به گزارش «تابناک» به نقل از عصر ایران، اخیراً دو نقل قول از دو چهره مطرح جریان اصولگرا در کشور مطرح شده است.
یکی آقای مصطفی میر سلیم است که با دفاع از فیلترینگ گفته: مسؤولان برای این در شبکه های اجتماعی فیلتر شده مانند توییتر حضور دارند که به آنها که در تله دشمن افتاده اند هشدار دهند.
وی در پاسخ به این سوال که شما برای نجات گمراهان گرفتار در توئیتر در این شبکه اجتماعی فعال هستید؟ گفت: بله، طبیعتاً، ما موظفیم. کار توئیتر اغواگری است. من به توئیتر میآیم تا به آنهایی که فکر میکنند مخالفتی با من دارند بگویم شما مخالف نیستید، شما اغوا شدهاید.
دومین نقل قول هم مربوط به حسن رحیمپور ازغدی است که با "نفهم" و "الاغ" نامیدن وزیر علوم او را به مزخرف گویی مدام در جلسات شورای عالی انقلاب فرهنگی متهم کرده و گفته است: پیداش کنم ممکن است کتکش بزنم. (فیلمش را اینجا ببینید)
حرف هایشان را یک بار دیگر بخوانید: میرسلیم مخالفان خود را "گمراه" ، "اغوا شده" و در "تله دشمن افتاده" می نامد و رحیم پور ازغدی، نه مخالفانی از بیرون جریان اصولگرا که مخالفی از جنس خود و وزیر دولت اصولگرای کنونی و همکارش در شورای عالی انقلاب فرهنگی را "خر" و "نفهم" و "مزخرف گو" می نامد چون معتقد است حرف های او در شورا، درست نیست.
میر سلیم برای این که جای اما و اگر نگذارد با صراحت تمام می گوید: من به توئیتر میآیم تا به آنهایی که فکر میکنند مخالفتی با من دارند بگویم شما مخالف نیستید، شما اغوا شدهاید.
یعنی کسی مخالف میرسلیم نیست و اگر هم کسی مخالفتی ابراز کند، باز هم مخالف نیست و فقط "اغوا" شده و فریب خورده است!
این دو بزرگوار با همین دو سخن خود، تمام ریشه مصائب اصلی کشور را علنی کرده اند: غلبه گفتمانِ " حق با ماست و مخالفان ما گمراهند و ما می توانیم با هر ادبیاتی با آنان حرف بزنیم و هدایت شان کنیم و لازم باشد، برخورد هم می کنیم" در سپهر سیاسی ایران.
ترجمه و نمود بیرونی این گفتمان را در همه عرصه های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی می توان به وفور دید: در بررسی صلاحیت کاندیداهای ریاست جمهوری و مجلس، در استخدام ها، در گزینش اعضای هیات های علمی دانشگاه ها، در دادن مجوزهای اقتصادی، در ممیزی فیلم ها و سریال ها، در میزان برخورداری رسانه ها از آزادی بیان و ...
مادام که "حق با من است، دیگران باطل اند و یا باید به راه من بیایند یا از صحنه حذف شوند" ادبیات غالب در ایران است ، ما شاهد هیچ توسعه ای نخواهیم بود و ته مانده سرمایه ملی ایران که پس انداز هزاران سال فرهنگ و تمدن است نیز از بین خواهد رفت.
تنها راه توسعه این است که آن گفتمان سمی ، به این باور عمومی تبدیل شود: "حقیقت، بزرگ تر از آن است که همه اش نزد من باشد، در عرصه سیاست و اجتماع، حق و باطل مطلق نداریم، ممکن است در موضوعی من درست فکر کنم و در موضوعی دیگران بهتر از من بفهمند، ما چاره ای جز هم اندیشی، احترام به باور های همدیگر، تحمل و مدارا در قبال مخالفان و بهره جستن از دیدگاه های آنها نداریم. وظیفه ای فراتر از گفت و گوی دائمی که به شدت با هنر خوب گوش دادن ممزوج باشد، نداریم. ما برای توسعه، همدیگر را اقناع می کنیم و هر گاه اقناع حاصل نشد، به رأی اکثریت، هر چه باشد، تمکین می کنیم. تنها باطل قطعی، خود حق پنداری و تلاش برای حذف دیگران است."
اگر این گفتمان حاکم شود، دیگر کسی مخالفان خود را اغوا شده و گمراه نمی خواند و به خود حق نمی دهد هم محدودشان کند و هم منت بگذارد که من برای هدایت شما این کار را کردم. کسی هم مخالفانش را خر و نفهم نمی خواند و تهدید به کتک زدن نمی کند.
چنان جامعه ای، جای بهتری برای زندگی خواهد بود؛ حتی برای نوادگان میر سلیم و حسن پور ازغدی !
تلاش کنیم برای اشاعه این گفتمان، از درون خانه ها تا اداره کشور.