به گزارش «تابناک»، کمیل خجسته درروزنامه خراسان نوشت: زمینی را تصور کنید که به دو بخش تقسیم شده باشد. یک سمت آن خشک و سمت دیگرش پر آب و دار و درخت باشد. کسی در قسمت خشک و عقب افتاده ایستاده و میگویدای اهالی این سرزمین به زودی این جا آبادی خواهد شد! عدهای در مخالفت او نمودارها را به میان میکشند. نمودار تورم، وضعیت گرانی و... کهای بابا! این نمودارها نشان میدهد ساکنان این سرزمین در چه وضعی هستند و آن دیگران در چه شوکت و مکنتی زندگی میکنند. بله! آنها درست میگویند. منتها اشتباه تحلیلی شان این است که آنها نمودارها و دماسنج و رتبهسنج دو سرزمین را نشان میدهند؛ در حالیکه کسی که دارد خبر از آبادی میدهد، علاوه بر آن دو، به عنصر سومی هم نگاه میکند: مانع و سدی که بین این دو زمین قرار گرفته و موجب این تفاوت شده است. این سد و مانع چیست؟ آمریکاییها چند سالی است که میگویند در مقابل ایران از «نظام تحریمی» استفاده میکنند. نظام تحریمی را «ریچارد نفیو» معمار تحریمهای ایران این گونه تعریف کرده که «چارچوب اعمال تحریمها با مجموعهای از قوانین و رفتارهای نظاممند ایجاد میشود که نقض آنها نقض نظام کلی تحریم خواهد بود و میتواند همه نوع فعالیتی را در بر بگیرد و محدود به فعالیت اقتصادی نیست.» نظام تحریمی از دوران اوباما با راهبرد «درگیرسازی» و ایجاد درد آغاز و در دورههای ترامپ و بایدن با «الگوی فشار حداکثری» دنبال شد. آمریکاییها برای این که بتوانند این نظام تحریمی را اعمال کنند خود را مستظهر و متکی به چیزی بهنام نظام آمریکایی حاکم بر جهان میدانند. آنها بعد از «فروپاشی شوروی» در سال ۱۹۹۰ م با توجه به قدرتی که داشتند، اعلام کردند که جهان وارد «نظم نوین جهانی» شده که در آن آمریکا قدرت برتر دنیاست. آمریکایی چنان قدرتمند که توانست در آن زمان ارتش ۲۸ کشور از ۵ قاره را به عنوان متحد کنار خود بیاورد و به بهانه جنگ با صدام وارد منطقه غرب آسیا شود. این نظم جهانی آمریکایی در مواجهه با ایران از سه ابزار مهم برای اعمال نظام تحریمی استفاده میکند. نظام تحریمی که مانند یک سد و مانع بین دو سرزمین عمل میکند و همان دو سرزمین آباد و خشک را بهوجود میآورد: ۱. قدرت منطقهای ۲. قدرت اقتصادی جهانی سه. قدرت درونی آمریکا. این سه ابزار امروز در شرایط متفاوتی هستند:
الف. قدرت منطقهای برای آمریکا از سه عنصر مهم «رژیم صهیونیستی»، «متحدین عربی» و «سرباز آمریکایی» تشکیل شده است. بایدن بعد از اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ با اشاره به سفر چند ماه پیش خود به عربستان و تلآویو گفته بود که «همه فکر کردهاند من برای نفت به خاورمیانه رفته بودم، ولی من برای ایران سفر کردم.»، اما حالا این سه در چه وضعی قرار گرفتهاند؟
اسرائیلیها با دو چالش در حال دست و پنجه نرم کردن هستند. چالش اول این است که راهبرد «تسلیح کرانه باختری» محقق شده است. روزی نیست که مبارز فلسطینی درون سرزمینهای اشغالی عملیات مسلحانه نکند. برخی گزارشها نشان میدهد نیمی از ارتش اشغالگر به درون سرزمینهای اشغالی برگشتهاند. اسرائیلی که راهبردش ایجاد درگیری خارج از سرزمینهای تحت اشغال بود، حالا مجبور شده است درون این سرزمینها سنگربندی کند. چالش دوم صهیونیستها اتفاقات درونی بین خودشان است. از نظر جامعهشناسی سیاسی، به رخدادهایی که درون آنها در حال اتفاق افتادن است، «از جا در رفتگی سیاسی» میگویند. جمعیت ۹ میلیون نفری اشغالگر به دلیل اختلافات داخلی به چنان وضعیتی افتادهاند که هر چند روز کف خیابانهای آنجا محل تجمع گستره معترضان میشود. روزی که نتانیاهو نخست وزیر شد؛ سید حسن نصرا... گفت «درباره این کابینه جدید [باید بگویم]اگر کسی هست که میخواهد ما را با نتانیاهو یا وزیر جنگ جدید یا... بترساند طبیعتا ما نتانیاهو را سالهای سال آزمودهایم. آنچه تازه است، این است که این دولت، آمیزهای از فاسدان و دیوانگان و تندروهاست... قاعدتا این دولت ما را نمیترساند... ان شاءا... به کمک خدای متعال و به فضل دولت جدید اسرائیل و این مشنگها و دیوانگان، پایان این رژیم از طریق اشتباهات و حماقتهایی که مرتکب میشوند و میتواند آنها را به پرتگاه بیندازد، نزدیک میشود. ما صحنه را اینگونه میبینیم. اصلا چیز ترسناکی نمیبینیم. برعکس، ما در این بدی، امیدی بزرگ میبینیم.»
مهره دوم آمریکاییها متحدان عربی آنها هستند. همکاری ایران و قطر در جریان جام جهانی و اقدامات قطریها در مقابل منافقین، اجازه ندادن به ورود اینترنشنال، بیبیسی فارسی، هماهنگی لازم برای ایجاد محیط مناسب در ورزشگاه و... در مقابل طرح فشار آمریکاییها را شاید بتوان یک نماد مهم از وجود همکاریهای منطقهای منهای آمریکا در اوج اراده آمریکا برای تاثیرگذاری بر اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ دانست، اما مهمترین اتفاق در این حوزه را میتوان تفاهم ایران و عربستان با «میانجیگری چین» دانست. هر چقدر حضور آمریکاییها در منطقه کمتر میشود؛ متحدان آمریکا روابط و متغیرهای جدیدی را در رفتارهای خود لحاظ میکنند. حالا برای اولین بار منطقه، یک قدرت جدید شرقی را به عنوان بازیگر جدی موثر میبیند؛ در حالیکه آمریکاییها در ماجرای این تفاهم صرفا بیننده ماجرا بودند. موضوع «نفت» و «انرژی منطقه» بازیگران جدیدی پیدا کرده است که منافع و سیاستهایش نهتنها همراستا با منافع و سیاستهای آمریکا نیست، بلکه در جهت عکس آن هم قرار دارد.
سومین عنصر قدرتساز منطقهای آمریکا، «ارتش» اوست. ۳۰ سال از روزی که آمریکاییها با ۲۸ کشور متحد پا به منطقه گذاشتند، گذشته است. وضع متحدین، بالاتر گفته شد، اما ارتش آمریکا هم در وضعیت خوبی نیست. روز شهادت حاج قاسم، گزارش پنتاگون اعلام میکند که ۶۰ هزار سرباز آمریکایی در منطقه قرار دارند. گزارش اخیر آنها در تیر امسال نشان میدهد این عدد به نصف رسیده است. راهبرد «انتقام سخت» جمهوری اسلامی صبورانه پیش میرود، در حالیکه ارتش آمریکا به عنوان ارتش تروریستی در منطقهای پر از نیروهای مقاومت نشانهگذاری شده و تقابلهای مستقیم ایران و آمریکا در دریا نشان داده که کفه موازنه قوا به نفع نیروی دریایی ایران است.
ب. نظام تحریمی آمریکا روی نظام جهانی اقتصادی که نظم آمریکایی ساخته، سوار شده است. این نظام تحریمی در قبال ایران شامل ۱۸۰۰ تحریم و مجموعهای از اقدامات سیاسی، امنیتی، نظامی و دیپلماسی است. اقتصاد نفتی بیمار ایران سالها بر دو پایه فروش نفت و ورود دلار قرار گرفته بود و آمریکاییها آن ۱۸۰۰ تحریم را با شناخت این دو پایه ضعف، وضع و اعمال کردند.
شکلگیری اتحادهای مهم منهای آمریکا، ظهور قدرتهای جدید خارج از اتحاد با آمریکا و تغییر سیاست ایران در مواجهه با آمریکا در دولت جدید موجب شده است تا اولا ایران در این ماه رکورد فروش نفت خود را بزند. بلومبرگ به نقل از تنکرترکرز (منبع معتبر ارائه دادههای محمولههای نفتی) خبر داده که فروش نفت ایران از ۲ میلیون بشکه در روز عبور کرده است. اهمیت این عدد آن جاست که بودجه نفتی امسال ایران با یک میلیون و ۴۰۰ هزار بشکه بسته شده بود. به یاد بیاورید روزهایی را که آمریکاییها ذیل بحث فشار حداکثری از فروش صفر نفت ایران به عنوان یک هدف تحریمی یاد میکردند. دوم این که ایران در این دوره فشار تحریمی یاد گرفت منهای نفت حکمرانی کند. به همین دلیل است که در بودجه امسال سهم درآمدهای غیرنفتی از نفتی عبور کرده است.
علاوه بر این دو، «دلارزدایی» اراده جدید کشورهای مهم جهان است. همین تازگی «بریکس» که مجموعهای از قدرتهای مهم مانند چین، روسیه، برزیل، هند و آفریقای جنوبی است، اعلام کرده که «تمرکزش روی حذف دلار از مبادلات تجاری است.» نظام تحریمی که در بعد اقتصادی اش روی دلار و نفت ایستاده بود؛ امروز متغیرهای جدیدی در این دو نشانگر خود میبیند. ساکنان وزارت خزانهداری آمریکا که حافظان این نظام تحریمی بودند، حتما حال خوشی از این ماجرا ندارند.
ج. قدرت درونی آمریکا، سازنده اصلی نظم جهانی آمریکایی است. نظم نوینی که بوش پدر آن را نامگذاری کرد، در حال افول است. «فوکویاما» استراتژیست شهیر آمریکایی زمانی از «پایان تاریخ» و سلطه آمریکا و لیبرالیسم بر جهان صحبت میکرد، حالا در متونش این گونه مینویسد که «مدل آمریکایی مدتهاست که روبهزوال است. فضای سیاسی این کشور از اواسط دهه ۱۹۹۰ به طور فزایندهای چندقطبی و دچار یک بنبست ادامهدار شده است.» استهلاک زیرساخت در آمریکا، افزایش بدهیها، کاهش امید به زندگی، وخامت سلامت روان، تشدید دوقطبی سیاسی، شکنندگی مالی و بانکی و... از مهمترین پیشرانهای «افول آمریکا» در منابع معتبر خارجی یاد میشود.
زمینی را تصور کنید که به دو بخش تقسیم شده باشد. به فرض این که یک سمت آن خشک و سمت دیگرش پر آب و دار و درخت باشد و کسی در قسمت خشک و عقب افتاده از آن سرزمین دیگر ایستاده، میگویدای اهالی، آبادی در پیش است! عدهای میگویند، درست است. ما افول آمریکا، توسعه محور مقاومت، ایجاد قدرتهای منطقهای و حرکت پیشرانهای ضد نظام تحریمی را میبینیم. این سد و مانع اقتصادی در حال شکستهشدن است.