غزلی از همام تبریزی
دانی چگونه باشد از دوستان جدایی
چون دیده یی که ماند خالی ز روشنایی
سهل است عاشقان را از جان خود بریدن
لیکن ز روی جانان مشکل بود جدایی
در دوستی نیاید هرگز خلل ز دوری
گر در میان جانان مهری بود خدایی
هر زر که خالص آید بر یک عیار باشد
صد بار اگر در آتش او را بیازمایی
ای نور چشم بینا داری فراغت از ما
اما خوش این تمنا، دایم که زان مایی
گر صحبتت فقیری جوید عجب نباشد
با عشق در نگنجد سلطانی و گدایی
مارا طمع نباشد پرسیدن و عیادت
از زلف خود نسیمی بفرست اگر نیایی
هر کو به بوی زلفت جان را نمی سپارد
در جان او نباشد بویی ز آشنایی
ای چون همام شهری افتاده در کمندت
زین بند کس نیابد تا جاودان رهایی
حکایتی از بستان العارفین
ابویزید بسطامی را پرسیدند كه این بزرگی میان خلق و این معروفی را به چه یافتی؟ گفت: به دعای مادر. شبی مادرم از من آب خواست. در خانه آب نبود. كوزه برداشتم و از جوی آب آوردم. چون بر سر مادرم آمدم خوابش برده بود، گفتم اگر بیدارش كنم، بزه كرده ام. پس ایستادم تا بیدار شود. بامداد از خواب بیدار شد. گفت چرا اینجا ایستاده ای؟ ماجرا برایش بگفتم. برخاست، نماز خواند و پس از نماز دعا كرد: «الهی چنانكه این پسر مرا بزرگ و عزیز داشت، او را در میان خلق بزرگ و عزیزدار.»
شعر غنایی
شعر غنایی، در لغت به معنای آواز خوانی، سرود و نغمه است و در اصطلاح به شعری گفته میشود که بیانگر عواطف و احساسات شخصی شاعر باشد. اینگونه اشعار بیشتر به صورت کوتاه بیان میشوند. منظومه شعر ویس و رامین یا خسرو و شیرین از جمله اشعار غنایی محسوب میشوند
همام تبریزی
محمد تبریزی ملقب به خواجه همام الدین تبریزی، در سال ۶۳۶ هجری می زیسته است. با وجود عدم فروکش شدنِ فتنۀ مغول در آن زمان ، بسیاری از دانشمندان اطراف و اکناف کشور در مراغه و تبریز جمع شدند و باعث تشکیل حوزه های علمی فراوانی شدند. همام تبریزی با پرورش در چنین محیطی از محضر بزرگان علم و ادب در پایتخت ایلخانان، استفاده می کرده است.
وی از معاصران و دوستان نزدیک خواجه شمس الدین صاحب دیوان جوینی بود. تبریزی طبق گفته بعضی از مورخان، زیر نظر خواجه نصیرالدین طوسی، تحصیلات علمی خود را یاد گرفت. او از نزدیکان قطب الدین شیرازی به شمار می رفت .ظاهراً او بعد از این تحصیلات علمی، مقامی را کسب کرد و در آذربایجان برای چند وقت بعنوان وزیر انتخاب شد.
هُمام تبریزی از مشاهیر و شاعران بزرگ آذربایجان و یکی از برترین غزلسرایان سده هفتم به شمار میرفت که توانست با تمسک به تخیل هنری و استعداد درخشان خود جهان تازه شاعرانهای بیافریند.
وی هم عصرِ سعدی شیرازی بود و به پیروی از سعدی غزلیات خوبی از وی بجا مانده است.
حکایت پیشینیان
روزی قبادِ پادشاه، به شکار رفته بود، و در شکارگاه به دنبال گوره خری بتاخت و از لشکر جدا افتاد، روز گرم گشت، و قباد تشنه . در میان صحرا ،روستایی دید،به آنجا راند. دو سه خیمه کهنه دید در میان صحرا زده. گفت؛ «مهمان خواهید؟» زالی برون آمد، و عنان اسب او بگرفت، و او را فرود آورد، و قدری شیر و طعام حاضری که داشت پیش او نهاد، و قباد تناول کرد، و ساعتی بیاسود، و خواب بر وی غلبه کرد، تا آخر روز بیدار نشد؛ و چون از خواب درآمد، شب نزدیک آمده بود و هم آنجا مقام کرد.چون نماز شام شد، ماده گاوی چند از صحرا برسیدند، پیرزن دخترکی دوازده ساله داشت.
گفت: برو شیر گاو را بدوش،دخترک برفت و از آن ماده گاو شیر بسیار بدوشید، چنانکه قباد را از آن عجب آمد و گفت؛ «این جماعت به واسطه عدل ما در این صحرا نشسته اند، و هر روز چندین شیر از ستور می گیرند. اگر از یک هفته، یک روز شیر به سلطان دهند، در حال ایشان هیچ خللی نیاید. پس تصمیم گرفت چون به دارالملک رسد، آن تصمیم را درباره رعیت به کار بندد. چون شب بگذشت و نسیم سحر بوزید، مادر، دختر را بیدار کرد که برخیز و گاو را بدوش. دختر برخاست و خواست که گاو بدوشد؛ فریاد کرد و گفت؛ «ای مادر، برخیز و روی به دعا آر که پادشاه نیت ظلمی کرده است».
قباد گفت؛ «سبحان الله! این کودک از چه دانست که من این اندیشه کرده ام؟» پیرزن برخاست و به تضرع هر چه تمام تر دعا گفت. قباد پیرزن بخواند و گفت؛ «به چه دانستی که پادشاه اندیشه ظلم کرده است؟» گفت؛ «هر بامداد گاو ما شیر بسیار دادی، و امروز شیر نداد و سببی دیگر حادث نشده بود، دانستیم که اثر آن است که پادشاه، نیتی بد کرده است، و هرگاه که پادشاه نیت ظلم کند، خدای تعالی، برکت و خیر از زمین بردارد.
قباد گفت؛ «راست گفتی. از سر آن نیت در گذشتم، و آن اندیشه را فرو گذاشتم». پس دختر او برخاست و گاو را بدوشید، و شیر بسیار از وی به حاصل آمد.
تلخیصی از لباب الالباب
شعری نو از لیلا خیراندیش
و ناگهان متولد شدی
روی تن خیس همین اردیبهشت
اردیبهشتی که ترا قد کشیده است
وبلند بالای ترا نارنج میدهد
ومن سبد سبد ترا تا هر چه گل اغاز میکنم
و اتفاق می افتیم به همین سادگی
کنار همین دستهایی که ترا تا ارتفاع دوستت دارم بالا می ایند
بااردی بهشت های تو میرقصد
میچرخد و ساعت ها قرارمان را تب میکند
و ما
فقط توی نقاشیهامان یک ساعت جلو کشیده میشویم
به خدا میرسیم
به خودمان
به یک چای داغ
به هرچه...
بگذریم
چقد زود مداد رنگیهامان تمام شدند
حالا میدانم که پشت عینک آفتابیت غروب خواهم کرد
کلاغها مرا سیاه میپوشند
قار...قار
ومن در لابلای هرچه گریه خودم را دار میزنم
جار میزنم
من سالهاست مرده ام و این چشم های توست
که ...
مرا...
روی تن خیس همین اردی بهشتی که
ترا...
صنایع شعری
بکارگیریِ فنونی که موجب زیبایی کلام می شود و شعر را ملاحت و ارتقا می بخشد و پیراستگی و آرایش کلام را موجب می گردد و دلنشینی را به شعر هدیه می دهد.
صنایع ادبی و شعری یکی از مهم ترین عوامل تاثیرگذاری و زیبایی شعر است.
صنایعی چون استعاره، تشبیه، مجاز، کنایه و... و تمامی آرایه های ادبی.