تئوری عملیات فریب بودن کربلای ۴ و ماجرای صوت جنجالی فرماندهان

برادر محسن با ذکاوتی که داشتند، انصافاً همه همت و تلاشش بر این بود که از هر فرصتی موفقیتی را خلق کند، چون در عملیات‌ منطقه اصلی و منطقه فرعی داریم. تک اصلی و تک فرعی داریم. تک فرعی به عنوان پشتیبانی‌کننده تک اصلی و در واقع برای انحراف دشمن است. ایشان درست بیان کردند که عبور از رودخانه اروند که عملیات منطقه اصلی است، تک پشتیبانی‌اش شلمچه است که موفق بود؛ یعنی برادران، از دژ شلمچه تا دژهای نونی‌شکل رسیدند و لشکر ۵۷ حضرت اباالفضل (ع) و لشکر ۱۹ فجر از پاسگاه کوه‌سواری، خط عراقی‌ها را شکستند و با سرعت پیش رفتند که معلوم شد، زمینه پیروزی فراهم است.
کد خبر: ۱۱۹۵۶۷۷
|
۰۷ مهر ۱۴۰۲ - ۲۰:۴۰ 29 September 2023
|
22044 بازدید

تئوری عملیات فریب بودن کربلای 4  و ماجرای صوت جنجالی فرماندهان

«سردار علی فضلی» جانشین معاون هماهنگ‌کننده سپاه پاسداران با انتقاد به تفکر خودی و غیرخودی و غفلت برخی مسئولان در دامن‌ زدن به دوقطبی در جامعه بیان داشت: امامین انقلاب توقع ندارند دوقطبی ایجاد شود. دشمن دامن می‌زند و ممکن است برخی از مسئولان به این نگاه جرقه‌ای وارد کنند. به اعتقاد من اگر الگوی دفاع مقدس بعد از جنگ پیاده می‌شد، امروز ما شکوفاترین اقتصاد را می‌داشتیم. 

به گزارش «تابناک»؛ برنامه «حضور» به مناسبت آغاز هفته دفاع مقدس میزبان «سردار علی فضلی» از رزمندگان، فرماندهان و جانبازان جبهه‌های نبرد حق علیه باطل بود. علی فضلی را به «علی آهنی» نیز می‌شناسند؛ چرا که بدنش پر از ترکش‌های یادگار دوران دفاع و حماسه است. دلاورمردی که رهبر انقلاب در وصف او لقب «فتح‌الفتوح» انقلاب اسلامی را به کار بردند و سردار دل‌ها حاج قاسم سلیمانی از او با عنوان «شهید زنده» یاد می‌کرد.

سردار فضلی که اکنون جانشین معاون هماهنگ‌کننده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است، با حضور در حسینیه جماران و در گفت‌وگو با «محمدحسین رنجبران» خاطراتی از دوران دفاع مقدس، دیدار رزمندگان لشکر سیدالشهداء(ع) با مقام معظم رهبری و خاطراتی از حاج قاسم سلیمانی بیان کرد و از دلایل وقوع فتنه‌های دو دهه گذشته سخن گفت.

 

حضور و فرماندهی مرحوم هاشمی در دوران دفاع مقدس اثرگذار و تعیین‌کننده بود

سردار فضلی در بخش دوم گفت‌وگو با برنامه «حضور» درخصوص نقش آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در دوران دفاع مقدس اظهار داشت: ایشان یک سهم و نقش ویژه‌ای دارند و در واقع در جنگ به نیابت از حضرت امام، فرماندهی داشتند. مرحوم هاشمی در عملیات‌ متعددی هم در قرارگاه‌ها و جلسات حضور میدانی داشتند و دو فرزند ایشان، آقا مهدی و  آقا یاسر هم از رزمندگان لشکر سیدالشهدا (ع) هستند.

 

فرزندان مسئولان دیگر هم در جبهه حضور داشتند/ از رهبر انقلاب تا موسوی خوئینی‌ها

وی افزود: حتی خیلی از آقایان دیگر هم بودند. از فرزندان آقا هم آقا مجتبای عزیز را یک مقطعی در لشکر در محضرشان بودیم. آقای موسوی خوئینی‌ها، آقای محمد هاشمی، حاج محسن رفیق دوست، آقای ناطق نوری و گروه دیگری از بزرگواران هم آقازاده‌هاشان در جبهه شرف حضور داشتند.

سردار فضلی ادامه داد: حضور و فرماندهی مرحوم هاشمی، یک حضور اثرگذار و تعیین‌کننده است. تصمیم‌گیری برای انجام یک عملیات کار ساده‌ای نیست؛ اما ایشان در جلسات، حرف‌های فرماندهان را تا ستوه تیپ و لشکر و قرارگاه و فرماندهی کل می‌شنیدند و بعد در تصمیم‌گیری‌ها در جلسات محدودتری تصمیمات اتخاذ می‌شد.

 

دفاع حاج علی فضلی از تئوری عملیات فریب بودن کربلای ۴

تئوری عملیات فریب بودن کربلای 4  و ماجرای صوت جنجالی فرماندهان

فرمانده سابق لشکر سیدالشهدا (ع) در خصوص توئیت محسن رضایی درباره عملیات فریب خواندن عملیات کربلای ۴ بیان داشت: در دفاع مقدس، شرایط را باید با هم دید. اولاً برادر محسن فرمانده محترم کل سپاه، انصافاً گردن ما و مردم شریف ما حق بزرگی دارد. ایشان با تمام هنر و ابتکارش، توسعه وضعیت سازمان رزم سپاه و بسیج و آمدن مردم تحت عنوان بسیج در میدان جهاد و دفاع مقدس را رهبری کرد.

وی افزود: برادر محسن با ذکاوتی که داشتند انصافاً همه همت و تلاشش بر این بود که از هر فرصتی موفقیتی را خلق کند. چون در عملیات‌ها منطقه اصلی و منطقه فرعی داریم. تک اصلی و تک فرعی داریم. تک فرعی به عنوان پشتیبانی‌کننده تک اصلی و در واقع برای انحراف دشمن است.

این جانباز دفاع مقدس خاطرنشان کرد: ایشان درست بیان کردند که عبور از رودخانه اروند که عملیات منطقه اصلی است، تک پشتیبانی‌اش شلمچه است که موفق بود؛ یعنی برادران، از دژ شلمچه تا دژهای نونی‌شکل رسیدند و لشکر ۵۷ حضرت اباالفضل (ع) و لشکر ۱۹ فجر از پاسگاه کوه‌سواری، خط عراقی‌ها را شکستند و با سرعت پیش رفتند که معلوم شد زمینه پیروزی فراهم است.

تئوری عملیات فریب بودن کربلای 4  و ماجرای صوت جنجالی فرماندهان
نقشه عملیات کربلای 4

 

کربلای ۴ با ۹۸۱ شهید/ لشکر سیدالشهدا (ع) تنها یک شهید در این عملیات دارد

تئوری عملیات فریب بودن کربلای 4  و ماجرای صوت جنجالی فرماندهان

سردار فضلی گفت: ایشان با استدلال‌هایی که داشتند و دارند، آن عملیات را به تک اصلی تبدیل کردند. چون این رزمنده‌ها اگر برمی‌گشتند زمان طولانی بود. در عملیات کربلای ۴ که با عدم‌الفتح مواجه شدیم و تلفات داشتیم، رزمنده‌ها را با سرعت به عقب آوردیم. اگر اشتباه نکنم از چندین یگانی که عملیات کردند، ۹۸۱ شهید تقدیم شد و ما در لشکر سیدالشهدا هم یک شهید داشتیم که شهید عیسی پناهی بودند.

وی با بیان اینکه جار و جنجال راه می‌اندازند تا این عملیات را تبدیل به شکست کنند، اظهار داشت: ما شش ماه برای کربلای ۴ کار کردیم و رزمندگان عزیز ما از نظر توان رزمی، فوق‌العاده شدند. آخرین کاری که رزمنده‌ها انجام می‌دهند، راهپیمایی برد ۳۲۰ کیلومتری است. کدام یک از ارتش‌های دنیا ۳۲۰ کیلومتر برد راهپیمایی آنها است؟ بچه‌ها از دوکوهه و اندیمشک از کنار رودخانه دز از چند زاویه پیاده، ۱۶۰ کیلومتر تا اردوگاه کوثر اهواز می‌آمدند و ۱۶۰ کیلومتر هم دوباره بر می‌گشتند.

سردا فضلی افزود: برادر محسن فرمودند که باید صدای فرماندهان تا سطوح پایین در گوش فرمانده لشکر و صدای فرمانده لشکر تا پایین‌ترین سطوح فرماندهان قرار بگیرد. هر که هر جایی مسئولیت داشت، شاید حدود هزار تا گزارش به فرمانده لشکر ارائه شد. یک دوربین رندی هم این گوشه اتاق جلسه داشت فیلم می‌گرفت که خدا کند اینها را نگهداری کرده باشند؛ برادرها نوبت به نوبت شرح دادند و ما همه گزارش‌های تا پایین‌ترین سطح را گوش کردیم.  

وی خاطرنشان کرد: این توجیه برای کربلای ۴ و این آمادگی در نهایت بود که سابقه نداشت. ما که قرار بود از لشکر ۴۱ ثارالله عبور کنیم، ده‌ها جلسه هماهنگی داشتیم برای لحظاتی که باید از خط این لشکر عبور کنیم. حالا خط و یگان‌هایی که موفق شدند خط را شکستند و بعضی موفق نشدند و مقاومت شدید از سمت عراقی‌ها صورت گرفت. حالا تصمیم‌ به برگشت به عقب گرفته شد.

جانشین معاون هماهنگ‌کننده سپاه گفت: عملیات تک پشتیبان در شلمچه با موفقیت انجام شد و ایشان هنر این را داشت که آن را به عملیات پیشِ روی کربلای ۵ تبدیل کنند. در واقع این می‌شود تک پشتیبان برای کربلای ۵ و در کربلای ۵ محشری به پا شد که باید ساعت‌ها در وصفش صحبت کرد.

تئوری عملیات فریب بودن کربلای 4  و ماجرای صوت جنجالی فرماندهان
نقشه عملیات کربلای 5

وی اذعان کرد: تقریباً همه یگان‌ها و عده و عُده سپاه و بسیج و بخش‌هایی از عزیزان ارتش که حمایت و پشتیبانی هوایی و پدافندی را انجام می‌دادند، کمک ما بودند و در یک جنگ سخت و نابرابر به عنایت خدا به اهداف تعیین شده رسیدیم. پس بنابراین اگر در مرحله اول کربلای ۴ موفق می‌شدیم، می‌شد تک اصلی و شلمچه تک پشتیبانی بود.

 

توضیح سردار فضلی درباره ماجرای صوت افشا شده توسط بی بی سی از اختلاف نظر فرماندهان و تلاش دفتر آیت‌الله منتظری برای افزودن بر اختلافات

گفتگو با سردار علی فضلی در برنامه حضور

سردار فضلی با اشاره به صوت منتشر شده توسط بی بی سی که نشان از اختلافاتی در بین فرماندهان جنگ داشت، بیان کرد: این مربوط به سال ۶۳ است؛ آن زمان، تعدادی از فرماندهان عزیز ما در تیپ سیدالشهدا (ع) اختلاف نظری پیدا کردند که این اختلاف نظر بالا گرفت. البته من آن موقع در تیپ سیدالشهدا نبودم.

وی ادامه داد: اختلاف نظری بین فرمانده منطقه ۱۰ و برادران تیپ سیدالشهدا ایجاد شده بود که فرمانده کل را هم درگیر این ماجرا کردند و بحث‌هایی پیش آمده بود و دفتر مرحوم آیت‌الله منتظری هم به این ماجراها دامن می‌زد و یک نفوذ برای ایجاد اختلاف پیدا کرده بودند. تا اینکه امام (ره) پیام دادند و هم از برادر محسن رضایی و هم از برادر محسن رفیق‌دوست در نامه امام اسم برده شده بود که توسط شهید والا مقام شهید محلاتی در پادگان حضرت ولیعصر (عج) قرائت شد و این یک آب روی آتش بود.

 

هر جا احساس غرور کردیم پس گردنی خوردیم

 

فرمانده سابق لشکر سیدالشهدا با بیان اینکه کسی که برای خدا قدم بردارد، خدا محافظتش می‌کند و ضامن اوست، اظهار داشت: کسی که از مسیر خارج شود، خدا پس گردن او می‌زند. ما این را اینطور لمس می‌کردیم که اگر در یک عملیات پیروزمندانه احساس غرور، نه اینکه مغرور شویم، چون امام همیشه ما را نهی می‌کرد و می‌فرمود مراقب باشید مغرور نشوید؛ اگر ادای تکلیف کنید، شکست و پیروزی از آن خداست. اما در جایی که ناخواسته غره می‌شدیم، خودمان می‌فهمیدیم که در عملیات بعدی پس گردنی می‌خوریم و پیروزی‌هامان تبدیل شکست می‌شود؛ علی‌رغم همه اخلاصی که بچه‌ها داشتند.

 

خاطره تکان‌دهنده سردار فضلی از نحوه اطلاع از رحلت حضرت امام

در دمشق بودیم که خبر رحلت امام را شنیدیم

سردار فضلی با اشاره به خاطره نحوه اطلاع یافتن از رحلت حضرت امام خمینی (ره) بیان داشت: سوم خرداد سال ۶۸ قرار شد با یک گروهی از برادران به لبنان برویم. تعدادی از فرماندهان از جمله برادر رشید، برادر باقری، شهید کاظمی، برادرمان سردار اسدی، مرحوم آقای عسگری که آنجا فرمانده سپاه بود، برادرمان آقای قالیباف و تعدادی دیگر بودیم که قرار شد برای کمک به گروه‌های جهادی به لبنان برویم. چون بین حرکت امل و حزب‌الله یک اختلاف جدی پیش آمده بود و در جنوب لبنان با هم درگیر شده بودند. آن موقع امام بیمار بودند.

وی افزود: صبح سوم خرداد و پیش از عزیمت، ما در استادیوم شهید شیرودی جمع شدیم و مرحوم حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی، سخنران اجتماع بزرگ رزمندگان بودند؛ فرمودند حال امام خیلی خوب است و الحمدلله بهبودی دارد حاصل می‌شود و ما هم با طیب خاطر و آرامش، عازم مأموریت شدیم و با پروازی که باید مقداری مهمات می‌برد، عازم سوریه شدیم و به لبنان رفتیم.

جانشین معاون هماهنگ‌کننده سپاه گفت: هیئتی که رفتیم سردار غلامپور رئیس هیئت ما و سردار رشید رئیس کل هیئت بود که دو قسمت شدند؛ یک گروه به سوی فلسطینی‌ها و یک گروه به سوی لبنانی‌ها رفتند و ما جزو گروهی بودیم که با عزیزان لبنانی باید صحبت می‎‌کردیم و برنامه‌ریزی اینطوری بود که باید از حرکت امل شروع می‌کردیم. وقتی به سوریه و دمشق رسیدیم، اولین جلسه را با آقای نبیه بری که رئیس مجلس بودند، گذاشته شد.

وی ادامه داد: خداوند به ذهن برادر رشید آورد که هنرمندانه در خلال مذاکره به آقای نبیه بری فرمودند که ما فردا صبحانه می‌خواهیم به منزل مادر شما بیاییم. ایشان استقبال کرد. تدارک دیدند و صبح فردا هر دو گروه به منزل مادر آقای نبیه بری رفتیم. آقا رشید فرمودند که شما دو گروه جهادی شیعی، با هم درگیر شدید و نزدیک به ۵۰۰ کشته و زخمی از طرفین گرفته شده. به جای اینکه با دشمن اسرائیلی درگیر شوید، با هم درگیر شدید؛ این چه معنی دارد؟ این کجا با فرامین امام تطبیق دارد؟

سردار فضلی افزود: این صحبت‌های سردار رشید، یک آبی روی آتش شد و اصلاً موضوع درگیری خاتمه پیدا کرد و دیگر تیری به طرف هم شلیک نکردند. آنها با هم عهد اخوت بستند که هنوز هم پابرجاست و بر همین اساس با هم در جنگ ۳۳ روزه و جنگ ۱۱ روزه و دیگر مبارزات حضور دارند.

وی ادامه داد: کار ما تمام شد و مشغول سرکشی برای تعاملات و هماهنگی‌ها بودیم که به ۱۳ خرداد رسیدیم. آن موقع در جنوب لبنان بودیم و در این چند روز هم ارتباط‌مان با ایران قطع بود و رسانه و اخبار را نمی‌توانستیم به راحتی دریافت کنیم. نبطیه، صور، صیدا را پشت سر گذاشتیم و داشتیم به طرف بیروت برمی‌گشتیم که ایست و بازرسی‌های سوری که در لبنان بودند شروع کردند از ما سؤال کردن که از امام چه خبر؟

این فرمانده دفاع مقدس بیان داشت: ما متحیر شدیم؛ ما خبری که داشتیم امام رو به بهبودی بودند؛ همه بغض‌آلود به هم نگاه می‌کردیم. هر ایست و بازرسی که عبور کردیم، دیدیم همین سؤال را می‌پرسند که دیگر شک کردیم. حاج رضا عسگری که ان‌شاءالله زنده باشد و به دامن اسلام بازگردد، رادیو مونت کارلو را گرفت که هر ساعت، یک ربع اخبار فارسی داشت.

وی گفت: در آن خبر مطلع شدیم که مردم در مساجد جمع شده‌اند و دارند برای شفای امام دعا می‌کنند. ساعت حدود ۱۰ شب بود. هر لحظه داشت به اضطراب ما افزوده می‌شد که نکند برای امام اتفاقی افتاده باشد. به بیروت رسیدیم و در سفارت، حوالی ساعت ۱۲ شب، دنبال رصد اخبار ایران و امام بودیم که خبر رسید که به بعلبک بروید.

 

پیش خودمان می‌گفتیم خدایا ممکن است یک وقتی ما باشیم و امام نباشند؟!

سردار فضلی خاطرنشان کرد: دوباره سوار ماشین شدیم و به مقر حزب‌الله در بعلبک که سپاه هم آنجا یک مقر دارد، رفتیم. آنجا همچنان مضطرب بودیم و با بغض به هم نگاه می‌کردیم و نمی‌توانستیم با هم حرف بزنیم. شاید ساعت ۲ یا ۳ شب بود که پیغام رسید بیایید دمشق و ما راهی شدیم و حوالی اذان صبح به مقر سپاه در دمشق رسیدیم. لحظه به لحظه دارد دغدغه ما افزایش پیدا می‌کند. خدایا ممکن است یک وقتی ما باشیم و امام نباشند؟!

وی ادامه داد: در دمشق نماز را خواندیم درحالی که خواب به چشمان کسی نمی‌آمد. ۷ صبح موفق شدیم رادیوی ایران را بگیریم و تا رادیو را گرفتیم قرآن پخش شد که دیگر آنجا شد ماتم‌سرا. لحظاتی بعد خبر رحلت امام پخش شد. غوغایی شد؛ توی سرمان می‌زدیم و گریه و زاری می‌کردیم و یکدیگر را دلداری می‌دادیم. گفتیم بهترین کار این است که به حرم بی بی حضرت زینب (س) برویم و پناهنده بی بی شویم تا شاید آرامشی حاصل شود.

سردار فضلی اظهار داشت: وقتی وارد حرم شدیم، حرم خلوت بود. ما هر یک به ضریح چسبیده بودیم و مناجات می‌کردیم که دیدیم کم کم افرادی دارند وارد می‌شوند. ظاهراً خبر داشت می‌پیچید؛ یک لحظه دیدیم که حرم مملو از جمعیت شده و همه دارند توی سر خودشان می‌زنند و گریه و زاری می‌کنند.

 

مردم دمشق در رحلت امام مانند سوگ عزیزانشان سنگ تمام گذاشتند

مانده بودیم که اینجا دمشق است یا تهران!

این جانباز دفاع مقدس گفت: ساعت ۹ صبح گفتند که باید به سفارت برویم چون مراسم ختم برای حضرت امام تدارک دیده شده و سفرای کشورهای مختلف و مردم شریف سوریه حضور دارند. ما از زینبیه به سمت سفارت‌مان در دمشق در حرکت بودیم که در مسیر صحنه‌هایی دیدیم که عجیب بود. مانده بودیم که اینجا دمشق است یا تهران!

وی با اشاره به سنگ تمام سوری‌ها در رحلت حضرت امام (ره) افزود: چراغ همه ماشین‌ها روشن بود و شیشه‌ ماشین‌ها پایین و صدای تلاوت قرآن به گوش می‌‌رسید. عرب‌ها یک رسمی دارند که وقتی عزیزی از دست می‌دهند، بر بام خانه‌هایشان پرچم مشکی نصب می‌کنند. دیدیم خیلی از خانه‌ها پرچم مشکی زده‌اند و صدای قرآن از خانه‌ها دارد پخش می‌شود. 

 

وقتی خبر رهبری آیت‌الله خامنه‌ای را شنیدیم آرامش یافتیم

جانشین معاون هماهنگ‌کننده سپاه بیان داشت: تنها پروازی که آن روز به سمت ایران می‌آمد، ساعت ۸ شب بود. گذرنامه‌ها و ویزاهای ما هنوز آماده نبود و چون باید با همین پرواز برمی‌گشتیم باید برادران سوری هماهنگی‌هایی انجام می‌دادند. ۸ شب در فرودگاه دمشق برادرها گفتند که جانشین حضرت امام تعیین شد و حضرت آیت‌‌الله امام خامنه‌ای، این امام جوان را مجلس خبرگان رهبری، به عنوان جانشین امام (ره) برگزیده‌اند. همه آن غم و اندوه یک طرف و آرامشی که از این لحظه به بعد بر ما حاکم شد، طرف دیگر بود. گفتیم خداوندا پس ما صاحب داریم و معلوم شد جانشین امام چه کسی هستند.

 

تحرکات منافقین در کرمانشاه همزمان با رحلت امام/ حضور برادر محسن در کرمانشاه

وی اظهار داشت: به ایران که رسیدیم چون گذرنامه‌ها آماده نبود، قرار شد که از گیت سپاه عبور داده شویم. در پاویون، یکی از برادران پاسدار گفت که برادر محسن تماس گرفته و گفته که در کرمانشاه منافقین قصد حمله دارند؛ به کرمانشاه بروید. برادرها شک کردند؛ من برای اطمینان از دفتر فرماندهی کل سپاه کسب اطلاع کردم و بعد از بررسی مطمئن شدیم که خبر درست است و باید به کرمانشاه برویم.

سردار فضلی ادامه داد: بنده به همراه شهید کاظمی، آقای قالیباف، آقای اسدی به کرمانشاه رفتیم. لشکر سیدالشهدا (ع) باید از جنوب به غرب می‌رفت که قبل از ورود من مرحوم سردار پروین، تیپ اول را حرکت داده بود و وقتی من رسیدم، بقیه لشکر وارد شدند. ساعت ۶ صبح هم در مقر برادر محسن که خودش را به کرمانشاه رسانده بود، ملاقات کردیم که خیلی خوشحال شد و بعد از ابلاغ مأموریت ما در مناطق تقسیم شدیم.

وی افزود: بعد که نیروها را در حد خط خودمان که از سومار تا قصرشیرین و نفت‌شهر بود، مستقر کردیم، از برادر محسن اجازه گرفتیم که برای تشییع پیکر امام و وداع با امام چند ساعتی در مصلا حضور پیدا کردیم و دوباره به خط برگشتیم.

 

امام در دفاع از دین خدا مردم‌محور بودند

وی با اشاره به حضورش در ماجرای ۷۸، ۸۸ و غائله‌های دیگر در عین حفظ جایگاه و محبوبیت بین مردم اظهار داشت: ما مرد بحران هستیم و هر جایی برای انقلاب تهدیدی بوده که توفیق مسئولیت داشتیم، حتماً سعی کردیم انجام وظیفه کنیم. ولی دلیل حفظ احترام در بین مردم را از آموزه‌های امام داریم. امام در دفاع از دین خدا مردم‌محور بودند. ما هیچگاه غیر از نوکری و خادمی مردم تصور دیگری برای خودمان نداشتیم.

 

ما نوکر و خادم و محافظ مردم هستیم/ در حوادثی که رخ داده تلاش ما این بود که تلفات گرفته نشود

این فرمانده دفاع مقدس خاطرنشان کرد: من مطیع محض امامین انقلاب بودم و هستم و امیدوارم که فردای قیامت شرمنده آنها نباشم. اگر این استوانه‌ها و ستون‌های دفاع از دین خدا و این رهبری عالمانه حضرت آقا نبود، هر یک از این حوادث، ممکن بود یک حاکمیت سیاسی را متلاشی و منزوی کند. این اختلافات بود و هست و شاید در آینده هم باشد و این اشکالی ندارد و اختلاف سلیقه برای رشد خوب است اما برای دفاع از اسلام، ما نوکر و خادم و محافظ مردم هستیم.

وی افزود: اگر زلزله و سیل شود ما به کمک مردم می‌رویم؛ اگر جایی آوار شود ما برای کمک می‌رویم؛ اگر خسارتی ببینند و اگر جایی فتنه‌ای رخ دهد ما سینه سپر می‌کنیم برای دفاع از مردم؛ چون دشمن هدفش این است که مردم خسارت ببینند و تلفات دهند. در حوادثی که رخ داده تلاش ما این بود که تلفات گرفته نشود.

 

دوقطبی و صف‌آرایی بین مردم در مقابل هم آرزوی دشمن است

سردار فضلی بیان داشت: در این فتنه‌ها دشمن خیلی آرزو داشت که مردم در مقابل هم صف‎آرایی کنند و دوقطبی را به معنای واقعی ایجاد کنند. ولی خدا می‌داند که در تأمین امنیت لحظه‌ای از فرمان ولی و حفاظت از مردم آرمان دیگری نداشتیم چون ولیِ ما عاشق این مردم است. اگر اطلاعت از ولی نبود، ممکن است این حوادث تلفات خسارت‌بار و غیرقابل جبرانی را از مردم بگیرد.

 

به نیروها گفتیم خویشتنداری کنید و کسی دست به اسلحه نبرد

وی ادامه داد: فتنه یک کشته دارد و آن هم یک سربازی است از سپاه، که رفته بود به دوستانش در کوی دانشگاه سر بزند. حالا چه تیر غیبی می‌آید که ایشان کشته و یک افسر ناجا هم مجروح می‌شود. بعداً که اتفاقات توسعه پیدا کرد و تهران، ام‌القرای جهان اسلام به کانون اصلی بحران تبدیل شد، من آن روزها در قرارگاه ثارالله جانشین برادر بزرگوارم سردار صفوی بودم که هم فرمانده کل سپاه بودند و هم فرمانده قرارگاه ثارالله.

 

تکلیف ما مقابل مردم ایستادن نیست

سردار فضلی گفت: ما آمادگی مقابله با دشمنی‌ها را داشتیم و وقتی این آمادگی‌ها هست، مراقبت می‎کردیم کسی دست به سلاح نشود؛ گفتیم برادرها شرعاً تکلیف دارید که اگر صدتا سنگ به طرف‌تان آمد، ممکن است چندتای آن هم به شما برخورد کند ولی خویشتنداری کنید. تکلیف ما مقابل مردم ایستادن نیست. ما دنبال عناصر فتنه و دشمن و آن عیون نفوذی و کسانی که در مقابل مردم دست به اسلحه برده‌اند، هستیم. خوشبختانه ما از اشراف اطلاعاتی که اطلاعات مردم‌پایه است، برخورداریم.

 

خاطره سردار فضلی از برگزاری اجلاس سران کشورهای اسلامی در تهران که در اوج امنیت برگزار شد/ حضور ۱۵ هزار نیروی امنیتی

وی بیان داشت: اجلاس سران کشورهای اسلامی بزرگترین اجلاس در تاریخ انقلاب است که سال ۷۶ برگزار شد. قریب به ۶ هزار نفر مهمان خارجی داشتیم و از ۵۵ کشور اسلامی، سران، پادشاهان، نخست‌وزیران و ولیعهدها و وزاری خارجه با هیئت‌های بلندپایه در کشور حضور پیدا کردند. ما مسئولیت تأمین امنیت اجلاس را بر عهده داشتیم.

فرمانده سابق لشکر سیدالشهدا ادامه داد: درآن شرایط که همه آمده‌اند عاشقانه از این اجلاس حمایت کنند با اینکه دشمنی‌ها آن موقع خیلی زیاد بود ولی حتی یک تیر شلیک نشد. عزیزانمان در نیروی انتظامی می‌گفتند که در چند روز اجلاس حتی یک سرقت هم در تهران ثبت نشده است. به یک عزیزی گفتم می‌دانید چرا؟ گفتم برای اینکه بیش از ۱۵ هزار نیروی اطلاعاتی و ۳۰ هزار چشم تیزبین داشتند رصد می‌کردند.

وی با بیان اینکه تدبیر ما در تأمین امنیت، امنیت نامحسوس بود، گفت: ما اخباری داشتیم که در زمان برگزاری این اجلاس در کشورهای دیگر، لشکرهای زرهی را می‌آورند و تا شعاعی را پوشش می‌دهند. ولی ما می‌خواستیم امنیت نامحسوس داشته باشیم. ما برای تأمین امنیت، ۱۰۰ هزار نیرو داشتیم که فقط ۶۳ هزار نفر آن نیروی بسیجی بودند که داوطلبانه آمده بودند و حتی به آنها گفته بودیم که نمی‌توانیم نان و آب شما را تأمین کنیم. تعدادی هم نیروهای پاسدار و سربازان ما بودند.

سردار فضلی اظهار داشت: آن روز مردم شریف تهران، نهایت همکاری برای برقراری بزرگترین همایش و اجلاس سران در تاریخ ایران را به کار بردند. برخی از دوستان به ما گلایه می‌کردند که پس شما چرا نیستید؟ می‎گفتیم: هستیم. می‌گفتند: پس چرا دیده نمی‌شوید؟ می‌گفتیم: ما برای خودمان استراتژی داریم و تدبیر، حضور با اقتدار در کف میدان و تا شعاع طولانی است که رصد شده است. ما باید مأموریت‌مان را نامحسوس انجام دهیم.

 

در فتنه سال گذشته همه هجمه دشمن این بود که ناآرامی را به کشور ما تحمیل کند

جانشین معاون هماهنگ‌کننده سپاه در خصوص بهانه دشمن در برپا کردن فتنه سال گذشته اذعان کرد: همه هجمه دشمن بر این قرار گرفت که ناآرامی را به کشور ما تحمیل کند و آن بهانه هم مزید بر علت شد. البته دشمن به دنبال سناریوسازی است. اگر آن بهانه انجام نمی‌شد، بهانه‌ دیگری درست می‌شد. دشمن به دنبال این بود که با ما برخورد کند. حالا می‌داند که انقلاب ساقط‌شدنی نیست، ولی می‌خواهد دو دستگی ایجاد کند.

 

دشمن در فتنه روی جوانانی دست می‌گذارد که ما نتوانستیم کار فرهنگی عمیق برای آنها انجام دهیم

وی دلیل وقوع حوادث سال گذشته را عدم اجرای برنامه‌های فرهنگی عمیق برای جوانان خواند و افزود: بخشی از کارهای فرهنگی به دلیل کرونا و شرایطی که پیش آمد، ابتر مانده بود. قریب به دو سال و خرده‌ای راهیان نور دانش‌آموزی و دانشجویی و مردمی تعطیل شده بود. آنهایی که یکبار به راهیان نور آمده‌اند و با ارزش‌ها آشنا شده‌اند، یکی از آنها کف خیابان نیستند. دشمن هم وقتی فتنه می‌کند، دقیقاً روی جوانانی دست می‌گذارد که ما نتوانستیم کار فرهنگی عمیق برای آنها انجام دهیم.

 

امامین انقلاب توقع ندارند دوقطبی ایجاد شود

اگر الگوی دفاع مقدس بعد از جنگ پیاده می‌شد، امروز شکوفاترین اقتصاد را ‌داشتیم

سردار فضلی با انتقاد به تفکر خودی و غیرخودی و غفلت برخی مسئولان در دامن‌زدن به دوقطبی در جامعه بیان داشت: امامین انقلاب توقع ندارند دوقطبی ایجاد شود. دشمن دامن می‌زند و ممکن است برخی از مسئولان به این نگاه جرقه‌ای وارد کنند. به اعتقاد من اگر الگوی دفاع مقدس بعد از جنگ پیاده می‌شد، امروز ما شکوفاترین اقتصاد را می‌داشتیم.

زمانی موفق هستیم که برادری و وحدت‌مان را حفظ کنیم/ جبهه مقاومت عامل نگرانی دشمن است

وی گفت: این سرعت و شتاب برخی جاها ترمزش کشیده شد. یکبار در سازندگی، یکجا در بحث‌های فرهنگی و سیاسی و به اشکال مختلفی تلاش شد که آسیب وارد شود. ما زمانی موفق هستیم که برادری و وحدت‌مان را حفظ کنیم. اگر عنایت خدا را می‌خواهیم باید برادری در میدان حفظ شود.

سردار فضلی ادامه داد: در سال ۹۷ و ۹۸ که در لرستان و خوزستان سیل اتفاق افتاد، دیدیم شهید حاج قاسم (ره) و شهید ابومهدی حضور پیدا کرده‌اند. ما در محور سوسنگرد بودیم و آنها در محور دیگری و چه کسی فکرش را می‌کرد که فرمانده نیروی قدس وسط میدان سیل حضور پیدا کند. وقتی به حمیدیه رفتند، برادران عرب ما با این شهید چه عشق‌بازی کردند. با اینکه مشکل داشتند و خیلی چیزها نابود شده بود. شهید ابومهدی نیز نیروهای حشدالشعبی و امکاناتی که دارند را برای کمک به مردم خوزستان ‌آوردند.  

این جانباز دفاع مقدس بیان داشت: امروز که جبهه مقاومت تشکیل شده، عین نگرانی دشمن است. چون نمی‌خواهد وحدت اتفاق بیفتد به خصوص که می‌بیند وحدت از داخل گذشته و به جغرافیا و کشورهای مختلف دور و نزدیک رسیده است. به خصوص در جبهه مقاومت می‌بینید که برخی از این رزمنده‌ها زبان هم را هم بلد نیستند ولی برای یک آرمان دارند تلاش می‌کنند.

 

مخالفت شهید سلیمانی از شهید زنده خطاب کردن او

جانشین معاون هماهنگ‌کننده سپاه با ذکر خاطره‌ای از شهید حاج قاسم سلیمانی اظهار داشت: من در دانشگاه افسری امام حسین (ع) توفیق خدمت پیدا کرد. سال‌های ۹۷ تا ۹۹ آنجا بودم و به عزیزان جوان تازه وارد به سپاه، هم ارادت داشتم و هم علاقه و با همه وجود سعی می‌کردم به اینها خدمت کنم. در اردیبهشت ۹۸ از برادر شهیدم حاج قاسم برای صحبت با دانشجوها و کادر دانشگاه دعوت کردیم و ایشان هم لبیک گفتند.

سردار فضلی افزود: ما داشتیم آماده می‌شدیم برای مراسم میثاق پاسداری که همه ساله در محضر مقام معظم رهبری، فرمانده معظم کل قوا امام خامنه‌ای عزیز اجرا می‌شود. آن سال در محتوای پیش‌بینی شده قرار بود تمثال تعدادی از شهدا و همچنین شهید حاج قاسم، به عنوان شهدای زنده نمایش داده شود. شهید عماد مغنیه، شهید حججی و شهید همدانی و از جمله شهید حاج قاسم را به عنوان شهید زنده در نظر داشتیم.

جانشین معاون هماهنگ‌کننده سپاه گفت: من به دوستانم گفتم اگر ایشان متوجه این کار شود، حتماً مخالفت می‌کند. برادرهای عزیز و سردار اباذری اصرار کردند که اجازه دهید ایشان این بخشی که آماده شده است را ببینند. تا چشم ایشان به تمثال خودشان افتاد پای من را فشار داد و گفت حاج علی مدیونی تا من زنده هستم این را اجرا کنید.

وی ادامه داد: گفتم آقا این بچه‌ها عاشقانه شما را دوست می‌دارند و زحمت کشیده‌اند و من هم می‌دانستم شما مخالفت می‌کنید و به آنها گفته بودم ولی اگر اجازه دهید... گفت مدیونید تا زنده هستم این را پخش کنید. من رفتم پشت تریبون و خوش آمد عرض کردم و از ایشان دعوت کردم برای سخنرانی. ایشان روی آن نگاه کریمانه‌شان عبارت‌هایی به کار بردند که من در شأن آن نیستم ولی امیدوارم که دعای خیر حاج قاسم سلیمانی شامل حال ما هم بشود.

 

حاج قاسم قبل از آخرین مأموریت زنگ زد که به دیدارم بیاید/ گفت به فلانی بگویید روحیه‌اش را حفظ کند

سردار فضلی با بیان نحوه مطلع شدن از شهادت حاج قاسم بیان داشت: من عمل مغز استخوان انجام داده بودم و از بیمارستان بعد از ۲۲ روز آمده بودم و باید دو ماه در قرنطینه می‌بودم. شاید ۱۰ روز نشده بود که تلفن ما زنگ خورد و حسین آقای ما جواب داد. گفت که سردار سلیمانی می‌خواهد با شما صحبت کند. گفتم کدام سردار سلیمانی؟ گفت حاج قاسم. حاج قاسم خودش گوشی را می‌گیرد و می‌گوید می‌خواهم به دیدن فلانی بیایم.

وی افزود: حسین آقا می‌گوید ایشان در قرنطینه است و بعد از بهبودی، ما اولین نفر به شما خبر می‌دهیم که تشریف بیاورید. حاج قاسم می‌گوید حالش چطور است؟ روحیه‌اش چطور است؟ ایشان می‌گوید که حالش خوب است اما روحیه‌اش بهتر است. ایشان می‌گوید بگویید روحیه‌اش را حفظ کند. باید مقاومت کند. من دارم به یک مأموریتی می‌روم که چند روز دیگر برمی‌گردم و دیگر قرنطینه و اینها سرم نمی‌شود. برگردم باید فلانی را ببینم. حسین آقا می‌گوید چشم حاج آقا و قطع می‌کند.

سردار فضلی اظهار داشت: این شاید سه چهار روز قبل از شهادت بود. یک تلویزیونی برای ما گذاشته بودند که گاهی نگاه می‌کردیم؛ روزی که ایشان شهید شدند، گفتم این را روشن کنید؛ گفتند خراب شده؛ چون نمی‌خواستند چیزی به من بگویند. من چون شب‌ها خوابم نمی‌برد، حدود ساعت‌های ۹ و ۱۰ شب، حاج خانم آمد و گفت ابومهدی را می‌شناختید؟ گفتم بله. چطور؟ گفت مثل اینکه مجروح شده. گفتم ابومهدی حشدالشعبی و سپاه بدر؟ گفتند بله. گفتم حاج خانم اگر چیزی شده به من بگویید. ایشان خیلی آدم بزرگ و وارسته‌ای است. گفت که ایشان شهید شده. بغضم گرفت.

وی ادامه داد: حاج خانم بعد گفت ظاهراً حاج قاسم هم با ایشان بوده و زخمی شده. گفتم راستش را بگویید که دیگر آرام آرام گفتند که بله حاج قاسم هم به درجه رفیع شهادت نائل شده است. گفتم خوش به اقبال‌شان و خدا می‌داند که چیزی جز شهادت حق اینها نبود. امیدواریم که دعای خیر اینها شامل حال ما هم شود و عمر ما با شهادت خاتمه پیدا کند.

 

دلبستگی رهبر به رزمنده مداحی که در جبهه شهید شد

سردار فضلی با اشاره به دیدارهای رزمندگان لشکر سیدالشهدا با رهبر معظم انقلاب در دوران ریاست جمهوری ایشان، گفت: وقتی چند روزی از جبهه به تهران می‌‌آمدیم، دیدار با خانواده شهدا و خانواده خودمان را در برنامه داشتیم و همچنین هماهنگ می‌کردیم که با فرماندهان و مسئولان پشتیبانی‌کننده و سران قوا و نخست وزیر یک دیدار داشته باشیم. جوری هم تنظیم می‌کردیم که نماز مغرب و عشا حتماً خدمت حضرت آقا برسیم و به امامت ایشان اقامه کنیم.

وی ادامه داد: بین دو نماز معمولاً بعد از دعا یک عزیزی مداحی می‌کرد. در یکی از دیدارها یک شهید بزرگواری به نام شهید قریشی، در دیدار قبلی مداحی کرده بود و روضه حضرت زهرا (س) خواندند که آقا خیلی لذت بردند. بین دو نماز ایشان مداحی می‌کرد و من هم یک گزارشی از وضعیت جبهه و لشکر خدمت آقا و حضار ارائه می‌‌کردم و حضرت آقا فرمایشات خودشان را بیان می‎کردند.

گفتگو با سردار علی فضلی در برنامه حضور

سردار فضلی اظهار داشت: در طلیعه صحبت‌شان از این شهید بزرگوار خیلی تشکر کردند که چه جوان خوبی، چه صدا و چهره زیبایی. این سید هم سوء استفاده کرد و شال خودش را گردن حضرت آقا انداخت و از حضرت آقا چندتا بوسه گرفت و گذشت. دیدار بعدی، ایشان به درجه شهادت نائل شده بود و وقتی خدمت حضرت آقا رسیدیم، طبق روال، یک مداح دیگری را برده بودیم و نوبت مداحی شد.

وی افزود: من احساس کردم خیلی آقا را نگرفت. آقا که آن شال سبز شهید سید جمال قریشی را هم به گردن انداخته بودند، برگشتند به پشت سر و فرمودند فلانی، سید قریشی کجاست؟ دیدم او را به اسم هم یادشان هست. گفتم چشم عرض می‌کنم. نمی‌خواستم خاطرشان را مکدر کنم. مداح‌مان ادامه داد و دیدم آقا مجدد برگشتند به پشت سر و فرمودند که نگفتید که سیدقریشی کجاست؟ گفتم ایشان شهید شدند. آقا خیلی متأثر شدند و رو به قبله برگشتند. مداحی که تمام شد، آقا دوباره به پشت سر برگشتند و فرمودند که آدرس منزل شهید قریشی را به من بدهید. من آدرس را گرفتم و چند روز بعد حضرت آقا در برغان به منزل ایشان تشریف بردند.

 

ضیافت شام رزمندگان لشکر سیدالشهدا به میزبانی آیت‌الله خامنه‌ای در دوران جنگ/ آقا فرمودند بگذارید رزمنده‌ها شوخی کنند

فرمانده سابق لشکر سیدالشهدا با اشاره به خاطره دیگری بیان داشت: در دیدار دیگری، حضرت آقا فرمودند که فلانی شام پیش ما می‌مانید؟ من یک نگاهی کردم و گفتم آقا نیکی، پرسش دارد؟ اگر برای شما زحمتی نیست، بله. فرمودند نخیر هیچ عذری نیست. بعد سؤال فرمودند که برای بچه‌ها شام چی تهیه کنیم؟

وی افزود: گفتم هر چیزی که در شهر بهتر از آن پیدا نمی‌شود. چون ما که در جبهه غذای درستی نمی‌توانیم بدهیم. حداقل در ضیافت ریاست جمهوری یک غذای خوب بخورند. فرمودند چلوکباب کوبیده خوب است؟ گفتم از سر ما هم زیاد است. چون ما دو دیدار دیگر هم داشتیم، گفتم امکانش هست سران قوا و نخست وزیر هم در این دیدار حضور داشته باشند؟ فرمودند بله چرا نمی‌شود.

سردار فضلی گفت: موقع شام مرحوم آیت‌الله موسوی اردبیلی، مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، آقای میرحسین موسوی که آن موقع نخست وزیر بود و حضرت آقا که رئیس جمهور بودند بالای سفره نشستند و ما هم حدود ۱۰۰ نفر دور سفره نشستیم. من هم کنار این بزرگواران نشسته بودم.

وی ادامه داد: قدیم‌ها نوشابه‌ها شیشه‌ای بود که تشتک داشت و سبزی هم بود که تربچه‌هایش چشمک می‎زد. من دیدم انتهای جلسه برادرها شوخی‌شان گرفته و یکی به دیگری تشتک پرت کرد و آن دیگری ترب پرت کرد سمت برادر دیگر؛ گفتم ای داد بیداد؛ سران قوا نشسته‌اند و برادرها شوخی‌شان گرفته. نگاه انداختم ببینم کسی به اینها چشم غره پدرانه‌ای می‌رود که مثلاً بد است در محضر سران قوا. دیدم هیچ کسی به ما نگاه نمی‌کند.

سردار فضلی اظهار داشت: حضرت آقا متوجه نگاه‌های من شدند و فرمودند که فلانی چکارشان دارید؟ گفتم من نگران بودم به ساحت شما و سران قوا جسارت شود. فرمودند نخیر دارند شوخی می‌کنند؛ بگذارید شوخی کنند. من آرام گرفتم ولی لحظاتی بعد دیدیم این تشتک‌ها آرام آرام به نزدیکی سران قوا هم رسید. خلاصه که ایشان کریمانه رفتار می‌کردند. حضرت آقا هر بار که به ما نگاه می‌کردند، نگاه واحدی می‌کردند. خداوند ایشان را برای اسلام و همه ما و کشور محافظت کند و ان‌شاءالله پرچم را ایشان به دست صاحب‌الزمان برسانند.

 

به گزارش جماران، مشروح این برنامه در پی می آید:

 

رنجبران: من در آغاز این بخش می‌خواهم این را بپرسم که حاج علی آقای فضلی فرماندهی مرحوم هاشمی رفسنجانی را در جنگ چطور می‌دیدند؟

سردار فضلی: ایشان یک سهم و نقش ویژه‌ای را دارند و در واقع در جنگ به نیابت از حضرت امام، فرماندهی داشتند. ایشان در عملیات‌های متعددی هم، در قرارگاه‌ها و جلسات حضور میدانی داشتند و دو فرزند ایشان، از رزمندگان لشکر سیدالشهدا (ع) هستند.

رنجبران: یعنی از نیروهای شما بودند؟

سردار فضلی: بله. آقا مهدی و آقا یاسر.

رنجبران: نیروهای خوبی بودند؟

سردار فضلی: بله. رزمندگان فرقی با هم نمی‌کردند.

رنجبران: حرف گوش می‌کردند؟

سردار فضلی: بله. حتماً. حالا به بعدها کاری نداریم.

رنجبران: نه در زمانی که با شما بودند.

سردار فضلی: کاملاً و حتی خیلی از آقایان دیگر هم بودند. از [فرزندان] آقا هم آقا مجتبای عزیز را یک مقطعی در لشکر در محضرشان بودیم. آقای موسوی خوئینی‌ها، آقای محمد هاشمی، حاج محسن رفیق دوست، آقای ناطق نوری و گروه دیگری از بزرگواران هم آقازاده‌هاشان در جبهه شرف حضور داشتند که یا در لشکر حضرت رسول (ص) بودند یا لشکر سیدالشهدا (ع) و یا سایر یگان‌ها با همین کیفیت حضور داشتند.

حضور و فرماندهی مرحوم هاشمی، یک حضور اثرگذار و تعیین‌کننده است. تصمیم‌گیری برای انجام یک عملیات کار ساده‌ای نیست؛ اما ایشان در جلسات، حرف‌های فرماندهان را تا ستوه تیپ و لشکر و قرارگاه و فرماندهی کل می‌شنیدند و بعد در تصمیم‌گیری‌ها در جلسات محدودتری تصمیمات اتخاذ می‌شد.

رنجبران: شده بود که مثلاً تصمیم ایشان چیز دیگری باشد و تصمیم فرماندهان چیز دیگری باشد و اجرا شود؟

سردار فضلی: نه. ممکن بود پیشنهاد و نظر دیگری داشته باشند اما آنچه که مصوب بود اجرا می‌شد.

رنجبران: یعنی جمع‌بندی می‌شد.

سردار فضلی: بله. یعنی مثلاً در کربلای ۴ که با عدم‌الفتح مواجه شدیم، بلافاصله دو هفته بعد، کربلای ۵ را انجام دادیم و آن فتوحات کربلای ۵ که زبانزد هست و آن موفقیت‌ را مدیون آمادگی‌های کربلای ۴ هستیم.

گاهاً معاندین به مقطع عملیات کربلای ۴ و به دفاع مقدس حمله می‌کنند و آن عملیات را زیر سؤال می‌برند که تلفات زیادی داشته است. البته که ما در دفاع مقدس شهید و مجروح داریم و افتخار هم می‌کردیم اما ما در لشکر سیدالشهدا (ع) تنها یک شهید در کربلای ۴ داریم. چون ما باید از خط لشکر ۴۱ ثارالله به فرماندهی برادر بزرگوارم شهید حاج قاسم سلیمانی در جزیره ام‌الرصاص عبور می‌کردیم و در بخش جنوبی شهر بصره عراق به ما هدف داده شده بود.

وقتی عملیات با عدم‌الفتح مواجه شد، به ما از ساعت ۵ صبح به بعد گفتند که باید عقب‌روی کنید چون عملیات متوقف شده است؛ طبیعی بود که اینها تصمیماتی است که در قرارگاه مرکزی با حضور مرحوم آقای هاشمی اتخاذ شده و براساس آن یگان‌ها کارشان را انجام دادند. فرماندهان نظراتشان را می‌دادند و ایشان هم در خیلی از جلسات نظرات را کامل استماع می‌کردند.

رنجبران: آقای فضلی می‌دانم که زحمات آقا محسن رضایی از ذهن مردم پاک نمی‌شود و شماها هم ویژه دوستش دارید ولی چه شد که ایشان آن توئیت را درباره کربلای ۴ زد وگفت که عملیات فریب بوده و آن بحث‌ها پیش آمد که حاج قاسم هم ورود کردند و با صحبت ایشان جمع شد. اصلاً چرا چنین مباحثی را مطرح کردند؟

سردار فضلی: در دفاع مقدس، شرایط را باید با هم دید. اولاً برادر محسن فرمانده محترم کل سپاه، انصافاً گردن ما و گردن مردم شریف ما حق بزرگی دارد. ایشان با تمام وجود و تمام هنر و ابتکار، توسعه وضعیت سازمان رزم سپاه و بسیج و آمدن مردم تحت عنوان بسیج در میدان رزم و جهاد و دفاع مقدس را رهبری کرد و سپاه توفیق این را پیدا کرد که بسیج مردم شریف را سازماندهی کند. به طوری که در اغلب عملیات‌ها ۷۰ ـ ۸۰ درصد نیروها بسیجی بودند. بخشی از نیروها در سال‌های بعد سرباز و بخشی هم کادر پاسدار هستند.

برادر محسن با زکاوتی که داشتند انصافاً همه همت و تلاشش بر این بود که از هر فرصتی موفقیتی را خلق کند. چون در عملیات‌ها منطقه اصلی و منطقه فرعی داریم. تک اصلی و تک فرعی داریم. تک فرعی به عنوان پشتیبانی‌کننده تک اصلی و در واقع برای انحراف دشمن است. ایشان درست بیان کردند که عبور از رودخانه اروند که عملیات منطقه اصلی است، تک پشتیبانی‌اش شلمچه است که موفق بود؛ یعنی برادران، از دژ شلمچه تا دژهای نونی‌شکل رسیدند و لشکر ۵۷ حضرت اباالفضل (ع) و لشکر ۱۹ فجر از پاسگاه کوه‌سواری، خط عراقی‌ها را شکستند و با سرعت پیش رفتند که معلوم شد زمینه پیروزی فراهم است.

ایشان با استدلال‌هایی که داشتند و دارند، آن عملیات را به تک اصلی تبدیل کردند. چون این رزمنده‌ها اگر برمی‌گشتند زمان طولانی بود. ما آن مقاطع یک عملیات بزرگ را در اواخر سال معمولاً یا بخشی از اواخر سال که بیشتر در پاییز و زمستان بود عملیات‌ها انجام می‌دادیم. در عملیات کربلای ۴ که با عدم‌الفتح مواجه شدیم تلفات داشتیم. اگر اشتباه نکنم از چندین یگانی که عملیات کردند، ۹۸۱ شهید تقدیم شد و ما در لشکر سیدالشهدا هم یک شهید داشتیم که شهید عیسی پناهی بودند. رزمنده‌ها را با سرعت به عقب آوردیم.

رنجبران: ۹۸۱ شهید فقط یک عملیات.

سردار فضلی: اینکه جار و جنجال راه می‌اندازند برای این است که فضاسازی کنند که این را تبدیل به شکست کنند. ۶ ماه برای کربلای ۴ کار کردیم و رزمندگان عزیز ما از نظر توان رزمی، فوق‌العاده شدند. آخرین کاری که رزمنده‌ها انجام می‌دهند، راهپیمایی برد ۳۲۰ کیلومتری است. کدام یک از ارتش‌های دنیا ۳۲۰ کیلومتر برد راهپیمایی آنها است؟ بچه‌ها از دوکوهه و اندیمشک از کنار رودخانه دز از چند زاویه پیاده، ۱۶۰ کیلومتر تا اردوگاه کوثر اهواز می‌آمدند و ۱۶۰ کیلومتر هم دوباره بر می‌گشتند.

رنجبران: پیش از عملیات؟

سردار فضلی: بله پیش از عملیات؛ برادر محسن فرمودند که باید صدای فرماندهان تا سطوح پایین در گوش فرمانده لشکر و صدای فرمانده لشکر تا پایین‌ترین سطوح فرماندهان قرار بگیرد.

فرمانده تیپ، معاونان، فرمانده گردان، فرمانده گروهان، فرمانده دسته، قسمت‌ها، بخش‌ها، دوائر و هر کسی که هر جایی مسئولیت داشت، شاید حدود هزار تا گزارش به فرمانده لشکر ارائه شد. یک دوربین رندی هم این گوشه اتاق جلسه داشت فیلم می‌گرفت که خدا کند اینها را نگهداری کرده باشند؛ برادرها نوبت به نوبت شرح دادند و ما همه گزارش‌های تا پایین‌ترین سطح را گوش کردیم.   

من از آن نکات اندوخته‌هایی برداشت کردم و جمع‌بندی آخر را با عزیزان داشتم. صدای یکدیگر را هم در ذهن نگه می‌داشتیم. این سابقه ندارد. این توجیه برای کربلای ۴ و آمادگی در نهایت بود. تمام یگان‌ها چنین وضعیت خوبی داشتند.

ما قرار بود از لشکر ۴۱ ثارالله عبور کنیم. ده‌ها جلسه هماهنگی داشتیم برای لحظاتی که باید از خط این لشکر عبور کنیم. حالا خط و یگان‌هایی که موفق شدند خط را شکستند و بعضی موفق نشدند و مقاومت شدید از سمت عراقی‌ها صورت گرفت. حالا تصمیم‌ به برگشت به عقب گرفته شد. عملیات تک پشتیبان که در شلمچه با موفقیت انجام شد و ایشان هنر این را داشت که آن را به عملیات پیشِ روی کربلای ۵ تبدیل کنند. در واقع این می‌شود تک پشتیبان برای کربلای ۵ و در کربلای ۵ محشری به پا شد که باید ساعت‌ها در وصفش صحبت کرد. تقریباً همه یگان‌ها و عده و عُده سپاه و بسیج و بخش‌هایی از عزیزان ارتش که حمایت و پشتیبانی هوایی و پدافندی را انجام می‌دادند، کمک ما بودند و در یک جنگ سخت و نابرابر به عنایت خدا به اهداف تعیین شده رسیدیم. پس بنابراین اگر در مرحله اول کربلای ۴ موفق می‌شدیم، می‌شد تک اصلی و شلمچه تک پشتیبانی بود و بعد که عملیات نگرفت، آنجا موفق بود و ما با رزمنده‌هایی که به عقب برگشتند، سریع کار شناسایی انجام دادیم.

رنجبران: آخر دشمن می‌خواهد این را در ذهن‌ها به خصوص برای خانواده معظم شهدا تقویت کند که بدون تدبیر، فرزندان شما را بردند. حتی در آن ایام یا کمی بعدتر از آن بی بی سی صوتی را منتشر کرد از بحث‌ها و اختلاف‌نظر بین بخشی از فرماندهان که فکر می‌کنم بچه‌های تهران هم بودند. درست است؟

سردار فضلی: آن برای یک مقطعی در سال ۶۳ است که اصلاً فضای آن با این فرق دارد.

رنجبران: ولی خب آن را آمدند در همان زمان‌ها پخش کردند که بهره‌برداری خودشان را بکنند.

سردار فضلی: آقای رنجبران از دشمن چه انتظاری دارید؟

رنجبران: واقعاً همین است.

سردار فضلی: دشمن باید دشمنی کند.

رنجبران: موضوع آن جلسه و آن اختلاف‌نظرها چه بود؟

سردار فضلی: من فشرده‌ای از آن را بیان می‌کنم چون مفصل است. آن موقع یک شرایطی در جبهه پیش آمد و دشمن هم همیشه به دنبال ایجاد اختلاف بود. تعدادی از فرماندهان عزیز ما در تیپ سیدالشهدا (ع) اختلاف نظری پیدا کردند که این اختلاف نظر بالا گرفت.

رنجبران: یعنی ذیل شما بودند؟

سردار فضلی: نه. من آن موقع تیپ سیدالشهدا نبودم. بعد از شهید بزرگوار شهید رستگار، برادرم آقای خزایی فرمانده تیپ شدند و بعد از ایشان من در ۲۷ خرداد ۶۴ توفیق خدمت به تیپ سیدالشهدا (ع) را پیدا کردم. بحث‌هایی بین فرماندهان و آن عزیزانی که در آن ماجرا یک طرف موضوع بودند پیش آمده بود و دفتر مرحوم آیت‌الله منتظری هم به این ماجراها دامن می‌زدند و یک نفوذ برای ایجاد اختلاف پیدا کرده بودند. تا اینکه امام (ره) پیام دادند و هم از برادر محسن رضایی و هم از برادر محسن رفیق‌دوست در نامه امام اسم برده شده بود که توسط شهید والا مقام شهید محلاتی در پادگان حضرت ولیعصر (عج) قرائت شد و این یک آب روی آتش بود.

همه کسانی که در این موضع‌گیری قرار گرفته بودند، به جبهه آمدند و خیلی‌هاشان به درجه رفیع شهادت نائل شدند که حالا قصد نام بردن ندارم. به آن اختلاف داشتند دامن می‌زدند که اختلاف بین فرمانده منطقه ۱۰ و برادران تیپ سیدالشهدا بود که فرمانده کل را درگیر این ماجرا کردند و کار به جایی رسید که با فرمان امام آب روی آتش ریخته شد. اینکه می‌گوییم امام نافذ بر قلب‌هاست این است که با اینکه اختلاف نظر دارند و کار بالا گرفته ولی وقتی پیام امام می‌آید، غائله تمام می‌شود.

کسی که برای خدا قدم بردارد، خدا محافظتش می‌کند و ضامن او خداست. کسی که از مسیر خارج شود، خدا پس گردن او می‌زند. ما این را اینطور لمس می‌کردیم که اگر در یک عملیات پیروزمندانه احساس غرور، نه اینکه مغرور شویم، چون امام همیشه ما را نهی می‌کرد و می‌فرمود مراقب باشید مغرور نشوید؛ اگر ادای تکلیف کنید، شکست و پیروزی از آن خداست. اما در جایی که ناخواسته غره می‌شدیم، خودمان می‌فهمیدیم که در عملیات بعدی پس گردنی می‌خوریم و پیروزی‌هامان تبدیل شکست می‌شود؛ علی‌رغم همه اخلاصی که بچه‌ها داشتند.

اما اینکه دشمن بخواهد به خانواده گرانقدر و معزز شهدا القا کند، این کار دشمن است. واقعیتِ ما این است و ما همه فرزندان این خانواده‌ها هستیم.

رنجبران: حاج قاسم عزیز هم که خداوند شفاعت ایشان را نصیب ما کند، صحبت کردند و واقعاً مانند آبی روی آتش بود.   

سردار فضلی: همینطور است. اختلاف سلیقه و اختلاف نظر بود ولی حسن ختام امام بودند.

رنجبران: چند وقت پیش هم که جای شما آقای حسین دهقان اینجا بودند و همین سؤال را از ایشان کردم، گفتند این نشان میدهد که اتفاقاً چقدر پخته تصمیم‌گیری می‌شد. اختلاف نظرها و بحث‌های دقیق و صحبت می‌شد.

سردار فضلی: بله پویا بودیم.

رنجبران: و خاطره حاج علی آقای فضلی از ایام خرداد ۶۸ و رحلت حضرت امام (ره). چگونه متوجه واقعه شدید؟  

سردار فضلی: سوم خرداد سال ۶۸ قرار شد با یک گروهی از برادران به لبنان برویم. تعدادی از فرماندهان از جمله برادر رشید، برادر باقری، شهید کاظمی، برادرمان سردار اسدی، مرحوم آقای عسگری که آنجا فرمانده سپاه بود، برادرمان آقای قالیباف و تعدادی دیگر بودیم که قرار شد برای کمک به گروه‌های جهادی به لبنان برویم. چون بین حرکت امل و حزب‌الله یک اختلاف جدی پیش آمده بود و در جنوب لبنان با هم درگیر شده بودند. آن موقع امام بیمار بودند.

هیئتی که رفتیم سردار غلامپور رئیس هیئت ما و سردار رشید رئیس کل هیئت بود که دو قسمت شدند؛ یک گروه به سوی فلسطینی‌ها و یک گروه به سوی لبنانی‌ها رفتند و ما جزو گروهی بودیم که با عزیزان لبنانی باید صحبت می‎‌کردیم و برنامه‌ریزی اینطوری بود که باید از حرکت امل شروع می‌کردیم. وقتی به سوریه و دمشق رسیدیم، اولین جلسه را با آقای نبیه بری که رئیس مجلس بودند، گذاشته شد.

رنجبران: که هنوز هم هستند.

سردار فضلی: بله. خداوند به ذهن برادر رشید که الان فرمانده قرارگاه حضرت خاتم‌الانبیا (ص) است، آورد که هنرمندانه در خلال مذاکره به آقای نبیه بری فرمودند که ما فردا صبحانه می‌خواهیم به منزل مادر شما بیاییم. ایشان استقبال کرد. تدارک دیدند و صبح فردا هر دو گروه به منزل مادر آقای نبیه بری رفتیم. آقا رشید فرمودند که شما دو گروه جهادی شیعی، با هم درگیر شدید و قریب به ۵۰۰ کشته و زخمی از طرفین گرفته شده. به جای اینکه با دشمن اسرائیلی درگیر شوید، با هم درگیر شدید؛ این چه معنی دارد؟ این کجا با فرامین امام تطبیق دارد؟ این صحبت‌های سردار رشید، یک آبی روی آتش شد و اصلاً موضوع درگیری خاتمه پیدا کرد و دیگری تیری به طرف هم شلیک نکردند. با هم عهد اخوت بستند که هنوز هم پابرجاست؛ با هم در جنگ ۳۳ روزه هستند و با هم در جنگ ۱۱ روزه و دیگر مبارزات هستند.

در این مقطع ما در لبنان بودیم؛ ما صبح سوم خرداد در استادیوم شهید شیرودی جمع شدیم و مرحوم حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی، سخنران اجتماع بزرگ رزمندگان بودند؛ فرمودند حال امام خیلی خوب است و الحمدلله بهبودی دارد حاصل می‌شود و ما هم با طیب خاطر و آرامش، عازم مأموریت شدیم و با پروازی که باید مقداری مهمات می‌برد، عازم سوریه شدیم و به لبنان رفتیم.

آقای سیدحسن نصرالله که خداوند ایشان را تا ظهور حضرت آقا صاحب‌الزمان (عج) محافظت کند در کنار نائب ایشان حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای عزیز، ایشان آن موقع معاون فرهنگی حزب‌الله بود و برادر ایشان در حرکت امل جانشین یا معاون عملیات بود. در واقع هر دو بزرگوار را در حرکت امل و جلسات هماهنگی داشتیم.

کار ما تمام شد و مشغول سرکشی برای تعاملات و هماهنگی‌ها بودیم که به ۱۳ خرداد رسیدیم. آن موقع در جنوب لبنان بودیم و در این چند روز هم ارتباط‌مان با ایران قطع بود و رسانه و اخبار را نمی‌توانستیم به راحتی دریافت کنیم. نبطیه، صور، صیدا را پشت سر گذاشتیم و داشتیم به طرف بیروت برمی‌گشتیم که ایست و بازرسی‌های سوری که در لبنان بودند ـ چون ارتش سوریه همیشه دوتا لشکر در لبنان داشتند ـ اینها شروع کردند از ما سؤال کردن که از امام چه خبر؟ ما متحیر شدیم؛ ما خبری که داشتیم امام رو به بهبودی بودند؛ همه بغض‌آلود به هم نگاه می‌کردیم. هر ایست و بازرسی که عبور کردیم، دیدیم همین سؤال را می‌پرسند که دیگر شک کردیم. حالا نمی‌توانستیم رادیو را بگیریم و از اخبار کشور مطلع شویم؛ حاج رضا عسگری که ان‌شاءالله زنده باشد و به دامن اسلام بازگردد، رادیو مونت کارلو را گرفت.

رنجبران: حاج رضا عسگری همانی هستند که ناپدید شدند؟

سردار فضلی: بله. ایشان رادیو مونت کارلو را گرفت که هر ساعت، یک ربع اخبار فارسی داشت. در آن خبر مطلع شدیم که مردم در مساجد جمع شده‌اند و دارند برای شفای امام دعا می‌کنند. ساعت حدود ۱۰ شب بود. هر لحظه داشت به اضطراب ما افزوده می‌شد که نکند برای امام اتفاقی افتاده باشد. به بیروت رسیدیم و در سفارت، حوالی ساعت ۱۲ شب، دنبال رصد اخبار ایران و امام بودیم که خبر رسید که به بعلبک بروید.

دوباره سوار ماشین شدیم و به مقر حزب‌الله در بعلبک که سپاه هم آنجا یک مقر دارد، رفتیم. آنجا همچنان مضطرب بودیم و با بغض به هم نگاه می‌کردیم و نمی‌توانستیم با هم حرف بزنیم. شاید ساعت ۲ یا ۳ شب بود که پیغام رسید بیایید دمشق و ما راهی شدیم و حوالی اذان صبح به مقر سپاه در دمشق رسیدیم. لحظه به لحظه دارد دغدغه ما افزایش پیدا می‌کند. خدایا ممکن است یک وقتی ما باشیم و امام نباشند؟! نمی‌توانیم با هم حرف بزنیم.

در دمشق نماز را خواندیم درحالیکه خواب به چشمان کسی نمی‌آمد. ۷ صبح موفق شدیم رادیوی ایران را بگیریم و تا رادیو را گرفتیم قرآن پخش شد که دیگر آنجا شد ماتم‌سرا. لحظاتی بعد خبر رحلت امام پخش شد. غوغایی شد؛ توی سرمان می‌زدیم و گریه و زاری می‌کردیم و یکدیگر را دلداری می‌دادیم. گفتیم بهترین کار این است که به حرم بی بی حضرت زینب (س) برویم و پناهنده بی بی شویم تا شاید آرامشی حاصل شود. وقتی وارد حرم شدیم، حرم خلوت بود. ما هر یک به ضریح چسبیده بودیم و مناجات می‌کردیم که دیدیم کم کم افرادی دارند وارد می‌شوند. ظاهراً خبر داشت می‌پیچید؛ یک لحظه دیدیم که حرم مملو از جمعیت شده و همه دارند توی سر خودشان می‌زنند و گریه و زاری می‌کنند.

ساعت ۹ صبح گفتند که باید به سفارت برویم چون مراسم ختم برای حضرت امام تدارک دیده شده و سفرای کشورهای مختلف و مردم شریف سوریه حضور دارند. ما از زینبیه به سمت سفارت‌مان در دمشق حرکت کردیم که آن روزها اگر اشتباه نکنم آیت‌الله اختری سفیر ما بودند؛ از این خبر غم همه عالم به دل ما نشست. من هیچگاه اینقدر غم و اندوه در وجودم پیدا نمی‌کردم و شبیه به این غم جایی سراغ نداشتیم ولی در مسیر صحنه‌هایی دیدیم که عجیب بود. مانده بودیم که اینجا دمشق است یا تهران! چراغ همه ماشین‌ها روشن بود و شیشه‌ ماشین‌ها پایین و صدای تلاوت قرآن به گوش می‌‌رسید. عرب‌ها یک رسمی دارند که وقتی عزیزی از دست می‌دهند، بر بام خانه‌هایشان پرچم مشکی نصب می‌کنند. دیدیم خیلی از خانه‌ها پرچم مشکی زده‌اند و صدای قرآن از خانه‌ها دارد پخش می‌شود. با این حالت حزن و اندوه، به سفارت رسیدیم و مراسمی برگزار شد.

تنها پروازی که آن روز به سمت ایران می‌آمد، ساعت ۸ شب بود. گذرنامه‌ها و ویزاهای ما هنوز آماده نبود و چون باید با همین پرواز برمی‌گشتیم باید برادران سوری هماهنگی‌هایی انجام می‌دادند. ۸ شب در فرودگاه دمشق برادرها گفتند که جانشین حضرت امام تعیین شد و حضرت آیت‌‌الله امام خامنه‌ای، این امام جوان را مجلس خبرگان رهبری، به عنوان جایگزین امام (ره) برگزیده‌اند. همه آن غم و اندوه یک طرف و آرامشی که از این لحظه به بعد بر ما حاکم شد، طرف دیگر بود. گفتیم خداوندا پس ما صاحب داریم و معلوم شد جانشین امام چه کسی هستند.

به ایران که رسیدیم چون گذرنامه‌ها آماده نبود، قرار شد که از گیت سپاه عبور داده شویم. در پاویون، یکی از برادران پاسدار گفت که برادر محسن تماس گرفته و گفته که در کرمانشاه منافقین قصد حمله دارند؛ به کرمانشاه بروید. برادرها شک کردند؛ من از او پرسیدم این را چه کسی به شما گفته؟ اینها فرماندهان ما هستند و اگر قرار است کسی هم به کرمانشاه برود ما که فرمانده یگان هستیم باید برویم و من باید از دفتر فرماندهی کل سپاه کسب اطلاع کنم. بعد از بررسی مطمئن شدیم که خبر درست است و باید به کرمانشاه برویم.

رنجبران: همه آن جمع؟

سردار فضلی: نه فرماندهان یگان‌ها باید می‌رفتند. مانند شهید کاظمی، آقای قالیباف، آقای اسدی، بنده؛ مثلاً لشکر سیدالشهدا (ع) باید از جنوب به غرب می‌رفت که قبل از ورود من مرحوم سردار پروین، تیپ اول را حرکت داده بود و وقتی من رسیدم، بقیه لشکر وارد شدند. ساعت ۶ صبح هم در مقر برادر محسن در کرمانشاه ایشان را دیدیم.

رنجبران: یعنی خود آقامحسن آنجا بودند؟

سردار فضلی: بله خود آقا محسن آمده‌ بودند کرمانشاه؛ ما که رفتیم یک عبایی روی دوش ایشان بود و از نماز فارغ شده بودند. یکدیگر را که دیدیم خوشحال شدند و احوالپرسی کردند و مأموریت ابلاغ شد. به سرعت در مناطق مختلف تقسیم شدیم. من با برادران لشکر سیدالشهدا رفتم و بقیه هر کدام جداجدا رفتیم.

رنجبران: یعنی چنین مخاطره‌ای از طرف منافقین حس می‌شد.

سردار فضلی: بله. بعد که نیروها را در حد خط خودمان که از سومار تا قصرشیرین و نفت‌شهر بود، مستقر کردیم، چون عزیزان امت، امام را در مصلا اجازه داشتند مشایعت کنند، ما هم از برادر محسن اجازه گرفتیم و برای تشییع پیکر امام و وداع با امام چند ساعتی حضور پیدا کردیم و دوباره برگشتیم.

رنجبران: فکر می‌کردید که آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری برسند؟

سردار فضلی: ما نمی‌دانستیم.

رنجبران: منظورم این است که در تصورتان این بود که یک زمانی اگر امام نباشند، آیت‌الله خامنه‌ای جانشین ایشان باشند؟

سردار فضلی: من از مریدان امام خامنه‌ای هستم. چه در زمان حیات امام و چه الان که ولی و مرجع و امام من هستند. ولی اصلاً در مخلیه‌مان نبود که یک روزی امام نباشد و به این فکر نمی‌کردیم که بعد از امام چه کسی رهبر است. چون وقتی شما نتوانی یک چیزی را بپذیری، هر استدلالی هم بود، می‌گفتیم که امام را داریم.

رنجبران: شما در ماجراهای ۷۸ و ۸۸ هم حضور داشتید.

سردار فضلی: و چندتای دیگر. ما مرد بحران هستیم و هر جایی برای انقلاب تهدیدی بوده که توفیق مسئولیت داشتیم، حتماً سعی کردیم انجام وظیفه کنیم.

رنجبران: چطوری است که این محبوبیت در بین مردم هست؟ چون در ۸۸ یکسری اختلاف‌نظر بین مردم و سیاسیون بود ولی آن احترام سرجایش هست. با اینکه شما مقتدرانه ایستادید و نظم را حاکم کردید. این چطور اتفاق افتاده است؟

سردار فضلی: این آموزه‌های امام است. امام در دفاع از دین خدا مردم‌محور بودند. ما هیچگاه غیر از نوکری و خادمی مردم تصور دیگری برای خودمان نداشتیم. این مردمی که همیشه از اسلام، از قرآن، از امامین انقلاب دفاع کردند. بنابراین جزو دوستداران این مردم هستم. این حرف‌ها را با اعتقاد می‌زنم. من مطیع محض امامین انقلاب بودم و هستم و امیدوارم که فردای قیامت شرمنده آنها نباشم. اگر این استوانه‌ها و ستون‌های دفاع از دین خدا و این رهبری عالمانه حضرت آقا نبود، هر یک از این حوادث، ممکن بود یک حاکمیت سیاسی را متلاشی و منزوی کند. این اختلافات بود و هست و شاید در آینده هم باشد و این اشکالی ندارد و اختلاف سلیقه برای رشد خوب است اما برای دفاع از اسلام، ما نوکر و خادم و محافظ مردم هستیم.

اگر زلزله و سیل شود ما به کمک مردم می‌رویم؛ اگر جایی آوار شود ما برای کمک می‌رویم؛ اگر خسارتی ببینند و اگر جایی فتنه‌ای رخ دهد ما سینه سپر می‌کنیم برای دفاع از مردم؛ چون دشمن هدفش این است که مردم خسارت ببینند و تلفات دهند. در حوادثی که رخ داده تلاش ما این بود که تلفات گرفته نشود.

من یک سفری به همراه جمعی از دوستان به پاکستان رفته بودم به منظور تبادل نظر با برخی فرماندهان. چون آنها بحران‌های مختلفی را پشت سر گذاشته بودند. شب اول در کراچی در محل اقامت صدای تیراندازی آمد. صبح از مترجم پرسیدیم چه خبر بود، گفت چیزی نبود فقط سه نفر کشته شدند و ۱۲ نفر هم مجروح. گفتیم به همین سادگی؟ گفت بله.

در این فتنه‌ها دشمن خیلی آرزو داشت که مردم در مقابل هم صف‎آرایی کنند و دوقطبی را به معنای واقعی ایجاد کنند. ولی خدا می‌داند که در تأمین امنیت لحظه‌ای از فرمان ولی و حفاظت از مردم آرمان دیگری نداشتیم چون ولیِ ما عاشق این مردم است. اگر اطلاعت از ولی نبود، ممکن است این حوادث تلفات خسارت‌بار و غیرقابل جبرانی را از مردم بگیرد.

فتنه ۷۸ یک کشته دارد و آن هم یک سربازی است از سپاه، که رفته بود به دوستانش در کوی دانشگاه سر بزند. حالا چه تیر غیبی می‌آید که ایشان کشته و یک افسر ناجا هم مجروح می‌شود. بعداً که اتفاقات توسعه پیدا کرد و تهران، ام‌القرای جهان اسلام به کانون اصلی بحران تبدیل شد، من آن روزها در قرارگاه ثارالله جانشین برادر بزرگوارم سردار صفوی بودم که هم فرمانده کل سپاه بودند و هم فرمانده قرارگاه ثارالله. ما آمادگی مقابله با دشمنی‌ها را داشتیم و وقتی این آمادگی‌ها هست، مراقبت می‎کردیم کسی دست به سلاح نشود؛ گفتیم برادرها شرعاً تکلیف دارید که اگر صدتا سنگ به طرف‌تان آمد، ممکن است چندتای آن هم به شما برخورد کند ولی خویشتنداری کنید. تکلیف ما مقابل مردم ایستادن نیست. ما دنبال عناصر فتنه و دشمن و آن عیون نفوذی و کسانی که در مقابل مردم دست به اسلحه برده‌اند، هستیم. خوشبختانه ما از اشراف اطلاعاتی که اطلاعات مردم‌پایه است، برخورداریم.

بزرگترین اجلاس تاریخ ایران، اجلاس سران کشورهای اسلامی است که سال ۷۶ برگزار شد. قریب به ۶ هزار نفر مهمان خارجی داشتیم و از ۵۵ کشور اسلامی، سران، پادشاهان، نخست‌وزیران و ولیعهدها و وزاری خارجه با هیئت‌های بلندپایه در کشور حضور پیدا کردند.

رنجبران: مسئولیت امنیت این اجلاس هم با شما بود؟

سردار فضلی: خداوند روزی کرد. البته چند قرارگاه حضور داشتند ولی ما مسئولیت امنیت را بر عهده داشتیم. یک قرارگاه، مسئولیت حفاظت از شخصیت‌ها را بر عهده داشت؛ یک قرارگاه مسئولیت تأمین مناطق را برعهده داشت و یک قرارگاه از عزیزان ارتش مسئولیت تأمین امنیت آسمان منطقه را برعهده داشت. درآن شرایط که همه آمده‌اند عاشقانه از این اجلاس حمایت کنند با اینکه دشمنی‌ها آن موقع خیلی زیاد بود ولی حتی یک تیر شلیک نشد. عزیزانمان در نیروی انتظامی می‌گفتند که در چند روز اجلاس حتی یک سرقت هم در تهران ثبت نشده است. به یک عزیزی گفتم می‌دانید چرا؟ گفتم برای اینکه بیش از ۱۵ هزار نیروی اطلاعاتی و ۳۰ هزار چشم تیزبین داشتند رصد می‌کردند.

رنجبران: یعنی در این اجلاس سران هیچ تهدیدی نداشتیم؟

سردار فضلی: اصلاً و ابداً. حتی یک تیر هم شلیک نشد.

رنجبران: یعنی توطئه‌ای هم خنثی نشد؟

سردار فضلی: چرا. ما اخباری داشتیم که در زمان برگزاری این اجلاس در کشورهای دیگر، چگونه حفاظت آن را برقرار کرده بودند. گفتند که لشکرهای زرهی را می‌آورند و تا شعاعی را پوشش می‌دهند. ولی ما می‌خواستیم امنیت نامحسوس داشته باشیم. ما برای تأمین امنیت، ۱۰۰ هزار نیرو داشتیم که فقط ۶۳ هزار نفر آن نیروی بسیجی بودند که داوطلبانه آمده بودند و حتی به آنها گفته بودیم که نمی‌توانیم نان و آب شما را تأمین کنیم. تعدادی هم نیروهای پاسدار و سربازان ما بودند.

این ۱۰۰ هزار رزمنده که برای تأمین امنیت آمدند، خیلی‌هاشان ماشین یا موتور خودشان را آوردند و غذا را خودشان تأمین می‌کردند چون ما واقعاً قادر نبودیم این تعداد را رسیدگی کنیم. آن روز مردم شریف ایران اسلامی به ویژه مردم شریف تهران، نهایت همکاری برای برقراری بزرگترین همایش و اجلاس سران در تاریخ ایران را به کار بردند. ما معتقد به این بودیم که امنیت مردمی و نامحسوس داشته باشیم. برخی از دوستان به ما گلایه می‌کردند که پس شما چرا نیستید؟ می‎گفتیم هستیم. می‌گفتند پس چرا دیده نمی‌شوید؟ می‌گفتیم ما برای خودمان استراتژی داریم و تدبیر، حضور با اقتدار در کف میدان و تا شعاع طولانی است که رصد شده است. ما باید مأموریت‌مان را نامحسوس انجام دهیم.

رنجبران: سردار در این فتنه‌ها به خصوص سال گذشته که مسئولیت میدانی نداشتید، شده بود که دل‌تان شور بزند؟

سردار فضلی: حتماً دلم شور می‌زند. ما اسلام و انقلاب و مردم و رهبرمان را دوست داریم و برای ما شیعه و سنی فرقی ندارد. حتی کسانی که گرایش فکری‌شان با متفاوت است و در نهایت ما را قبول ندارند را دوست داریم. اینها هم جزو مردم ما هستند. اما در آن فتنه، دو اتفاق افتاد. یکی این بود که همه هجمه دشمن بر این قرار گرفت که ناآرامی را به کشور ما تحمیل کند، با همان بهانه‌هایی که ایجاد شد.

رنجبران: یعنی می‌شد بهانه‌ها ایجاد نشود؟

سردار فضلی: نه چون دشمن به دنبال سناریوسازی است. اگر آن بهانه انجام نمی‌شد، بهانه‌ دیگری درست می‌شد. دشمن به دنبال این بود که با ما برخورد کند. حالا می‌داند که انقلاب ساقط‌شدنی نیست، ولی می‌خواهد دو دستگی ایجاد کند.

رنجبران: همان دو قطبی.

سردار فضلی: بله. ما باید مراقب باشیم. افتخار همه این است که نوکری مردم را بکنند. بنابراین اعتماد مردم قابل جلب شدن است. بخشی از کارهای فرهنگی به دلیل کرونا و شرایطی که پیش آمد، ابتر مانده بود. قریب به دو سال و خرده‌ای راهیان نور دانش‌آموزی و دانشجویی و مردمی تعطیل شده بود. آنهایی که یکبار به راهیان نور آمده‌اند و با ارزش‌ها آشنا شده‌اند، یکی از آنها کف خیابان نیستند. دشمن هم وقتی فتنه می‌کند، دقیقاً روی جوانانی دست می‌گذارد که ما نتوانستیم کار فرهنگی عمیق برای آنها انجام دهیم.

ما در مقاطعی که روزی ما شده بود راهیان نور دانش آموزی و دانشجویی و مردمی را برگزار کنیم، آمار آن به ۷ میلیون و ۱۸ هزار نفر رسیده بود. خب این آثار و برکات فراوانی داشت. یک روز آقای انصاری که از مسئولان خوش‌نام دفتر حضرت امام و در ستاد سالگرد حضرت امام هستند و خدمات خالصانه‌ای داشتند، فرمودند که فلانی صبیه من به راهیان نور رفته بود و خیلی تعریف می‌کرد. بنابراین نتیجه می‌گیریم که هر وقت ما غافل شویم دشمن با همه ظرفیت و توان خود هجمه می‌کند.

امروز بیش از ۳۵۰ شبکه فارسی زبان، هر روز دارند القای ناامیدی می‌کنند. بله ما مشکلاتی در کشور داریم؛ تورم و گرانی و بیکاری داریم ولی همه مشکلات به فضل خداوند قابل عبور است. این گردنه‌ایست که با کمک خداوند از آن عبور می‌کنیم.

رنجبران: شما یک بخشی از آن را عدم فرهنگسازی به دلیل کرونا می‌دانید و یک سهمی هم باید به برخی مردم بدهیم که مشکلات عدیده‌ای دارند؛ مشکلات اقتصادی دارند که خود حضرت آقا هم در دیدار اخیر با دولت گفتند با همه حجم کارهایی که دارد انجام میشود این مشکلات معیشتی و مسکن مانند چیزی است که انگار اصلاً به چشم نمی‌آید. باید برای این فکری کنیم. یکی هم اینکه آقا دو سه بار تأکید کردند که حواسمان باشد که دوقطبی در جامعه ایجاد نشود. در نماز عید فطر هم گفتند که باید دل‌ها را به هم نزدیک کنیم و در عین اختلاف سلیقه، سعی کنیم این وحدت و یکپارچگی حفظ شود. در جایی دیگری فرمودند سعی کنید این گسل‌ها به شکاف تبدیل نشود. برای این چکار باید کرد؟ چون بعضی‌ها هستند که می‌گویند ما از همه حزب‌اللهی‌تر هستیم و از همه خودی‌تر هستیم. این خودی و غیرخودی چه ضررها و آسیب‌هایی دارد؟

سردار فضلی: اهل بصیرت از این حرف‌ها نمی‌زنند. بی‌بصیرت‌ها ممکن است خودنمایی کنند. امامین انقلاب توقع ندارند دوقطبی ایجاد شود. دشمن دامن می‌زند و ممکن است برخی از مسئولان به این نگاه جرقه‌ای وارد کنند.

به اعتقاد من اگر یک الگوی مؤثر و موفقی را در این سال‌های بعد از پذیرش قطعنامه و در واقع الگوی دفاع مقدس را ساری و جاری می‌کردند، امروز ما شکوفاترین اقتصاد را می‌داشتیم. این سرعت و شتاب برخی جاها ترمزش کشیده شد. یکبار در سازندگی، یکجا در بحث‌های فرهنگی و سیاسی و به اشکال مختلفی تلاش شد که آسیب وارد شود.

ما زمانی موفق هستیم که برادری و وحدت‌مان را حفظ کنیم. اگر عنایت خدا را می‌خواهیم باید برادری در میدان حفظ شود. من امروز چرا آمدم با شما مصاحبه کنم؟ ممکن است شائبه‌هایی در مورد خبرگزاری شما یا برنامه شما وجود داشته باشد اما من با این اندیشه آمدم که در ذهن من چنین چیزهایی نیست.

رنجبران: نقطه لنگ ما همین نیت است. همین منیت‌هاست. به قول حاج قاسم همین تیم من، جناح من گفتن‌ها. جملات ایشان هر کدامش یک درس است و من نمی‌دانم چرا به اینها توجه نمی‌کنیم.

سردار فضلی: غفلت است دیگر. بالاخره ما مرشد و صاحب داریم و باید خودمان را با انتظار ولیِّ خودمان تطبیق دهیم. من در این چند روز گذشته عنایت‌های خدا را می‌بینم.

دوستان ما در هلال احمر برای اربعین و سلامت زائر، ستادی تشکیل داده بودند و برادرم آقای اوحدی و ریاست سازمان هلال احمر از بنده دعوت کردند که در شورای سیاست‌گذاری حضور داشته باشیم و من با کمال میل پذیرفتم. چندین جلسه بود و بنده هم به عنوان عضو کوچکی برای حفظ سلامتی زائران در این جلسات شرکت کردم. من می‌دیدم که این عزیزان عاشقانه کار می‌کنند و با همه ظرفیت پای کار آمدند. ما به همراه برادرم سردار یعقوب سلیمانی که الان دبیرکل هلال احمر است یک بازدیدی از شلمچه به عمل آوردیم و به مواکب، به خصوص مواکب سلامت سرکشی کردیم که هلال احمر جمهوری اسلامی ایران و ترکیبی از ظرفیت‎های وزارت بهداشت و درمان، نیروهای مسلح به خصوص برادران سپاه و بسیج، اوقاف، حج و زیارت و صدا و سیما و خیلی‌های دیگر در این ستاد مشارکت داشتند تا سلامتی زائران تأمین شود.

ممکن است ما موفق نشده‌ایم رضایت صددرصدی زائران عزیز را تأمین کنیم ولی خدا می‌داند که من ندیدم این بچه‌ها بدون اخلاص برای مردم قدمی بردارد. در شلمچه همینطور بود. در چذابه همین روال بود؛ امواج جمعیت، عاشقانه برای اربعین می‌روند که آدم را هوایی می‌کند. در مهران دیدم استاندار به جای اینکه در ایلام مستقر باشد، در مهران مستقر شده و در خط مقدم بود. کوچکترین مسئله‌ای اگر پیش می‌آمد می‌دیدم که خودش با برادران عراقی صحبت می‌کند و حل می‌کند.

رنجبران: و الحمدلله هم چقدر باشکوه برگزار شد.

سردار فضلی: بسیار باشکوه. در مرز خسروی هم دوستان گفتند که آقای استاندار همین الان برای سرکشی رفته است و تلفنی می‌خواهد حال شما را بپرسد. آقای استاندار کرمانشاه گفت دارم برمی‌گردم که شما را ببینم. در مرز باشماق در مریوان، عزیزان نورچشم اهل سنت، میزبان زائران اربعین بودند و موکب درست کرده‌ بودند. چه برای پاکستانی‌های عزیز در مرز میرجاوه و چابهار و چه در ورود به خاک عراق، مواکبی در سلیمانیه و اربیل و جاهای دیگر برپا کرده‌ بودند.

منشأ این برادری و وحدت، امروز آقاسیدالشهدا (ع) و اربعین است. این آماده شدن برای ظهور است و باید قدر بدانیم. اگر کسی از نامهربانی سخن بگوید، به انقلاب و به دین خدا جفا کرده است. در اربعین، همه گیتی و هر کسی که توانسته آمده و زائر امام حسین (ع) شده است.

یا در سال‌های ۹۷ و ۹۸ که در لرستان و خوزستان سیل اتفاق افتاد، دیدیم شهید حاج قاسم (ره) و شهید ابومهدی حضور پیدا کرده‌اند. ما در محور سوسنگرد بودیم و آنها در محور دیگری و چه کسی فکرش را می‌کرد که فرمانده نیروی قدس وسط میدان سیل حضور پیدا کند. وقتی به حمیدیه رفتند، برادران عرب ما با این شهید چه عشق‌بازی کردند. با اینکه مشکل داشتند و خیلی چیزها نابود شده بود.

شهید ابومهدی، نیروهای حشدالشعبی و امکاناتی که دارند را برای کمک به مردم خوزستان ‌آوردند. امروز که جبهه مقاومت تشکیل شده، عین نگرانی دشمن است. چون نمی‌خواهد وحدت اتفاق بیفتد به خصوص که می‌بیند وحدت از داخل گذشته و به جغرافیا و کشورهای مختلف دور و نزدیک رسیده است. به خصوص در جبهه مقاومت می‌بینید که برخی از این رزمنده‌ها زبان هم را هم بلد نیستند ولی برای یک آرمان دارند تلاش می‌کنند.

رنجبران: ان‌شاءالله این وحدت بیشتر و بیشتر شود.

سردار فضلی: امید ما همین است. مشکلات اقتصادی قدری دامن می‌زند؛ چون مردم قدری در عسر و حرج قرار گرفته‌اند و بیکاری و گرانی وجود دارد که امیدواریم به حق پنج تن آل عبا در این ماه که ایام اعیاد ائمه هست، برطرف شود.

رنجبران: یک خاطره ویژه از حاج قاسم سلیمانی بفرمایید که تا به حال نگفته‌اید.

سردار فضلی: ۲۰ شهریور ۷۸ ما همسایه دیوار به دیوار بودیم در یک کوچه در شهرک و هر روز یکدیگر را می‌دیدیم. جدا از رفاقتی که از دوران دفاع مقدس با هم داشتیم و از اوایل جنگ با ایشان آشنا شدم. ایشان به من فرمودند که فلانی یک مأموریت خارج از کشور داریم، می‌روید؟ گفتم بله برای من فرقی نمی‌کند، شما با فرمانده محترم سپاه هماهنگ کنید؛ من سرباز آقا هستم و می‌روم. بیست و یکم فرمودند که با فرمانده سپاه هماهنگ کردم و اجازه شما را دادند که به این مأموریت بروید. ۲۲ شهریور برای جلسه توجیهی ما را خواستند و محضرشان رسیدیم و توضیحات داده شد. ۲۳ شهریور روز شهادت بی بی حضرت زهرا (س) بود و من دقیقاً هنوز نمی‌دانستم چه زمانی باید حرکت کنیم. همان روز مجلس روضه در منزل برادر محسن بود که شرکت کرده بودیم و ایشان فرمودند که فردا پرواز است. یعنی بیست و چهارم. من گفتم چشم. من برای این مأموریت متوسل به حضرت زهرا (س) شدم. چون از ناحیه خانواده مطمئن بودم و حاج خانم حق بزرگی به گردن من دارند و فرزندان هم همراه هستند و دغدغه‌ای نبود و اذن فرماندهی هم که گرفته شده بود. بنابراین ۲۴ شهریور عازم مأموریت شدم.

از ایشان سؤال کردم که برادر قاسم از من چه انتظاری دارید؟ گفتند که مانند دوران دفاع مقدس، این کشور مورد تهاجم قرار گرفته و چندین کشور همسایه و شورشی‌های داخلی با هم پیوند خوردند و ۴۰ درصد از خاک‌شان اشغال شده است. برای کار مستشاری از ما درخواست کمک کرده‌اند و موافقت شده و شما برای این کار مأموریت دارید. ابتدا فرمودند ۲۰ روز نیاز به حضور دارید ولی دیدیم خیلی نیاز هست و چندماهی آنجا ماندیم. بعد پیغام دادند که به مرخصی بیایید.

وقتی برگشتیم برادرمان سردار صفوی، فرمانده محترم کل سپاه فرمودند که برادرمان آقای دکتر فیروزآبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح از من خواسته‌اند که شما بروید در ستاد کل خدمت کنید. گفتم برای من فرقی نمی‌کند. من سرباز هستم و هر جایی بگویید خدمت می‌کنیم. من به ستاد کل رفتم و در اداره امنیت مشغول خدمت شدم. دوستان آن کشور پیگیری کردند که فلانی کجاست؟ و دوباره فرآیندی طی شد و به دلیل پیگیری شدید حاج قاسم، ما مأموریتی را به آن کشور رفتیم و به ماجرای حج برخورد کردیم. ما در مسیر برگشت، از کشورهای دیگری می‌آمدیم تا نتوانند ما را رصد کنند. موقع بازگشت من با ایشان تماس گرفتم و گفتم برادر قاسم اگر اجازه می‌دهید ما با هزینه شخصی یک حج به جا بیاوریم. ایشان گفتند که خیلی هم خوب است. آن سال دو بار حج روزی ما شد، آن هم با اذن حاج قاسم سلیمانی.

رنجبران: با ایشان سوریه هم رفتید؟

سردار فضلی: ما چون در سازمان بسیج بودیم، در پشتیبانی کمک و یار بودیم. من سفرهایی به سوریه داشتم ولی توفیق بودن در کنار حاج قاسم را نداشتم. ولی در بسیج و پشتیبانی از بسیج عزیزان سوری، ظرفیت‌های سازمان بسیج را در اختیار آنها قرار دادیم و خودمان هم در این موضوع پیشقدم بودیم.

رنجبران: حاج قاسم سلیمانی به شما می‌گفتند شهید زنده ولی خودشان جام شهادت را نوشیدند. شما خودتان فکر می‌کردید که ایشان شهید شوند؟

سردار فضلی: من در دانشگاه افسری امام حسین (ع) توفیق خدمت پیدا کرد. سال‌های ۹۷ تا ۹۹ آنجا بودم و به عزیزان جوان تازه وارد به سپاه، هم ارادت داشتم و هم علاقه و با همه وجود سعی می‌کردم به اینها خدمت کنم. در اردیبهشت ۹۸ از برادر شهیدم حاج قاسم برای صحبت با دانشجوها و کادر دانشگاه دعوت کردیم و ایشان هم لبیک گفتند. ما داشتیم آماده می‌شدیم برای مراسم میثاق پاسداری که همه ساله در محضر مقام معظم رهبری، فرمانده معظم کل قوا امام خامنه‌ای عزیز اجرا می‌شود. آن سال در محتوای پیش‌بینی شده قرار بود تمثال تعدادی از شهدا و همچنین شهید حاج قاسم، به عنوان شهدای زنده نمایش داده شود. شهید عماد مغنیه، شهید حججی و شهید همدانی و از جمله شهید حاج قاسم را به عنوان شهید زنده در نظر داشتیم.

من به دوستانم گفتم اگر ایشان متوجه این کار شود، حتماً مخالفت می‌کند. برادرهای عزیز و سردار اباذری اصرار کردند که اجازه دهید ایشان این بخشی که آماده شده است را ببینند. تا چشم ایشان به تمثال خودشان افتاد پای من را فشار داد و گفت حاج علی مدیونی تا من زنده هستم این را اجرا کنید. گفتم آقا این بچه‌ها عاشقانه شما را دوست می‌دارند و زحمت کشیده‌اند و من هم می‌دانستم شما مخالفت می‌کنید و به آنها گفته بودم ولی اگر اجازه دهید... گفت مدیونید تا زنده هستم این را پخش کنید.

من رفتم پشت تریبون و خوش آمد عرض کردم و از ایشان دعوت کردم برای سخنرانی. ایشان روی آن نگاه کریمانه‌شان عبارت‌هایی به کار بردند که من در شأن آن نیستم ولی امیدوارم که دعای خیر حاج قاسم سلیمانی شامل حال ما هم بشود.

رنجبران: شما هم خبر شهادت حاج قاسم را نیمه شب پنجشنبه شنیدید؟

سردار فضلی: نخیر.

رنجبران: دقیقاً در دوران بی‌هوشی شما بود.

سردار فضلی: بله. من عمل مغز استخوان انجام داده بودم و از بیمارستان بعد از ۲۲ روز آمده بودم و در منزل در اتاقی قرنطینه بودم. من یک دختر بیمار دارم که بعد از عمل ۱۷ روز طول کشیده بود تا دکتر اجازه ملاقات بدهد و این بچه با من قهر کرده بود.

من از بیمارستان مرخص شده بودم و باید دو ماه در قرنطینه می‌بودم. همان چند روز اول، شاید ۱۰ روز نشده بود که تلفن ما زنگ خورد و حسین آقای ما جواب داد. گفت که سردار سلیمانی می‌خواهد با شما صحبت کند. گفتم کدام سردار سلیمانی؟ گفت حاج قاسم. حاج قاسم خودش گوشی را می‌گیرد و می‌گوید می‌خواهم به دیدن فلانی بیایم. حسین آقا می‌گوید ایشان در قرنطینه است و بعد از بهبودی، ما اولین نفر به شما خبر می‌دهیم که تشریف بیاورید. حاج قاسم می‌گوید حالش چطور است؟ روحیه‌اش چطور است؟ ایشان می‌گوید که حالش خوب است اما روحیه‌اش بهتر است. ایشان می‌گوید بگویید روحیه‌اش را حفظ کند. باید مقاومت کند. من دارم به یک مأموریتی می‌روم که چند روز دیگر برمی‌گردم و دیگر قرنطینه و اینها سرم نمی‌شود. برگردم باید فلانی را ببینم. حسین آقا می‌گوید چشم حاج آقا و قطع می‌کند.

این شاید سه چهار روز قبل از شهادت بود. یک تلویزیونی برای ما گذاشته بودند که گاهی نگاه می‌کردیم؛ روزی که ایشان شهید شدند، گفتم این را روشن کنید؛ گفتند خراب شده؛ چون نمی‌خواستند چیزی به من بگویند. من چون شب‌ها خوابم نمی‌برد، حدود ساعت‌های ۹ و ۱۰ شب، حاج خانم آمد و گفت ابومهدی را می‌شناختید؟ گفتم بله. چطور؟ گفت مثل اینکه مجروح شده. گفتم ابومهدی حشدالشعبی و سپاه بدر؟ گفتند بله. گفتم حاج خانم اگر چیزی شده به من بگویید. ایشان خیلی آدم بزرگ و وارسته‌ای است. گفت که ایشان شهید شده. بغضم گرفت. بعد گفت ظاهراً حاج قاسم هم با ایشان بوده و زخمی شده. گفتم راستش را بگویید که دیگر آرام آرام گفتند که بله حاج قاسم هم به درجه رفیع شهادت نائل شده است. گفتم خوش به اقبال‌شان و خدا می‌داند که چیزی جز شهادت حق اینها نبود. امیدواریم که دعای خیر اینها شامل حال ما هم شود و عمر ما با شهادت خاتمه پیدا کند.

رنجبران: شیرین‌ترین خاطره شما از دیدار با حضرت آقا چه بوده است؟

سردار فضلی: ما یک ارتباط صمیمی و نزدیکی در دوران دفاع مقدس و به ویژه چون فرمانده لشکر پایتخت بودیم، با سران قوا و حضرت امام داشتیم و دیدارهایی داشتیم که این دیدارها چند وقت یکبار تکرار می‌شد و هر بار یک دنیا خاطره بود. وقتی چند روزی از جبهه به تهران می‌‌آمدیم، دیدار با خانواده شهدا و خانواده خودمان را در برنامه داشتیم و همچنین هماهنگ می‌کردیم که با فرماندهان و مسئولان پشتیبانی‌کننده و سران قوا و نخست وزیر یک دیدار داشته باشیم. جوری هم تنظیم می‌کردیم که نماز مغرب و عشا حتماً خدمت حضرت آقا برسیم و به امامت ایشان اقامه کنیم.

بین دو نماز معمولاً بعد از دعا یک عزیزی مداحی می‌کرد. در یکی از دیدارها یک شهید بزرگواری به نام شهید قریشی، در دیدار قبلی مداحی کرده بود و روضه حضرت زهرا (س) خواندند که آقا خیلی لذت بردند. بین دو نماز ایشان مداحی می‌کرد و من هم یک گزارشی از وضعیت جبهه و لشکر خدمت آقا و حضار ارائه می‌‌کردم و حضرت آقا فرمایشات خودشان را بیان می‎کردند.

در طلیعه صحبت‌شان از این شهید بزرگوار خیلی تشکر کردند که چه جوان خوبی، چه صدا و چهره زیبایی. این سید هم سوء استفاده کرد و شال خودش را گردن حضرت آقا انداخت و از حضرت آقا چندتا بوسه گرفت و گذشت. دیدار بعدی، ایشان به درجه شهادت نائل شده بود و وقتی خدمت حضرت آقا رسیدیم، طبق روال، یک مداح دیگری را برده بودیم و نوبت مداحی شد. من احساس کردم خیلی آقا را نگرفت. آقا که آن شال سبز شهید سید جمال قریشی را هم به گردن انداخته بودند، برگشتند به پشت سر و فرمودند فلانی، سید قریشی کجاست؟ دیدم او را به اسم هم یادشان هست. گفتم چشم عرض می‌کنم. نمی‌خواستم خاطرشان را مکدر کنم. مداح‌مان ادامه داد و دیدم آقا مجدد برگشتند به پشت سر و فرمودند که نگفتید که سیدقریشی کجاست؟ گفتم ایشان شهید شدند. آقا خیلی متأثر شدند و رو به قبله برگشتند. مداحی که تمام شد، آقا دوباره به پشت سر برگشتند و فرمودند که آدرس منزل شهید قریشی را به من بدهید. من آدرس را گرفتم و چند روز بعد حضرت آقا در برغان به منزل ایشان تشریف بردند.

در دیدار دیگری، حضرت آقا فرمودند که فلانی شام پیش ما می‌مانید؟ من یک نگاهی کردم و گفتم آقا نیکی، پرسش دارد؟ البته ولی اگر برای شما زحمتی نیست. فرمودند نخیر هیچ عذری نیست. بعد سؤال فرمودند که برای بچه‌ها شام چی تهیه کنیم؟ گفتم هر چیزی که در شهر بهتر از آن پیدا نمی‌شود تهیه کنید. چون ما که در جبهه غذای درستی نمی‌توانیم بدهیم. حداقل در ضیافت ریاست جمهوری یک غذای خوب بخورند. فرمودند چلوکباب کوبیده خوب است؟ گفتم از سر ما هم زیاد است. چون ما دو دیدار دیگر هم داشتیم، گفتم امکانش هست سران قوا و نخست وزیر هم در این دیدار حضور داشته باشند؟ فرمودند بله چرا نمی‌شود.

موقع شام مرحوم آیت‌الله موسوی اردبیلی، مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، آقای میرحسین موسوی که آن موقع نخست وزیر بود و حضرت آقا که رئیس جمهور بودند بالای سفره نشستند و ما هم حدود ۱۰۰ نفر دور سفره نشستیم. من هم کنار این بزرگواران نشسته بودم.

قدیم‌ها نوشابه‌ها شیشه‌ای بود که تشتک داشت و سبزی هم بود که تربچه‌هایش چشمک می‎زد. من دیدم انتهای جلسه برادرها شوخی‌شان گرفته و یکی به دیگری تشتک پرت کرد و آن دیگری ترب پرت کرد سمت برادر دیگر؛ گفتم ای داد بیداد؛ سران قوا نشسته‌اند و برادرها شوخی‌شان گرفته. نگاه انداختم ببینم کسی به اینها چشم غره پدرانه‌ای می‌رود که مثلاً بد است در محضر سران قوا. دیدم هیچ کسی به ما نگاه نمی‌کند. حضرت آقا متوجه نگاه‌های من شدند و فرمودند که فلانی چکارشان دارید؟ گفتم من نگران بودم به ساحت شما و سران قوا جسارت شود. فرمودند نخیر دارند شوخی می‌کنند؛ بگذارید شوخی کنند. من آرام گرفتم ولی لحظاتی بعد دیدیم این تشتک‌ها آرام آرام به نزدیکی سران قوا هم رسید. خلاصه که ایشان کریمانه رفتار می‌کردند.

حضرت آقا هر بار که به ما نگاه می‌کردند، نگاه واحدی می‌کردند. خداوند ایشان را برای اسلام و همه ما و کشور محافظت کند و ان‌شاءالله پرچم را ایشان به دست صاحب‌الزمان برسانند.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
برچسب ها
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # انتخابات آمریکا # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
آخرین اخبار
قیمت امروز آهن آلات