فرق ايراني و آمريکايي براي فروشندگان زن چيني

سفر به چين و ماچين ـ 2
کد خبر: ۱۲۰۹۸
|
۲۱ خرداد ۱۳۸۷ - ۱۷:۳۹ 10 June 2008
|
29479 بازدید
دکتر غلامعلي رجايي
 gholamalirajaee@yahoo.com
 
زيارت اميرالمؤمنين در اوج آسمان!
نماز صبحمان را در هواپيما مي‌خوانيم. مهماندار مي‌گويد، هواپيما بيست دقيقه ديگر در فرودگاه پكن به زمين خواهد نشست. پس از نماز به رسم معمول، زيارت امين‌الله را مي‌خوانم. چه لذتي دارد در اين ارتفاع چند هزار پايي سلام به اميرالمؤمنين(ع)!
ساعت 7 به وقت پكن است و من مشغول نوشتن اين سطور، كه مهماندار خبر نشستن هواپيما را به ما مي‌دهد. الان سه و نيم بامداد به وقت تهران است.
 
رواج ضرب‌المثل‌‌ها در چين
چين مملكت ضرب‌المثل‌هاست. چند روز پيش از سفر كه با سفير چين جلسه‌اي در حضور رئيس سازمان داشتيم، در يك ديدار نيم ساعته، يك ضرب‌المثل نه چندان دلچسب چيني تحويل ما داد. ظاهرا كمتر پيش مي‌آيد يك چيني حرفي بزند و ضرب‌المثلي تحويل مخاطب خود ندهد. آقاي تأميني كه در اين سفر همسفر من است، به يكي از اين ضرب‌المثل‌ها كه مرتبط با حسابگري چيني‌هاست، اشاره مي‌كند و مي‌گويد: چيني‌ها مي‌گويند: «ما حتي از دشمنانمان هم شيريني ـ سود و منفعت ـ مي‌گيريم» و درست هم هست.
مثلا هرچند رابطه سياسي چيني‌ها با كشورهايي مانند آمريكا، ژاپن و تايوان خيلي رو به راه نيست، ولي بيشترين سرمايه‌گذاري اقتصادي را در چين اين كشورها كرده و مي‌كنند و سودشان را هم مي‌برند و يا اجازه مي‌دهند آمريكايي‌ها سرمايه‌هاي خود را به چين بياورند. از آقاي تأميني مي‌پرسم: در اين مدتي كه در چين بوده‌اي، چه ضرب‌المثلي به ياد داري؟ كوتاه مي‌انديشد و مي‌گويد: چيني‌ها ضرب‌المثل قشنگي درباره دروغ نگفتن دارند و مي‌گويند: «ما هنوز اينقدر ضعيف نشده‌ايم كه بخواهيم دروغ بگوييم» كه نمايانگر اين است كه دروغ، نشانه ضعف است.

ضرب‌المثل قشنگ ديگري هم كه چيني‌ها دارند، اين است كه وقتي مي‌خواهند يك كار سخت و دور و دراز را ممكن نشان دهند، مي‌گويند: «يك راه هزار كيلومتري را با برداشتن قدم اول گذراند‌ه‌اي!» كه اشاره به اين است كه كافي است همت كني و گام نخست را برداري، بقيه‌اش ساده است و مگر نه اين‌كه هم‌اكنون اين چشم‌بادامي‌هاي زبر و زرنگ، بازارهاي آمريكا و آسيا و اروپا را كه هزاران كيلومتر با سرزمينشان فاصله دارد، با كالاهاي ارزان و گران خود كه ارزانترش مال ما ايراني‌ها و عراقي‌ها و آسيايي‌هاست! در تسخير خود گرفته‌اند؟
رديف جلوي من دانشجويي ايراني نشسته است كه در چين، فوق‌ليسانس علوم هوافضا مي‌خواند، نمي‌دانم از كجا متوجه موضوع مي‌شود كه از طريق آقاي تأميني دو ضرب‌المثل چيني را در يادداشتي به من مي‌دهد كه يكي از اين دو ضرب‌المثل، همان ضرب‌المثل فارسي خودمان است كه «دل به دل راه دارد!» آن ضرب‌المثل چيني اين است: «xin xin siang yin». كتاب ضرب المثل‌هاي فارسي نيز توسط رايزني با همكاري آقاي «زن يان شن» از اساتيد زبان فارسي دانشگاه پكن ترجمه و منتشر و در اختيار چيني‌ها قرار گرفته است كه به‌كارگيري اين سبك در ادبياتشان، جاي مهمي دارد.
 
آينده‌نگري چيني‌ها
چيني‌ها با اين مملكت عريض و طويل كه شش برابر كشور ما وسعت دارد، يعني چيزي در حد ده ميليون كيلومتر مربع وسعت با جمعيتي كه بيست برابر جمعيت كشور ماست و وسعت يك استان آن ـ سين كيانگ ـ با وسعت كشور عزيزمان برابري مي‌كند، تنها هفت مركز فرهنگي مستقل از سفارت‌هاي خود در دنيا دارند. وقتي از آنها پرسيده مي‌شود چرا اين همه كم مركز فرهنگي داريد، مي‌گويند: براي دو دهه آينده كه مي‌خواهيم چند مركز جديد داير كنيم، در حال تربيت نيرو و كادر هستيم! معلوم مي‌شود چرا برخي‌ اين همه پيشرفت مي‌كنند و چرا ما... ! شك ندارم كه بشر متمدن و پيشرفته امروز، دارد نان روش و متدي را كه براي هر چه بهتر زندگي كردن خود برگزيده است، مي‌خورد. حالا چه يك آفريقايي قرن بيست‌ويكمي باشد كه به قول مرحوم دكتر شريعتي تنها شناسنامه و تقويمش او را قرن بيست‌ويكمي معرفي مي‌كند و چه ژاپني‌اي باشد كه چند دهه از برخي ملل پيشرفته و معاصر در صنعت و تكنولوژي پيش افتاده است.
 

اين حرف من را به ياد سخني انداخت كه «جرج جرداق»، نويسنده مشهور مسيحي لبنان، در ملاقات دومي كه با او در راديو لبنان در اتاق ساده كارش داشتم، به من گفت. ملاقات اول، در خانه او بود. «جرج جرداق» كه به قول دكتر شريعتي، علي(ع) را با نوشته‌هايش بيشتر از بعضي كه نان دين را مي‌خورند، به ما معرفي كرده است، به من و چند تن از دوستان نويسنده‌اي كه به ملاقات با او رفته بوديم، گفت: اين ساختمان بلند پانزده طبقه‌، ساختمان راديوي يك كشور كوچك (لبنان) است ـ وسعت كل لبنان به‌اندازه استان همدان ماست ـ او گفت: من مدتي در راديو فرانسه آن كشور بزرگ كار كرده‌ام و كل ساختمان راديوي آن، دو طبقه بيشتر نبود. بعد رندانه گفت: فلاني، كشور بزرگ، ساختمان كوچك دارد و كشور كوچك، ساختمان بزرگ!
 
ورود به پكن ـ 5 / 6 صبح پنجشنبه 26/2/1387
در فرودگاه، نماينده وزير فرهنگ چين كه معاون مديركل بين‌الملل وزارت فرهنگ چين است، با رئيس اداره آسياي غربي آن به استقبال دكتر مصطفوي و هيأت همراه مي‌آيند. آقاي مصطفوي در نخستين عبارات خود، خيلي بجا، وقوع زلزله را در چين تسليت مي‌گويد. طرف چيني مي‌گفت، بنا بر آخرين اخبار،‌ تا روز پنجشنبه، دوازده هزار نفر در اين زلزله كشته و تعداد زيادي هم مفقود شده‌اند و اضافه مي‌كند، سختي كار ما در كمك‌رساني،‌كوهستاني بودن منطقه و ريزش مستمر باران است تا جايي كه تيم‌هاي امداد و نجات در منطقه با بالگرد به منطقه رفته‌‌اند. وي مي‌گفت: نخست‌وزير ما در همان ساعت اول، خودش را به منطقه زلزله‌زده رسانده است.
طرف چيني مي‌گويد: تنها يك چيز ما را خوشحال كرده و آن اين‌كه ما از چند سال پيش در آموزش‌هاي مداومي، روش‌هاي سريع امداد و نجات را به نيروهايمان آموزش داده‌ايم و مي‌توانيم ادعا كنيم در اين زمينه در دنيا حرف اول را مي‌زنيم.
 
آقاي مصطفوي از مراتب همدردي مردم و مسئولان دولتي ما در اظهار همدردي با مردم و دولت چين سخن مي‌گويد و طرف چيني نيز طبق معمول، سخنان خود را با ضرب‌المثلي بيان مي‌كند كه ما در چين ضرب‌المثلي داريم كه مي‌گويد، وقتي در مصيبتي با كسي اظهار همدردي شود، تحمل آن مصيبت براي مصيبت‌زده آسان مي‌شود. چقدر اين ضرب‌المثل به روايات ما نزديك است.
در مراسم استقبال، آقاي دكتر جواد منصوري كه نزديك به يك سال و نيم است سفير ما در چين شده، به همراه دكتر محمد جواد آقاجري، رايزن فرهنگي، كه البته هيچ نسبت فاميلي و خطي و ربطي و انديشه‌اي با آقاي دكتر سيدهاشم آقاجري، برنده پرونده همدان ندارد، با دو تن از مسئولان سفارت آمده بودند.
 
فرودگاه را به سرعت ترك مي‌كنيم تا به سفارت برويم. بنا بر برنامه تنظيمي، قرار است رهسپار شهر «شن جن»،‌‌يكي از شهر‌هاي تازه تأسيس و بسيار پيشرفته استان «گواندونگ» در جنوب چين بشويم تا در مراسم افتتاحيه چهارمين نمايشگاه بين‌المللي صنايع فرهنگي كه در آن كشورهاي گوناگوني مانند آلمان، فرانسه، آمريكا، روسيه، كويت، تايوان، ماكائو و هنگ‌كنگ شركت كرده‌اند، حضور يابيم. به محض رسيدن به سفارت، نهار زودهنگامي مي‌دهند تا عازم فرودگاه شويم. از قرار معلوم، سه ساعت و نيم تا شهر شن جن فاصله است. شهري كه مركز توليد انبوه پيشرفته‌ترين وسايل الكترونيكي دنياست. با ده ميليون جمعيت‌ كه در كمتر از هجده سال از دهكده‌اي ماهيگيري چند صد خانواري به شهري سرسبز زيبا با آسمانخراش‌ها و اتوبان‌هايي ديدني تبديل شده است.

در هتلي كه مستقر شده‌ايم و بهترين هتل شهر است، از جدار شيشه اي آسانسور چند ده خانه قديمي ساكنان دو دهه پيش شهر را در مجموعه‌اي در كنار هم نگاه داشته‌اند تا هر بيينده غير چيني از اين همه سرعت و پشتكار انگشت حيرت به دندان بگيرد. در كتابچه‌اي كه راهنماي جوان چيني به ما مي‌دهد، عكس گاوي روي جلد آن ديده مي‌شود. از او مي‌پرسم اين عكس نشانه كثرت دام و نقش آن در معيشت مردم و دامداري بودن منطقه است؟ مي‌گويد: نه عكس گاو، سمبل ماست و نشانه سختكوشي مردم اين شهر.
 
كلمه‌هاي كاربردي در زبان چيني
در سفرهاي خارجي، هرچند يادگيري زبان‌هاي محلي در كوتاه ‌مدت، امري محال و غيرممكن است، اما اين امر مانع از آن نيست كه ما چند كلمه مشترك و پركاربرد را از دوستاني كه با مشقت فراوان، زبان سخت چيني را فرا گرفته‌اند، ياد بگيريم و در ملاقات‌هاي رسمي و عمومي از آنها استفاده نكنيم!
معروفترين اين واژه‌ها كه هر توريست و مسافر چين بايد بداند، يكي واژه «نيها»ست به معناي «سلام» و ديگري «شِه شِه» به معناي «تشكر» و «خيلي متشكرم» و ديگري «زا جي يِن» به معناي خداحافظي است.
گويش چيني خيلي خوش‌آوا و زيبا نيست. اداي كلمات كوتاه، خشك و ضربتي و كمتر آهنگين است. گاه به قدري خشك است كه اگر كسي با شما صحبت مي‌كند، اگر لحن صدايش را پايين نياورد، به شما احساس بدي دست مي‌دهد و خيال مي‌كنيد ‌با شما دعوا دارد و يا از موضع طلبكارانه‌اي به شما پرخاش مي‌كند.
 
تبليغ عليه اعتقادات مذهب تشيع در چين
ديدن يك چيني مسلمان چشم ‌بادامي، در حالي كه با دست باز نماز مي‌خواند و پيشاني بر مهر كربلا مي‌گذارد، يكي از بهترين ديدني‌هاي من در چين كمونيست مي‌تواند باشد و هست.
خوشبختانه برادران اهل سنت چين كه بر مذهب حنفي‌اند با شيعيان چين، درگيري و اختلافي ندارند. اين امر، موجب شده‌دست‌هاي مرموز و سخنان تفرقه‌افكن عليه شيعيان و اعتقادات آنان، فعاليت كنند. يكي از دوستان سفارت تعريف مي‌كرد، گاه و بيگاه كه با برخي از برادران اهل سنت ديدار مي‌كنيم، از ما پرسش‌هاي عجيب و غريبي مي‌‌کنند. مي‌پرسم، چه پرسش‌هايي؟ مي‌گويد: آنها با تعجب از ما مي‌پرسند، آيا اين حقيقت دارد كه شما شيعيان در اذان نماز خود كه از بلندگوي مساجدتان پخش مي‌شود، مي‌گوييد: «أشهد أن عليا رسول الله»؟! عبارتي كه در ايران شنيدن آن حتي زن جوان ‌مرده را به خنده وا‌مي‌دارد!
 

شهر كاشان در چين!
در لابه‌لاي برنامه‌هاي تنگ و به هم فشرده ملاقات با مقامات چيني و بازديدها و مصاحبه‌ها، دو، سه ساعتي را براي خريد از بازار مكاره چين گذاشته‌اند. وارد يكي از فروشگاه‌هايي كه برايمان انتخاب كرده‌اند، مي‌شويم تا فراخور حال و پولي كه داريم و سفارش‌هايي كه شده است، خريدي داشته باشيم. همه چيز در اينجا هست. به دوستان مي‌گويم: كسي نمي‌شود اينجا بيايد و خريد نكند. در مدينه و مكه و ايران هم وضع همين است. دوستي كه سال‌ها در پكن بوده، مي‌خندد و در جمله‌اي معني‌دار مي‌گويد: «هر كجاي اين كره زمين كه خريد كني، از چين خريد كرده‌اي»! حرف مبالغه‌آميزي مي‌زند. ‌پاي كالاي چيني‌ها شايد به بيشتر ‌جاها رسيده باشد، اما اين سخن واقعيت ندارد كه كالاهاي چين همه جا را فرا گرفته‌اند. بعضي‌ها خيلي چين‌زده شده‌اند. البته با اين خيز بلندي كه چيني‌ها برداشته‌اند، بعيد نيست در آينده اين حرف درست از آب دربيايد!
 
فرق ايراني و آمريکايي براي فروشندگان زن چيني
آقاي خاني همكار ما كه سه سال است در پكن زبان چيني مي‌خواند و براي راهنمايي و همراهي من به خريد آمده، مي‌گويد: چيني‌ها در رقابت با فرش ايران در بازار جهاني، شهري را در چين، كاشان نام نهاده‌اند كه در آن مثل شهر گلاب و عطر ما، تنها كارخانه‌هاي قالي بافي ماشيني تأسيس شده است. وي از كسي كه براي او تعريف مي‌كرد، نقل مي‌كرد كه گفته، شايد شما باورتان نشود، ولي قالي‌هاي توليدي ما به دليل ارزاني قيمت، به ايران هم صادر مي‌شوند! داستان «زيره به كرمان بردن» مثل اين‌كه دارد درست از آب درمي‌آيد!
فروشندگان يا به تعبير بهتري، كارگران مغازه‌هاي بي در اين برج چند طبقه، غالبا دختران و زنان جوان چيني هستند كه در سماجت جنس قالب كني در معامله، دست‌كمي از برخي فروشنده‌هاي‌ مرد حرفه‌اي خودمان ندارند. آنها در ازاي دستمزدهاي ناچيزي از كله صبح تا ساعت 9 شب، ‌بي وقفه براي صاحبان مغازه و شايد هم مالك كل برج كار مي‌كنند. گاه دست مشتري را مي‌كشند و به زور به داخل مغازه خود مي‌كشانند تا جنسي را به او قالب كنند. هرچند پيداست در معامله خيلي استاد شده‌اند، اما سر ايراني‌جماعت را نمي‌توانند كلاه بگذارند. آنها كالاهاي خود را به توريست‌هاي آمريكايي با هر قيمتي كه بخواهند، قالب مي‌كنند و به آنها گاه تا شش برابر قيمت، مي‌فروشند. دوستان مي‌گفتند پيراهني را كه در ابتدا 250 يوآن مي‌گويند، به راحتي به 30 تا 40 يوآن مي‌شود خريد. هرچند اين را شنيده بودم، ولي تا نديدم، باورم نشد كه اين فروشنده‌هاي جوان اينقدر در آب كردن جنس خود حرفه‌اي باشند.

يكي از دوستان مي‌گفت، وقتي خواستيم يك پيراهن را به 30 يوآن بخريم، فروشنده با كلي چانه زدن از 120 يوآن به 40 يوآن راضي شده بود، ولي تا سر و كله يك توريست آمريكايي پيدا شد كه خواست همان پيراهن را بخرد، فروشنده حرفش را با ما قطع كرد و با اشاره انگشت به ما حالي كرد هيچ نگوييم تا او جنسش را با قيمتي كه مي‌خواهد، به او بفروشد و در كمال حيرت ما، آن پيراهن را به همان مشتري آمريكايي به 250 يوآن فروخت و چند دقيقه بعد، به 30 يوآن ما راضي شد! جالب اينجاست كه دولت كمونيست چين هم در اين ميانه، هيچ‌كاره است و درواقع، كاري به كار آنها ندارد و با برخورد نكردن با آنان، عملا دست آنها را بازگذاشته است؛ چه كمونيستي شده است اين چين كه سرمايه‌‌دار غربي در مقابلش كم مي‌آورد!
 
 
انواع سوسک عقرب و ديگر جانوران که براي مردم چين جنبه غذايي دارند!
 
چه مي‌كند اين بشر دو پا براي جنگ منفعت خود در اين زندگي چند روزه دنيا! كه اين گونه به همنوع خود، رحم نمي‌كند و حتي به چند برابر سود راضي نيست!
در اين دو ساعت خريد، كالاهاي عجيب و غريبي ديده مي‌شد. يكي از آنها ليواني بود كه نقش بيروني آن منظره‌اي بود‌كه با ريختن آب گرم يا چايي كه فروشنده براي ما امتحان كرد، به فاصله چند لحظه، تغيير يافته و به منظره ديوار چين تبديل مي‌شد و پس از سرد شدن دوباره تصوير جديد محو و تصوير اول آشكار مي‌گشت. دو همراه من كه از ديدن اين ليوان ذوق‌زده شده‌اند، هر كدام ده ليوان خريدند تا بازديدكنندگان را با عرض معذرت از فرهنگستان زبان حسابي سورپرايز كنند. حالا چگونه مي‌خواهند اين جنس‌هاي شكستني را به تهران سالم برسانند، خدا عالم است!
 
موج تجديدنظر در ايده ماركسيستي چيني‌ها
يكي از دوستان دانشجوي ايراني كه در پكن درس مي‌خواند و با سختي كه در فراگيري زبان چيني هست، بايد گفت؛ ماشاءالله هزار ماشاءالله توانسته است از پس فراگيري اين زبان و ادبيات سخت‌ آن برآيد و من را از نوشته‌هايم در سايت مرحوم بازتاب و برادر دوقلوي آن تابناك مي‌شناخت، به ديدار من در سفارت آمد و از نظرات و ديدگاه‌هايش درباره اين چند سال اقامتش در چين، سخن گفت. وي مي‌گفت كساني كه مثل شما كوتاه ‌به چين مي‌آيند، مي‌توانند ده‌ها ساعت از شنيده‌ها و ديدارهاي خود حرف بزنند، اما اگر اين مدت طولاني‌تر شود، احساس مي‌كنند چند ساعت بيشتر حرف ندارند و اگر اين مدت به سال و چند سال برسد، خيلي مشكل است از آنان درباره چين پهناور با اين كثرت و تنوع قوميت‌ها و فرهنگ‌ها و اديان، سخني بشنوي!
مي‌گفت، به تازگي به سايت مركز اديان چين مراجعه كرده و مصاحبه رئيس آن را كه از اعضاي برجسته حزب كمونيست چين است، با يك روزنامه چيني خوانده كه اظهار كرده بود، برخلاف نظر «مائو» و «ماركس» كه معتقد بودند بايد با مذهب مبارزه كرد و آن را از بين برد، ما كمونيست‌هاي جديد به اين نتيجه رسيده‌ايم كه نمي‌شود مذهب و قوميت‌هاي مذهبي و نقش حساس آنها را در جامعه چين ناديده گرفت. وي در اين مصاحبه از قول انگليس گفته بود: دين گلي است در زنجير كه بايد آن را از زنجير به درآورد. منظورشان اين است كه بجاي مبارزه براي نابودي مذهب بهترين راه، كنترل مذهب و مهار قدرت پيروان آن است.

وي در اين مصاحبه كه ترجمه فارسي آن توسط اين دوست ارجمند به دستم رسيد، گفته بود، در ديداري كه از استان مسلمان نشين سين كيانگ داشته، شاهد خطبه يك روحاني بوده كه گفته بود ما چين‌كافر را با جهادمان نابود مي‌كنيم و بعد كه از مسئول امور مذهبي درباره جهاد پرسيده بود، وي در توجيه تندروي آن خطيب‌ به اين مقام چيني گفته بود منظور اسلام از جهاد، جهاد با نفس است، ‌نه با چيني‌ها و پس از آن، از طرف انجمن اسلامي ‌به همه خطباي مساجد بخشنامه مي‌شود كه بايد نطق‌هاي خود را از كتابچه‌اي كه دربردارنده متن‌هاي پيشنهادي ارسالي آنها براي خطابه است، بخوانند.

اين سياست چيني‌ها در برابر مذهب است؛ يعني استفاده از ظرفيت پيروان آن، درست مانند سياست كمونيست‌هاي جديد چين در استفاده از سرمايه سرمايه‌داران غربي.
در تمام پكن كه در كمتر از دو دهه با سختكوشي و پركاري ويژه چيني‌ها بسيار متحول‌و صاحب هزاران آسمانخراش و برج‌هاي انبوه مسكوني و غيرمسكوني‌شده است، سرمايه‌دارهاي آمريكايي به چين آمده‌اند و سرمايه‌هاي ميلياردي خود را صرف ساختن ساختمان‌ها و برج‌هاي بسيار بزرگ ‌مي‌كنند، انگار نه انگار اينجا كشور مائوست و رژيم حاكم اين كشور، كمونيست است و با سرمايه‌داري مخالف!
 
ديدار از ديوار چين
بنا بر برنامه، امروز قرار است از ديوار چين بازديد كنيم. اول صبح ساعت 7 به وقت پكن پس از صرف صبحانه در هتل بزرگ پكن ـ كه بهترين هتل پكن است و ما با دعوت و ميزباني وزير فرهنگ دولت چين،‌ آقاي «چي وو» در آن مستقر شده‌ايم ـ به سمت ديوار چين كه در اطراف پكن‌ و به فاصله تقريبي هفتاد کيلومتري آن است، حركت مي‌كنيم.
در چين ضرب‌المثل معروفي است كه مي‌گويد: «هر كس به چين بيايد و از ديوار چين بالا نرود (يعني روي آن راه نرود) مرد نيست». ضرب‌المثلي تحريك‌كننده اما مردانه است! ‌با اين ضرب‌المثل، تكليف برخي از توريست‌هايي كه از چين بازديد مي‌كنند و ‌زن هستند، چه مي‌شود نمي‌دانم!
تا به منطقه «بادالين» مي‌رسيم، آقاي سابقي ديوار را از دور نشان مي‌دهد كه مثل يك ريسمان خاكستري بين ارتفاعات پر از درخت و سرسبز اطراف جاده و اتوبان كشيده شده است. ماشين‌ها را پارك مي‌كنيم، منطقه پاي ديوار چين دقيقا وضعيتي مثل توچال و تله‌كابين خودمان دارد. بليت تله‌كابين براي اعضاي هيأت تهيه مي‌شود. بعضي توريست‌ها ترجيح مي‌دهند اين راه را پياده بروند و از روي ديوار كه از ميان درختان سرسبز امتداد دارد، مسير را پشت سر گذارند، اما فرصت ما بسيار كم است و ساعت 11، يعني چهار ساعت بعد، بايد در محل سفارت با جمعي از مسلمانان پكن كه بيشتر اعضاي اهل سنت و بر مذهب حنفي هستند و عشق وافر و مثال‌زدني به اهل بيت پيامبر و ايران دارند، ديداري داشته باشيم.

تله‌كابين از ارتفاعات‌ پوشيده از درخت مي‌گذرد و ما را به پاي ديوار مي‌رساند. پياده‌روي آغاز مي‌شود. بعضي جاهاي ديوار كه فاصله بين دو جدار آن حدود پنج تا شش متر است، پله دارد و سربالايي است، ولي يك بخش آن كه از قضا، شيب نسبتا تندي هم دارد، سيمان ساده است و بايد با قدم‌هاي نزديك دست بر زانو و نيم‌خم از آن كه حدود ده، دوازده متر است، بالا رفت تا به پله‌هاي بعدي رسيد. روي ديوار، جمعيت بازديدكننده موج مي‌زند. بيشتر چيني هستند و خارجي‌ها هم تا آنجا كه از قيافه‌ها پيداست، توريست‌هاي مسن غالبا بلند قد آمريكايي زن و مرد بدون اين‌كه حتي يك جوان يا كودكي همراهشان باشد و بيشتر بالاي پنجاه، شصت سال دارند، ديده مي‌شوند؛ ‌نظير اين توريست‌ها را هم پيشتر در تاج‌محل هند ديده‌ام. بچه‌ها تا مي‌توانند عكس مي‌گيرند تا معلوم شود به چين آمده‌اند و لابد ثابت كنند طبق آن ضرب‌المثل چيني، مرد هستند.
هوا كاملا لطيف و بهاري است. ستوني در وسط راه ديده مي‌شود كه چيني‌ها با آن عكس مي‌گيرند. دور ستون نوشته‌اي به خط قرمز است كه نمي‌دانم چه معنايي مي‌داد. در چين هر چيز يا به رنگ قرمز است يا خاكستري! رنگ ديوار تمام خانه‌ها در پكن به ويژه پكن قديم، خاكستري است كه رنگ مورد علاقه چيني‌هاست و مابقي تابلوها و علامت‌هاي سردر برج‌ها و هتل‌ها درست مثل تركيه كه در سال قبل ديدم، قرمز و به رنگ خون است. به‌كارگيري رنگ خاكستري يا قرمز در عمارات مسكوني چيني‌ها، نمايانگر وضعيت طبقاتي مردم چين است. رنگ خانه‌هاي اشراف چيني، خاكستري نيست و قرمز و سبز و آبي است؛ يعني از رنگ در و ديوار خانه مي‌شود، دريافت طرف در چه وضع اقتصادي است!

به انتهاي ديوار مي‌رسيم و پس از چند عكس كه دورنماي زيبايي از ابتداي ديوار در ميان كوه‌ها و درخت‌ها دارد، مسير را برمي‌گرديم تا خودمان را به پكن برسانيم.
در يكي از اين عكس گرفتن‌ها، يك آمريكايي جلو آمد و از من پرسيد، كجايي هستيد؟ ايراني هستيد؟ تا گفتم: بله، خواست با دوربين ما كه دست به دست مي‌گشت، از ما به رسم مهرباني عكسي بگيرد، ولي ممكن نشد، چون ما داشتيم به سرعت پايين مي‌رفتيم. از او تشكر كردم. كاش مي‌گذاشتيم عكسي از ما بگيرد تا احسان و مهرباني‌اش را رد نكرده باشيم. ملت‌ها با هم مشكلي ندارند. اين حكومت‌ها و در رابطه ما با آمريكا، اين دولت ستمكار آمريكاست كه اين‌گونه بر طبل دشمني و كينه با ملت بزرگ و با فرهنگ ايران مي‌كوبد و صد عجب كه از اين همه شكست و ناكامي، عبرت هم نمي‌گيرد! و البته خدا را شكر چه اين‌گونه بيشتر و بهتر ماهيت و ذات خود را در دشمني با ما نشان مي‌دهد و خواب آمريكازدگان داخل كشور را كه رشد و ترقي مملكت ما را در برقراري رابطه نظام اسلامي ما با نظام سلطه و شيطاني آمريكا كه در سراسر جهان شرارت و پلشتي مي‌كند، به هر قيمت ‌ممكن، حتي به قيمت بي‌آبرويي ملت شريف و انقلابي ايران كه چشم و چراغ ملت‌هاي آزاديخواه است، مي‌دانند، بر هم مي‌زند.
 
مرگ يك ايراني بر روي ديوار چين!
يكي از همراهان از يك پزشك اهوازي نقل مي‌كند كه با يك تور به پكن آمده و از ديوار چين ديدن مي‌كرد، ولي به هنگام راه رفتن به دليل اين‌كه قرص‌هاي قلبش را در هتل جا گذاشته بود، ناگهان دچار ايست قلبي شد و در جا از دنيا رفت! لابد روي قبر اين بنده خدا نوشته‌اند: محل وفات: ديوار چين! تا قسمت ما چه باشد و از چه مكاني ما را به سوي دوست بخوانند.جاي رفتن خيلي مهم نيست، مهم آمادگي ديدار با محبوب است و چقدر زشت است كه فرستادگان الهي، بنده‌اي را براي ورود به بزم محبوب بخوانند و او از رفتن اكراه داشته باشد و آنها ناچار شوند وي را به زور به بزم محبت رفيقترين رفيق‌ها و بلكه تنها رفيق ـ كه در دعاي «جوشن كبير»، يكي از القاب خدا، «رفيق» است ـ وارد كنند.
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۰:۳۷ - ۱۳۸۷/۰۳/۲۱
با تبلیغات گسترده ای که بر علیه ایران و ایرانی میشود هر ایرانی که از کشور پا بیرون میگذارد و یا در درون کشور با یک غیر ایرانی رابطه دارد نقش یک سفیر را دارد که باید با رفتار درست ثابت کند که انچه در مورد ما گفته میشود بی پایه و اساس است. چندین بار در دوره های اموزشی در کشورهای دیگر شاهد بودم که روز اول زمانی که میگویی ایرانی هستی نگاهها و رفتارها به شکلی دیگر است اما بعد از چند روز همه چیز عوض میشود. متاسفانه رسانه های غربی تصویر کج و معوجی را از ما ارایه کرده اند که البته معتقدم خودمان هم در ایجاد این تصویر بی تاثیر نبوده ایم
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۷:۴۸ - ۱۳۸۷/۰۳/۲۲
پزشک اهوازی مرحوم آقای دکتر محمدسعید سراج یکی از 3 فوق تخصص روماتولوژی خوزستان بودند. روحش شاد.
ناشناس
|
-
|
۰۹:۵۷ - ۱۳۸۷/۰۳/۲۲
lmatlabe khaily gashangi bod.lezzat bordam.az agaye rajaei ham tasjakor mikonam
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۵۴ - ۱۳۸۷/۰۳/۲۲
سلام

آقاي رجائي سفرنامه جالبي بود ولي كاش عبارت " به همراه دكتر محمد جواد آقاجري، رايزن فرهنگي، كه البته هيچ نسبت فاميلي و خطي و ربطي و انديشه‌اي با آقاي دكتر سيدهاشم آقاجري، برنده پرونده همدان ندارد، " را نداشت
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۶:۲۳ - ۱۳۸۷/۰۳/۲۲
آقای رجایی دستتون درد نکنه تا آخرشو خوندم! ان شاءالله قسمت ما هم بشه !
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۴:۵۵ - ۱۳۸۷/۰۳/۲۳
سپاس سپاسگزارم
ناشناس
|
United States
|
۱۰:۵۰ - ۱۳۸۷/۰۳/۲۳
این پزشك اهوازي کسی نبود جز ان انسان خیر دکتر سعیدسراج از دوستان مسجد جزایری که پس از سالها خدمت در جبهه و خدمت به مردم بویژه بی بضاعتان به سوي دوست شتافت. روانش شاد.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۳۷ - ۱۳۸۷/۰۳/۲۳
آقای رجایی خیلی قشنگ نوشته اید.
امیدوارم همیشه موفق باشید.
ناشناس
|
China
|
۱۴:۳۳ - ۱۳۸۷/۰۳/۲۳
گزارش زیبا و جالبی بود ولی افسوس رایزنی فرهنگی کشورمان بعد از گذشت سه سال حداقل یک گزارش از تحولات اخیر جامعه چین در رسانه های کشور نداشته است
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۴:۵۹ - ۱۳۸۷/۰۳/۲۳
ضرب المثل «یک راه هزار کیلومتری با قدم اول گذرانده‌ای» مال چینی‌ها نیست یا اگر هست در ایران بیشتر کاربرد داشته است. ایران یک جایی کلنگ احداث یک تنور نانوایی را که به زمین می‌زند وانمود می کند که ایران از لحاظ تولید نان تکنولوژی روز را به دست آورده و دارد به آمریکا کوپن نان می‌دهد که توی صف ایران معطل نشوند. وقتی می گویی پس کو می‌گویند در آینده. مگر نمی دانی «وقتی کلنگ احداث این را زدیم کار تمام شده است»
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # الجولانی # فیلترینگ
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
سرمربی بعدی تیم پرسپولیس چه کسی باشد؟