قطعنامه 598 از صدور تا پذیرش

حجت‌الاسلام محمدمهدی بهداروند
کد خبر: ۱۰۹۴۸۱
|
۲۷ تير ۱۳۸۹ - ۱۲:۵۹ 18 July 2010
|
14686 بازدید
جنگ ايران و عراق، ريشه در جنگ دو نظام كفر و ايمان دارد و از آنجا كه انقلاب اسلامى در عصر کنونی، به عنوان مانعى جدى در راه نظم نوين جهانى مطرح شده، استكبار جهانى با همه قوا در رفع اين مانع به ميدان آمد و از همه حربه‏ها برای خاموش كردن اين نور الهى بهره برد و جنگ نیز در این راستا، مهمترين حربه استكبار بود.

از طرفى، نظام اسلامى هم به دليل توسعه‏ياب بودن همیشگی آن، لزوماً بايد به درگيرى با نظام كفر بينديشد و بر محوريت اين استراتژى، همه امكانات و شرايط اجتماعى خود را تنظيم کرده و شكل دهد؛ اين استراتژى، همان انديشه دفاعى بلند امام(ره) برای شكست استكبار جهانى است. البته به دليل نوپایى نظام اسلامى، شرايط اجتماعى نظام به گونه‏اى نبوده است كه بتواند به اين جنگ نابرابر تن در دهد، ولى با اين حال، پس از آغاز جنگ از سوی استكبار و ايادى آن، امام و ملت ايران با تمامى قوا به ميدان آمده و در برابر تمامى دنياى كفر هشت سال مقاومت کردند؛ بنابراين، از آغاز جنگ، استراتژى نظام، جنگ تا پيروزى بود.

و از اين روی، همواره حضرت امام(ره) جنگ را به عنوان يك ضرورت مورد تأكيد قرار داده و از آن استقبال مى‏كردند. تحليل ايشان از جنگ يك تحليل مثبت بود و آن را بستر گسترش خلافت الهى مى‏دانستند، زيرا اصولاً به جز جنگ و درگيرى، نمى‏توان كلمه توحيد را در عالم توسعه داد؛ بنابراين، از اين نگاه، حضرت امام(ره) به پديده جنگ مى‏نگريستند و آن را عامل تكامل جامعه اسلامى تعريف مى‏كردند. بر اين مبنا، يا مى‏بايست جنگ با پيروزى ما پایان می یافت يا اينكه همچنان ادامه مى‏يافت.
از همينجا بود كه بنا بر نظر ايشان، پذيرش قطعنامه چيزى جز پذيرش حكميت سازمان بين‏الملل نبود؛ چه اينكه بر پایه نظريات و آمار موجود در سطح جهانى و اعتراف صريح يا تلويحى بسيارى از سياستمداران، اين جنگ صرفاً نبرد و بنا بر همين استراتژى بود كه حضرت امام ادامه جنگ تا پيروزى كامل بر دشمن را خواستار بودند و هيچگاه به دنبال پذيرش صلح نبودند. زيرا ايشان اين جنگ را به میدان درگيرى با نظام استكبار و منويات شوم سازمان ملل تبديل كرده بودند و پذيرش قطعنامه را پذيرش خواسته‏هاى سازمانى مى‏دانستند كه در راستای اهداف استكبارى حركت مى‏كنند.

برای همین، حضرت امام(ره)، همواره با پذيرش چنين قطعنامه‏اى در طول هشت سال دفاع مقدس مخالفت كردند و فرمودند:
«اگر بند بند استخوان هايمان را جدا سازند. اگر سرمان را بالاى دار برند. اگر زنده زنده در شعله‏هاى آتشمان بسوزانند. اگر زن و فرزندان و هستي مان را در جلو ديدگانمان به اسارت و غارت برند، هرگز امان‏نامه كفر و شرك را امضا نمى‏كنيم.»
قرآن مى‏گويد جنگ‏جنگ تا رفع فتنه در عالم؛ يعنى كساني كه پیروی از قرآن مى‏كنند، در نظر داشته باشند، بايد تا آنجا كه قدرت دارند، ادامه بر نبردشان بدهند تا اينكه فتنه از عالم برداشته شود.
ايران همان گونه که بر اين موجود مفلوك سيلى زد، به سيلى زدن خودش و به پس گردنى زدن خودش ادامه مى‏دهد تا اينكه آن چيزهايى كه بايد زير بار بروند با فشار نظامى ايران و با فشار ملّت ايران، تحقق پيدا بكند. ملّت ايران اگر مى‏خواست كه صلح آمريكايى بكند، همان اول از آمريكا جدا نمى‏شد و قطع روابط نمى‏كرد و دستش را از ايران كوتاه نمى‏كرد و جاسوسان او را بيرون نمى‏كرد و امروز هم اگر دستش را به صلح آمريكايى دراز كند، صدام و امثال صدام كنار مى‏روند، لكن مستشارهاى آمريكايى وارد معركه مى‏شوند. ما نمى‏توانيم صلحى را بپذيريم كه طرح آمريكايى دارد و صدام نمى‏تواند بپذيرد آن چيزهايى را كه ما مى‏خواهيم. كسى كه در آغاز براى اينكه سردار قادسيه باشد، تصريح كرد، من به كشورى كه مجوس هستند، دارم حمله مى‏كنم و كشور ايران را مجوس خواند و حمله خودش را حمله سردار قادسيه خواند.

بنابراين، هنگامی كه شرايط اجتماعى، پذيرش قطعنامه را بر امام تحميل نكرد از پذیرفتن قطعنامه سر باز زدند. شاهد بر اين مدعا، تأكيد معظم‏له دو هفته پیش از پذيرش قطعنامه است كه پذیرفتن صلح تحميلى را با خيانت به رسول‏الله(ص) برابر دانستند و فرمودند:
اين ‏روزها بايد تلاش كنيم تا تحولى بزرگ در همه مسايلى كه مربوط به جنگ است، پدید آوريم. بايد همه براى جنگى تمام عيار عليه آمريكا و اذنابش به سوى جبهه رو كنيم. امروز ترديد به هر شكلى خيانت به اسلام است، غفلت از مسايل جنگ، خيانت به رسول‏الله(ص) است اين جانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنه‏هاى نبرد، تقديم مى‏نمايم.(2)

حال پرسش اساسى اين است كه چرا امام با اين انديشه بلند، قطعنامه را پذیرفتند، چه شرايطى بر امام تحميل شد كه امام مجبور شدند از تفكرات دفاعى خود دست برداشته و با قلبى آكنده از اندوه به حكميت سازمان ملل تن در دهند؟ البته بايد توجه داشت كه امام قبول قطعنامه را به عنوان تكليفى الهى مى‏دانست و مسلماً هيچ انگيزه‏اى جز حفظ پيام اسلام ايشان را به پذيرش صلح وادار نكرد.

اما در اوضاع كنونى، آنچه موجب امر شد، تكليف الهى‏ام بود. شما مى‏دانيد كه من با شما پيمان بسته بودم كه تا آخرين قطره خون و آخرين نفس بجنگم؛ اما تصميم امروز تنها براى تشخيص مصلحت بود و تنها به اميد رحمت و رضاى او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرويى داشته‏ام با خدا معامله كرده‏ام.

بنابراين ايشان احساس كردند، با توجه به شرایط ايجاد شده در جنگ تحميلى، وضعيت جبهه اسلام در نظام موازنه بين‏الملل در حال ضعيف شدن است و برای همین زمان، زمان پذيرش قطعنامه است، والاّ مى‏توان به طور حتم ادعا كرد كه صباحى پیش از پذيرش قطعنامه ايشان همچنان بر این باور بودند كه پذيرش صلح چيزى جز پذيرش منويات نظام كفر بين‏الملل و پیامدهای آن نيست.

حال براى اينكه بتوانيم تحليلى درست از شرايط زمينه‏ساز قطعنامه داشته باشيم، نخست بايد مرورى اجمالى به انديشه دفاعى حضرت امام داشته باشيم و سپس بررسى كنيم كه چرا امام با اين انديشه‏هاى دفاعى مجبور به پذیرفتن قطعنامه شدند؟

بررسى اجمالى انديشه دفاعى حضرت امام(ره)
بررسى كامل انديشه حضرت امام(ره)، خود كتاب مفصلى مى‏طلبد و در اينجا تنها به اين نكته مهم اشاره مى‏كنيم كه ايشان توانستند با اداره مطلوب جنگ انديشه دفاعى خود را نه تنها به بدنه جامعه اسلامى ايران بلكه دنياى اسلام منتقل کنند و از اين راه، توانستند جنگ ميان كفر و اسلام را نهادينه كنند و جنگ هشت ساله را به عنوان ابزار ارتقای وجدان عمومى ملل جهان، به ویژه دنياى اسلام مطرح نمايند. قطعاً باعث شد هم مقاومت داخلى در برابر كفر و هم مقاومت بين‏المللى در سطح جهانى در برابر نظام استكبار فزونى يابد.

به ديگر بيان، ايشان توانستند با اين ابزار در نظام قدرت جهانى در درون و بیرون مرزهاى ايران اسلامى، انگيزه و ايمان درونى معتقدين به اسلام را نسبت به ضرورت درگيرى همه‏جانبه با كفر صد چندان كنند. موفقيت اساسى ايشان را در صحنه جنگ، باید در همين دو عرصه «درون» و «بيرون» ارزيابى نمود، به گونه‏اى كه در درون، به ارتقای نظام انگيزشى جامعه بر محور ايمان ـ و نه احساسات ناسيوناليستى ـ نایل آمدند و در بيرون از مرزها نبرد با كفر را به صورت يك فرهنگ در سطح جهانى و ميان ملل اسلامى مطرح نمودند. اين امر باعث شد جايگاه اسلام در نظام قدرت جهانى بالا رود و دشمن را در عرصه‏هاى بسيارى به انفعال كشاند، وگرنه آنان همواره براى چپاول ملل مستضعف، راه هاى تعريف شده‏اى را دنبال مى‏كنند.

همين تحرك حضرت امام(ره) در اين عرصه، باعث انفعال دشمن و كم اثر شدن ابزارهاى قدرت نظام استكبار در ديگر عرصه‏ها شد. قطعاً قدرت عملكرد حضرت امام(ره) به انديشه ايشان درباره حكومت دينى بازگشت داشت، به اينكه چنين نظامى را تبلور خلافت تاريخى الهى صالحان در زمين و بر پايه دين حداكثر و توسعه‏ياب ارزيابى مى‏كردند.

1 ـ هدف جنگ، فراتر از اهداف ناسيوناليستى
به نظر امام(ره) انديشه حكومت اسلامى هيچگاه در مرزهاى جغرافياى سياسى که نوعاً توسط اجانب بر ملل مظلوم تحمیل شده است، محصور نمی‏شود و همواره به دنبال توسعه قدرت اسلام در جهان است. طبیعی است استراتژی چنین دولتی درگیری همه‏جانبه با کفر باشد. بر همین اساس بود که ایشان همواره درگیری با دشمن را به عنوان مهمترین ابزار توسعه قدرت مطرح می‏کردند. با این وصف، این استراتژی نباید به عنوان ابزار توسعه قدرت نژادی، ملّی و سیاسی مطرح شود، چون هدف حاکم بر این استراتژی چیزی جز توسعه قدرت جهانی اسلام نیست. این واقعیت از کلمات حضرت امام(ره) به خوبی مشهود است و در پیام ایشان که فوقاً به گوشه‏هایی از آن اشاره شد بازتاب دارد.

در نظر ایشان، جنگ ابزار تهذیب فردی و جمعی در سطح جهان است. بر این اساس، جنگ بابٌ الی الجنه و دروازه بهشت است که ایشان از خداوند می‏خواستند:
خون شهيدان براى ابد درس مقاومت به جهانيان داده است و خدا مى‏داند كه راه و رسم شهادت كور شدنى نيست و اين ملّتها و آيندگان هستند كه به راه شهيدان اقتدا خواهند کرد. و همين تربت پاك شهيدان است كه تا قيامت مزار عاشقان و عارفان دلسوختگان و دارالشفاى آزادگان خواهد بود.

خوشا به حال آنان كه با شهادت رفتند.
خوشا به حال آنان كه در اين قافله نور، جان و سرباختند!
خوشا به حال آنهايى كه اين گوهر را در دامن خود پروراندند!
خداوندا! اين دفتر و كتاب شهادت را همچنان باز و ما را از وصول به آن محروم مكن.
خداوندا! كشور ما و ملّت ما هنوز در آغاز راه مبارزه‏اند و نيازمند به مشعل شهادت؛ تو خود اين چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش.

بنابراين در نظر امام، جنگ به عنوان ابزار توسعه قدرت اسلام در جهان مطرح است و از اين دید، جنگ هم بستر پرورش فرد است و هم بستر پرورش جامعه و توسعه قدرت آن در سطح ملّى و فراملّى مطرح مى‏شود. در اين حال، جنگ پديده‏اى مثبت است كه هم عرصه نبرد با نفس را آماده مى‏كند و هم عرصه ستيز با دشمن خارجى را.
بديهى است، جنگ، هم ابزار تهذيب نفس خواهد بود و هم ابزار تهذيب اجتماع از رذایل و فرهنگ فاسد كفر و در يك كلام ابزار اقامه ايمان در دو بُعد فردى و اجتماعى.

ـ تكيه امام بر انگيزه‏هاى الهى در پيشبرد جنگ
اين انديشه باعث شد كه از يكسو مقاومت حضرت امام(ره) و پيروان ايشان در درون مرزها تعيين كننده و کارساز باشد و هم در بیرون، وجدان عمومى براى محدود كردن نظام اقامه كفر و مفاسد ارتقا يابد، وگرنه اگر قرار بود رهبرى جنگ به اين پديده به عنوان ابزار پالايش فرد و اجتماع ننگرد و آن را در محدوده ضيق و غير كارآمد نژادى، قومى و ملّى محدود كند، حتماً چنين بركاتى در درون و بیرون مرزها و كلاً جهان اسلام پديد نمى‏آمد.

طبيعى بود، در اين حال نه اصولاً پديده‏اى قوى براى حضور در جنگ ايجاد مى‏شد و نه اين انگيزه‏ها مى‏توانست پيروزي هاى بزرگ نظامى را رقم زند. حضرت امام(ره) توانستند با اين انديشه هم به جنگ به عنوان پديده‏اى مثبت نگاه كنند و هم آن را ابزار تهذيب فردى و اجتماعى قرار دهند و هم از انگيزه‏هاى مذهبى رزمندگان براى پيشبرد جنگ استفاده كنند. حال آنكه اگر يك رهبر نژادى، قومى و ملى بخواهد جهان را عرصه نبرد با دشمن قرار دهد، هرگز موفق نخواهد شد، چون اعتقاد او به نژاد يا قوم يا مليت خاص، قيد بزرگ نبرد او با طرف مقابل خواهد بود و پيداست اين عرصه هيچ گاه به گستره كره خاك نیست.
در عين آنكه چنين ابزار ضيقى نمى‏تواند به عنوان وسيله پالايش و تهذيب فردى و اجتماعى كارآیى داشته باشد.

به تعبير بهتر، اگر صبغه مادى و دنيوى بر نظام انگيزش اداره جنگ حاكم شود، بستر پرورشى خاصى فراهم مى‏شود كه به نوعى ديگر، انگيزه‏ها و تمايلات نيروى انسانى شركت كننده در اين جنگ را جهت مى‏دهد و سهم تأثير آن در سطح جهانى، غير از حالتى خواهد بود كه بر آن، نظام انگيزه الهى و دينى حاكم شود. اصولاً در جنگ هاى نژادى و قومى، انگيزه ايمان پشتوانه نبرد با دشمن قرار نمى‏گيرد و ابزار پرورش ايمان به شمار نمی رود و صرفاً برد آن در گستره حضور آن نژاد يا قوم خلاصه مى‏شود. حال آنكه حضرت امام(ره) توانستند هر سه كار را انجام دهند؛ يعنى با ابزار جنگ به پرورش درونى، توسعه قدرت جهانى و استفاده بهينه از انگيزه مذهبى براى پيشبرد جنگ نایل شوند.

بديهى است منظور از اين انگيزه‏ها، صرفاً تمايلات مذهبى رزمندگان اسلام در درون مرزهاى جغرافيايى نبود، بلكه شامل انگيزه، انديشه و رفتار سازماندهى شده نيروهاى اسلام در سراسر جهان مى‏شد كه توانست به عنوان يك مقدور برونى رفتار دشمن را در درگيرى با ما كنترل کند.

2 ـ اصل بودن مقدورات انسانى در انديشه دفاعى حضرت امام(ره)
بنا بر انديشه دفاعى امام، جنگ اسلام و كفر در اين زمان جنگ مقدورات طبيعى در برابر مقدورات طبيعى نبود و بلكه جنگ ما بين انگيزه‏هاى الهى و تمامى دنياى كفر بود. به نظر امام
اگر جنگِ مقدورات با مقدورات پيش ‏آيد، حتماً طرف پيروز در اين جنگ نابرابر ما نخواهيم بود. اصولاً در اين حال، هدف و شيوه جنگ تغيير پيدا مى‏كند و اين با مبانى دفاعى حضرت امام(ره) در تنافى بود.

به تعبير ساده‏تر، اگر مقدور طبيعى ما در جنگ بر مقدور طبيعى دشمن فزونى مى‏يافت و ما مى‏توانستيم از اين راه به تسخير خاك برسيم، حتماً در دستيابى به اهداف الهى خود كه تسخير قلوب و جريان دادن احكام الهى در پهنه گيتى بود ناكام مى‏مانديم. آنچه مطلوب حضرت امام(ره) بود، پيروى خون بر شمشير و تسخير قلوب از طريق تهذيب نفوس بود. نمونه‏هاى بارز اين نوع پيروزى در قالب پيروزى بر شاه، فتح خرمشهر و امثال آن دیده شد و هر يك به فراخور توانستند وضعيت روانى جامعه جهانى، به ویژه بين‏الملل اسلامى را تحت تأثير خود قرار دهند.

طبيعى است اگر اصل جنگ، تسلط فيزيكى بر دشمن باشد، بنيان آن بر مقدورات طبيعى استوار خواهد بود. اگر امروز و يا در اواخر جنگ با تعابيرى همچون عقب‏افتادگى‏هاى زمان جنگ، افسردگى‏هاى روحى ناشى از جنگ، بزهكاري هاى اجتماعى زمان جنگ و امثال آن روبه رو بوده و هستيم، همگى را بايد در راستاى تحليل هاى نادرست مذهبى و علمى جستجو كنيم كه با پديده جنگ از منظر مادى برخورد مى‏كنند.

به نظر امام، استراتژى غلبه خون بر شمشير چيزى جز استراتژى فتح قلوب نيست و اين امر با فتح سرزمين و تكيه بر مقدورات طبيعى فرسنگ ها فاصله دارد.
استراتژى زرّادخانه بر زرّادخانه مبتنى بر مبانى مادى بوده و مبين غلبه فيزيكى ـ و نه روانى ـ است. به باور ما، نمى‏توان با تكيه بر مقدورات طبيعى، زيباشناسى و زيباپسندى نظام بين‏الملل را تغيير داد. از اين روی، ابزار غلبه ايمان بر كفر و تسخير قلوب، غلبه فيزيكى از راه برترى نيروى زرادخانه نيست. بله ممكن است بتوان از راه غلبه سلاح بر سلاح به ايجاد رعب در قلب دشمن مبادرت كرد؛ امّا حتماً و الزاماً نمى‏توان زيبایى‏شناسى او را تغيير داد. طبعاً او بر اعتقادات كفرآلود خود باقى خواهد ماند، ولی اگر با شيوه غلبه خون بر شمشير، نمايش مظلوميت و حقانيت به دنبال آن تسخير قلوب مبادرت كنيم حتماً هم مى‏توان به اهداف الهى خود دست يافت و ايمان را بر كفر غلبه داد و هم بر خاك و آب مسلط شد و آن را میدانی براى عبوديت و بندگى ناس قرار داد.

همين نكته اساسى همواره مورد نظر حضرت امام(ره) بود؛ بنابراین، ايشان هميشه بر استراتژى غلبه خون بر شمشير تكيه مى‏كردند، اما زمانى كه تحليل بخش مؤثرى از بدنه جنگ به تحليلى غير از آنچه حضرت امام(ره) بر آن باور داشت متمايل مى‏شود، به گونه‏اى كه غلبه سلاح بر سلاح را در سر مى‏پرورانند و هدف ديگرى را فراروى جنگ ترسيم مى‏كنند، نباید انتظار داشت كه با چنين ماشين نظامى، بتوان به چنان اهداف مقدسى رسید.
از اين لحظه به بعد، ايشان نيروهاى مناسبى براى رهبرى جنگ به شمار نمى‏رفتند. ايشان مبتلا به محاسبات و تحليل هاى علمى شده بودند و ناخواسته راه خود را از راه رهبرى جنگ جدا كرده بودند، در حالى كه حضرت امام(ره) با جنگ توانستند هويت جديد اجتماعى به ملت اسلامى ايران، بلكه ملل اسلامى جهان عطا كنند و سپس اين هويت اجتماعى را با هويت اجتماعى كفر درگير كنند.

3 ـ «جنگ»، ابزار ايجاد كانون بحران عليه دشمن
بر پايه انديشه امام، جنگ، ابزار درگيرى با دشمن هست و هيچگاه جنگ ما عليه نظام استكبار تمامى نخواهد يافت. ايشان بارها و بارها بر اين نكته تأكيد و تصريح داشتند؛ بنابراین، اگر در ادبيات حضرت امام(ره) دقت شود، تعابيرى همچون جنگ كفر و ايمان يا جنگ فقر و غنا و امثال آن، همگى به اين انديشه بازگشت دارند. طبعاً درست نخواهد بود اگر از اين تعابير، مفهوم غير الهى اراده شود؛ مثلاً جنگ فقر و غنا را به انديشه ماركسيستى ارجاع دهيم. هنر مديريت ايشان در جنگ نيز به همين امر بازمى‏گشت كه توانستند جنگ نظامى دو كشور را در جغرافياى سياسى به جنگ استضعاف و استكبار يا كفر و ايمان تبديل کنند و چهارچوب تنگ ترسيم شده توسط نظام كفر كه جنگ را در مرزهاى سياسى خلاصه مى‏كند، بشكنند.

«امروز خمينى آغوش و سينه خويش را براى تيرهاى بلا و حوادث سخت و برابر همه توپ ها و موشك هاى دشمنان باز كرده و همچون همه عاشقان شهادت، براى درك شهادت روزشمارى مى‏كند. جنگ ما جنگ عقيده است و جغرافيا و مرز نمى‏شناسد و ما بايد در جنگ اعتقادى‏مان، بسيج سربازان اسلام را در جهان به راه اندازيم.

جنگ امروز ما، جنگ با عراق و اسرائيل نيست؛
جنگ ما، جنگ با عربستان و شيوخ خليج فارس نيست؛
جنگ ما، جنگ با مصر و اردن و مراكش نيست؛
جنگ ما، جنگ با ابرقدرت هاى شرق و غرب نيست؛
جنگ ما، جنگ مكتب ماست عليه تمامى ظلم و جور؛
جنگ ما جنگ پابرهنگى عليه خوش‏گذراني هاى مرفهان و حاكمان بى‏درد كشورهاى اسلامى است.
اين جنگ سلاح نمى‏شناسد؛
اين جنگ محصور در مرز و بوم نيست؛
اين جنگ خانه و كاشانه و شكست و تلخى كمبود و فقر و گرسنگى نمى‏داند.
اين جنگ، جنگ اعتقاد است، جنگ ارزش هاى اعتقادى ـ انقلابى عليه دنياى كثيف زور و پول و خوش‏گذرانى است.
جنگ ما، جنگ قداست، عزّت و شرف و استقامت عليه نامردمى‏هاست.»

ايشان با همين انديشه توانستند از بدنه جهان اسلام سربازانى غيرتمند براى دفاع از كيان اسلام گزينش و تربيت كنند و دشمن را در محدود كردن قدرت اسلام در يك مرز خاص ناكام بگذارند.
«ما اين واقعيت و حقيقت را در سياست خارجى و بين‏الملل اسلامي مان بارها اعلام نموده‏ايم كه در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و كم‏كردن سلطه جهانخواران بوده و هستيم حال اگر نوكران آمريكا نام اين سياست را توسعه‏طلبى و تفكر تشكيل امپراتورى بزرگ مى‏گذارند از آن باكى نداريم و استقبال مى‏كنيم ما در صدد خشكانيدن ريشه‏هاى فاسد صهيونيسم، سرمايه‏دارى و كمونيسم در جهان هستيم. ما تصميم گرفته‏ايم به لطف و عنايت خداوند بزرگ نظام‏هايى را كه بر اين سه پايه استوار شده‏اند، نابود و نظام اسلام رسول‏اللّه(ص) را در جهان استكبار ترويج کنیم و دير يا زود ملتهاى دربند شاهد آن خواهند بود.

من آشکارا اعلام مى‏كنم كه جمهورى اسلامى ايران با تمام وجود براى احيای هويت اسلامى مسلمانان در سراسر جهان سرمايه‏گذارى مى‏كند و دليل هم ندارد كه مسلمانان جهان را به پيروى از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و جلوى جاه‏طلبى و فزون‏طلبى صاحبان قدرت و پول و فريب را نگيرد.» برای همین، از یک سو به پرورش نيروهاى شهادت‏طلب و از جان گذشته پرداختند:
«در اين دل هاى شب با خداى تبارك و تعالى مناجات كنيد، از خدا بخواهيد كه شما را توفيق بدهد، توفيق شهادت بدهد، توفيق عزت بدهد، شهادت عزت شماست، شما نترسيد از هيچ چيز.

برادران من! خواهران من! عزيزان من! مصمم باشيد، از ترور نترسيد، از شهادت نترسيد و نمى‏ترسيد. شهادت عزت ابدى است، حيات ابدى است. آنها از شهادت بترسند و از مردن بترسند كه مردن را تمام مى‏دانند و انسان را فانى، ما كه انسان را باقى مى‏دانيم و حيات جاودانه را بهتر از اين حيات مادى مى‏دانيم، براى چه بترسيم؟»

و از ديگر سو، كانون هاى بحران بسيارى را عليه نظام استكبار در درون نظام قدرت جهانى تعبيه كردند. ايشان به خوبى بر مقدورات جهان اسلام در مقابل كفر وقوف داشتند و از تعريف كردن مقدورات صرفاً در محدوده مقدورات طبيعى پرهيز داشتند. ايشان مقدورات انسانى را مهمترين و مؤثرترين امكانات جهان اسلام ارزيابى مى‏كردند و كاروساز استفاده مطلوب از اين مقدورات را به خوبى مى‏شناختند تا جايى كه توانستند از اين امكانات به نحو چشمگيرى در نظام موازنه قدرت جهانى استفاده كنند؛ بنابراين، ضرورى است پذيرش قطعنامه را نيز در چهارچوب اين انديشه مورد ارزيابى قرار دهيم.

البته هرچند پذيرش صلح بر اين اساس، چيزى جز پذيرش حكميت سازمان ملل قلمداد نمى‏شود، با اندكى تأمّل در تاريخ هشت ساله دفاع مقدس، درمى‏يابيم كه قطعنامه 598 با قطعنامه‏هاى تحميلى سال هاى اوليه جنگ كاملاً متفاوت است. چون قدرت رزمندگان اسلام در مديريت جنگ توانست تا اندازه‏اى منويات شوم نظام استكبار را تعديل نمايد؛ اما در هر حال اين واقعيت را نمى‏توان پنهان كرد كه انديشه دفاعى حضرت امام(ره) با هر نوع حكميت قدرت هاى استكبارى جهان در تنافى آشكار بود. اگر نتوان ادعا كرد كه پذيرش قطعنامه به معناى پذيرش مديريت كفر بين‏الملل در جنگ است، دست کم بايد پذيرفت كه اين امر با پذيرش نظارت آنها بر روند جنگ ميان اسلام و كفر برابرى مى‏كند.
در هر صورت، اين نقطه عطف از روند جنگ هشت ساله بايد به خوبى تحليل شود كه ايشان تا آنجا كه ممكن بود از چنين پذيرشى سرباز زدند تا زمانى كه احساس كردند امر ميان هدم انقلاب اسلامى و پذيرش پیامدهای سوء ناشى از پذيرش قطعنامه داير شده است؛ بنابراین، با دفع افسد به فاسد به پذیرش صلح تن دادند.

علل و زمينه‏هاى درونى پذيرش قطعنامه
بررسى همه عوامل پذيرش قطعنامه از طرف حضرت امام خود كتاب مفصلى مى‏طلبد كه البته با گذر تاريخ لايه‏هاى زيرين اين حركت حساب شده امام بهتر چهره مى‏نماياند.
مشكلات اقتصادى، نظامى، سياسى و... همه و همه دلايلى است كه در پذيرش قطعنامه همواره از طرف تحليلگران جنگ مطرح مى شود، ولى با كمى دقت در انديشه دفاعى امام به راحتى مى‏توان دریافت، هرچند اين عوامل مؤثر در پذيرش قطعنامه بوده‏اند امّا عامل مهم و اصلى در پذيرش قطعنامه توسط امام، بی توجهی جامعه به ابعاد مهم سازنده جنگ و تحليل جنگ بر پايه مقدورات طبيعى است.

در اينجا به اختصار اين عامل مهم را در دو فراز بررسى مى‏كنيم:

1 ـ ترديد در «مطلوبيّت» جنگ، عامل پذيرش قطعنامه
آنچنان كه بيان شد، جنگ بر پایه انديشه امام عامل تهذيب فردى و اجتماعى و امرى مقدس بود، ولى متأسفانه گذر زمان و بنا بر عوامل متعدد اين احساس كم‏كم در ميان متدينين زنده شد كه اين جنگ فرسايشى، باعث ضررهاى فراوانى در جامعه شده است. برای همین، زمانى كه امام(ره) احساس كردند، انديشه مذهبى جامعه در حال تحليل رفتن است و بسيارى از متدينين، جنگ را پديده‏اى مقدس و مثبت ارزيابى نمى‏كنند و در اواخر جنگ مرتباً ختم جنگ را از خداوند طلب مى‏نمايند و به آن به عنوان ابزار تهذيب فردى و بستر پرورشى جامعه نظر نمى‏كنند و دیگر آن که به خاطر حاكميت تحليل هاى علمى و اصل دانستن مقدورات طبيعى در نظر بسيارى از مديران جنگ تنها چاره را در پذيرش قطعنامه مى‏بينند، ديگر لحظه‏اى درنگ براى پایان جنگ را جايز ندانستند.

مسلماً اگر از يكسو «حوزه» به عنوان ماشين محاسبه اعتقادى جامعه و از ديگر سو «دانشگاه» به عنوان ماشين محاسبه علمى آن همراهى مطلوبى با رهبرى جنگ داشتند ما مى‏توانستيم پايان شيرين‏ترى را از جنگ ترسيم نمایيم.

طبعاً زمانى كه بخشى از مقدورات انسانى، جنگ را به عنوان پديده‏اى مثبت و ضرورى ارزيابى نكند و بخشى ديگر بر پایه مبانى مادّى به تحليلهاى علمى روى آورد و تداوم جنگ را غيرممكن بداند، چگونه مى‏توان باور كرد كه رهبرى جنگ با يك حكم ظاهرى بتواند همچون اوايل جنگ تمامى مقدورات انسانى را براى غلبه نهايى بر دشمن و تداوم جنگ به يارى طلبد؟! بنابراين بن‏بست مقدور انسانى به ترديد در «مطلوبيت» جنگ بازگشت داشت. به تعبير بهتر، دو انديشه حاكم بر جنگ به ترديد كشيده شد كه اوّلى ناظر به ضرورت جنگ به عنوان يك استراتژى همیشگی و ابزار تهذيب فردى و اجتماعى بود كه مى‏توان پشتوانه آن را در تقابل دایمى و تاريخى دو نظام قدرت كفر و اسلام خلاصه كرد و انديشه دوم كه اساس را در تغيير وضعيت روانى مى‏دانست.

2 ـ ضعف ماشين محاسبه «اعتقادى» و «علمى»، عامل مؤثر پذيرش قطعنامه

بايد اين نكته به خوبى براى نسل امروز و نسل هاى آينده تبيين شود كه چرا ايشان چند صباحى پیش از پذيرش قطعنامه صلح را با خيانت به رسول‏الله(ص) برابر مى‏دانستند؛ اما چند روز بعد خود زير پاى قطعنامه را امضا كردند؟ آيا غير از اين بود كه عامل اصلى اين پذيرش، ضعف ما در مقدورات انسانى جنگ بود؟ به تعبير بهتر زمانى جنگ مى‏توانست ادامه پيدا كند كه تمام نيروى انسانى و لااقل اكثريت آنها با انديشه «پيروزى خون بر شمشير» همچنان همراه باشند؛ اما زمانى كه احساس شد درصد چشمگیرى از مسئولين و بدنه انسانى جنگ تداوم نبرد را در گرو داشتن شمشير و سلاح كارآمد مى‏دانند، چگونه مى‏توان به عنوان رهبر جنگ به ايشان حكم كرد كه بايد در اين راه خون داد تا پيروز شد؟!

به ديگر بيان، مهمترين اصل در مقدورات انسانى، «انگيزه» است. قطعاً اگر همچنان  انگيزه غلبه خون بر شمشير در تمامى روابط و عرصه‏هاى جنگ حاكم بود ايشان با همين قلت عدّه و عُدّه، جنگ را به پيش مى‏بردند و از پذيرش قطعنامه سرباز مى‏زدند؛ همان رخدادی كه در  هشت سال دفاع مقدس رخ داد؛ اما زمانى كه تحليلهاى علمى بر مسند منطق جنگ جايگاه ويژه‏اى يافت و شعار سلاح در مقابل سلاح و ضرورت انجام يك جنگ تمام عيار كلاسيك در مقابل دشمن سرداده شد حتماً وضعيت مقدورات انسانى جنگ نسبت به فرماندهى و مديريت آن تغيير كرد و نگرش جديدى نسبت به امكانات انسانى به وجود آمد كه همين، متغير اصلى در پذيرش ناخواسته پايان جنگ بود؛ چه اينكه معظم‏له به همين نكته مهم در آخرين پيام هاى خود اشاره فرموده و تأكيد كردند كه ما بايد خون بدهيم تا بتوانيم در دنيا پيروز شويم.

ايشان پذيرفته بودند كه تغيير در وضعيت بين‏الملل، تنها با پذيرش ريسك خطر و ايثار جانانه محقق خواهد شد و تنها از اين راه است كه همچون انبيای الهى(ع) مى‏توان وجدان عمومى را تحريك كرد و آن را به سمت حاكميت ارزشهاى الهى تغيير داد. اما زمانى كه بسيارى از مسئولان جنگ به اين تحليل برسند كه بايد وزن مقدور طبيعى جنگ افزايش يابد و از جايگاه بالاترى نسبت به مقدور انسانى برخوردار شود و همچون دشمن بايد به جنگ كلاسيك روى آورد، آنگاه طبيعى خواهد بود كه در نوع نگرش رهبرى جنگ نسبت به مقدورات انسانى آن تغيير حاصل شود.

بنابراين به بارو ما، پذيرش قطعنامه تنها به يك متغير اصلى بازگشت داشت و آن بن‏بست ايجاد شده در مقدورات انسانى جنگ بود. اين بن‏بست به نوبه خود داراى دو ضلع بود:
1 ـ عدم همراهى متناسب متدينين و معتقدين به نظام انقلاب اسلامى نسبت به تحليل معنوى حضرت امام(ره) درباره جنگ كه آن را يك پديده مثبت و به عنوان بستر پرورش روحى و تهذيب نفس معنا مى‏كردند.
حاكم شدن تحليل هاى نظام كارشناسى در ذهن مديران جنگ و پذيرش مقدور طبيعى به عنوان متغير اصلى تداوم جنگ.

با اين وصف، استراتژى غلبه خون بر شمشير و تحمل خطرپذيرى براى ارتقای وجدان عمومى ملّت ها در گرد و غبار تحليل هاى كارشناسانه مبتنى بر مبانى مادّىِ علمى گم شد. اين دو نوع تحليل باعث شد كه سرانجام رهبرى جنگ حكم به پذيرش قطعنامه و ختم جنگ دهند؛ بنابراین، عمده ضعف را مى‏توان در كارآمدى دو ماشين محاسبه «اعتقادى» و «علمى» دانست كه همراهان خوبى براى رهبرى جنگ نبودند و در ميانه راه ايشان را با پيروانى اندك تنها گذاشتند.

ـ ضعف مقدور «نيروى انسانى»، عامل پذيرش قطعنامه
ما بر این باوریم كه در جنگ، مقدورات طبيعى به عنوان مقدورات دسته دوم مطرح بوده است و آنچه جنگ را در هشت سال نبرد با دشمن اداره مى‏كرد در درجه نخست، نيروى انسانى بوده است. حضرت امام(ره) نيز در دو هفته پیش از پذيرش قطعنامه به اطلاعات جديد و تعيين كننده‏اى از ضعف ما در مقدورات طبيعى دست نيافته بودند، اما آنچه متغير اصلى در پذيرش صلح بود، چيزى جز كمرنگ شدن مقدورات انسانى نبود.

بنابراين پذيرش صلح، تنها به معناى تحميل شرائط قهرى جنگ بود و اين امر نه به مقدورات طبيعى بلكه به مقدورات انسانى بازمى‏گشت كه همواره در انديشه دفاعى حضرت امام(ره) به عنوان تنها وزنه سنگين و تعيين كننده مطرح بوده است؛ اما در عين آنكه ايشان پذيرش صلح را تحميل نظرات دشمن در عرصه‏اى از نبرد با انقلاب اسلامى ارزيابى مى‏كردند، هيچگاه معتقد نبودند كه پايان جنگ هشت ساله به معناى پايان نبرد همه‏جانبه با دشمن در تمامى عرصه‏هاست.

امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استكبار و جنگ پابرهنه‏ها و مرفهين بى‏درد آغاز شده و من دست و بازوى همه عزيزانى كه در سراسر جهان كوله‏بار مبارزه را بر دوش گرفته‏اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاى عزت مسلمين را نموده‏اند، مى‏بوسم و سلام و ورددهاى خالصانه خود را به همه غنچه‏هاى آزادى و كمال نثار مى‏كنم.
به تعبير بهتر، ايشان در يك عرصه به پایان جنگ رضايت دادند، ولی جبهه‏هاى جديدى را در ديگر عرصه‏ها عليه دشمن باز كردند، هرچند اين عرصه‏ها ديگر صبغه نظامى نداشت، همچنان مى‏توان زبانه‏هاى آتش نبرد ميان كفر و اسلام را از اين جبهه‏ ها كه در رأس آنها نبرد فرهنگى با دشمن است به روشنی ديد.
از نمونه‏هاى بارز اين نوع نبرد با دشمن در ماههاى آخر عمر شريف ايشان نامه معظم‏له به گورباچف و قضيه سلمان رشدى است.

ـ دليل مخالفت امام با تداوم جنگ پس از پذيرش قطعنامه
زمانى كه حضرت امام مجبور به پذيرش قطعنامه شدند، چون قایل به تعطيلى تقابل تاريخى كفر و اسلام نبودند، عرصه‏هاى جديدى را با جلوه‏هايى ديگر فراروى آزاديخواهان جهان اسلام گشودند و در عين حال، بر اين نكته آگاهی كامل داشتند كه اگر نيروى انسانى تحت اختيار، ناخواسته مبانى انديشه رهبرى جنگ را پذيرا نباشند، حتى در صورت بروز يا ايجاد جنگ نظامى جديد نيز نمى‏توان به چنين نيروهايى تكيه كرد و به چنان اهدافى رسيد. از اينرو بود زمانى كه پس از پذيرش قطعنامه و تهاجم گسترده دشمن عليه مرزهاى ايران اسلامى و پيشروى آنها در برخی نقاط، پيشنهاد ازسرگيرى جنگ و تقابل مجدد نظامى با دشمن از سوى برخى از افراد داده شد، حضرت امام(ره) اين پيشنهاد را رد كردند چون بر تحليل خود از مقدورات انسانى جنگ باقى بودند.

ايشان به خوبى مى‏دانستند، ممكن است چند صباحى بتوان با بخشى از بدنه نيروى انسانى جنگ به تداوم آن مبادرت كرد و به فتوحاتى نيز دست يافت، اما زمانى كه انديشه غالب بر اذهان بسيارى از نيروهاى جنگ به تحليل هاى نادرست مادى گرايش دارد و «توسعه» را به صورت مادى معنا كرده و جنگ را مانع چنين توسعه‏اى مى‏داند، حتماً نمى‏توان در ميان‏مدت به چنين بدنه‏اى اعتماد كرد. حال آنكه حضرت امام(ره) توسعه را توسعه تقرب و بندگى و جنگ را ابزار رسيدن به چنين توسعه‏اى ارزيابى مى‏كردند.

ـ ضرورت پرهيز از الگوى توسعه مادى پس از جنگ
حضرت امام(ره) در آن زمان به خوبى مى‏دانستد كه با پايان جنگ و پذيرش قطعنامه مى‏بايست منتظر عواقب سوء ناشى از اين پذيرش و رواج برخى از افكار مادى در ميان آحاد جامعه بود؛ يعنى همان پیامدهایی كه امروز پس از گذشت ده سال از پايان جنگ شاهد آن هستيم؛ بنابراین، تأكيد ايشان بر اين بود كه نكند چند سال بعد عدّه‏اى به اين باور نادرست برسند كه كاش آن روز ما جنگ نمى‏كرديم و اگر جنگ نبود مى‏توانستيم پله‏هاى توسعه مادى را سريعتر بپيمایيم!

ايشان به همگان هشدار داده بودند كه بايد تا آنجا كه مى‏توان از پذيرش الگوهاى كفرآلود كه نظام استكبار خواهان تحميل آنها بر ملل مظلوم است، جلوگيرى كرد. از اين روی بر همگان فرض است راهكارهايى را پيدا كنند كه با پذيرش قطعنامه بتوان از پذيرش الگوهاى مزبور سرباز زد. تلاش ايشان بر اين بود كه با پذيرش ناخواسته و اجبارى نظارت سازمان ملل بر روند جنگ، نظارت و دخالت جريان ها و سازمان هاى جهانى وابسته به نظام استكبار را در روند بازسازى و تنظيم اقتصادى پس از پايان جنگ به حداقل برسانند، و جامعه اسلامى را از خطر حاكميت تسلط بانك جهانى، صندوق بين‏المللى، يونسكو، شوراى امنيت و امثال آنها برهانند.

لذا در همين چند ماه ميان پذيرش قطعنامه و رحلت جانسوز ايشان، امام به راهكارهايى روى آوردند تا بتوانند هجوم همه‏جانبه اسلام بر كفر را همچنان  تداوم بخشند و متناسب با شرایط جامعه و جهان از نفوذ مرموزانه دشمن در ابعاد گوناگون جلوگيرى کنند.


با اين وصف، عدّه‏اى كه در تحميل صلح بر انقلاب اسلامى نقش داشتند و خواسته يا ناخواسته به پایان جنگ رأى داده بودند، بنا بر همان تحليل هاى نادرست به اين باور رسيده بودند كه بايد از الگوهاى غير براى توسعه و بازسازى پس از جنگ نيز استفاده كرد؛ امّا در عين حال، همواره خود را در برابر اقدامات بجا و مؤثر حضرت امام(ره) روبه رو مى‏ديدند.

آنها به خوبى مى‏دانستند همان انديشه‏اى كه پشتوانه پيروزى انقلاب و رهبرى جنگ بود به راحتى نخواهد گذاشت اين تحليل هاى مادّى در جريان بازسازى به ثمر بنشيند. با اندكى غفلت، روند توسعه اقتصادى و سياسى امروز جامعه مى‏تواند دنباله همان روند ناميمون پذيرش قطعنامه و حاكميت دادن ناخواسته مجامع جهانى بر مقدرات جامعه اسلامى باشد.

اين خطر را حضرت امام(ره) در زمان جنگ به خوبى احساس مى‏كردند و براى جلوگيرى از منحل شدن جامعه اسلامى در نظام سلطه تمام توان خود را براى تداوم جنگ و غلبه خون بر شمشير به كار مى‏گرفتند. اين حركت از نگاه نظام كارشناسى كشور، اختلال در برنامه‏ريزى و از منظر حضرت امام(ره) در راستاى تحقق اهداف الهى جامعه اسلامى بود.

علل و زمينه‏هاى بيرونى پذيرش قطعنامه
قطعنامه 598، هشتمين قطعنامه‏اى است كه سازمان ملل متحد در اثر تحولات بدى كه در روند جنگ تحميلى عراق عليه جمهورى اسلامى نمودار شد به تصويب رسيد. پيش از قطعنامه 598، شورا قطعنامه 588 را تصويب و به شرح ذيل اعلام نمود:
«شوراى امنيت در 3 اكتبر 1986 به درخواست اتحاديه عرب بحث خود را در مورد جنگ ايران و عراق بار دیگر از سر گرفت. دبيركل هدف از برگزارى اين دور جلسات را بررسى عمليات نظامى سال جارى، افزايش حملات به كشتى‏هاى تجارى دول ثالث و توسعه منطقه جنگ كشتى‏ها، تهديد امنيت كشورهاى همجوار و عزم اعلام شده ايران براى ترتيب دادن يك حمله سرنوشت‏ساز دانست. بر اين اساس شورا در تاريخ 16/7/65 (8 اكتبر 1986) قطعنامه 588 را به اتفاق آرا صادر كرد. قابل توجه است كه شورا با وجود اينكه شش ‏سال از تجاوز سراسرى حمله عراق سپرى شده بود و تجاوزگرى عراق بر بسيارى از كشورها محرز شده بود، ولى باز موضوع قطعنامه را «وضعيت ميان ايران و عراق» قرار داد.»

پس از تصويب اين قطعنامه، ايران آن را نپذیرفت و شوراى امنيت دريافت كه اين بار هم صدور قطعنامه او دردى از جنگ خانمانسوز را حل نكرده است. دبير كل در تاريخ 26 نوامبر در گزارش خود به شوراى امنيت، خلاصه‏اى از مواضع ايران و عراق را در قبال قطعنامه عنوان نمود و اعلام كرد كه در حالى كه عراق تمايل خود را براى پذيرش قطعنامه‏هاى شوراى امنيت اعلام داشته، ايران به دلايلى كه ذكر كرده، اين قطعنامه را نپذيرفته است.

پس از گزارش دبير كل، شورا وارد جلسه شد و بيانيه‏اى صادر کردند كه در آن حل اختلافات از راه های صلح‏آميز و نگرانى عميق خود را نسبت به گسترش درگيرى با افزايش حملات به هدف هاى صرفاً غيرنظامى كشتيرانى تجارى و تأسيسات نفتى كشورهاى ساحلى ابراز و اعلام نموده بودند.

پس از قطعنامه 588 ايران عمليات‏هاى موفقيت‏آميز زنجيره‏اى را در خاك عراق انجام داد (عمليات هاى فتح، كربلا، والفجر9، عمليات نصر) حاصل اين عملياتها نزديك شدن رزمندگان اسلام به سوى شهر بصره، (شهر استراتژيك بندرى عراق) شد كه عامل دقت و حساس شدن شورا نسبت به مسأله جنگ شد. بر اين اساس از ماه فوريه 1987 اعضاى دایم به صورت يك گروه، كار مشترك و سازماندهى شده‏اى را جهت پايان بخشيدن به جنگ عراق با ايران آغاز نمودند.
 كار اين گروه مشترك بصورت محرمانه بود كه حاصل بررسى‏هاى آن‏ها در پنج ‏ماه، نوشتن پيش‏نويس قطعنامه 598 شد.

پس از تهيه نمودن پيش‏نويس قطعنامه، جلسه شوراى امنيت در 20 ژوئيه 1987 (29 تيرماه 1366) تشكيل شد و براى نخستین ‏بار در سالهاى جنگ، هفت وزير خارجه از كشورهاى آمريكا، انگليس، فرانسه، آلمان غربى، ايتاليا، آرژانتين و آمارات متحده عربى و جانشين وزير امور خارجه ژاپن در آن شركت كردند. اين جلسه به رياست ژان برنار ريمون، وزير خارجه فرانسه با نام «وضعيت بين عراق و ايران» تشكيل شد و پیش از گرفتن رأى نمايندگان كشورهاى چين، امارات متحد عربى، انگلستان، آمريكا، جمهورى آلمان غربى، ايتاليا، غنا، زامبيا، آرژانتين، كنگو، ونزوئلا و فرانسه و پس از تصويب قطعنامه دبيركل سازمان ملل متحد و نمايندگان كشورهاى شوروى ژاپن، و بلغارستان سخنرانى كردند.

سرانجام پس از حدود نُه ماه و نيم از قطعنامه پیشین شوراى امنيت بعد از مشورتهاى فراوان و با توافق اصولى كه کرده بود و در جوى كه اجمالى از آن ذكر گرديد در 29 تير ماه 1366 (20 ژوئيه 1987) در جلسه شماره 2750 خود طرح قطعنامه‏اى(2) را كه قبلاً به روى كلمه به كلمه آن توافق شده بود به اتفاق آرا به تصويب رساند. متن اين قطعنامه از اين قرار است:

قطعنامه (1987) 598 شوراى امنيت،با تأييد مجدد قطعنامه (1986) 582 خود، با ابراز نگرانى عميق از اينكه علي رغم درخواست هايش براى آتش‏بس، منازعه بين ايران و عراق به شدّت سابق با تلفات شديد انسانى و تخريب مادّى ادامه دارد، با ابراز تأسف از آغاز و ادامه منازعه، همچنين با ابراز تأسف از بمباران مراكز صرفاً مسكونىِ غيرنظامى، حملات به كشتيرانى بى‏طرف يا هواپيماهاى كشورى، نقض قوانين بين‏المللىِ انسان‏دوستانه و ديگر قوانين ناظر بر درگيرى مسلحانه، به ويژه كاربرد سلاح هاى شيميايى برخلاف الزامات پروتكل 1925 ژنو، با ابراز نگرانى عميق نسبت به احتمال تشديد و گسترش بيشتر منازعه، مصمم گرديد به تمامى اقدامات نظامى بين ايران و عراق خاتمه بخشد، معتقد گرديد كه مى‏بايد يك راه حل جامع، عادلانه، شرافتمندانه و پايدار بين ايران و عراق به دست آيد، با يادآورى مفاد منشور ملل متحد، به ويژه تعهد همه دول عضو به حل اختلافات بين‏المللى خود از راههاى مسالمت‏آميز به نحوى كه صلح و امنيت بين‏المللى و عدالت به مخاطره نيفتد، با حكم به اينكه در منازعه ما بين ايران و عراق نقض صلح حادث شده است، با اقدام بر اساس مواد 39 و 40 منشور ملل متحد،
1 ـ خواستار آن است كه به عنوان يك قدم اوليه جهت حل و فصل (مناقشه) از راه مذاكره، ايران و عراق يك آتش‏بس فورى را رعايت كرده، به تمامى عمليات نظامى در زمين، دريا و هوا خاتمه داده و تمامى نيروهاى خود را بدون درنگ به مرزهاى شناخته شده بين‏المللى بازگردانند.

2 ـ از دبيركل درخواست مى‏كند كه يك تيم ناظر ملل متحد را براى بررسى، تأييد و نظارت بر آتش‏بس و عقب‏نشينى نيروها اعزام نمايد و همچنين از دبيركل درخواست مى‏نمايد با مشورت طرفين درگير تدابير لازم را اندیشیده، گزارش آن را به شوراى امنيت ارایه نمايد.

3 ـ مصرانه مى‏خواهد اسراى جنگى آزاد شده و پس از قطع مخاصمات فعال كنونى، براساس كنوانسيون سوم ژنو 12 اوت 1949، بدون تأخير به كشور خود بازگردانده شوند.

4 ـ از ايران و عراق مى‏خواهد با دبيركل در اجراى اين قطعنامه و در تلاشهاى ميانجيگرانه براى حصول يك راه حل جامع، عادلانه و شرافتمندانه مورد قبول دو طرف در خصوص تمام موضوعات موجود، منطبق با اصول مندرج در منشور ملل متحد، همكارى نمايند.

5 ـ از تمامى كشورهاى ديگر مى‏خواهد كه حداكثر خويشتندارى را مبذول دارند و از هرگونه اقدامى كه مى‏تواند منجر به تشديد و گسترش بيشتر منازعه گردد احتراز كنند و بدين ترتيب اجراى قطعنامه حاضر را تسهيل نمايند.

6 ـ از دبيركل درخواست مى‏نمايد كه با مشورت با ايران و عراق، مسأله تفويض اختيار به يك هيئت بى‏طرف براى تحقيق راجع به مسئوليت منازعه را بررسى نموده، در اسرع وقت به شوراى امنيت گزارش دهد.

7 ـ ابعاد خسارات وارده در خلال منازعه و نياز به تلاش هاى بازسازى با كمكهاى مناسب بين‏الملل پس از خاتمه درگيرى تصديق مى‏گردد، و در اين خصوص از دبيركل درخواست مى‏كند كه يك هيئت كارشناسان را براى مطالعه موضوع بازسازى و گزارش به شوراى امنيت تعيين نمايد.

8 ـ همچنين از دبيركل درخواست مى‏كند كه با مشورت با ايران و عراق و ديگر كشورهاى منطقه، راههاى افزايش امنيت و ثبات منطقه را مورد مداقه قرار دهد.

9 ـ از دبيركل درخواست مى‏كندكه شوراى امنيت را در مورد اجراى اين قطعنامه مطلع نمايد.

10 ـ مصمم است براى بررسى اقدامات بيشتر جهت رعايت و اجراى اين قطعنامه در صورت ضرورت جلسات ديگرى مجدداً تشكيل دهد.

پس از تصويب قطعنامه، دبيركل در همان جلسه شوراى امنيت طى سخنانى اظهار داشت:
قطعنامه‏اى كه اينك تصويب شد، اوج تلاشهاى مشترك اعضاى شوراى امنيت به عنوان نمايندگان جامعه بين‏المللى براى برقرارى راه حلى جامع، عادلانه و شرافتمندانه براى منازعه ايران و عراق است. براى پايان بخشيدن به جنگ در اين منطقه لازم است كه سياستهاى ملىِ همه اعضا هماهنگ با نيات اعلام شده شورا گردد. در اين جهت، پاراگراف اجرايى شماره 5 قطعنامه مسئوليت مشتركى را براى همه كشورهاى عضو سازمان ملل متحد در پى دارد... يك قدم اساسى با مشورت دو كشور و دیگر كشورهاى منطقه، برقرارى ترتيباتى براى امنيت و ثبات منطقه خواهد بود. در مورد مسئوليت منازعه در اسرع وقت با مشورت دو طرف احتمال تشكيل هيأت بى‏طرف براى رسيدگى به موضوع هدف اصلى خواهد بود... بياييد همه با هم همكارى كنيم، شما اعضاى شورا، ايران و عراق و من به عنوان دبير كل سازمان ملل متحد.»

ادامه دارد...
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟