فیلم سینمایی «پدر | The Father» اثر فلوریان زلر، روایتی متفاوت از ابتلای یک پیرمرد به آلزایمر است؛ روایتی که از دریچه نگاه این پیرمرد مبتلا میبینیم و به همین دلیل پس از درک داستان، شوک میشویم؛ فیلمی که بیش از کارگردانی، مدیون بازی درخشان آنتونی هاپکینز است.
به گزارش «تابناک»؛ اکثر آثاری که درباره افراد دچار بیماری فراموشی ساخته میشوند، داستانی حول تاثیرات این بیماری روی نزدیکان افراد بیمار را روایت میکنند. فیلم پدر اما در تلاش است این موضوع را به گونه دیگری، یعنی از پنجره دید فرد مبتلا به بیماری به نمایش بگذارد. کارگردان فیلم، فلورین زلر، برای دست یافتن به این امر، از ایدههای لوئیس بونوئل الهام میگیرد.
این ایده با اجازه دادن به چندین کاراکتر برای ایفای یک نقش، این اجازه را به سازندگان فیلم میدهد که سناریوهای با پیچیدگی بیشتر خلق کنند. استفاده از این تکنیک در فیلم پدر نیز، موجب شده است سازندگان بتوانند پیچیدگی بیشتری را به مسیر زندگی فرد مبتلا به آلزایمر القا و واقعیت را از دید یک بیمار تا حد امکان به اثر سینمایی نزدیک کنند. نتیجه این عمل به شکل زیبایی تاثیرگذار است و پایان فیلم که از دید سوم شخص روایت میشود، قلب بیننده را در هم میفشارد.
فیلم پدر بیشترین تاثیر خود را روی بینندگانی میگذارد که به نحوی زندگی با فرد مبتلا به چنین بیماریهایی را مشاهده یا تجربه کرده اند. مهم نیست بیماری تا چه حد شدید باشد؛ آلزایمر یا هر بیماری ذهنی مرتبط دیگر، باعث میشوند فرد مبتلا آرامآرام نام افراد، مکانها، چهرهها و در نهایت ذرهذره بخشهای شخصیت خود را به فراموشی بسپارد. آنتونی هاپکینز تمامی این وقایع را به نحو احسن به تصویر میکشاند. در این فیلم لحظاتی وجود دارد که شخصیت اصلی فیلم دچار توهم میشود. با گذر زمان این توهمها بیشتر و بیشتر میشوند تا در نهایت واقعیت به کلی از چیزی که بیمار تصور میکند جدا میشود.
فیلم پدر، بهترین توصیف از یک راوی غیر قابل اتکاست. اکثر سکانسهای این فیلم از پنجره دید آنتونی هاپکینز روایت میشود که پس از اطلاع یافتن از اینکه دخترش قصد دارد خانه را به مقصد فرانسه، برای زندگی با معشوقش، ترک کند احساس رها شدن میکند. او نه تنها درباره رفتن دخترش ناراحت است و این ناراحتی را مدام با اطرافیانش به اشتراک میگذارد، بلکه در تعجب است که چرا جوانترین و مورد علاقهترین دخترش دیگر او را ملاقات نمیکند.
آنه پرستاری به نام لارا را استخدام میکند تا در نبود او از پدرش مراقبت کند. با این که آنتونی به طور کلی نسبت به آشنا شدن با افراد جدید کمی مقاومت میکند، در اولین برخورد با لارا از او خوشش میآید و او را تحسین میکند. در همین حین، داستان با ورود دو مرد به خانه، که ادعا میکنند همسر آنه هستند، پیچش جدیدی پیدا میکند؛ چرا که آنه نمیتواند با هیچ یک از این دو نفر ازدواج کرده باشد، اگر خانه را به قصد زندگی با معشوقش ترک کرده باشد.
برای بسیاری از بینندگان، شخصیت سازی آنتونی هاپکینز، بسیار به زندگی عادی و تجربه شخصی آنها نزدیک است. زلر شخصیت آنتونی را بر اساس زندگی مردمان واقعی بنا کرده و در طول فیلم، زوال شخصیتی آنتونی به وضوح قابل مشاهده و درک است.
علاوه بر آن، با اینکه تقریبا تمام فیلم از دریچه نگاه آنتونی روایت میشود، میتوان نگرانی و بیقراری آنه را متوجه شد؛ اما درباره بازی دیگر بازیگران، نمیتوان با قطعیت بیان کرد هر کدام از این بازیگرها دقیقا قصد بر به تصویر کشیدن چه منظوری را دارند. حداقل این وضعیتی است که بیننده تا پایان فیلم تجربه میکند. در سکانسهای پایانی فیلم اما، فیلمنامه یک قدم به عقب برمیدارد و تلاش میکند بخشهایی از داستان را که برای بیننده به طرز مرموزی ناگفته مانده، روشن کند.
بازی هاپکینز، بیننده را در یک کشمکش دائمی در طول فیلم قرار میدهد. چیزهای خیلی کمی میتوان نام برد که دردناکتر از وضعیت فردی باشند که روزگاری شخصیت قوی و محکمی داشته اند ولی اکنون آن شخصیت قوی در پوستهای از آنچه در گذشته بوده به زوال رفته است. این فیلم همچنان این وضعیت را از دید افرادی که برای مراقبت از بیمار در کنارش هستند نیز بررسی میکند. آنتونی در این فیلم توسط احساسات بسیاری، از جمله ناکافی بودن، مورد خیانت واقع شدن و طرد شدن، آن هم در شکنندهترین وضعیت روانی مورد حمله قرار میگیرد. آخرین فیلمی که چنین وضعیتی را توانسته بود به نوعی به تصویر بکشد، «هنوز آلیس / Still alice» بوده است.
هنوز آلیس هم میتواند مکمل خوبی برای نشان دادن وضعیت مبتلایان به فراموشی باشد؛ هرچند تماشای این دو فیلم در کنار یکدیگر، میتواند برای بیننده بار احساسی زیادی به همراه داشته باشد، در نهایت میتوان گفت، پدر، فیلمی بینهایت زیباست اما تجربه این فیلم برای افرادی که چنین وضعیتهایی را از نزدیک تجربه کرده اند، میتواند دردناک و ناراحتکننده تر باشد.