انتخابات ۱۴۰۰ و نتایج آن پیام عمیقی برای بسیاری از مسئولان و فعالان سیاسی در کشور داشت. نتیجه این انتخابات، اصولگرایان را پیروز مطلق این رهاورد مهم سیاسی نشان داد و در عوض شکست سنگینی را برای جناح مقابل یعنی اصلاح طلبان به ثبت رساند. پس از گذشت هیجانات انتخاباتی، تئوریسینهای هر دو جناح به دنبال واکاوی و بررسی این انتخابات هستند و فقط در یک مورد اتفاق نظر دارند. آنها معتقدند نتایج این انتخابات را باید جدی بررسی کرد و نتایج آن را برای اصلاح روندهای آینده هر دو جناح مورد توجه قرار داد.
به گزارش «تابناک»؛ پس از فروکش کردن هیجانات انتخاباتی، شاهد هستیم که جناح اصلاح طلب نسبت به اصولگرایان بیشتر به دنبال رهیافت جدید برای اوضاع سیاسی کشور و انتخابات آینده هستند. تئورسینهای اصلاح طلبان، شکست خود را در دو بخش کلی عوامل داخلی و عوامل خارجی دسته بندی میکنند. آنها معتقدند علاوه بر عوامل خارجی ـ که موجب ضعف شدید آنها در اثرگذاری عمومی شده ـ عوامل داخلی همچون فاصله داشتن شعارها با خواست مردم و عدم معرفی نیروی توانمند کاملا اصلاح طلب یا عدم جلب اعتماد نهادهای اثرگذار کشور، همگی میتوانند در لیست عوامل داخلی قرار گیرند.
اما برخی اصلاح طلبان که قصد دارند صریحتر و شفافتر به نقد خود بپردازند، به عدم قدرت اجماع سازی سید محمد خاتمی اشاره میکنند و بر این باورند که رییس دولت اصلاحات در اوضاع جدید سیاسی و به دلایل متعدد نتوانسته است در جریان سازی موفق ظاهر شده و در انتخابات اخیر به رغم اینکه همه پیشکسوتان جناح اصلاح طلب به طور صریح و سید محمد خاتمی به طور ضمنی از یک کاندیدا حمایت کردند، نتایج صندوق رای برای آنها کاملا ناامید کننده بود!
برخی از اصلاح طلبان برایشان مهم نیست که اعتبار خاتمی و اصلاح طلبان مخدوش شود
علی صوفی، وزیر دولت اصلاحات از جمله اصلاح طلبانی است که می گوید، جریانی از اصلاح طلبان میخواهد حضور بی قید و شرط در انتخابات داشته باشد و به دنبال این است تا فردی را جانشین رئیسی کند و به دنبال یک شخص اصلاح طلب هم نیستند، بلکه میخواهند یک اصولگرا مثل لاریجانی را بیاورند و از او سهم بگیرند و به همین دلیل، میخواهند فعالیت جبهه اصلاحات ادامه یابد.
وزیر دولت اصلاحات یادآور میشود، همه اصلاحطلبان بر این مساله اذعان داشتند که لیست اصلاحطلبان برای انتخابات شورای شهر تهران در ۱۴۰۰ پتانسیل رای آوری ندارد؛ بنابراین تلاش کردند تا آقای خاتمی را به حمایت وا دارند، چون میدانند لیست بدون امضای خاتمی هیچ اعتباری ندارد. در انتخابات مجلس هشتم هم چنین اتفاق مشابهی افتاده بود؛ یعنی آقایان از نام آقای خاتمی استفاده کردند، اما آن لیست رای نیاورد. آقای همتی که تلویحا از حمایت خاتمی برخوردار بود، فقط ۲ میلیون رای آورد.
صوفی گفت: برخی اصلاحطلبان میخواهند همین راه را ادامه دهند و برایشان مهم نیست که اعتبار خاتمی و اصلاح طلبان مخدوش شود، بلکه خود را این گونه یافتند که به هر قیمتی در انتخابات باشند. این میتواند از سوی یک حزب تا حدی قابل قبول باشد، اما از سوی یک جریان سیاسی خیر. برای فعالیت جبهه اصلاحات هم از آقای خاتمی مایه گذاشتند و هیات رئیسه نزد ایشان رفت و او تاکید کرد جبهه اصلاحات ادامه یابد، در حالی که طبق قانون قرار بود جبهه اصلاحات ظرف شش ماه فعالیت کنند، در حالی که ۲۶ حزب موسس آن باید در مورد فعالیت آن تصمیمگیری میکردند. نیازی نیست برای این کارها از خاتمی مایه گذاشته شود. آقای خاتمی خود نیز تشخیص داده بود که این کار به مصلحت نیست و زمینهای نیز وجود ندارد که انتخابات ۱۴۰۲ و ۱۴۰۴ متفاوتتر از ۹۸ و ۱۴۰۰ باشد.
همانگونه که مشاهده میشود اصلاح طلبان درباره تاثیر عوامل داخلی بر وقوع اوضاع و احوالی خود پارامترهای متعددی را مورد توجه قرار میدهند و یکی از مهمترین آنها سوء استفاده افرادی است که خود را به ظاهر اصلاح طلب معرفی کرده، اما در اصل به دنبال کسب منافع مادی و معنوی خود از این جریانات سیاسی هستند. برخی از آنان به کاهش اثرگذاری خاتمی اشاره میکنند، اما درباره اینکه چه عوامل داخلی موجب این اتفاق شده صریح سخن نمیگویند.
چرا نقد اصلاحطلبان بر تکنسینها و کمپینرها سخت میآید؟!
اما برخی اصلاح طلبان درباره عوامل داخلی و موثر بر کاهش نفوذ این جناح، نظر صریحتر و تند تری دارند. عبدالله مومنی از فعالان دانشجویی سابق و اصلاح طلب بر این باور است که اصلاح طلبان نقد بر خویش را با سکوت برگزار میکنند و تکنیسنرها و ابواب جمعی شان نیز انتقادی را برنمیتابند و هر انتقاد را به برخی از چهرههای خوشنام سیاسی برای کسب اعتبار یا صحت نمایی افکار و راهبردهایشان حواله تاریخی میدهند.
او معتقد است نقد اصلاحطلبان بر تکنیسنرها و کمپینرها سخت میآید، چون انتخابات و سیاست ورزی اصلاح طلبان برای آنها عرصه کسب و کار است. آنها با باژگونه کردن نقدها و وارونه سازی، جعل واقعیت و آمارسازی و نظرسازیهای کذب (نه نظرسنجی) مانع درست دیدن واقعیت شدهاند. اتفاقا یکی از دلایل ناکارآمدی جبهه اصلاحات همین است که سران اصلاحات توان راستی آزمایی نداشته و عملا در اتخاذ راهبرد و کنش متناسب عاجزند.
به گفته عباس عبدی در سطح نظری، عدول از اصول اساسی اصلاحطلبی و نداشتن راهبرد از عوامل شکست است. همچنین در سطح تشکیلاتی تبدیل شدن به جمعهای نسبتا بسته، پیر، خسته و ناتوان و در سطح عملی، آلوده شدن به جریان فرصتطلبی و باری به هر جهت و از این ستون تا آن ستون فرج است و بالاخره در سطح فردی، غلبه کارگزاری و کارپردازی و در یک کلام تکنیسینی سیاسی بر مفهوم واقعی و متعهدانه سیاست است.
او ادامه میدهد تکنیسین سیاسی خیلی پیش از آنکه فکر کند، حرف میزند. چنان وارد جزییات میشود که مخاطب را از دیدن کلیات غافل میکند. برای تکنیسین سیاسی جزییات همان کلیات است و چیزی جز جزییات وجود ندارد. تکنیسین سیاسی بسیار سادهلوح است؛ در عین حال خود را هوشمند تصور میکند، چون وارد بحث بیپایان درباره جزییات بیهوده میشود. آنان حسی نسبت به کلیات پدیده ندارند و عاشق جزییات هستند.
تکنیسین سیاسی همه چیز را ابزاری در خدمت امر تکنیکی میبیند. چه فرد را چه شعار و مفهوم را. افراد تا هنگامی که در حصر و زندان هستند، ابزار خوبی برای پیشبرد مقاصد تکنیسینها هستند ولی به محض اینکه حرفی مغایر آنان گفته شود، توپخانه توهین و اتهام را روشن میکنند. شعارها نیز به همین سرنوشت دچار میشود.
واقعیت امر این است که شور و شعور سیاسی و اعتقاد عمیق به راهبردهای هر جناحی برای اعضای آن بسیار مهم و حیاتی بوده و وجود افراد «خزنده» که با تغییر شرایط سیاسی تغییر موضع داده و جذب جناح پیروز میشوند، خطرناک خواهد بود که هم برای جناح اصولگرا و هم اصلاح طلب سم مهلکی است و همچنین این دو جریان سیاسی کشور باید فکری به حال شرایط فعالیت کمپینرها و تکنسین های سیاسی بکنند، چون آنها میتوانند با ارائه اطلاعات نادرست به تعیین راهبردهای اشتباه و به تهی شدن هر جناحی دامن زده و آنها را در سراشیبی سقوط قرار دهند.