امام علاقه‌مند نبودند ما وارد خاک عراق شویم

امیر سرتیپ احمدرضا پوردستان رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات راهبردی ارتش جمهوری اسلامی ایران گفت: آن روزها را به خاطر دارم که وانفسایی در کشور بود و عمده نیروهای نظامی ما درگیر مقابله با ضدانقلاب در کردستان بودند. یک دوقطبی سنگینی را بنی‌صدر بین سیاسیون ایجاد کرده بود. شرایط عجیبی بود.
کد خبر: ۱۱۹۵۷۸۴
|
۰۸ مهر ۱۴۰۲ - ۱۱:۳۵ 30 September 2023
|
3586 بازدید

به گزارش «تابناک» به نقل از جماران، پوردستان معتقد است بعد از فتح خرمشهر در برابر عراق و صدام لازم بود دست پری داشته باشیم و بهترین راه این بود که به داخل خاک عراق وارد می شدیم که پیشنهاد محسن رضایی، شهید صیاد شیرازی و سرهنگ ظهیرنژاد نیز بود. 
 
او با بیان اینکه امام خمینی(ره) تا قبل از جنگ هیچ سخنرانی علیه رژیم عراق نداشتند، گفت: مهم‌ترین هدف صدام از حمله به ایران مسائل ژئوپیلتیک و تحقیری بود که در قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر شده بود و به همین دلایل تصمیم به جنگ گرفت؛ البته حمایت ها و انگیزه های آمریکا نیز در این باره تاثیرگذار بود.
 
مشروح این گفت و گو در پی می آید:
 
شما در زمان جنگ به عنوان بسیجی در جبهه‌ها حضور داشتید. توضیحی در این خصوص بفرمائید.
 
من در ابتدا هفته دفاع مقدس را که یادآور ایثار، فداکاری و از خودگذشتگی ملت سربلند ایران اسلامی است تبریک عرض می‌کنم. یاد و خاطره همه شهیدان بویژه امام شهیدان (رضوان الله) را گرامی می‌دارم، به روح بلند و ملکوتی شان درود می‌فرستم و آرزو می‌کنم که خداوند توفیق ادامه راه آن‌ها را به همه مشتاقان کرامت بفرماید.
 
سال ۵۷ که انقلاب به پیروزی رسید کلاس سوم نظری و در رشته ریاضی فیزیک درس می‌خواندم. همان موقع همراه با بقیه جوانان و نوجوانانی که در تظاهرات شرکت داشتیم در مساجد زیر نظر بزرگتر‌ها جمع شدیم. چرا که بعد از انقلاب شرایط شهر اهواز یک شرایط ویژه‌ای بود. سازمان‌های نظامی، انتظامی و امنیتی اصلاً وجود نداشتند. کلانتری‌ها تخلیه شده بود، ساواک رفته بود. تعداد کمی افسر و درجه‌دار در لشگر ۹۲ مانده بودند که تانک‌ها و نفربر‌ها  را مراقبت می‌کردند. شهر وضعیت متعادلی نداشت.
 
به همین خاطر زیر نظر بزرگتر‌ها تمامی فعالیت‌ها را ما جوانان انجام می‌دادیم. البته همه به صورت غیررسمی و جهادی کار می‌کردیم. یک تعدادی کار اطلاعاتی انجام می‌دادند، یک تعدادی شب‌ها نگهبانی می‌دادند. آن زمان ارزاق کم و تهیه اش مشکل  بود؛ لذا تعدادی کار توزیع ارزاق را انجام می‌دادند. در همه فعالیت‌ها ما شرکت داشتیم. من نیز به همراه دو برادر دیگرم که از من بزرگتر بودند، در این فعالیت‌ها شرکت داشتیم. همینطور که در بسیج بودم، در کنار آن دیپلم را گرفتم و بنا داشتم حتماً در دانشگاه شرکت کنم؛ لکن به خاطر انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه‌ها امکان پذیر نشد.
 
در آن زمان سپاه اهواز استخدام داشت و بنا داشتم که جذب سپاه شوم. به همراه یکی از دوستان نزدیکم به نام شهید فرشاد پورمقدم برای استخدام اقدام کردیم که اعلام کردند ظرفیت تکمیل شده و تعداد محدودی می‌خواستیم و ظرفیتی برای استخدام نداریم. من مدارکم را جمع کردم که برای سربازی اقدام کنم.
 
در همین اثنا یکی دیگر از دوستانم که در باشگاه با هم بسکتبال بازی می‌کردیم، به من گفت دانشگاه افسری ارتش استخدامی دارد و حضرت امام (ره) هم فرموده اند که جوانان بیایند و ارتش را پر کنند. من اصلا در چنین ذهنیتی برای ورود به ارتش نبودم؛ البته ارتش را می‌شناختم، چون از بچگی در کنار لشگر ۹۲ زرهی بودم و رژه تانک‌ها و نفربر‌ها و سربازان را می‌دیدیم و عشق و علاقه خاصی داشتیم. ضمن اینکه دو تن از دایی هایم کارمند پایگاه هوایی وحدتی بودند و تابستان‌ها که آنجا می‌رفتیم با کارکنان و خلبان‌های پایگاه هوایی بسکتبال بازی می‌کردیم لذا ارتش را می‌شناختم و دوست داشتم.
 
در کنکور ورودی دانشگاه افسری شرکت کردم و با نمره خوبی قبول شدم. تیرماه سال ۵۹ بود که درگیری‌های مرزی شدید شده بود. زخمی‌های زیادی را به اهواز می‌آوردند و بارقه‌های جنگ خود را نشان می‌داد. ما در مسجد جوادالائمه (ع) زیرنظر شهید اسماعیل فرجوانی که از بچه‌های رسمی سپاه بود آموزش‌های نظامی خود را شروع کردیم. در گروه‌های ۱۲ نفره سازماندهی شدیم و آموزش‌های نظامی اعم از خیز سه‌ثانیه، خیز ۵ ثانیه، استتار و اختفا و ... را آغاز کردیم.
 
در زمین‌های خاکی اطراف مسجد آموزش می‌دیدیم. بعد‌ها چند تن از درجه‌داران لشگر ۹۲ آمدند و برای ما چند قبضه تفنگ M۱ آوردند و آموزش دادند. ما نزدیک به ۷۰-۶۰ نفر جوان و نوجوان در مسجد بودیم و فقط ۷ یا ۸ قبضه سلاح M۱ داشتیم، لذا باید منتظر می‌ایستادیم تا نوبت مان شود و سلاح را به دست بگیریم و باز و بسته کنیم و تیراندازی هم که جای خود داشت که اصلا فرصت نشد.
 
به خاطر دارم در روز ۳۱ شهریور مادربزرگم مرحوم شده بودند و داشتیم او را تشییع می‌کردیم که هواپیما‌های عراقی آمدند و فرودگاه اهواز را بمباران کردند و بلافاصله با ارتفاع کم و سرعت زیاد از بالای سر ما رد شدند و رفتند. خیلی زود مطلع شدیم که همزمان یگان‌های زمینی عراق شروع به پیشروی کرده و جنگ آغاز شده است. حادثه‌ای که بعد از ترور مسئولین و بمب گذاری‌های متعدد در خطوط نفتی و ... انتظار آن را داشتیم.
 
حدوداً دو روز از این واقعه گذشته بود که شهید سیدحسین علم‌الهدی با یک دستگاه اتوبوس به مسجد جوادالائمه آمدند. ما را جمع کردند و گفتند خرمشهر محاصره شده است و تعدادی نیرو نیاز داریم. من توفیق پیدا نکردم که با آن‌ها بروم چرا که ایشان فقط کسانی را که سربازی رفته و تیراندازی بلد بودند انتخاب و با خود بردند. ما آموزش تفنگ را دیده بودیم، اما متاسفانه با آن تیراندازی نکرده بودیم.
 
از آن تاریخ به بعد هر روز هواپیما‌های عراقی می‌آمدند و برخی از مناطق را بمباران می‌کردند از جمله تاسیسات نفتی و کارخانجات اطراف شهر را بمباران می‌کردند. روز سوم یا چهارم مهر بود که آقای غرضی که استاندار خوزستان بودند، اعلام کردند ۲۰۰ دستگاه تانک عراقی نزدیک اهواز آمده لذا همه مردم آماده دفاع باشند.
 
بعد از صحبت ایشان بود که گلوله‌ها همینطور به شهر سرازیر می‌شدند، مردم خیلی آشفته و سراسیمه بودند. تنها کاری که ما می‌توانستیم انجام دهیم کمک رسانی و هدایت کسانی بود که قصد تخلیه شهر را داشتند. همزمان با کمک بچه‌های مسجد و بقیه خانواده‌ها خیابان‌ها را سنگربندی کردیم، چون فکر می‌کردیم اگر تانک‌های دشمن وارد شهر شوند باید به نوعی با این تانک‌ها مقابله کنیم. سلاح یا ابزاری هم نداشتیم. آن همه نیروی مدافع فقط با کمتر از ده قبضه تفنگ M۱،  در آن زمان چنین شرایطی داشتیم. دست روی دست نگذاشتیم ساختن کوکتل مولوتف را که در دوران انقلاب یاد گرفته بودیم آغاز کردیم. جای جای پشت بام‌ها را کوکتل مولوتف گذاشتیم تا شاید بتوانیم جلوی تانک‌های دشمن را بگیریم. شرایط نگران کننده و بسیار سختی بود.
 
مردم پشت رزمندگان را خالی نکردند
در اوضاع نا آرام و پر از حادثه، خیلی از مردم اهواز را ترک نکردند
مردم عادی ترک دوچرخه خود یک دیگ یا قابلمه می‌گذاشتند و به بچه‌های داخل سنگر‌ها غذا می‌دادند
 
این جمله‌ای را که می‌خواهم بیان کنم از خاطرات همین زمان و ایام است. گلوله‌های خمپاره و تانک بود که می‌آمد و توپخانه‌های سنگین مرتبا شهر را بمباران می‌کردند، اما در همین اوضاع نا آرام و پر از حادثه، خیلی از مردم شهر را ترک نکردند و رزمندگان را تنها نگذاشتند، کم کم توپخانه لشگر ۹۲ و چند گردان دیگر آمدند و در منطقه سه راه خرمشهر یعنی خروجی شهر به طرف آبادان، موضع گرفته بودند (کاتیوشا‌ها و توپخانه‌های ۱۳۰ و ۱۵۵ میلیمتری بودند).
 
آن زمان نمی‌دانستیم این‌ها چیست، فقط می‌دانستیم توپخانه است. در آن وانفسایی که هیچ چیزی سرجای خود نبود، می‌دیدم مردم عادی ترک دوچرخه خود یک دیگ یا قابلمه می‌گذاشتند و به بچه‌های داخل سنگر‌ها غذا می‌دادند. یکی با موتورسیکلت می‌آمد و آب می‌آورد. مردم پشت رزمنده‌ها را خالی نکردند و حتی در دفاع از همه جلوتر بودند. آن زمان آشپزخانه‌ای سرپا نبود که برای رزمنده‌ها غذا درست کند یا آب به دست آن‌ها برساند. خود مردم بودند و با وسیله‌های خود و با پای پیاده برای رزمنده‌ها غذا و آب می‌رساندند و زخم آن‌ها را می‌بستند.
 
رمز موفقیت ایران در جنگ حضور مردم است 
 
بدون تردید رمز موفقیت جمهوری اسلامی همین حضور و پشتیبانی مردم و استقامت همه جانبه بود که سبب شد در مقابل رژیمی که دنیا او را حمایت می‌کردند، بایستد و او را در رسیدن به اهدافش ناکام بگذارد.
 
در همین احوال و بعد از این که مدت زیادی در بسیج بودم و با نیرو‌های نظامی همکاری داشتم و از نتایج دانشگاه افسری هم خبر نداشتم، توسط یکی از دوستانم که از تهران آمده بود مطلع شدم که در دانشگاه افسری قبول شده ام.
 
از ابتدای سال ۵۹ درگیری‌های مرزی را شاهد بودیم
از تیرماه درگیری‌ها بیشتر و شدیدتر شدند

آنچه در تاریخ بیان می‌شود جنگ ۳۱ شهریور ۵۹ آغاز شده است. آن چه در واقعیت اتفاق افتاد قبل از این تاریخ عراق دست به کار شده بود. آغاز دقیق جنگ در چه تاریخی بود؟
 
من در صحنه بودم و دقیقاً بر همه چیز اشراف داشتم. از ابتدای سال ۵۹ درگیری‌های مرزی را شاهد بودیم. تبادل آتش توپخانه عمدتاً از ناحیه عراقی‌ها اتفاق می‌افتاد یعنی بچه‌های ما فقط دفاع می‌کردند و عراقی‌ها با خمپاره یا توپخانه مواضع یگان‌های ژاندارمری را می‌زدند، در چنین شرایطی نیروی زمینی ارتش یگان‌های خود را به مرز فرستاد یعنی لشگر ۹۲ در مرز‌های جنوبی و لشگر ۸۱ زرهی در مرز‌های غربی کشور مستقر شدند. از تیرماه درگیری‌ها بیشتر و شدیدتر شدند. به بیمارستان‌ها که سرکشی می‌کردیم. زخمی‌های زیادی می‌آوردند هم از ارتش و هم از ژاندارمری. درگیری‌های مرزی که شدت گرفت عناصر اطلاعاتی فعال‌تر شدند و بنابر اسناد و مدارکی که یگان‌های عملیاتی مستقر در مرز و عوامل اطلاعاتی ارائه می‌کردند مشخص بود که عراق قصد حمله دارد.
 
تمامی قرائن و نشانه‌ها بیانگر این بود که عراق می‌خواهد حمله کند
گزارشات به تهران ارسال می‌شد، ولی در رأس نیرو‌های مسلح بنی صدر بود که توجهی به این مسائل نداشت
 
ما در اصطلاح نظامی قرائن تک و قرائن پاتک، قرائن پدافند داریم. تمامی قرائن و نشانه‌هایی که ارائه می‌کردند بیانگر این بود که عراق می‌خواهد حمله کند. وقتی یک نیروئی عناصر پشتیبانی را به جلو می‌آورد، یگان‌های عملیاتی در خط را تقویت می‌کند، معابر را در میدان مین باز می‌کند و ... همه این‌ها قرائن انجام عملیات آفندی است.
 
اگر یگانی پشتیبانی خود را عقب می‌کشد، میدان مین می‌گذارد یعنی می‌خواهد پدافند کند. همه این‌ها مشخص می‌کرد عراق قصد دارد عملیات کند و این گزارشات به تهران ارسال می‌شد، ولی در رأس نیرو‌های مسلح کسی به نام آقای بنی صدر بود که توجهی به این مسائل نداشت و نظامی‌گری بلد نبود.
 
متاسفانه ارتباط صحنه تاکتیک با سطح استراتژیک و تصمیم گیر و سیاست‌گذار به خوبی برقرار نبود. این درگیری‌های مرزی ادامه داشت، اما رسماً جنگ ما از ۳۱ شهریور آغاز شد؛ یعنی با حمله و یورش ۱۹۲ فروند هواپیمای عراقی، آن‌ها بخش‌های زیادی از فرودگاه‌های ما را به تأسی از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل که اسرائیلی‌ها فرودگاه‌های اعراب را بمباران کردند و یک عملیات غافلگیرانه انجام دادند، تا به زعم باطل خود نیروی هوایی ما را از کار بیندازد و همزمان عملیات زمینی را آغاز کردند. به همین سبب تاریخ رسمی شروع جنگ تحمیلی همان ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ است.
 
تاریخ رسمی شروع جنگ تحمیلی  ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ است
 
قبل از آن تحرکاتی بود؟
 
بله. درگیری‌های مرزی زیادی داشتیم و زخمی و اسیر دادیم، اسیر گرفتیم. در این مدت هواپیما‌های پایگاه وحدتی و پایگاه بوشهر، مرتب شناسایی و عکسبرداری و پشتیبانی می‌کردند. عراقی‌ها موفق شدند یکی از هواپیما‌های ما را زدند و خلبان آن شهید شد. یکبار دیگر هواپیمای شهید لشگری را زدند که در داخل خاک عراق سقوط کرد و ایشان اسیر شد که بیشترین مدت اسارت را داشتند. درگیری‌ها شدید بود، اما پیشروی و تصرفی نبود، عمده درگیری‌ها ثابت و جامد بودند. در ۳۱ شهریور حرکت شروع شد و از مرز‌ها عبور کردند.
 
امام خمینی (ره) قبل از جنگ علیه عراق صحبتی نکردند

برخی مدعی می‌شوند تحرک اصلی جنگ ایران و عراق سخنرانی امام (ره) در خصوص رژیم عراق و بحث تسخیر لانه جاسوسی بود. ارزیابی شما چیست؟
 
حضرت امام (ره) سال‌ها در عراق زندگی کرده بودند و صدام را تمام و کمال می‌شناختند. سبعیت، جاه‌طلبی و خوی وحشی‌گری صدام را کاملاً می‌شناختند و می‌دانستند صدام چه آدمی است. حضرت امام (ره) رهبری باهوش، دانشمند و خردمند بودند. در آن وانفسای ابتدای انقلاب که کشور درگیر موج ترور و بمب‌گذاری است. شاهد بودیم رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر و نماینده مجلس و حتی مردم عادی ترور می‌شدند.
 
آن روز‌ها را به خاطر دارم که وانفسایی در کشور بود و عمده نیرو‌های نظامی ما درگیر مقابله با ضدانقلاب در کردستان بودند. یک دوقطبی سنگینی را بنی‌صدر بین سیاسیون ایجاد کرده بود. شرایط عجیبی بود. بعید است حضرت امام (ره)  در حالیکه کشور درگیر چنین شرایطی است بخواهند جبهه جدیدی باز کنند و مطلبی عنوان کنند که صدام را تحریک تا به مرز‌های ما حمله کند. حضرت امام (ره) تا آن زمان اصلاً صحبتی در مورد صدام نکرده بودند. زمانی حضرت امام (ره) درباره صدام صحبت کردند و او را نکوهش کردند و نیرو‌های عراقی را به نوعی ملزم کردند که از دستورات صدام سرپیچی کنند که صدام به کشور ما حمله کرده بود.
 
صدام بابت تحقیرش به ایران حمله کرد
 
حضرت امام (ره) در مهرماه سال ۵۹ آن بیانیه را صادر کردند و فرمودند ملت عراق و ارتش عراق این کار را کنید. صدام چنین موجودی است، اما قبل از حمله صدام حضرت امام (ره) چنین صحبتی نداشتند که بخواهند صدام را تحریک کنند. البته یکی از دلایلی که صدام به کشور ما حمله کرد شاید تسخیر لانه جاسوسی و تحقیر آمریکا بود.
 
چون آمریکا هم در تسخیر لانه جاسوسی و هم در عملیات طبس بشدت تحقیر شده بود، و برای آمریکائی که وقتی ناو هواپیمابر آن به سمت خاورمیانه یا غرب آسیا حرکت می‌کرد، چند حکومت و رژیم دست نشانده عوض می‌شدند خیلی سنگین بود که یک کشوری این چنین سیاستمداران و دیپلمات‌های جاسوسش را اسیر و دربند کند یا با نظامیان او این چنین رفتار کنند. این یک تحقیر بود. یکی از دلایلی که صدام به ما حمله کرد، تحریک و ترغیب و تشویقی بود که آمریکایی‌ها از صدام داشتند.
 
پس به نظر شما آغاز اصلی جنگ از سمت عراق و به دلیل تحرکات آمریکا بود.
 
عراق انگیزه زیادی برای حمله به جمهوری اسلامی ایران داشت
 
یکی از انگیزه‌ها چه بود؟
 
صدام در قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر احساس تحقیر می‌کرد. صدام یک فرد جاه‌طلب بود و می‌خواست فرمانروای جهان عرب شود و چنین جایگاهی برای خود تصور می‌کرد و بعد از انقلاب اسلامی تمایل شدید دشت که ژاندارم منطقه شود و جایگاه محمدرضا پهلوی را بگیرد. انگیزه‌های او برای تهاجم زیاد بود.
 
لکن به نظر من، اصلی‌ترین انگیزه صدام ژئوپلیتیک عراق بود، عراق یک کشور بسته بود. صدام می‌خواست عراق را از یک کشور بسته که به دریای آزاد راه ندارد تبدیل به یک کشور باز کند یعنی با تصور فتح خوزستان می‌خواست به این آرزوی دیرینه خود دست پیدا کند.
 
به یاد دارم روز‌های اول جنگ ما در سنگر‌های عراقی یک نقشه‌هایی پیدا کردیم که نقشه عراق بود و خاک خوزستان مزید به آن شده بود یعنی این تصور صدام بود. جالب است که بیان کنم، زمانیکه برای مقابله با داعش رفتیم داعش هم نقشه‌ای را منتشر کرده بود که مرز‌های خود را از مدیترانه تا مرز‌های چین تصویر کرده بود یعنی اینکه دولت اسلامی عراق تا شام چنین سرزمینی است. عامل محرک صدام انگیزه‌های ژئوپلتیکی بود. دوست داشت به خوزستان دست پیدا کند، سواحل گسترده در خلیج فارس داشته باشد، چون علاقمند بود نیروی دریایی خود را توسعه بدهد، بحث تجارت دریایی امروز بحث مهمی است و صدام این را می‌دانست.
 
یکی دیگر از مشوق‌های صدام برای حمله این بود که می‌دید کشور ایران ارتش منسجمی ندارد، در آن زمان ارتش ما شرایط خوبی نداشت. فرماندهان بازنشسته یا اعدام یا اخراج یا از کشور فرار کرده بودند. ارتش بدون راس تصمیم گیر شده بود، مجموعه نیروی مسلح درست و سازماندهی‌شده‌ای در مقابل دشمن نداشتیم. سپاه در آن زمان بیشتر ماموریت‌های اطلاعاتی و عملیاتی داشت و بیشتر برای مقابله با منافقین و گروه‌های ترور سازماندهی شده بود. شرایط سیاسی کشور شرایط ملتهبی بود. از نظر اقتصادی شرایط خوبی نداشتیم. همه شرایط انگیزه‌هایی برای صدام بود که ایران را فتح کند و اگر نتوانست حداقل خوزستان را جدا کند.
 
البته صدام محرک‌های فرامنطقه‌ای هم داشت که بیشتر از سوی امریکایی‌ها داده می‌شد. اگر بخواهم بحث را گسترده‌تر کنم. باید عرض کنم امریکایی‌ها از غرس نهال جمهوری اسلامی ایران در کشور ما ناخرسند و نگران بودند. آن‌ها از اسلام انقلابی می‌ترسیدند، چرا که آن را می‌شناختند و می‌دانستند اگر انقلاب اسلامی بماند، تفکرات انقلاب به کشور‌های دیگر گسترش و سرایت می‌یابد و آن‌ها نیز بیدار شده و دیگر آمریکا جایگاهی برای ماندن ندارد. به همین خاطر از همان روز ۲۳ بهمن ۵۷ بنای توطئه و براندازی را در ایران پایه گذاری کردند. آن‌ها ترفند‌های زیادی را در دستور کار داشتند.
 
ابتدا ایران را تحریم کردند، سپس موج ترور و بمب گذاری را در کشور براه انداختند. گروهک‌ها را فعال کردند و نهایتاً صدام را تشویق و تهییج کرد که به کشور ما حمله کند و یک پاداش هم برای صدام گذاشته بودند که این جایی گفته نشده. پاداش صدام این بود که اگر بتواند رژیم ایران را ساقط کند خوزستان به خاک عراق مزید می‌شود. این پاداشی بود که آمریکایی‌ها برای صدام پیش‌بینی کردند. صدام دست نشانده قدرت شرقی بود، لکن بعد‌ها زیر بال و پر امریکا قرار گرفت. یعنی تغییر جهت داد و در این تهاجم به کشور ما، آمریکا کشور‌های عربی را ملزم و موظف کرد و حتی تهدید کرد که باید صدام را حمایت و پشتیبانی کنید و آن‌ها نیز سخاوتمندانه هرچه داشتند در اختیار صدام گذاشتند.
 
کشور‌های عربی از صدام می‌ترسیدند
صدام با خیال راحت با فرض اینکه ۳ روزه می‌تواند خوزستان را تصرف کند، ۵ روزه به تهران برسد عملیات خود را آغاز کرد و باور نمی‌کرد در قدم‌های اولیه لب مرز ایران متوقف و زمینگیر شود
 
بنا به گفته شما شرایط سختی داشتیم و صدام دست پر وارد شد که امریکا از این موضوع نهایت استفاده را کرد.
 
بله. صدام بعد از اینکه حسن‌البکر را کنار زد، یکی از کار‌هایی که کرد، چون فرد بلندپروازی بود و به دنبال کشورگشایی بود و به سرزمین و جغرافیای عراق قانع نبود، عمده اعتبارات کشور عراق را که کشور ثروتمندی به لحاظ کشاورزی و نفتی بود، صرف بودجه نظامی کرد. خرید‌های عمده تسلیحاتی از شوروی شامل انواع هواپیماها، تانک و نفربر، موشک‌های زمین به زمین، بالگرد، مهمات مختلف را خرید و ارتش خود را تجهیز کرد.
 
دست صدام پر بود
 
در یک مدت کوتاهی ۱۲ لشگر و ۴۵ تیپ مستقل و مسلح آماده کرد. به گونه‌ای بود که سلاح و تجهیزات اضافه داشت. ۳۶۶ فروند هواپیمای به‌روز دنیا را داشت. انواع سوخو و میگ را داشت، انواع بمب‌افکن‌ها را داشت. دست صدام پر بود
 
در یک مدت کوتاهی ۱۲ لشگر و ۴۵ تیپ مستقل و مسلح آماده کرد. به گونه‌ای بود که سلاح و تجهیزات اضافه داشت. ۳۶۶ فروند هواپیمای به‌روز دنیا را داشت. انواع سوخو و میگ را داشت، انواع بمب‌افکن‌ها را داشت. دست صدام پر بود. ضمن اینکه کشور‌های عربی صدام را حمایت و پشتیبانی می‌کردند؛ البته کشور‌های عربی از او می‌ترسیدند و به نوعی به او باج می‌دادند. سی میلیاردی که کویت به عراق داد بخاطر واهمه و ترسی بود که از صدام داشتند. چراغ سبز حمله را امریکا به صدام نشان داد و صدام با خیال راحت با فرض اینکه ۳ روزه می‌تواند خوزستان را تصرف کند، ۵ روزه به تهران برسد عملیات خود را آغاز کرد و باور نمی‌کرد در قدم‌های اولیه لب مرز ایران متوقف و زمینگیر شود.
 
تحرک گروهک‌ها در سنندج و کردستان چقدر در دامن زدن به عملیات‌های صدام موثر و کمک‌کننده بود؟
 
بسیار موثر بود. وقتی درگیری‌ها را در شمال غرب کشور نگاه می‌کنیم می‌بینیم که مجموعه نیروی زمینی در آن شرایط خاص حاکم بر ارتش،  بیش از پنج یگان عمده اش در کردستان درگیر بودند. لشگر ۲۸ کردستان، لشگر ۶۴ ارومیه، لشگر ۸۱ زرهی کرمانشاه، تیپ ۵۵ هوابرد، تیپ  نوهد ۲۳، لشگر یک و دو گارد یکی شدند و به آنجا رفتند.
 
یعنی ۷-۶ یگان عمده نیروی زمینی در آنجا درگیر بودند. هوانیروز و نیروی هوایی درگیر بودند. عمده نیرو‌هایی که سازماندهی شدند در آنجا حضور داشتند. بخش عمده‌ای از سپاه پاسداران که تازه تشکیل شده بود و جمع زیادی از نیرو‌های داوطلب مردمی همه برای مقابله با ضد انقلاب صف بسته بودند، این‌ها زمینه مناسبی را فراهم می‌کردند تا صدام عملیات خود را با سهولت بیشتری انجام بدهد.
 
از یک نگاه دیگر، واقعه کردستان، پرده و سناریویی از سناریو‌های براندازی جمهوری اسلامی ایران بود. وقتی امریکایی‌ها دیدند حکومت جمهوری اسلامی ایران در این کشور پا گرفت تلاش کردند حکومت را سرنگون کنند. احساس می‌کردند با تحریم اقتصادی و بستن کریدور‌های اقتصادی به روی کشور می‌توانند این کار را انجام دهند. یک سیاستی را آمریکایی‌ها داشتند که درباره شوروی اجرا می‌کردند به آن منزوی‌سازی می‌گفتند و اجازه نمی‌دادند شوروی با هیچ کشوری جز کشور‌های بلوک شرق تماس بگیرد.
 
هیچ کشوری هم اجازه نمی‌دادند با شوروی تماس بگیرد که این موضوع دو طرفه بود. این سیاست منزوی سازی را برای ما هم اجرا کردند. علاوه بر تحریم، ما را نیز منزوی کردند و با هیچ کشوری ارتباط نداشتیم. ما هم نمی‌توانستیم با هیچ کشوری تماس بگیریم. فکر می‌کردند بعد از مدتی دست خود را بالا می‌بریم، ولی دیدند نشد، در نتیجه موج ترور را در کشور راه انداختند. هر روز ترور بود.
 
آن زمان در تهران دانشجو بودم و به خاطر دارم تیم‌های ترور در خیابان‌ها می‌چرخیدند و ترور می‌کردند. هم ترور‌های کور داشتند و هم هوشمند. این توطئه هم به نتیجه نرسید، چند کودتا را ساماندهی کردند. کودتای نقاب، کودتا با هدایت قطب‌زاده را ساماندهی کردند و به نتیجه نرسیدند. نهایتاً یک فراخوان زدند که تمامی عوامل خود از آمریکا، اروپا، استرالیا احضار کردند و لباس کردی تن آن‌ها کردند. همه فکر می‌کردند این افراد کُرد هستند، ولی خیلی از افرادی که دستگیر می‌شدند کُرد نبودند. از مناطق دیگر کشور آمده بودند؛ چپی‌ها، مجاهدین خلق و ... لباس کردی پوشیدند و تمام نیرو‌های مسلح ما را درگیر کردند. سپاه که تازه تاسیس شده بود دو بخش شد که یک بخش در کشور محافظت از مسئولین را برعهده داشت و با موج ترور مقابله می‌کرد.
 
یک بخش دیگر با کمک ارتش در کردستان با ضدانقلاب می‌جنگید. این سناریویی بود که بتوانند نظام را براندازی کنند که باز به نتیجه نرسیدند. ۱۸ ماه کشور را درگیر کردند. نهایتاً سناریوی بعدی براندازی بکارگیری انسان جاه طلبی، چون صدام بود که به کشور ما حمله کند.
 
بعد از فتح خرمشهر حضرت امام (ره) در پیام خود ابتدائا جنگ را خاتمه یافته تلقی کرده بودند، اما در متن نهایی که رسانه‌ای شد این عبارت را خط زدند. گویا برخی مسئولین کشور براین باور بودند که ما باید داخل خاک عراق برویم؛ و در نهایت همین نظر در سران کشور تفوق یافت. تحلیل شما از این تصمیم چیست؟  
 
عملیات بیت‌المقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر شد یک عملیات عظیم بود و در طول سال‌های دفاع مقدس یکی از عملیات‌های بی‌نظیر ما بود که طرح ریزی دقیقی روی آن انجام شد تا خرمشهر آزاد شود و این پیروزی لطمات سنگینی را به صدام وارد کرد. ۱۹ هزار نفر از نظامی‌های صدام اسیر شدند، چند لشگر صدام نابود شد، چند ده فروند از هواپیما‌ها و تانک‌ها و نفربر‌های دشمن از بین رفت و مجموعا آسیب‌های نظامی زیادی دید.
 
علاوه بر این‌ها صدام آسیب حیثیتی هم دید. صدام در جهان عرب شخصیت مقتدری بود و به خودش آنچنان مغرور بود که گفته بود اگر ایرانی‌ها توانستند خرمشهر را بگیرند من کلید بصره را شخصاً تقدیم آن‌ها می‌کنم. صدام در این شکست دچار فشار سنگینی شد و به همین سبب درخواست آتش‌بس داد.
 
امام می‌دانستند وقتی وارد خاک عراق می‌شویم مقاومت عراقی‌ها نه دو چندان که صد چندان می‌شود
 
سران نظامی ما احساس می‌کردند صدام در وعده خود صادق نیست، چون اگر صداقت داشت باید اراضی‌ای را  که اشغال کرده بود-اعم از مهران، دهلران، یکسری از ارتفاعات شمال غرب، جنوب کشور و یکسری از سرزمین‌های متصرفی- را باید آزاد می‌کرد. برابر اقوال برخی از فرماندهان، نظر حضرت امام (ره) این بود که جنگ ادامه یابد، اما ایشان علاقه‌مند نبودند ما وارد خاک عراق شویم و فرموده بودند چرا می‌خواهید وارد خاک عراق شوید؟
 
جنگ را ادامه دهید، ولی وارد خاک عراق نشوید. ولیکن نظامی‌ها و سیاسیون راهبردی را به نام «تنبیه متجاوز» طراحی کرده بودند. صدام به خاک ما تجاوز کرده بود. مرحله اول تثبیت دشمن و مرحله دوم اخراج از سرزمین  و مرحله سوم تنبیه متجاوز بود و در مورد این مرحله، نظر حضرت امام (ره) این بود که رزمندگان داخل خاک عراق نشوند، چون امام می‌دانستند وقتی وارد خاک عراق می‌شویم مقاومت عراقی‌ها نه دو چندان که صد چندان می‌شود؛ ضمن اینکه نگران مناطق جمعیتی عراق هم بودند.
 
نظر عمده نظامی‌ها اعم از برادر محسن رضایی، مرحوم سرتیپ ظهیرنژاد، شهید صیاد شیرازی این بود که حتماً باید برویم و به یک عارضه حساس برسیم و آنجا را دست بگیریم تا بتوانیم از آن پدافند کنیم. در زمین باز و خرمشهر نمی‌توانیم مقاومت کنیم. مثلا باید به شط‌العرب برسیم و شط‌العرب بین ما و آن‌ها باشد. هم یک عارضه حساس است و هم می‌توانیم پدافند کنیم ضمن اینکه در مذاکرات دست ما پر است. این مذاکره و چانه زنی از موضع قدرت است. ببینید شما در جنگ باید دو چیز داشته باشید، یا باید اسیر گرفته باشید یا زمین یا هر دو! تا این چانه‌زنی و مذاکره از موضع قدرت باشد.
 
نهایتاً این موارد را خدمت امام عرض می‌کنند و امام هم متقاعد می‌شوند. حضرت امام (ره)  فرمودند اگر مصلحت را این می‌دانید که باید وارد خاک عراق شوید این کار را انجام دهید. حضرت امام (ره)  شخصیتی نبودند که تسلیم اراده دیگران شوند یا تحت تاثیر کسی قرار گیرند.
 
حضرت امام (ره) انسانی نبودند که تحت فشار و تاثیر کسی بخواهند تصمیم خود را عوض کنند؛ باید متقاعد می‌شدند
 
من این را به شهادت تاریخ بیان می‌کنم که جوانان ما بدانند. مثلاً در دوران انقلاب، در ۲۱ بهمن که حکومت نظامی ساعت ۴ عصر شد تمامی سردمداران انقلاب می‌گفتند مردم نباید بیرون بروند، ولی حضرت امام (ره)  فرمودند مردم به حکومت نظامی کار نداشته باشند و وارد خیابان شوند. همه علما سراغ حضرت امام (ره)  رفتند و در راس آن‌ها آیت‌الله طالقانی بودند که می‌خواستند امام (ره) را متقاعد کنند و می‌گفتند شما در کشور نبودید و نمی‌دانید چه خبر است. این رژیم قتل عام می‌کند. حضرت امام (ره)  فرمودند امکان ندارد، باید مردم به خیابان بیایند.
 ‌
می‌خواهم بیان کنم حضرت امام (ره) انسانی نبودند که تحت فشار و تاثیر کسی بخواهند تصمیم خود را عوض کنند. باید متقاعد می‌شدند. مسئولین نظامی اعتقاد داشتند حتماً جنگ باید ادامه یابد و یک عارضه حساس را بگیریم که بر اساس آن بتوانیم کاری کنیم. مرحوم هاشمی رفسنجانی می‌گفتند دست ما باید پر باشد و باید چیزی در دست داشته باشیم تا در مذاکرات با دست پر وارد شویم.
 
صدام فرد قابل اعتمادی نبود
 
باید یک مدرک مستندی دست مسئولین و نظامی‌های ما می‌بود که به حرف صدام استناد کنند. به همین خاطر تصمیم گرفتند نقد خود را به نسیه ندهند و عارضه حساس را بگیرند و با دست پر پای میز مذاکره بنشینند
 
تحلیل شما چیست؟ اگر به عقب برگردید این ایده را قبول دارید که باید وارد خاک عراق می‌شدید؟
 
من تحلیل خود را هم بیان کردم. تحلیل من این بود که صدام فرد قابل اعتمادی نبود. صدام حسن نیت نشان نمی‌داد، اگر صدام می‌خواست حسن نیت نشان دهد اولین کاری که در حسن نیت نشان می‌دهند این است که سرزمین‌های اشغالی را تخلیه می‌کرد. مهران دست صدام بود، نفت شهر دست صدام بود، ارتفاعات غرب کشور دست صدام بود و در جنوب کشور خیلی از اراضی و نزدیک طلائیه و کوشک و ... دست صدام بود. اگر می‌خواست حسن نیت نشان دهد باید این اراضی را تخلیه می‌کرد. بخش‌هایی را تخلیه کرد، ولی مکان‌های کلیدی را تخلیه نکرد. صدام آدمی نبود که حسن نیت داشته باشد و باید یک مدرک مستندی دست مسئولین و نظامی‌های ما می‌بود که به حرف او استناد کنند. به همین خاطر تصمیم گرفتند نقد خود را به نسیه ندهند و عارضه حساس را بگیرند و با دست پر پای میز مذاکره بنشینند.
 
شوروی گفت اگر صدام برنده این جنگ نباشد، نباید بازنده هم باشد!
 
با توجه به پیشنهادی که شهید صیاد شیرازی، شهید ظهیرنژاد آقای محسن رضایی و حتی آقای هاشمی رفسنجانی دادند، آیا دست ما پر بود؟
 
این را خدمت جوانان عزیز می‌خواهم بیان کنم که در برهه یکی دو سال چند عملیات انجام دادیم مثل ثامن‌الائمه، طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس و ... که کمر نظامی رژیم صدام را شکستیم. اینجا بود که ابرقدرت‌ها وارد شدند. یک سیاستی را ابرقدرت‌ها دارند که سیاست الاکلنگ است و اجازه نمی‌دهند از دو طرف کسی پیروز شود تا بخواهد یکی پیروز شود به آن یکی کمک می‌کنند. در این برهه از تاریخ جنگ، مشخصاً شوروی گفت اگر صدام برنده این جنگ نباشد، نباید بازنده هم باشد. این بود که تانک‌ها و نفربر‌های خود را سرازیر کردند. یک تانک را می‌زدید و ده تانک پشت آن بالا می‌آمد.
 
دیگر کشور‌ها انواع کمک‌ها را به رژیم بعثی شروع کردند، فرانسه جنگنده‌های میراژ، سوپراتاندارد داد؛ انگلستان امکانات دیگر داد؛ آمریکا کمک‌های اطلاعاتی کرد، آلمان‌ها سلاح شیمیائی و عرب‌ها پول دادند، یعنی ابتدا یک حالت موازنه و سپس برتری تسلیحاتی در جنگ برقرار کردند، طوری که عملیات رمضان که عملیات بعدی بود، ما شکست سختی خوردیم و تلفات سنگینی هم دادیم، این شکست بخاطر تقویت‌های سنگینی بود که استکبار از صدام داشت چرا که نمی‌خواستند در جنگ ما برنده باشیم.
 
شکست در عملیات رمضان بخاطر تقویت‌های سنگینی بود که استکبار از صدام داشت
 
یکی از دردناک‌ترین و بدترین چیزی که در جنگ اتفاق افتاد حمله شیمیایی بود که همچنان آثار آن وجود دارد. اولین جایی که حمله شیمیایی صورت گرفت کجا بود؟
 
از قبل از جنگ سلاح شیمیائی جزو سلاح‌های کشور عراق بود و در چند جا استفاده و آزمایش کرده بود. در زمان جنگ تحمیلی نیز به صورت محدود استفاده کرده بود. در یکی از گزارشات می‌خواندم که سال ۱۳۶۱ برادر محسن رضایی طی نامه‌ای به آقای هاشمی رفسنجانی نوشته بودند، عراق از گاز اشک‌آور و سلاح‌های شیمیایی علیه رزمندگان ما استفاده کرده است. البته سلاح شیمیایی اینگونه نیست که شما یک گلوله در توپخانه بگذارید و شلیک کنید. باید خیلی از پارامتر‌ها را در منطقه در نظر بگیرید. یعنی اگر باد از سمت مقابل شما باشد و مهمات شیمیایی بزنید عملاً نیرو‌های خودی را از بین می‌برید. شرایط استفاده از سلاح شیمیایی خاص است.
 
صدام از ابتدای جنگ به صورت محدود سلاح شیمیایی را استفاده می‌کرد. اما آنچه که من به خاطر دارم این است که در سال ۶۲ و در عملیات خیبر و در جزایر مجنون به صورت گسترده از این سلاح استفاده کرد. وقتی که جزایر مجنون در هورالهویزه را از دست داد. اواخر جنگ هم که با پشتیبانی بیدریغ غرب و اعراب منطقه قدرت گرفته بود و ۱۲ لشکر او نزدیک به ۶۰ لشگر شده بودند و شروع به عملیات‌های پی در پی می‌کرد، در چندین نوبت در شلمچه، فاو و پاسگاه زید از سلاح شیمیایی استفاده کرد و موفق شد که اسیر زیادی از ما بگیرد.
 
ما تلفات زیادی در رابطه با استفاده صدام از سلاح شیمیایی دادیم
 
سال ۶۲ جمهوری اسلامی شکایتی را علیه صدام به سازمان ملل تقدیم کرد و آن‌ها هم هیات‌های حقیقت‌یاب را اعزام و تائید کردند که صدام از سلاح شیمیایی استفاده کرده است، ولی هیچ عکس‌العملی که بازدارنده باشد نشان ندادند لذا صدام بی مهابا و کما فی السابق استفاده می‌کرد. ما تلفات زیادی در رابطه با استفاده صدام از سلاح شیمیایی دادیم. در همین ارتباط برای نشان دادن سبعیت صدام و مظلومیت خود به جامعه جهانی، خیلی از مجروح‌های شیمیایی را به کشور‌های غربی از جمله المان فرستادیم که دنیا بداند ما تحت چه فشاری قرار گرفته ایم. هر چه می‌دانستیم این هم یکی از سناریو‌هایی بود که خود کشور‌های غربی برای ما پیش‌بینی کرده بودند تا اثرات مواد شیمیایی را روی رزمنده‌های ما تحلیل کنند و بدانند چه ضایعاتی را به جای می‌گذارد، ولیکن در کنار اینکه این اعزام مجروحین، تهدید برای ما بود لکن فرصتی بود تا جامعه جهانی و آدم‌های نیک‌اندیش بر مظلومیت ما صحه بگذارند.
 
غرامت ۵۰۰ یا ۷۰۰ میلیارد دلاری را برای پرداخت به ما تعیین کردند، ولی برآورد، ما خیلی بیشتر بود
 
ما هیچ وقت نتوانستیم به صورت جدی غرامت خود را مطالبه کنیم
 
کویت مطالبات و غرامت خود را از عراق گرفته  است؛ آن هم به خاطر روش صحیحی بود که سازمان ملل پیش‌بینی کرده بود. یعنی درصدی از فروش نفت عراق را به عنوان غرامت برای کویت منظور کرده بود، ولی برای جمهوری اسلامی ایران در نحوه پرداخت غرامت شیطنت کردند و سازوکاری را تعریف نکردند که بتوانیم غرامت خود را از عراق بگیریم
 
غرامتی در این خصوص به ایران تعلق نگرفت؟
 
تعیین غرامت بعد از جنگ بود یعنی زمانی که کارشناسان سازمان ملل به ایران آمدند. به یاد دارم مدت زیادی این کارشناسان بین ما و عراقی‌ها بودند. حدود ۶ ماه بعد، غرامت ۵۰۰ یا ۷۰۰ میلیارد دلاری را برای پرداخت به ما تعیین کردند، ولی برآورد، ما خیلی بیشتر بود البته بعد از این مرحله تعیین غرامت، شرایط حمله عراق به کویت و متعاقب آن تهاجم آمریکا به عراق پیش آمد که منجر به سرنگونی صدام و تخریب تمام زیرساخت‌های عراق شد. شرایط خاصی پیش آمده بود و ما هیچ وقت نتوانستیم به صورت جدی غرامت خود را مطالبه کنیم؛ البته جزو مطالبات ما از کشور عراق است.
 
در عین حال کویت مطالبات و غرامت خود را از عراق گرفته  است؛ آن هم به خاطر روش صحیحی بود که سازمان ملل پیش‌بینی کرده بود. یعنی درصدی از فروش نفت عراق را به عنوان غرامت برای کویت منظور کرده بود، ولی برای جمهوری اسلامی ایران در نحوه پرداخت غرامت شیطنت کردند و سازوکاری را تعریف نکردند که بتوانیم غرامت خود را از عراق بگیریم تا مطالبات خیلی از جانبازان و خانواده‌های شهدا و... پرداخت شود.
 
مناسبات و مراودات سیاسی که با عراق داریم می‌طلبد فعلاً غرامت را مطالبه نکنیم
 
یعنی نگرفتن غرامت کوتاهی از ایران بود؟
 
به نظر من، مناسبات و مراودات سیاسی که ما با کشور عراق داریم می‌طلبد فعلاً این کار را نکنیم. عراق در عمق راهبردی ما قرار دارد و یکی از کشور‌های مهم دوست، مسلمان و هم پیمان ماست، امنیت عراق امنیت ماست. همچنین ثبات و استحکام عراق برای ما بسیار مهم و راهبردی است. به همین خاطر کاری نباید بکنیم که رژیم عراق در شرایط نامتعادل اقتصادی متزلزل شود و زمینه‌ای فراهم شود تا بعد ما دچار ناملایمات و ناگواری شویم. البته این مسئله به آن معنا نیست که از طلب خود چشم پوشی کنیم، لکن برای پرداخت آن باید سازوکار مناسب طراحی شود.
 
نقش ارتش در دوران جنگ چطور بود؟
 
نقش ارتش در جنگ نقش تعیین‌کننده و اثرگذار بود. در سه جمله بخواهم بیان کنم، در جنگ تحمیلی صد درصد آسمان با ارتش بود. صد در صد دریا با ارتش بود. یعنی تمامی عملیات هوایی با نیروی هوایی ارتش بود. نیروی هوایی دیگری نداشتیم. ابتدای جنگ تانک‌های عراقی می‌آمدند و جنگنده‌های ما با تانک‌ها مقابله می‌کردند. بالگرد‌های ما با تانک‌ها مقابله می‌کردند هر چند نیروی زمینی هم بودند.
 
همین نیروی هوایی در روز دوم جنگ با اعزام ۱۴۰ فروند هواپیما اهدافی را در عمق خاک عراق زدند، طوری این حمله هوائی اثرگذار بود که صدام بلافاصله درخواست آتش‌بس کرد. یعنی روز ششم جنگ صدام درخواست آتش بس کرد. او فکر می‌کرد ارتش نیست و تمام شده است. این یک اتفاق ساده نیست که بگوییم ۱۴۰ فروند هواپیما رفتند و بمباران کردند، این اقدام به  یک تهیه و طراحی و ساماندهی سنگین نیاز دارد. کدام بمب را روی کدام هواپیما بگذارند، کدام هواپیما برای کدام پالایشگاه و کدام فرودگاه و کدام مخزن باشد. این‌ها نیاز به برآورد‌های سنگین دارد و بلافاصله روز دوم جنگ این کار انجام شد و صدام فهمید نیروی هوایی زنده است.
 
نقش نیروی هوایی در جنگ را بخواهم یکی یکی بیان کنم، از شهید دوران بگویم؟ از شهید بابائی بگویم؟ گفتنی بسیار زیاد است نیروی دریایی ارتش هم در ۷۲ روز اول جنگ، کار نیروی دریایی عراق را یکسره کرد و تمام شد. یعنی در ۷ آذر بلایی بر سر نیروی دریایی عراق آورد که تا پایان جنگ نتوانستند روی پای خود بایستند و عرض اندام کنند.
 
در بحث نبرد‌های زمینی و نیروی زمینی ارتش، باید عرض کنم که نقش نیروی زمینی ارتش یک نقش بسیار تعیین کننده و اثرگذار بود. من مظلومیت و در عین حال رشادت و وفاداری بچه‌های ارتش و خصوصا نزاجا را دیدم. در ابتدای جنگ، گردان‌هایی که لشگر ۹۲ به مرز فرستاد در چه وضعیتی بودند؟ در شرایطی بودند که فرمانده لشگر آن‌ها به جرم کودتا، در پادگان و مقابل چشم این‌ها اعدام و تیرباران شده بود، خیلی از افراد ناآگاه به سوی خودرو‌ها و کامیون‌های لشکر که در حال اعزام به مرز بودند سنگ پرتاب می‌کردند، لکن آن‌ها تانک‌ها را برداشتند و برای دفاع به مرز رفتند.
 
گردان زرهی که باید ۵۳ دستگاه تانک می‌داشت ۱۲ دستگاه تانک داشت آن هم با حداقل نفرات سازمانی،  در مقابل آن‌ها چه بود؟ در مقابل آن‌ها رژیمی بود که لشکرهایش تا بن دندان مسلح بودند. پیشرفته‌ترین تانک‌ها را داشتند و این ارتش اینطور مقاومت کرد. این بچه‌ها با تمام وجود خود مقاومت کردند شهید شدند، اما اجازه دست درازی را از دشمنان گرفتند.
 
روح دفاع مقدس بچه‌های سپاه بودند؛ سپاه پاسداران جان و روح جنگ بود
 
روح دفاع مقدس بچه‌های سپاه بودند. سپاه پاسداران جان و روح جنگ بود. یعنی این تانک‌ها، نفربر‌ها، این پیکر‌ها را سپاه با معنویت و روحانیت خود جان می‌داد. سپاه واقعاً یک نیروی الهی بود؛ اینکه امام می‌فرمود اگر سپاه نبود کشور هم نبود واقعاً همینطور است. ارتش هم اگر نبود کشور با معضلات فراوانی روبرو می‌شد، چون ارتش در عرصه‌های مختلف جنگ فداکاری‌های زیادی داشته است. الحمدالله همه در جنگ سهم داشتند، اما سهم عمده در جنگ تحمیلی از آن مردم بود؛ یعنی اگر مردم حمایت و پشتیبانی نمی‌کردند، قطعا جنگ این نتیجه موفقیت آمیز را نداشت.
 
الان هم در همه معادلات سهم عمده اثرگذاری برای مردم است. اگر مردم پشت نظام نباشند مسئولین نمی‌تواند کاری کنند. اگر این صبر انقلابی مردم نبود ما آسیب‌های زیادی می‌دیدیم و آمریکا و اذناب او به خواسته خود می‌رسید. رمز موفقیت نظام ما در حضور و در صحنه بودن مردم است و بحمدالله این حضور با بصیرت و متعهدانه مردمی با هدایت حکیمانه مقام معظم رهبری کما فی‌السابق با قدرتی بیشتر دارد.
 
مهم‌ترین نقش مرکز مطالعات راهبردی در ارتش چیست؟
 
نقش مرکز مطالعات راهبردی در ارتش مثل نقش دید‌بان در کشتی است. دیدبان بالای دکل می‌ایستد و افق‌های دور را نگاه می‌کند و کاری می‌کند که هم کشتی در مسیر درست حرکت کند و هم دچار غافلگیری نشود. یعنی اصلی‌ترین کاری که ما انجام می‌دهیم و برای ما تعریف شده، این است که با آینده‌پژوهی و محیط‌شناسی و رصد محیط داخلی و خارجی، بتوانیم از غافلگیری راهبردی ارتش جلوگیری کنیم.
 
در کنار این مسئله، مشاوره به فرماندهان و توسعه تفکر راهبردی را هم داریم، با استفاده و بکارگیری خبرگان و نخبگان و اندیشمندان علمی تلاش می‌کنیم که بتوانیم سازمان را منطبق با نیاز‌ها و متناسب با تهدیدات توسعه بدهیم. یعنی ما در این مرکز، مطالعات، تحقیقات و پژوهش هائی را  انجام و راهبردهائی را در حوزه‌های مختلف تدوین می‌کنیم که برای توسعه آموزش، ارتقای ظرفیت‌های عملیاتی، ارتقای توان سایبری، جنگ شناختی و ... راهگشای ماموریت‌های ارتش باشند. ما این مهم را با کمک گروه‌های مطالعاتی که در حوزه‌های مختلف تعریف شده‌اند انجام می‌دهیم.  
 
همچنین اندیشکده راهبرد و جنگ را داریم که در حوزه‌های مربوطه فعالیت دارد. تلاش کرده ایم علاوه بر ظرفیت نخبگانی که در مرکز مطالعات وجود دارد از ظرفیت نخبگانی بیرون هم استفاده کنیم. یعنی از جوانان خلاق و اندیشمند در دانشگاه‌ها استفاده می‌کنیم. از خبرگان هم کمک می‌گیریم خبرگانی که استخوان خرد کرده اند و تجربه خیلی زیادی دارند. علاوه بر همه این موارد یک ارتباط سیستمی را با مراکز مطالعاتی نیرو‌های مسلح و دانشگاه‌ها برای تولید ادبیات مشترک و هم افزائی برقرار کرده ایم و از ظرفیت‌های اندیشه‌ای، فکری و مدیریتی آن‌ها نیز استفاده می‌کنیم. تلاش می‌کنیم عین ظروف مرتبطه ظرفیت‌ها و قابلیت‌ها را به هم ارتباط دهیم و متناسب با نیاز‌هایی که صحنه دارد ارتش را آماده کنیم که بتواند آنچنان که شایسته نام بلند ارتش است به رسالت و مسئولیت خود عمل کند.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب ها
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟