قسمتی از قصیده ایوان مدائن از خاقانی
هان! ای دل ِ عبرتبین! از دیده عبر کن! هان!
ایوان ِ مدائن را آیینهٔ عبرت دان!
یکره زِ لب ِ دجله منزل به مدائن کن
وَ ز دیده دُوُم دجله بر خاک ِ مدائن ران
خود دجله چنان گرید صد دجلهٔ خون گویی
کز گرمی ِ خوناباش آتش چکد از مژگان
بینی که لب ِ دجله چون کف به دهان آرد؟
گوئی زِ تَف ِ آهش لب آبله زد چندان
از آتش ِ حسرت بین بریان جگر ِ دجله
خود آب شنیدهستی کآتش کُنَدش بریان
بر دجله گِری نونو! وَ ز دیده زکاتش ده
گرچه لب ِ دریا هست از دجله زکاتاِستان
گر دجله درآمیزد باد ِ لب و سوز ِ دل
نیمی شود افسرده، نیمی شود آتشدان
تا سلسلهٔ ایوان بگسست مدائن را
در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان
گهگه به زبان ِ اشک آواز ده ایوان را
تا بو که به گوش ِ دل پاسخ شنوی ز ایوان
دندانهٔ هر قصری پندی دهدت نو نو
پند ِ سر ِ دندانه بشنو زِ بن ِ دندان
گوید که تو از خاکی، ما خاک تو ایم اکنون
گامی دو سه بر ما نه و اشکی دو سه هم بفشان
از نوحهٔ جغدالحق ماییم به درد ِ سر
از دیده گلابی کن، درد ِ سر ِ ما بنشان
آری! چه عجب داری؟ کاندر چمن ِ گیتی
جغد است پی ِ بلبل؛ نوحهست پی ِ الحان
ما بارگه ِ دادیم این رفت ستم بر ما
بر قصر ِ ستمکاران تا خود چه رسد خذلان
گوئی که نگون کردهست ایوان ِ فلکوش را
حکم ِ فلک ِ گردان؟ یا حکم ِ فلکگردان؟
حکایت ادبی
سالها قبل حکایتی از استا گرگین پور شنیدم که خالی از لطف نیست.
روزی خاقانی وارد محفلی ادبی که بزرگان دربار و شعرای بنام بودند وارد شد و پیرمردی در صدر مجلس نشسته بود که روزگاری استادِخاقانی بود و اختلافاتی با هم پیدا کرده بودند. خاقانیِ جوان پایین مجلس می نشیند، وقتی بقیه به خاقانی که ملک الشعرا بود می گویند در صدر بنشیند، خطاب به پیرمرد می گوید:
گر فروتر نشست خاقانی
چه کند؟روزگار بی ادب است
قل هو الله نیز در قرآن
زیرِ تبت یدا ابی لهب است
پیرمرد نیز در جواب خطاب به خاقانی می گوید:
خاقانیا؛ اگرچه سخن نیک دانیا
پندی دهم تو را، بشنو رایگانیا
دشنامِ کس مگو که تو را مِه بُود به سن
شاید تو را پدر بُود و تو ندانیا
و این پیرمرد خردمند کسی نبود جز ابوالعلا گنجوی
شعر سپید
شعر سپید را شعر شاملویی نیز می گویند.
و آن گونهای از شعر نو فارسی است که در دهه سی شمسی و با مجموعهٔ هوای تازه از احمد شاملو ظهور پیدا کرد و شاید بتوان آن را با شعر آزاد ،در ادبیات کشورهای غربی مقایسه کرد. تفاوت عمده این آثار با نمونههای قبلی شعر نو در فرم شعر بود. در این سبک عموماً وزن عروضی رعایت نشده ولی آهنگ و موسیقی نمود دارد.
در دستهبندی شعر نو فارسی، گاهی به هر شعر که در قالب شعر نیمایی نگنجد شعر سپید میگویند.
به عنوان نمونه میتوان به اشعار شاملو مراجعه شود
خاقانی
خاقانی شروانی، از بزرگ ترین شاعران ایران در قرن ششم هجری است. وی بهخصوص در قصیده، صاحب سبک و از قوت اندیشه و مهارت کمنظیری در ترکیبسازی برخوردار است. اشعار خاقانی را فخیم، فاضلانه و پیچیده لقب میدهند که به جهت دشواری در درک و استفاده از تعابیر تازه، کمتر مورد توجه عام قرار گرفته و بیدلیل نیست که آن را شعر خواص معرفی میکنند. شعر «ایوان مدائن»، مشهورترین قصیده خاقانی است.
افضل الدین بدیل بن علی شروانی، متخلص به «خاقانی»، متولد ۵۲۰ قمری در شروان است، که امروزه جزئی از جمهوری آذربایجان و نزدیک به باکو است. کافی الدین ظاهرا در فقه، ادبیات و به ویژه در نثر بسیار توانا بوده و خاقانی به این دو مورد نیز در لابلای اشعارش اشاره دارد. آرامگاه خاقانی در مقبرةالشعرای تبریز واقع شده است. حدود ۲۰ سال پایان زندگی خاقانی بیشتر در شهر تبریز گذشت و سرانجام چراغ عمرش در همین شهر خاموش شد. وفات او را بین سالهای ۵۹۱ تا ۵۹۵ هجری تخمین زدهاند. وی یکی از بزرگترین شعرای ایران است و نام او را همیشه در صدر شاعران ایران نوشتهاند.
حکایتی از پیشینیان
سلطان سنجر را در آن وقت که به دست غزان گرفتار شده بود، پرسیدند: «علت چه بود که مُلکی بدین وسعت و آراستگی که تو را بود، چنین مختل شد؟»
گفت: «کارهای بزرگ به مردم خُرد فرمودم و کارهای خُرد به مردم بزرگ؛ که مردم خُرد کارهای بزرگ را نتوانستند کرد و مردم بزرگ از کارهای خُرد عار داشتند و در پی نرفتند. هر دو کار تباه شد و نقصان به ملک رسید و کار لشکری و کشوری روی به فساد آورد.»»
غزلی از شهدخت روستایی فارسی
برو دست از سر این شاعر آسیمه سر بردار
برو من را به اشک وآه سرد واژه ها بسپار
تو گردابی و من یک خانه ی متروکه در ساحل
که موج بی کسی ها می شودبرشانه اش آوار
چه نان هایی که در شالوده ی این خانه آجرشد
چه محنت ها کشیده برسر هرپاره اش معمار
برو دیوانه جان، ازروز اول کاش می رفتی
برو سربرسر دنیای آجرپاره ها نگذار
که این بیغوله ویران می شود درشعر من هرشب
برو و بعد از این دیوانه های کوچه را بشمار
برای دل بریدن، غصه خوردن، روزهای تلخ میان چارچوب سینه ام یک صندلی بگذار
موج نو
از ویژگی های بارز آن بهره گیری از رمزوارگی و سمبولیسم است.این نوع شعر نه وزن دارد ، نه قافیه دارد و نه تساوی مصرع در آن رعایت می شود. تنها چیزی که آن را از متون منثور جدا می کند دارا بودن صور خیال است.عده ای از اساتید اصلا موج نو را به عنوان شعر قبول ندارند.ولی عده ای هم از صاحب نظران ادبیات موج نو را در طبقه بندی اشعار ذکر کرده و آن را عمدتاً از متفرعات شعر سپید می دانند.
موج نویی ها می کوشند تا صور ذهنی ناشی از حالات و ادراکات آنی و شخصی خود را ثبت و به خواننده القا کنند. موج نو در سایر هنر ها مانند نقاشی ، سینما ، موسیقی و ...هم بخوبی دیده می شود. احمد رضا احمدی را می توان شاخص ترین شاعر موج نو دانست.
در اشعار اینگونه شاعران به ترکیباتی از این دست بر می خوریم: شاخ گل یخ، گل میخ، چاقوی پرنده، پرنده شیشهای، باغهای فلزی و از این قبیل.
مثال:
در جام ساعت ديواري گلهاي بنفشه را خراب كرديم
در پنجره خواب ماهيان بوديم و روي صدفهاي بسترشان طرح صيادان را كشيديم