به گزارش تابناک به نقل از همشهری آنلاین، حاشیههای هزینه تولید «برادران لیلا» بحث پرداخت دستمزدهای غیرمتعارف را دوباره داغ کرده است؛ هرچند در این مورد خاص، صحبت از دستمزد ۹میلیاردی کارگردان است ولی عموما بحث درباره پرداختیهای نجومی درباره بازیگران شکل میگیرد. البته همه جای دنیا ستارهها و سوپراستارها دستمزد بالایی دریافت میکنند. با این تفاوت که اولاً مبلغ دریافتی بازیگران بهصورت شفاف منتشر میشود و دیگر اینکه همه براساس میزان دریافتیشان مالیات پرداخت میکنند و هر قدر که دستمزد بیشتر باشد مالیات پرداختی هم بیشتر میشود. درست برعکس ایران که نه میزان دستمزدها منتشر میشود و نه مالیاتی به صندوق دولت میرود؛ چون طبق قانون هنرمندان از پرداخت مالیات معاف هستند.
نکته دیگر اینکه در کشورهای دیگر پرداخت دستمزد به عوامل یک فیلم با سریال نسبت مستقیم با بازگشت سرمایه دارد. در واقع پرداخت دستمزدهای نجومی با منطق عرضه و تقاضا صورت میگیرد. وقتی حضور یک بازیگر در فروش بالای یک فیلم تأثیرگذار است و باعث بازگشت سرمایه و سوددهی سرشار به کمپانی سازنده میشود، دستمزد پرداختی هم منطبق با همین میزان پولسازی است. با این منطق تام کروز تقریباً همیشه از رابرت دنیرو بیشتر دستمزد گرفته است؛ چون فروش جهانی فیلمهای تام کروز بیشتر از رابرت دنیرو است و در این میان جایگاه و اعتبار هنری بازیگر آنقدر مهم نیست که میزان پولساز بودنش. قاعدهای که سینمای ایران خیلی رعایتش نمیکند چون اغلب فیلمها و سریالهایش بدون توجه به منطق عرضه و تقاضا تولید میشود.
ستاره ستیزی دهه ۶۰
دهه ۶۰، دهه ستارهستیزی و تلاش برای مقابله با سینمای تجاری بود؛ دههای که متولیان سینمای ایران قصد ریلگذاری تازهای برای سینما داشتند و از هر آنچه یادآور سینمای قبل از انقلاب باشد پرهیز میکردند و یکی از مهمترین مصادیق سینمای گذشته بحث ستارهسالاری بود. وقتی مهمترین و پولسازترین ستارههای سینما کنار رفتند، جا برای تئاتریها و چهرههای جوان باز شد. بسیاری از فیلمها بهصورت تعاونی و با وام بانکی ساخته شدند و با حذف آنچه ستارهسالاری خوانده میشد، کوشیده شد تا روند پرداخت دستمزدها هم کنترل شود. اما خیلی زود منطق بازار، خودش را بر همهچیز از جمله نظام پرداخت دستمزدها مسلط کرد.
سینمای دهه۶۰ هم ستارههای خود را یافت و وقتی فیلمهای یک بازیگر با فروش بالایی مواجه میشد دستمزدش هم بالا میرفت. مدیریت سینما هم با این موضوع تقریباً کنار آمد ولی در چند مورد شکایت تهیهکننده از بازیگر به واسطه طلب دستمزد بیشتر کار را به ممنوع الکاری هم کشاند. مثلا در اواخر دهه ۶۰ وقتی فیلمبرداری فیلم «مرگ پلنگ» طولانیتر از برآوردها شد، فرامرز قریبیان طلب دستمزد بیشتری کرد؛ دستمزدی که تهیهکننده ابتدا پرداخت و بعد به وزارت ارشاد شکایت کرد.
خانهنشینی ستارههای سینما
نتیجه شکایت یک سال خانهنشینی فرامرز قریبیان بهعنوان یکی از محبوبترین بازیگران آن سالها بود. در ابتدای دهه ۷۰ هم مورد مشابهی در مورد اکبر عبدی پیش آمد. وقتی تهیهکنندهای برای ساخت یک کمدی تجاری سراغ عبدی رفت، او رقمی را درخواست کرد که ۵ برابر دستمزد معمول این بازیگر بود. مطبوعات وقت هم در مواجهه با این موضوع، نوشتند و حاشیه آفریده شد. موضوعی که نشان میداد در آن سالها هم وزارت ارشاد و هم رسانهها روی موضوع دستمزدهای کلان، واکنش نشان میدادند.
از میانههای دهه ۷۰ به بعد با تغییرات جامعه که شامل فضای فرهنگی و اجتماعی هم میشد و فاصله گرفتن از تصدیگری دولت در همه عرصهها و البته تغییر مدیران، از آن حساسیت گذشته روی دستمزدها هم کاسته شد. با رشد بخش خصوصی در دهه ۷۰ پرداخت دستمزدها هم بیشتر بر مبنای نظام عرضه و تقاضا بنا شد. در این سالها سینمای ایران به مرور به چهرههای جوان و تازهنفس میدان داد و برخی بازیگران گران دهه ۶۰، نسبت به این موضوع واکنش نشان دادند.
در این سالها به شکلی طبیعی بازیگرانی که در فروش بالای فیلمها مؤثر بودند دستمزدهای کلان دریافت میکردند. در دهه ۸۰ این تلویزیون بود که نظم بازار را بر هم زد. پرداخت دستمزدهای ماهانه نجومی در تلویزیون، دستمزد را در سینما هم بالا برد. با تضعیف بخش خصوصی در دهه ۸۰ تهیهکنندهای که قصد استفاده از بازیگری گرانقیمت داشت، از هزینههای تولید میکاست و قید حضور چهرههای حرفهای و توانا را میزد تا توان پرداخت دستمزد بالای مثلا محمدرضا گلزار را داشته باشد.
اسپانسرهایی که تهیه کننده شدند
دهه ۹۰ دهه حضور اسپانسرها و سرمایهگذاران در سینما و سریالهای نمایش خانگی بود. به مرور هر قدر از اقبال عمومی نسبت به فیلمها و سریالها کاسته شد، میزان پرداختی به بازیگرانی که سوپراستار نامیده میشدند بالاتر رفت. اگر در دهه ۷۰ هدیهتهرانی دستمزد بالایی میگرفت این دریافتی با گیشه پررونق و سودی که نصیب تهیهکننده میشد قابل توجیه بود. در دهه ۹۰ سوپراستارها دیگر نیاز چندانی به اقبال عمومی نداشتند، چون تهیهکننده، پیمانکار سرمایهگذار شده بود و در بسیاری از موارد برای سرمایهگذار رسیدن به سود اهمیت چندانی نداشت، چون سود اصلی از مجرایی دیگر بهدست آمده بود و اتفاقا هرچه پروژه گرانتر تمام میشد بهتر بود.
در این دهه برای دریافت دستمزد بالا مشهور بودن، کفایت میکرد و نیازی به محبوبیت (که قاعدتاً میزانش باید از مسیر گیشه تعیین میشد) نبود. اگر تا چند سال پیش دستمزدها، شامل ۴۰ درصد هزینههای میشد این رقم در برخی پروژهها به بالای ۶۰ درصد هم رسیده است. بازیگران در بسیاری از فیلمها و سریالهای این سالها برای چیده شدن ویترینی که توجیهکننده هزینهها باشند گرد هم آمدند و نتیجهاش گرانی بیمنطق بود.
جمشید هاشمپور و ابوالفضل پورعرب هم در نیمه اول دهه ۷۰ بازیگران گرانی بودند ولی دستمزد بالای آنها با توجه به فروش فیلمهایشان توجیه اقتصادی داشت وگرنه تهیهکننده بخش خصوصی بیجهت دست به جیب نمیشد. این تهیهکننده امروز یا به حاشیه رفتهاند یا پیمانکار سرمایهگذارانی شدهاند که فروش و کسب سود از طریق تولید فیلم و سریال برایشان مهم نیست. تغییر مسیر ورودی نقدینگی بخش خصوصی از سرمایههای سرگردان به سرمایههای مشکوک، معادلات نظام پرداخت دستمزدها را پیچیدهتر کرده است. اصل داستان هم همین جاست.
چرا دستمزد اکبر عبدی حاشیهساز شد؟
ابتدای دهه ۷۰ هفتهنامهها خبر دادند اکبر عبدی بهدلیل درخواست دریافت یکمیلیون و ۵۰۰ هزار تومانی که آن سالها دستمزدی غیرمتعارف و نجومی محسوب میشد و با شکایت تهیهکننده، توسط وزارت ارشاد ممنوعالکار شده است. ماجرایی که البته خیلی طول نکشید و اکبر عبدی گریزان از مصاحبه در آن سالها، گپ کوتاهی با ماهنامه فیلم زد که در شماره ۱۱۰ مورخ شهریور ۱۳۷۰ منتشر شد.
عبدی بهعنوان یکی از پولسازترین بازیگران سینمای ایران در آن سالها در مصاحبهای که تیترش هم معروف شد و در یادها ماند، این چنین از خودش دفاع کرد: «دوست تهیه کنندهای آمده است سراغ من که «باید» در فیلم من بازی کنی، فیلمنامه را خواندم و متوجه شدم که قرار است وجود من در فیلم، صرفاً بهخاطر فروش باشد... به تهیهکننده گفتم رک و پوست کنده، میخواهی بنده سرقفلی فروش فیلمت بشوم. بنابراین یک میلیون و پانصد هزار تومان دستمزد میخواهم... آیا من حق ندارم وقتی خودم را تا حدی پایین میآورم که قرار است قنداقم کنند و پستانک در دهانم بگذارند و توی کالسکه بنشینم، حقم را بگیرم؟ به هر حال دوستان کار را به ارشاد و مطبوعات کشاندند.»
عبدی که در آن مقطع یکی از گرانترین بازیگران سینمای ایران بود بهگفته خودش بالاترین دریافتیاش ۳۰۰ هزار تومان بوده است: «در فیلم «مدرسه پیرمردها» ۳۰۰هزار تومان دستمزد من است که فکر میکنم بیشترین دستمزدی است که تا حالا گرفتهام.» اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ اوج دوران ترکتازی هفتهنامهها بود؛ هفتهنامههای ورزشی اجتماعی که معمولا صفحه هنری هم داشتند و بیشتر هم به حاشیهها میپرداختند.
تابستان سال ۷۰ یکی از این حاشیهها، بحث دستمزد اکبر عبدی بود که اعتراض او را به همراه داشت؛ «چرا این دوستان مطبوعاتی نمیروند تحقیق کنند که دستمزد من در فیلمهای گذشتهام چقدر بوده است؟ در «اجارهنشینها» که تا حالا حدود ۶۰ میلیون تومان فروش داشته، من ۴۷ هزار و ۵۰۰ تومان و در «ای ایران» برای ۲سال کار، ۱۹۰هزار تومان و در «دلشدگان» برای یک سال ۱۶۰هزار تومان گرفتهام. چرا کسی از اینها حرفی نمیزند؟» و جمله کلیدی اکبر عبدی که تیتر مصاحبه هم از آن بیرون آمده بود: «به تهیهکنندگانی که میروند به ارشاد خبر میدهند که من فلان مقدار دستمزد گرفتهام، عرض میکنم که اگر قرار است آنها حق داشته باشند با یک فیلم میلیونر شوند، چرا من حقم را نگیرم؟»