به گزارش «تابناک»، پنجشنبه ۱۲ آبان سال ۱۴۰۱ ساعت ۱۰ صبح سید روح الله عجمیان که کارگر گچکار است آماده رفتن به محل کار میشود. لحظاتی پیش از رفتن دوستانش در بسیج خبر میدهند اغتشاشگران میخواهند در کمالشهر کرج بلوا ایجاد کنند و فضا برای مردم عادی ملتهب میشود و کار به ناامنی کشیده خواهد شد. روحالله سریع به همراه دیگر دوستانش به این منطقه میروند تا با مدیریت فضا از ایجاد ترافیک و درگیری جلوگیری میکنند.
ساعت به حوالی ۱۲ ظهر نزدیک میشود...
عدهای از اغتشاشگران سید روح الله را زیر نظر گرفته و در نقطهای از خیابان محاصره میکنند. او ۲۷ سال داشت و ورزشکار رزمی بود اما در مقابل جمعیتی چند نفره از زن و مرد که حدی برای قساوت برای خود قائل نیستند عملاً کاری از او ساخته نیست.
ساعت یک و نیم ظهر...
دقایقی در اتوبان تهران، کرج بین روح الله و اغتشاشاگران میگذرد که اگر فیلمی از آن پخش نمیشد قابل باور نبود که همه آن وقایع واقعاً رخ داده است. به این بخش ماجرا که میرسیم گویی قرار است روضهای خوانده شود؛ در فیلم دیده میشود پیکر روح الله از زیر یک کامیون توسط اغتشاش گران روی زمین کشیده میشود. لباسی بر تن او نمانده. یکی پای روح الله را کشیده و پیکر غرق به خونش را روی زمین میکشد در حالی که زیر پیراهن او در بدنش تکه تکه شده. دیگری چاقو به دست سعی میکند از بقیه جا نماند و چند بار تیزی را بر بدن جوان بسیجی فرو میبرد.
یکی دیگر وقتی دست خود را خالی میبیند شروع میکند به پیکر نیمه جان روح الله لگد بزند تا هر طور شده او نیز افتخاری برای خود کسب کند. ماجرا از آنچه نوشته شد بسیار دردناکتر و تأسفبارتر است.
ساعت دو و نیم بعد از ظهر است...
بالاخره با کمک دیگر دوستان روحالله جماعتی که قساوتشان به حیوانات درنده طعنه میزند پراکنده میشوند. یکی از دوستانش آنچه را که دیده اینطور روایت میکند: «دستهایش را مثل صلیب بازکرده بودند، و نیمه برهنه روی آسفالت رها بود. صدایش کردم، جوابی نشنیدم اما هنوز شهید نشده بود. آمبولانس رسید. راننده گفت با این شلوار نظامی نمیتوانیم مجروح را به جایی برسانیم. اگر اغتشاشگران بفهمند که مجروح نظامی است، سد راهمان میشوند و شاید هم به او آسیب بیشتری برسانند. به هر زحمتی بود شلوار نظامی را بیرون آوردیم. راننده راست میگفت؛ در طول مسیر اغتشاشگران بارها به آمبولانس سنگ زدند، جلویمان را گرفتند و داخل آمبولانس را بررسی کردند تا نکند مجروح، نظامی باشد. در مسیر بیمارستان بودیم که روح الله شهید شد.»
وقتی خبر آنچه بر پسر گذشته را به مادر میدهند میگوید: «روحالله برای خدا شهید شد. ما رهبر و انقلاب را تنها نخواهیم گذاشت.» پدرش نیز در دادگاه وقتی عاملان شهادت روحالله آن روز با جزئیات تعریف میکنند میگوید: «بنده از دادگاه مجازات قطعی این افراد را درخواست میکنم و میخواهم این افراد در محل شهادت پسرم مجازات شوند. باید بگویند چرا چنین کارهایی را انجام دادهاند.»
پیکر روحالله در حالی روی دست مردم تشییع شد که شرکتکنندگان میگفتند تنها دفعهای است که در این مراسمات حاضر میشویم و اشک میریزیم بدون اینکه هنوز روضهخوان چیزی خوانده باشد.
سرانجام پیکر این سرباز مکتب روحالله همانجایی دفن میشود که خودش وصیت کرده بود. پدرش میگوید: «روحالله با دوستانش به مزار شهدای مدافع حرم در حرم امام زاده محمد میرود و میگوید مرا کنار اینها دفن کنید. دوستانش میخندند و میگویند حالا شهادت کجا بود؟ میخواهی بروی سوریه؟ او دیگر حرفی نمیزند. چهار روز بعد پیکرش همان جایی که گفته بود به خاک سپرده شد.»