به گزارش «تابناک»، محسن هاشمی در روزنامه اعتماد نوشت: در دولت سازندگی، اصلاحاتی مورد توجه قرار گرفت که با محوریت منافع بلندمدت کشور و با اجتناب از هرگونه منافع شخصی و حزبی اعمال شد که یقینا هزینه قابل توجهی را بر شخص رییس دولت تحمیل میکرد.
هزینههایی همچون خطر ریزش رای در انتخابات بعدی و کاهش محبوبیت. در این مقطع، سیاستهایی همچون بازسازی زیرساختهای اقتصادی و صنعتی، آزادسازی قیمتها، توسعه روابط خارجی و اصلاح ساختار مدیریتی کشور در دستور کار دولت قرار گرفت.
آیتالله هاشمی، سردار سازندگی که پیشتر نقش بسزایی در خاتمه جنگ ۸ ساله داشت، به خوبی توانست یک چرخش از یک اقتصاد دچار توقف، به اقتصادی متحرک ایجاد کند. ایشان نقطه قعر سال ۱۳۶۷ را شناسایی کرد و با مدیریت تحولات، توفیق یافت اقتصاد را در مسیری روبه بهبود قرار بدهد. چنانکه پس از سالهای جنگ تا به امروز، بیشترین رشد اقتصادی کشور طی سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۲ به ثبت رسیده است. دوره اول دولت سازندگی، موفقتر بود، چرا که حرکتهای تندروانه و افراطی که سم توسعه و پیشرفت است، غالبا کنترل شده بود. اما در دوره دوم، افراطگری در عرصه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی پا گرفت و دولت توان مهار کامل آن را نیافت؛ بنابراین همپای تند شدن فضای سیاسی و اجتماعی، حرکت توسعه کندتر و ناموزون شد.
گفتمان اعتدال بدون ورود به عرصه فرهنگ، نمیتواند جایگاه واقعی خود را پیدا کند. فرهنگ بنایی است که مبین تمامی باورها، رفتارها، دانشها، ارزشها و مقاصدی است که شیوه زندگی هر ملت را مشخص میکند. از طریق فرهنگ است که اعضای جامعه میآموزند که چگونه بیندیشند و چگونه عمل کنند.
میانه روی در عرصه فرهنگ، با استفاده گسترده از منطق مذاکره و گفتگو در مقابل رفتارها و گفتارهای تخاصمی تعریف میشود. افراطگرایان تلاش دارند، دعاوی خود را به شیوهای ارعاب آمیز همراه با سرکوب پیش ببرند، اما اعتدالگراها در برابر منتقدان خود، وارد گفتگو و مذاکره میشوند.
اندیشه اعتدال هاشمی، مربوط به امروز و دیروز نیست. این اندیشه براساس مکتب اسلام، مذهب تشیع و تعالیم درسی، دینی و سیاسی امام راحل در وجود او شعلهور شده بود. پایه ریزی تمدن اسلامی بر اساس اندیشه اعتدال، آرمان غایی آیتالله بود که امید است روزی در این سرزمین کهن به بار بنشیند.
بعد از عدم احراز صلاحیت، ایشان به نوعی سبک شد؛ هم به دین و تعهدی که به مردم داده بود عمل کرد و هم مجبور به قرار گرفتن در مسوولیت ریاستجمهوری نشد و با حمایت از آقای روحانی، شوک منفی رد صلاحیت خود را به هیجان مثبت اجتماعی برای نجات کشور تبدیل کرد و دیدیم که چه جهشی در آرای دکتر روحانی ظرف چند روز ایجاد شد. این فضا به طیفهای تندرو و پرشور اصلاحطلبان هم کمک کرد که ببینند واقعگرایی و عبور از منافع و مصالح شخصی، میتواند به چه نتیجه و موفقیتی برسد و برای همین در انتخابات ۹۴ و ۹۶ این فضا تکرار شد.
به تعبیری تفکر اعتدالی بعد از او، تا حدود زیادی تبیین و ریشهیابی و تبدیل به مکتبی شده است که دیگر فردی نیست و نخبگان میتوانند از این تفکر و مکتب استفاده کنند. اما از بعدی این خلأ هنوز ترمیم نشده است؛ چرا که فضای سیاسی کشور در دوره ملتهب و ناپایداری به سر میبرد و هنوز شخصیتی نتوانسته این جایگاه تعادل بخش و مرضیالطرفین را تثبیت کند که امیدوارم این اتفاق توسط یک یا چند نفر از بزرگان رخ بدهد و جامعه شاهد حضور مکتب اعتدالی در عرصه مدیریت کشور باشد.
عرصه سیاست، عرصه خردورزی است. ایران بهای گزافی برای تندروی پرداخته است و امروز ما ناگزیر از انتخاب راه اعتدال و میانه روی هستیم. خوشبختانه افکار عمومی به حدی از کمال رسیده که دیگر کمتر تحت تاثیر افراط گرایان و تندروها قرار میگیرند. «اعتدال» اکنون به گفتمانی غالب در ایران تبدیل شده است. پرچم اعتدال در ایران بلند است تا مرز مشخصی را با حفظ حدود عقلانی، در مقابل افراط گرایی، تمامیت خواهی، اقتدارگرایی، رادیکالیسم و خشونتگرایی ترسیم کند. نیروهای معتقد به مکتب اعتدال در کشور باید دست به دست هم بدهند و هم افزایی کنند و با انگیزه و نشاط، به همراه تهذیب نفس و سلامت مستمر روح و روان، در پی اعتلای هر چه بیشتر نظام مردمسالار باشند و در کسب موفقیتهای بیشتر و جلب رضایت شهروندان بیش از پیش کوشش کنند.