتها تبدیل به نجوایی نابهنجار و ناهماهنگ میشود.
یک المان رازآلود هم اینجا در قالب نتیجه کنجکاویهای یک روزنامه نگار و در ردای یکسری فلش بکها وجود دارد. هیچ چیز خیلی خاص و مهمی در مورد «همسر» وجود ندارد، ولی فیلم به عنوان یک درام شخصیت محور و یک بیانیه تمثیلی در مورد تبادل قدرت میان زنان و مردان در ازدواجهای قبل از قرن بیست و یکم، موثر عمل میکند.
فیلم یک بیانیه سرراست ارائه میدهد، نه فقط در مورد اینکه چگونه کلیشه «همسر بسیار درد کشیده» حسابی شخصیت اصلی را به درد میآورد، که در مورد اینکه چگونه همسران آن مردان -از لحاظ اجتماعی- رده بالا اغلب یک رفتار انحصار طلبانه در مورد شوهرانشان و سنگین برخورد کردن آنها (حداقل در مکان عمومی) دارند تا نه تنها شهرت همسران خود را حفظ کنند که شکوه خود را هم در معرض نمایش قرار دهند.
تماشای ژوان، که به مانند هر زن شصت و چند ساله دیگری که دهههاست با یک مرد صاحب جلال ازدواج کرده ديدني است. او آرام آرام چنان به جوش میآید که همسرش به درستی آن را به مانند غل زدن رنجشها تشبیه میکند،، حاصل یک بازی خالص است. کارگردان سوئدی جز اینکه دوربین را «کلوزآپ» قرار داده و اجازه دهد تا او هر کاری که دوست دارد انجام دهد، کار خاص و پیچیده دیگری را لازم نبوده تا انجام دهد.
«همسر» چیزی است که شاید بتوان آن را با نام «مستقل خالص» توصیف کرد؛ به این معنا که فیلم با یک بودجه معقول ساخته شده و تمرکز روی شخصیتها و روایت است. بازیگران نه به خاطر جذب مردم و موفقیت در گیشه که به خاطر مهارتهای نمایشی انتخاب شدهاند. اگر یک اشتباه در فیلم باشد، آن شخصیت روزنامه نگار با بازی «اسلتر» است که انگار جایی در فیلم ندارد؛ یک وسیله است که توسط فیلمسازان به کار گرفته شده تا آن راز به شکلی دیگر از صرفا فلش بکها افشا شود.
به هر روی، این یک به حاشیه رفتن جزئی است و باعث میشود تا مدت زمان فیلم به مقدار معقول صد دقیقه برسد. «همسر» انتظارات معقولی دارد و در تحقق آنها موفق عمل میکند. ای کاش که فیلمهای بیشتری شبیه به این فیلم وجود داشتند.