بین الملل تابناک: حمله روسیه به اوکراین را باید تحول مهمی در نظام بین الملل دانست که بی شک تاثیرات عمده ای بر مناطق مختلف جهان و سیاست خارجی اکثر کشورها به دنبال خواهد داشت. در واقع، طبق ارزیابی ناظران و تحلیلگران سیاست بین الملل، این بحران به مناطق و حوزه های تصمیمگیری سیاست خارجی کشورها سر ریز خواهد شد.
در این میان، با توجه به اینکه خاورمیانه همواره یکی از کانون های بحران های جهانی و متاثر از رقابت قدرت های بزرگ بوده، این پرسش مطرح می شود که جنگ اوکراین چه تاثیری بر ثبات و نظم امنیتی خاورمیانه خواهد گذاشت؟ در واقع این بحران چه پیامدهای مثبت یا منفی بر منطقه خواهد داشت؟ ممکن است با وقوع این بحران، منازعات یا بحران های جدیدی در منطقه به وجود آیند یا بالعکس خاورمیانه از کانون منازعات و توجهات جهانی خارج شود؟
این ها پرسش هایی است که تابناک در گفتوگو با دکتر «حمیدرضا عزیزی»پژوهشگر مهمان در بنیاد علم و سیاست آلمان بدان ها پرداخته است.
متن گفتوگو با حمید رضا عزیزی در پاسخ به پرسش های فوق را در زیر می خوانید.
بعد از خود روسیه، اوکراین و اروپا، سریعترین جایی که تاثیرات این بحران بروز و ظهور پیدا کرد، در منطقه خاورمیانه بود؛ به دلیل اینکه این بحران، آن باور سنتی درباره ماهیت جهتگیری سیاست خارجی کشورهای منطقه را طی همین دو سه هفته دگرگون کرده؛ یعنی کشورهای عربی و همین طور اسرائیل به طور سنتی به عنوان متحدین غرب شناخته میشدند و انتظار این بود که در این بحران، جانب غرب را بگیرند و روسیه را محکوم کنند.
اما این بحران روندهایی را آشکار کرد و به سطح آورد که در عمق، سالها به شکل تغییر اولویتهای سیاست خارجی کشورهای منطقه خاورمیانه و تلاش آنها برای منطبق کردن خود با روند گذار در نظام بینالملل در جریان بود. وقتی امارات حاضر نمیشود در رأیگیری شورای امنیت به قطعنامه محکومیت روسیه رأی مثبت دهد یا اسرائیل حاضر نمیشود به عنوان مشارکتکننده در ارائه آن قطعنامه به شورای امنیت شرکت داشته باشد، نشاندهنده این است که این کشورها اتحاد خودشان با آمریکا و مجموعه غرب را به عنوان یک اتحاد تضمین شده در نظر نگرفتند؛ یعنی نه معتقدند که آمریکا ضمانتی در اختیار آنها گذاشته که آنها را متعهد کند و نه خودشان شرایط را طوری میبینند که بخواهند این ضمانت را بدهند.
دلیل این امر بخصوص درمورد کشورهای عربی این است که از دوره ترامپ و حتی قبل از آن در دوره دوم اوباما، مشاهده کردند به تدریج آمریکا نه تنها تعهد خود نسبت به آنها را کم میکند، بلکه در یکسری موارد روی آنها فشار هم وارد میکند و از طرف دیگر همه این کشورها میبینند که روسیه از سال ۲۰۱۵ در بحران سوریه وارد شده؛ بحرانی که هم برای اعراب و هم برای اسرائیل مهم است. بنابراین به این نتیجه رسیدند که مساله منطقه خاورمیانه بدون حضور روسیه و بدون در نظر گرفتن ملاحظاتش حل شدنینیست؛ لذا به این سمت کشیده میشوند که به زعم خودشان، نوعی سیاست توازنبخشی یا مانور بین روسیه و غرب را در پیش گیرند.
سوال دقیق تر این است؛ به جای اینکه بپرسیم تاثیر این بحران بر سیاستخارجی کشورهای منطقه چیست، باید بپرسیم این بحران چه چیزی را در منطقه خاورمیانه آشکار کرد؟ یعنی آن روندی که ما شاهدیم، نتیجه بحران نیست، بلکه بحران بهانهای شد که این سیاست ظهور پیدا کند و این روندها که شکل گرفته در آینده هم تحکیم خواهد شد.
این باور در کشورهای منطقه وجود دارد که هنوز نظام بینالملل به یک ثبات ساختاری جدیدی نرسیده که آنها بخواهند خودشان را از محور آمریکا کامل خارج کنند؛ اما سعی میکنند از این بحران به عنوان دستاویزی استفاده کنند که از هر دو طرف امتیاز بگیرند؛ مثلا در مورد کشورهای عربی میبینیم که مقامات عربستانی و اماراتی جواب تلفن بایدن را ندادند و در ازای آن چه میخواهند؟ در ازای آن حمایت بیشتر آمریکا را در یمن میخواهند یا نخستوزیر اسرائيل که به مسکو میرود، چیزی که از روسیه میخواهد این هست که آزادی عملش در سوریه علیه ایران محدود نشود و در بحث هستهای هم روسیه اعمال فشار کند. میشود گفت کشورهای منطقه یک فضای بازیگری جدیدی را دیدند که از شکافی که در نظام بینالملل به وجود آمده، در راستای منافع خودشان استفاده کنند.
از یک سو، تا زمانی که نظم جدیدی شکل نگیرد، که این در بلندمدت هست و از سوی دیگر، در چشمانداز کوتاهمدتتر نتیجه جنگ اوکراین به صورت کامل مشخص نشود، امکان این نوع بازی وجود دارد؛ اما اگر این روندهای فعلی به یک شکلی تثبیت شود ـ چه به شکل نقش برتر روسیه یا چین در منطقه و قدرتهای غیرغربی یا بازتثبیت نقش غرب در منطقه ـ آنوقت دیگر به سختی میشود تصور کرد که این نوع مانور قابلیت ادامه دادن دارد و کشورهای منطقه باید به سمت انتخاب بروند.
در پیوند با بحثی که مطرح شد، این فضای بیثباتی که در نظام بینالملل پدید آمده و انعکاسی که بر منطقه خاورمیانه پیدا کرده است، از منظر اینکه متحدین سنتی غرب، فضای بازی جدیدی را برای خود میبینند و به دنبال مانور دادن هستند، ممکن است در یک چشمانداز کوتاه و میانمدت، تا زمانی که نظم جدید به شکل کلان شکل گیرد و بر منطقه خاورمیانه هم بازتاب پیدا کند یا در خود خاورمیانه، در سطح سیستم منطقهای خاورمیانه یک نظم باثباتتری مستقر شود، میتواند تنشها را در منطقه بیشتر کند. یعنی قدرتهای خارجی، چه قدرت های غربی و چه غیر غربی، سعی میکردند اولویتهای خود را به کشورهای منطقه دیکته کنند. الان این کشورهای منطقه هستند که یک فضایی را فراهم دیدند که بتوانند از این قدرت ها بیشتر بخواهند، چون روسیه از یک طرف و غرب از طرف دیگر در فضای فعلی خود را نیازمند یارگیری میدانند و حاضر هستند که حتی بیش از گذشته برای همراهی این کشورها به آنها امتیاز دهند؛ برای نمونه نفتالی بنت به روسیه میرود و روز بعد از آن به مواضع نیروهای ایرانی در سوریه حمله میشود و دو یا سه روز بعد روسیه در روند احیای برجام سنگاندازی میکند. قطعا اینها اتفاقی نیست.
در مقابل، دولت آمریکا به دنبال این است که منابع جایگزین نفت و گاز برای روسیه پیدا کند و متقابلاً کشورهای عربی خواستار مداخله بیشتر آمریکا هستند و این شاید منازعه یمن را تشدید کند و کشوری مثل ایران هم منافع خود را در خطر میبیند و در این فضا، ممکن است واکنش نشان دهد. در مجموع تا زمانی که وضعیت بحران اوکراین و به تبع آن فضای بینالمللی به یک ثبات نرسد، پتانسیل تنش در منطقه بسیار بالاست.