به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز یکشنبه ۴ اردیبهشت در حالی چاپ و منتشر شد که برگزاری پنجمین دور مذاکرات ایران و عربستان، افغانستان روی موج خشونت و ایران در آستانه چالش آبی از مواردی است که در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
حنیف غفاری طی یادداشتی در شماره امروز رسالت با عنوان هشدار! این بازی بسیار خطرناک است، نوشت: وقوع فجایع اخیر در مزار شریف و قندوز که منجر به شهادت دهها تن از مسلمانان روزهدار شیعه و اهل تسنن گردید، نقطه آشکارساز بحران سازی بیحدوحصر تروریسم تکفیری وابسته به غرب در افغانستان و شبهقاره هند محسوب میشود. به نظر میرسد استراتژی بازتعریف تروریسم تکفیری و فراتر از آن، بازتولید خشونت بر اساس اهداف میانمدت و بلندمدت منطقهای آمریکا و رژیم صهیونیستی، وارد فاز اجرایی شده است. البته در دوران ریاست جمهوری اشرف غنی، سرویسهای اطلاعاتی کشورمان و روسیه بارها در خصوص جابهجایی هدفمند تروریستهای تکفیری از سوریه، عراق، بخشهایی از شرق چین و مناطق قبایلی پاکستان به چندین نقطه در افغانستان هشدار داده بودند.
درست درزمانی که داعش سلسله عملیات جدید خود را در افغانستان آغاز کرده است، شاهد آتش زدن قرآن کریم، کتاب مقدس مسلمانان در کشور سوئد و حمایت ضمنی برخی سران غربی از این اقدام (به بهانه آزادی بیان!) هستیم. برهمکنش «تروریسم تکفیری» و «اسلامستیزی سیستماتیک» موضوعی نیست که بتوان در تحلیل وقایع جاری در نظام بینالملل آنها را نادیده انگاشت. به عبارت بهتر، نمیتوان اقدامات اخیر تروریستهای تکفیری در افغانستان و تشدید اسلامستیزی در غرب توسط گروههای ملیگرای افراطی و نژادپرست را دو پدیده مجزا با مصادری تفکیکشده دانست.
دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی غرب در راستای تنظیم این برهمکنش دوطرفه، محاسباتی را صورت دادهاند. از یکسو، آنها هر بار با تنفس مصنوعی خود به جریان تروریسم تکفیری ساختهوپرداخته دست خود، مانع از اضمحلال و نابودی کامل آن شدهاند. پس از انهدام خلافت داعش در سوریه و عراق که به برکت خون شهدای مقاومت و برخلاف محاسبات قطعی غرب و رژیم صهیونیستی صورت گرفت، پروسه بازتعریف و بازتولید تروریسم تکفیری از سوی دستگاههای امنیتی غرب آغاز شد. انتقال بخشی از تروریستها به قاره آفریقا، باقی نگاهداشتن بخشی از اعضای داعش در مناطق تحت سیطره آمریکا در منطقه و هدایت افراد باقیمانده به افغانستان، نقشه راه غرب در مواجهه با بقایای تروریستهای موردحمایت خود در منطقه غرب آسیا محسوب میشد.
همزمان با همین روند، دستگاههای امنیتی غرب تلاش کردند تا ملیگرایی افراطی و نژادپرستی را از یک «قبح ذاتی» به یک «گرایش فکری» تقلیل دهند! بسیاری از نئونازیستها و نئوفاشیستها و اسلامستیزان در اروپا که تا سالهایی نهچندان دور از ابراز عقاید خود به دلیل نفرت عمومی جامعه اجتناب میکردند، به ناگهان خود را در آستانه ورود به پارلمان و دولت دیدند! اسلامستیزان در ذیل احزاب ملیگرای افراطی و با برخی تحفظهای ظاهری تجمیع شدند. نتیجه این روند، افزایش حملات اسلام ستیزانه در غرب و وقوع هزاران اقدام نژادپرستانه علیه پناهجویان بود.
صورتبندی این پروسه چندان دشوار نیست: غرب از یکسو تروریسم تکفیری را ایجاد و آن را مدام در راستای «ارائه تصویری مخدوش از اسلام» بازتولید میکند و از سوی دیگر، ملیگرایی افراطی و اسلامستیزی سیستماتیک را به چرخه حاکمیتی خود الحاق کرده است. برهمکنش تروریسم تکفیری و اسلامستیزی نژادپرستانه، از یک مصدر یعنی آمریکا و اروپا هدایت میشود. در این میان احزاب سنتی و ظاهرا میانهرو (اعم از سوسیالدموکراتها و محافظهکاران) در غرب نیز چشمان خود را عامدانه یا غیر عامدانه بر روی این بازی خطرناک بستهاند. هرچند بانیان این روند تصور میکنند قدرت هدایت این بازی خونین و وقیحانه را برای همیشه خواهند داشت، اما این تصور پوچ و اشتباه، قطعا تبعات خطرناک و جبرانناپذیری برای غرب و دستگاههای امنیتی آمریکا و برخی کشورهای اروپایی به دنبال خواهد داشت.
صلاحالدین هرسنی (کارشناس مسائل بینالملل) طی یادداشتی در شماره امروز همدلی با تیتر وقتی ماکرون ادای زلنسکی را درمیآورد، نوشت: با به صدا درآمدن ناقوس جنگ روسیه علیه اوکراین، ما بهکرات شاهد آن بودهایم که زلنسکی کتوشلوار اتوکشیده و کراوات رئیسجمهوریاش را کنار گذاشته و با پوشیدن کاپشنها، ژاکتها و تیشرتهای ساده خاکی و سبزرنگ عهدهدار هدایت و مدیریت جنگ بوده و اغلب زمان و وقت خود را بین کاخ ریاست جمهوری و خیابانهای کییف جنگزده تقسیم کرده است. این تغییر ظاهر برای سیاستمداری که میزان مقبولیتش در میان مردم چند ماه قبل از شروع جنگ پایین آمده بود، تأثیر شگفتانگیزی داشته است. این ابداعات زلسنکی را باید گلولههای بیصدایی دانست که در قالب نبرد رسانهای و (جنگ روایتها) از سوی اوکراین بهسوی جهان شلیک میشود، گلولههایی که توانسته است جامعه اوکراین را ملتی مقاوم و زلنسکی را محبوب سیاست جهان کند؛ محبوبیتی که بسیاری از سیاستمداران جهان عطش فتح این جایگاه را دارند که صدالبته نمیتوانند!
حالا و بعد از محبوبیت زائدالوصف زلنسکی ما شاهد آن هستیم که در الیزه نیز رفتارهایی شبیه کاخ ریاست جمهوری اوکراین رقم میخورد، به این معنی امانوئل ماکرون دلش هوس محبوبیت زلنسکی را کرده و به طریق او میخواهد محبوب شود. در اتفاقات جدیدی که در الیزه در حال رقم خوردن است، شاهد آن هستیم که امانوئل ماکرون رئیسجمهوری فرانسه در اتاق طلایی کاخ الیزه با هودی مشکی گشاد و شلوار جین مشغول کار است و با ژستهایی که شباهت زیادی به تصاویر و حالات زلنسکی دارد، در حال پاسخ دادن به تماسهای رهبران جهان است و با خیزی که در رفتار او مشاهدهشده است ممکن است حتی با پیژامه و زیرپوش رکابی ظاهر شود. در واقع رفتاری که ماکرون از خود انجام میدهد، سخت تحت تأثیر زلسنکی است و بهنوعی میتوان آن را عامیانه سازی نمایش رهبران و تقلیل نقش جایگاه ریاست جمهوری دانست. این طرز پوشش او با لباس موردعلاقهاش یعنی کتوشلوار اتوکشیده سرمهای و کراوات سرمهای و گاها زردرنگ او فاصله زیادی دارد و نشان میدهد که میخواهد به شاگردی مکتب زلسنکی رود. حکایت حال ماکرون یادآور حکایت زاغی است که طبق داستان جامی در حکایت ۱۵ (هفتاورنگ) به شاگردی رفتار کبکی رفته باشد؛ یعنی همان قصهای که اینگونه شروع میشود: زاغی ازآنجاکه فراغی گزید و ... .
در ادامه همان سناریوی سادهسازی نقش رهبران، حالا عکسی از او منتشرشده که سوژه رسانههای شده است. در این عکس جدید دیده میشود که ماکرون پیراهن سفیدرنگی پوشیده، آستینهای پیراهن سفیدش را هم کمی بالا زده و دکمههایش تا بالای ناف باز است بهگونهای که موهای سینهاش به طرز ملموسی یعنی چشم بدون مسلح دیده میشود. برخی کاربران شبکههای اجتماعی مکرون را در این عکس به «راجرر فدرر» قهرمان سوئیسی دنیای تنیس شبیه و مانند کردهاند، چراکه ازقضا فدرر سینه پر مویی دارد. برخی از کاربران نیز ماکرون در این عکس را با (کانری) و (برت رینولدز) دو بازیگر قدیمی سینمای جهان مقایسه کردهاند. ازقضا کانری و برت رینولدز به خاطر موهای سینهشان معروف هستند. به نظر میرسد که سادهسازی رفتار ماکرون در قالب مکتب زلنسکی یک هدف بیشتر ندارد و آن چیزی جز کسب محبوبیت آنهم با الگو و کپیبرداری از رفتار زلنسکی نیست. ماکرون امروز یکشنبه ۲۴ آوریل در مرحله نهایی انتخابات ریاست جمهوری رقابت تنگاتنگی با رقیب راستگرای خود یعنی مارین لوپن دارد، لذا تصور میکند با این کار میتواند حمایت جوانان را برای شکست لوپن کسب کند. جوانانی که به طرز شگفتانگیزی به سمت مارین لوپن گرایش دارند. بههرحال هر چه هست امید است که ماکرون «فرامش کرده ره و رفتار» خود نشود و آنکه همچون آن زاغ داستان جامی، غرامتزده از کار خویش نماند!
سیدعلی خرم استاد دانشگاه طی یادداشتی در شماره امروز آرمان ملی با عنوان روسیه و تغییر نظام بینالملل نوشت: در روز اول حمله به اوکراین، در همین روزنامه نوشتم پوتین با درک اینکه هر رهبری در روسیه بتواند حیثیت بر باد رفته مردم روسیه را بهخاطر فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق اعاده نماید، در تاریخ روسیه قهرمان خواهد شد و لذا قصد دارد با بهانهگیری نسبت به پیشروی ناتو در نزدیکی مرزهایش، به اوکراین حمله نموده و مقدمتا این کشور را به خاک خود ضمیمه کرده تا در گامهای بعدی وارد سایر سرزمینهای بلوک شرق سابق و در آسیای مرکزی و قفقاز شود. گوشههایی از این تصمیم قبلا در اشغال جزیره کریمه، در اشغال دوفاکتوی آبخازیا و اوستیای جنوبی از گرجستان و در لشکرکشی به قزاقستان و سرکوب مردم معترض این کشور مشاهده گردید. پوتین با جلب حمایت چین قصد داشت نظام بینالملل تکوین یافته پس از فروپاشی شوروی را درهم ریخته و ظاهرا نظام جدیدی را به جهان عرضه کند که نقش رهبری روسیه و سپس چین در آن پررنگ و تفوق شرق بر غرب حداقل از نظر سیاسی، مشهود گردد.
پوتین برای طرح خود اندیکسهای ملموسی را ملاک قرار داده بود که ضامن موفقیت او به شمار میرفت. وابستگی نفت و گاز اروپا به میزان ۴۰ درصد به روسیه و سپس وابستگی جهان به گندم، ذرت و دانههای روغنی روسیه و اوکراین و در نهایت وابستگی آمریکا و اروپا به برخی فلزات حیاتی و نادر که بیشتر در روسیه یافت میشود، از جمله عواملی بودند که پوتین به درستی روی آنها حساب کرده بود. در میان کشورهای اروپایی، آلمان از همه وابستهتر و در صورت قطع نفت و گاز و گندم روسیه، همانطور که مشاهده شده، اثر تورمی فراوانی بر اقتصاد با ثبات آلمان گذاشته و خواهد گذاشت. پوتین قبلا با تست اشغال جزیره کریمه و مناطق گرجستان و لشکرکشی به قزاقستان، هیچ مقاومت قابل توجهی در غرب ندید، پس این بار هم با مقداری تبلیغات و هیاهو، غرب نشان خواهد داد که مخالف است ولی درنهایت با اشغال اوکراین کنار خواهد آمد. طبق نظر اطلاعاتی غرب، پوتین این طرح رویایی را با شین جن پینگ هم رایزنی کرده بود که در اوج بحران، برای بیشتر سردرگم کردن غرب، چین نسبت به اشغال نظامی تایوان اقدام کرده و غرب را در مقابل قدرت جدید شرق، کاملا منفعل سازد، اما پوتین شاید حساب این نکرده بود که آمریکا خود سالهاست در تدارک طرحی است که دست روسیه و سپس چین را در زیر سنگی بزرگ قرار دهد که اگر شکست قرن محسوب نشود حداقل هزینه سنگینی بر این دو کشور به ترتیبی تحمیل نماید که تا سالها نتوانند در صحنه بینالمللی قد علم نمایند و داعیه ابرقدرتی داشته باشند. اکنون بیشتر روشن شده که هم در داخل روسیه بهرغم برخی مخالفتها، اکثریت خاموش در انتظار پیروزی پوتین بسر میبرند و فقط نگران پیامدهای تحریمهای بینالمللی هستند و هم آمریکا با طرح و برنامه از قبل در انتظار حمله نظامی روسیه به اوکراین بود تا جهان را علیه روسیه متحد ساخته و درسی آنچنان به پوتین دهد که نه تنها در کشورش قهرمان تلقی نشود بلکه آنچه را هم قبلا در حمله به کشورهای پیرامونی بهدست آورده از دست دهد و به یک شکست سنگین در تاریخ روسیه تبدیل شود.
آنچه آمریکا را در این زمینه یاری میدهد، مخالفت جهانی از حمله نظامی روسیه به اوکراین بهعنوان یک کشور مستقل و ارتکاب به جنایات جنگی و محروم نمودن مردم این کشور از آزادی و حق انتخاب، است که خشم افکار عمومی را برانگیخته است. در این پروسه، آمریکا توانست جهان و بهویژه اروپا را با خود بیشتر متحد سازد و اروپا عمیقا متوجه شود که امنیت اروپا چقدر شکننده است و اگر آمریکا در کنارش نباشد، خطر سلطه روسیه بر اروپا محتمل خواهد بود. غرب یقینا هدفگذاری حساب شدهای از طریق اعمال تحریمهای بینالمللی علیه روسیه مدنظر قرار داده و هر روز که میگذرد این تحریمها، توان روسیه را به تحلیل میبرد. توجه شود روسیه همچون ایران نیست که اقتصادش از ۴۳ سال پیش درگیر با برخی سوءمدیریتها و تحریمهای بینالمللی و مشکلات ناشی از آن یا با سختی کنار آمده یا عدهای، به خارج مهاجرت کرهاند. مردم روسیه بعد از فروپاشی شوروی، تازه از بند رها شده مایلند نه تنها در رفاه اجتماعی و اقتصادی قرار گیرند بلکه در بهرهمندی از آزادی و دموکراسی چیزی کمتر از مردم در اروپا نداشته باشند و دوباره یک ابرقدرت موفق در جهان شوند. هرگونه شکست پوتین در این جهش بزرگ، زخمی بر زخمهای گذشته مردم روسیه خواهد بود که دیگر در تاریخ این کشور التیامآور نخواهد بود. غرب توانسته با حمایت همهجانبه از رئیسجمهور اوکراین، نه تنها روسیه را زمینگیر نماید بلکه آوازه ابرقدرتی این کشور را تا حد یک کشور کوچک منطقهای کاهش دهد. پوتین وارد باتلاقی شده که رهایی از آن مقدور نیست و اگر بخواهد رها شود روزی باید کریمه را هم پس دهد.