وقتی در حیاط را گشودم تکه کاغذی را دیدم که روی زمین افتاده بود با تعجب جملات آن را خواندم و متوجه شدم که مردی غریبه برای همسرم نامه عاشقانه نوشته است. حیرت زده و عصبانی آن را به همسرم نشان دادم، ولی او اشک ریزان ادعا کرد که هیچ ارتباطی با نویسنده آن نامه عاشقانه ندارد اما وقتی گوشی تلفن همسرم را به خاطر سوءظن هایم بررسی کردم ناگهان ...
به گزارش خراسان، مرد29 ساله که با تصمیمی عاقلانه وارد مرکز انتظامی شده بود تا ماجرای پیامک ها و نامه های عاشقانه مردی مرموز را از طریق قانون پیگیری کند، درباره این ماجرا به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: اهل یکی از شهرهای شمالی خراسان رضوی هستم، اما در مشهد بزرگ شدم و به شغل آرماتوربندی روی آوردم، چراکه علاقه ای به درس و مدرسه نداشتم و در همان مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم.
از سوی دیگر فردی آرام و مودب بودم و به همین دلیل بزرگ ترهای فامیل مرا خیلی دوست داشتند.زندگی ام به همین ترتیب می گذشت تا این که چند سال قبل با دختری آشنا شدم که با دایی اش در دوره خدمت سربازی دوست بودم. «زینت» و خواهرش در منزل ناپدری زندگی می کردند، چراکه مادر او بعد از مرگ شوهرش با مرد دیگری ازدواج کرده بود، ولی اوضاع مالی مناسبی نداشتند و ناپدری آن ها به دلیل بیکاری نمی توانست مخارج فرزندان و دو همسرش را تامین کند.
به همین دلیل به سختی روزگار می گذراندند، ولی من از نظر مالی مشکلی نداشتم و مدتی بعد به خواستگاری«زینت» رفتم و 6 سال قبل پای سفره عقد نشستیم .با آن که تاکنون همسرم باردار نشده است، اما من او را عاشقانه دوست دارم و زندگی آرامی را پشت سر می گذاشتیم تا این که یک سال قبل ناپدری«زینت» از دنیا رفت و اختلافی بین فرزندان دو همسرش بر سر ارث و میراث به وجود آمد و زندگی خانوادگی آن ها به هم ریخت .
در این میان«ربابه» خواهر زینت برای تامین هزینه های زندگی در یک شرکت تولید مرباهای خانگی مشغول کار شد و همسر من نیز برای آن که خواهرش تنها نباشد مرا راضی کرد تا او نیز در همان شرکت کار کند، ولی مادر «زینت» در خانه تنها بود و با پولی که به دست می آوردند چند قطعه طلا و لوازم خانه خریدند. در این شرایط برادر ناتنی«زینت» که فکر می کرد طلاها ارث پدرشان است یک روز به خانه آن ها می رود و مادر «زینت» را با روسری به قتل می رساند به همین خاطر از یک سال گذشته تاکنون مدام در مسیر دادگاه و پاسگاه هستیم. ولی بعد از این ماجرا همسرم و خواهرش از نظر روحی و روانی وضعیت مناسبی نداشتند و من برای کمک به همسرم ، خواهر او را نیز به خانه خودمان آوردم تا از تنهایی نجات یابد.
از سوی دیگر به پیشنهاد یکی از آشنایان اجازه دادم آن ها دوباره به شرکت تولید مربا بازگردند تا مرگ مادرشان را فراموش کنند، اما حدود یک ماه قبل وقتی از سر کار به خانه بازگشتم نامه ای عاشقانه را در حیاط منزل دیدم که زمین دور سرم چرخید. باورم نمی شد همسرم با مردی غریبه در ارتباط باشد. وقتی با عصبانیت و حیرت زده نامه را به «زینت» نشان دادم او اشک ریزان سوگند خورد که با کسی ارتباط ندارد، ولی وقتی گوشی تلفنش را بررسی کردم سوءظنم بیشتر شد، چراکه پیامک های عاشقانه ای نیز برایش ارسال شده بود.
همسرم ادعا کرد آن مرد غریبه از همکارانش است که به درخواست های ارتباط نامتعارف او پاسخ منفی داده و حالا با این پیامک ها و نامه ها قصد دارد زندگی شیرین ما را نابود کند! من هم وقتی درست اندیشیدم بهترین راه را پیگیری از طریق قانون دیدم و به کلانتری آمدم اما ای کاش ...
تحقیقات و بررسی های قانونی این ماجرای تاسف بار با صدور دستوری از سوی سرهنگ قاسم همت آبادی در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد تا راز نامه های مرموز افشا شود.