به گزارش «تابناک»، احمد زیدآبادی در روزنامه اعتماد نوشت: دستاندرکاران دوم خرداد از اندیشه تئوریک، بیبهره نبودند. شاید در حوزه تاکتیک نیز خرده مهارتی داشتند؛ اما فقدان اندیشه استراتژیک که لاجرم باید در یک استراتژی روشن و مدون و منسجم تبلور مییافت، در بین آنان کاملاً عیان و آشکار بود.
در استراتژی قاعدتا باید میزان توان و قدرت اثرگذاری هر یک از بازیگران عمده سیاسی و تعارض منافع و جهتگیریها و دامنه و جنس کنشگری و روحیه و خصائل آنها تدوین و پیشبینی شود. نقاط سازش و مصالحه و کنارهگیری و عقبنشینی و ایستادگی و هزینههای مترتب بر هر یک، تعیین و مشخص شود. مختصات زمین بازی در سه عرصه داخلی و منطقهای و بینالمللی فهمیده و ارزیابی شود. اهداف روشن در قالب نقشه راه برای دستیابی به آنها طراحی شود. تقسیم کار بهینهای بین نیروهای دخیل در اقدام سیاسی تدوین و اعلام شود. نهاد و سازمان هدایت و توجیه کنشگران و نیروهای حامی و پشتیبان تعریف و معرفی شود.....
نیروهای دخیل در رخداد دوم خرداد در باره هیچکدام از این موضوعات پیشاپیش به درستی و دقت نیندیشیده بودند و بعد از استقرار در نهادهای اجرایی و سپس شهری و تقنینی کشور نیز چنان درگیر مشکلات روزمره و عملیات ایذایی بیامان رقیب سیاسی خود شدند که امکان تفکر جدی از آنها سلب شد.
از این رو، جنبشی آرام و مسالمتآمیز که قرار بود بدون تحمیل هزینهای بر بنیانهای ملی، راه کشور را به سوی نظمی کثرتگرا و عادلانه بگشاید، دچار هرج و مرج کامل شد. سید محمد خاتمی که به عنوان رهبر جریان دوم خرداد شناخته میشد، هیچ تعریف و تصور روشنی از جایگاه خود به دست نمیداد. او گاه با داعیه رهبری جنبش اصلاحات ظهور میکرد و گاه نقش خود را در حد رییس قوه اجرایی کشور در متعارفترین صورت آن فرو میکاست. بر همین اساس او جز رهنمودهای کلی، نقشی برای توجیه و رهبری و هدایت کنشگران اصلاحجوی خارج از حوزه قدرت رسمی به عهده نگرفت و حتی از رو در رو شدن با آنها پرهیز داشت.
نهایتا هر یک از نیروهای دخیل در ماجرا خود را صاحب اصلی آن معرفی کردند و در عین حال هیچکدام نیز مسوولیت بلبشوی و بینظمی حاکم بر آن را به عهده نگرفتند. در آن آشفتهبازار هر که هر چه دم دستش رسید به سمت دیگری پرتاب کرد و خاتمی نیز از اصابت آنها در امان نماند.
خلاصه کار از هر جهت زار شد. رقیب سیاسی نیز که از همان ابتدا درصدد ناکام گذاشتن این حرکت بود، پس از چند ماه احتیاط و سکوت و بیعملی و گیجی ناشی از سنگینی ضربه 20 میلیون رأی منتقد و مخالف، به تدریج به خود آمد و چون سازمانِ نیروی حریف خود را بینظم و پراکنده و سردرگم دید، آزار و اذیت را آغاز کرد و کار را به نهایت درجه سختی رساند!پس از شکست دوم خرداد و فرونشست گرد و غبارها، متصدیان دوم خرداد علاقهای به آسیبشناسی علمی رخدادها از خود نشان ندادند. عمده ناکامیها به پای کارشکنی رقیب نوشته شد چنانکه گویی قرار رقیب بر آن بود که پیش پایشان فرش قرمز پهن کند و قدرتش را دو دستی تقدیم آنها کند!