به گزارش تاباک به نقل از همشهری آنلاین یکی از منابع مستند مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، ذیل عنوان حمله هواپیماهای عراقی به غرب تهران، بسیار مختصر آورده است: «در حمله هوایی ساعت ۱۵ و ۳۵ دقیقه روز ۱۳ مهرماه ۵۹، دو فروند هواپیمای توپولف عراق به مناطق غرب تهران حمله کردند و پل کن و جاده کن را هدف قرار دادند. در این حمله ۳ کارگر به شهادت رسیدند و چند نفر نیز مجروح شدند، اما به سایر نقاط تهران خسارتی وارد نشد. یکی ازهواپیماهای متجاوز از قسمت بال هدف اصابت قرار گرفت و برای چند دقیقه دودی در آسمان دیده شد».
تجربه اهالی محله کن در آن روز متفاوت بوده است. روز حادثه را هرکسی به نحوی به یاد دارد. علیرضا محبعلی، از معتمدین محله کن، میگوید: «آن روزها تقریباً چهاردهساله بودم. روزهایی که برای مدرسه رفتن آماده میشدیم. با اینکه تابستان تمام شده بود، اما هوای داخل خانهها هنوز گرم بود. برای همین با خانواده در ایوان خانه نشسته بودیم. وقتی صدای مهیب شنیده شد، همه فریاد زدند. صدای داد و فریاد از کوچههای اطراف شنیده میشد. پدرم رادیو را روشن کرد. مدتی بعد گوینده اعلام کرد هواپیماهای عراقی تهران را بمباران کردند. آنجا متوجه شدیم صدای انفجار همان بمب بود که همه اهالی را برآشفت».
صدای مهیب تا آبشار سولقان آمد
«فاصله ما تا کوههای روستای هریاس در محدوده کن بسیار کم بود. اگر بمب به کوه نمیخورد و به آبشار سولقان میخورد یقیناً جماعت زیادی شهید میشدند.» عبدالله درویش روز واقعه را اینگونه تعریف میکند و ادامه میدهد: «آبشاری در محدوده جاده سولقان قرار داشت که بعدها در مسیر ساخت بزرگراه تهران - شمال دستخوش تغییرات شد و الان بخش کوچکی از آن وجود دارد. اطراف این آبشار قهوهخانه بود. بسیاری از اهالی بهواسطه گرمای هوا آنجا میرفتند. هوای خنکی داشت. زمانیکه بمب زدند صدای بلندی در کوه پیچید. همراه خانواده در کنار آبشار بودیم. روز بعد متوجه شدیم کوههای کن که در محدوده روستای ییلاقی هریاس است مورد اصابت قرار گرفته. هنوز هم وقتی به این روستا میرویم محل اصابت بمب را در کوه میبینیم».
پیرمرد ادامه میدهد: «آن روز خدا به مردم رحم کرد. اگر بمب به کوه برخورد نمیکرد و سمت آبشار منفجر میشد، حتماً افراد بیشتری مجروح یا شهید میشدند».خوشبختانه بمبهایی که به کوه اصابت کرد خسارتی نداشت، اما به گفته عبدالله درویش ۲ الاغ که در آن محدوده بودند تلف شدند. او میگوید: «شدت انفجار آنقدر زیاد بود که هر جانداری که در آن اطراف بود از بین میرفت».
بعد از این ماجرای بمباران، بسیاری از اهالی در خانه خود و یا در باغها پناهگاه درست کرده بودند. درویش میگوید: «آن روزها تا وقتیکه هوا خوب بود بیشتر شبها در باغ میخوابیدیم. خانههای کن کاهگلی و فرسوده بود اهالی احساس امنیت نداشتند».
از پشتبام مدرسه دود را دیدیم
مرحوم غلامحسین کاشانی، پدر شهید احمد کاشانی، از معتمدان محله کن بود. او در خاطرات خود واقعه بمباران غرب تهران را اینگونه بیان کرده است: «مدتی بود که اهالی محل پیگیر ساخت مدرسه دخترانه بودند. چون مدرسه مهدویه، تنها مدرسه دخترانه محل، تا مقطع ابتدایی معلم داشت. دختران محله برای ادامه تحصیل باید به شهر زیبا میرفتند. ما هم تصمیم گرفتیم یک طبقه به مدرسه مهدویه اضافه کنیم. با اهالی محل در حال بنایی بودیم که صدای مهیبی همهجا را فراگرفت. اوایل انقلاب، گروهکهای مخالف انقلاب زیاد خرابکاری میکردند. فکر کردیم دوباره بمبگذاری کردهاند. از سمت فرودگاه مهرآباد دود بلند میشد. چند ساعت بعد، خبر آوردند صدام به فرودگاه زده است. جنگ شروع شده بود».
از ماجرای بمباران محله کن و روستای اطراف عکاسی نشد. این عکس تزیینی است.