به گزارش «تابناک» به نقل از روزنامه ایران، «پیرسرا» این واژهای است که محلیهای استان گیلان برای روستاهای خالی از سکنه برگزیدهاند؛ یعنی روستایی که از جمعیت جوان در آن خبری نیست و حالا پیرها ساکنان دائمی آن هستند. آن قدر از این روستاهای متروک در گیلان زیاد شده که کمکم باعث نگرانی خیلیها شده.
چند روز پیش مدیر کل بنیاد مسکن انقلاب اسلامی گیلان از وجود ۳۳۹ روستای خالی از سکنه در استان گیلان خبر داد. معمولاً روستاهایی که کمتر از ۱۰ خانوار جمعیت دارند، روستاهایی خالی از سکنه شناسایی میشوند. آن گونه که در استان گیلان ۳۳۹ روستای متروک شناسایی شده؛ روستاهایی که در آن بیکاری و تغییر سبک زندگی موجب مهاجرت وسیع شده و آنها را تقریباً خالی از سکنه کرده است. اغلب این روستاها آب فراوان و جاذبههای توریستی دارند اما به قول اهالی آنقدر متروک و خالیاند که با دلگیری از کوچهها و گذرهای نمناک و سرسبزشان میگذری.
خالیشدن روستاها در گیلان چه تبعاتی برای این استان زیبا دارد؟ آیا خالیشدن روستاها به دلیل تغییرات اقلیمی و جغرافیایی است یا دلایل دیگری دارد؟ آیا خالی از سکنه شدن به اقتصاد روستایی ضربه نمیزند؟ روستاهایی که زمانی قطب دامداری و تولید ابریشم بودهاند اما این روزها از گردونه زندگی خارج شدهاند.
روستای کوچک بیاهمیت نیست
تیمور آمار، استاد دانشگاه رشت در رشته جغرافیا و برنامهریزی روستایی، درباره علل خالیشدن روستاها از سکنه میگوید: «بخشی از خالی از سکنه شدن روستاها به فرآیند مهاجرت مربوط است؛ مهاجرت نسل جوان که معمولاً در توالی نسل جوانها دوباره به روستا برنمیگردند و آن روستا جزو روستاهای خالی از سکنه میشود. مسأله دوم اقتصادی است چون برای ماندن جمعیت در روستا مسأله اقتصادی بسیار مهم است و معمولاً روستاهایی خالی از سکنه میشوند که توان روستاییهایشان بسیار کم و امکانات اقتصادیشان ضعیف است. این روستاها در بلندمدت نمیتوانند در تطبیق با محیط و وضعیت جامعه مدرن سازگاری داشته باشند. بنابراین جمعیتشان را از دست میدهند و خالی از سکنه میشوند. نکته مهمتر در خالی از سکنه شدن روستاها و متروکشدنشان به سیاستگذاریها برمیگردد و عملاً در این سیاستگذاریها روستاهایی که زیر ۲۰ خانوار هستند در اولویت برنامهریزی قرار نمیگیرند و امکانات رفاهی و اقتصادی ویژهای به آنها داده نمیشود. برای همین آنها در بلندمدت جمعیتشان را به نفع روستاهای پرجمعیت یا شهرها از دست میدهند. البته دلایل محیطی هم در خالی از سکنهشدن روستاها وجود دارد مثل وقوع زمینلرزه، لغزش و سیل که نوعاً باعث خالیشدن روستاها میشود؛ هر چند تعداد روستاهایی که در گیلان به این شکل خالی از سکنه شدهاند کم است. این موضوع در زلزله ۳۱ خرداد ۶۹ اتفاق افتاد و اطراف گنجه رودبار چند روستای شناسنامهدار از بین رفت و تبدیل به یک روستا شد.»
این مسأله چه تبعاتی برای استان گیلان دارد؟ آمار میگوید: «از نظر من که متخصص این رشته هستم بافت فیزیکی کوچک یک روستا به معنای بیاهمیتی آن نیست و هر کس در هر گوشهای از این کشور زندگی میکند ظرفیتهایی در منطقه زندگیاش وجود دارد که باید این ظرفیتها زنده نگه داشته شود. البته این ظرفیتها با ماندگاری جمعیتی که قدرت ریسک بالا داشته باشد یعنی نسل جوان که نوآوری دارد امکانپذیر است. ما قبلاً روستاهایی در گیلان داشتیم که ۷۰ خانوار در آن ساکن بودند اما الان از همان روستا صدا درنمیآید و نهایت هفت، هشت پیرمرد و پیرزن ساکن هستند و جوانان در زمانهایی از سال به آنجا سر میزنند. در این روستاها اراضی کشاورزی کاملاً از بین رفته. فعالیتهای دامداری و طیور کاملاً نابود شده و نظام اقتصادی روستا چرخهاش به هم خورده و از ظرفیتهای اقتصادی روستا و حاشیههای آن هم استفاده نمیشود.
این روستاها در واقع در چرخه تولید قرار نمیگیرند و این از تبعات خیلی منفی این موضوع است. ضمن این که نظام توزیع جمعیت هم تحت تأثیر قرار میگیرد. قرار نیست بر اساس نظریات قطبیگرایی همه جمعیت را یکجا جمع کنیم. هر چقدر توزیع جمعیت متوازنتر باشد امکان استفاده از مزیتهای این سرزمین بهتر است و اجازه میدهیم از همه فضای سرزمینمان استفاده شود و همه در یک محدوده جمعیتی جمع نشوند.»
روستاهایی که دیگر بومی ندارد
«روستاهای زیادی در گیلان داریم که به دلایل مختلف خالی از سکنه شدهاند. معمولاً روستاهایی خالی از سکنه میشوند که امکانات کمی به آنها رسیده یا جمعیت جوانشان برای کسب و کار به جاهای دیگر مهاجرت کردهاند. در استانهایی مثل گیلان و گلستان فاصله روستاها و شهرها کم است و آدمها تصور میکنند همان اتفاقاتی که در شهر میافتد باید برای آنها هم اتفاق بیفتد و چندان خودشان را روستایی نمیدانند. این موضوع در استانهای شمالی بسیار زیاد دیده میشود.» این را نسرین طوافزاده، مدیرعامل انجمن سبزکاران بالان در استان گیلان میگوید.
او ادامه میدهد: «برخی از این روستاها از چندده خانوار به چهار تا پنج خانوار رسیدهاند و بعد در نهایت از بین رفتهاند. البته ما در گیلان روستاهایی داریم که به شکل خاصتری خالی از سکنه شدهاند و اهالی استانهای دیگر در این روستاها زمین خریدهاند و بنا به زمینی که خریدهاند اوایل اجازه دادهاند ساکنان زمینها در زمین خودشان سرایدار باشند اما بعد بیرونشان کردهاند. تعداد این روستاها در گیلان کم نیست. پدیده مهاجرت در گیلان در سالهای اخیر خیلی جدی بوده اما چندان جدی گرفته نشده. ما تقریباً روستاهایی داریم که بیشتر زمینهایشان توسط ساکنان شهرهای دیگر خریده شده. درصد کمی در این زمینها ساکن شدهاند. آدمهایی که مدام میآیند و میروند و ساکن دائمی استان نیستند و نمیشود برایشان برنامهریزی کرد. ما روستا شهر هم در گیلان زیاد داریم. مثلاً در شهرستان رشت، لاهیجان و بندرانزلی این مسأله خیلی زیاد دیده میشود. مکانهایی که شبیه روستا هستند، ولی رسماً به شهرها نزدیکند، ساکنانش مدام به شهر میآیند و کارشان را انجام میدهند. در این استان هر چقدر از مراکز بزرگ جمعیتی به سمت شهرستانهای کوچکتر میرویم تعداد روستاها هم بیشتر میشود، مثل صومعه سرا و سیاهکل. تغییراتی که در روستا اتفاق میافتد، حائز اهمیت است؛ بهخصوص در روستاهایی که آب کافی دارند و آب روستاهای پایین دست را تأمین میکنند.»
به گفته نسرین طوافزاده این روزها دراطراف رودبار و سیاهکل بسیاری از روستاها خالی از سکنه شدهاند. هر چند در مناطق دیگری از گیلان هم شاهد این مسأله بودهایم. ولی آن چه در سیاهکل و رودبار پیگیری میشود، دو تیپ متفاوت است. یعنی آن چیزی که در سیاهکل رخ داده عملاً آن چیزی است که در بحث خرید و فروش اراضی به آن دچاریم مثلاً در آغوزچال سیاهکل تعداد خانوادههای ساکن سه خانوار است. دو خانوار هم زمینهایش را فروخته، یعنی عملاً ۹۰ درصد زمینهای این منطقه به فروش رفته. بخشی هم اراضی ملی است و عملاً این آدمها جایی در آن روستا ندارند. در لنگرود روستایی به نام آربولنگه هفت خانوار دارد. در رودسر ماسرپشته تنها شش خانوار ساکن دائمی است و بقیه همه در رفتوآمد هستند.
او ادامه میدهد: «داستان مهاجرت اقلیمی به گیلان بسیار جدی است. مثلاً از استانهایی که مشکل آب و گرد و غبار دارند، عدهای زمین خریدهاند و تعدادی هم ساکن هستند. یکی از چالشهای پیش روی استان گیلان همین مسأله است که اگر همه اینها ساکن دائمی استان شوند، چطور باید کار خدماترسانی به آنها انجام شود؟ آیا آب به قدر کافی وجود دارد؟»
او از نتایج یک تحقیق دراین باره میگوید: «در بررسی حدود ۷۸.۹ درصد از روستاهای استان گیلان نشان داده شده که ۴۶۴۵۷ نفر غیر بومی در استان زمین خریداری کردهاند و حدود ۱۵ درصد این جمعیت ساکن شده و ۸۴ درصد هنوز وارد استان نشدهاند اما حدود ۵۱ درصد وسعت روستایی استان را خریداری کردهاند.
هنوز آمار دقیق و قابل استنادی درباره مهاجرت وجود ندارد ولی مرکز آمار اعلام کرده در دو دهه ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۵ و نیز ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۵ در هر دهه ۱۲ میلیون نفر و جمعاً ۲۴ میلیون نفر جابهجا شده و مهاجرت کردهاند. حدود۷۰ درصد مهاجرتها از روستا به شهر و ۳۰ درصد نیز مهاجرت از شهرهای استان به شهرهای بزرگتر بوده است.»
در این تحقیق مشخص شد، بیشترین مهاجران به استان گیلان نیز، از استانهای خوزستان، اصفهان، سیستان و بلوچستان و تهران بوده است. طوافزاده میگوید: «مضرات خالی از سکنه شدن روستاها برای استان در بحثهای کشاورزی، دامداری و دامپروری خودش را نشان میدهد. عملاً این روزها گیلان دامپروری ندارد و سبزیجات محلی هم کم کشت میشود. همین طور وقتی زمینهای کشاورزی برای سالها رها میشود این اراضی مستعد فرسوده میشود و یکی از چالشهای جدی برای گیلان همین بحث فرسایش است. در نهایت آن که همه این تغییرات تشدید فقر را در روستاهای استان به دنبال دارد و روستاییان مجبور میشوند به روستاهای مجاور یا شهرهای نزدیک پناه ببرند و همین مسأله حاشیه نشینی را زیاد میکند.»
بیکاری و افزایش تحصیلات جوانان همه در خالی از سکنه شدن روستاهای گیلان مؤثر بوده است. جوانانی که برای یافتن شغل و زندگی بهتر روستای آبا و اجدادیشان را رها کرده و به جایی دیگر رفتهاند. هر چه هست این روزها بخش زیادی از روستاهای استان گیلان تبدیل به پیرسرا شدهاند. روستاهایی سبز و زیبا اما بدون شور زندگی.