به گزارش «تابناک»؛ روزنامه های امروز دوشنبه ۱۸ دی ماه در حالی چاپ و منتشر شد که نصف شدن ذخایر سدهای تهران و بارشها، سفر وزیر امور خارجه آمریکا به غرب آسیا برای ارتباط غیرمستقیم دوباره با ایران!، گره کور ناترازی بنزین و دستمزد روی مرز فقر در صفحات نخست روزنامه های امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشت ها و سرمقاله های منتشره در روزنامه های امروز را مرور می کنیم:
فریدون مجلسی کارشناس روابط بینالملل طی یادداشتی در شماره امروز آرمان ملی نوشت: ورود ایالات متحده آمریکا به منطقه بعد از جنگ اسرائیل موجب شده دو نظریه در ارتباط با این حضور در رسانههای داخلی و خارجی عنوان شود که به نظر هر یک از این دو نظریه قابلیت بررسی دارد.
یک نظریه اعلام میدارد که آمریکا برای مدیریت تنش در منطقه وارد تصمیمات نظامی شده است و قصد دارد از افزایش تنش در منطقه و درگیری بیشتر جلوگیری به عمل آورد. نظر دیگر البته معتقد است هرچند آمریکا برای مدیریت تنش و حتی کاهش تنش به نفع اسرائیل وارد کارزار نظامی در منطقه شده است اما افزایش درگیریها در منطقه بیان کننده آن است که ایالات متحده آمریکا خواسته و یا ناخواسته وارد جنگی شود که هر چند در آن جنگ ضرباتی هم به گروههای مختلف میزند اما ضرباتی هم از گروههای مختلف دریافت میکند. به نظر میرسد نظریه اول البته از قدرت بیشتری برخوردار است و جز برخی که از مناسبات آمریکا باخبر نیستند و تحلیلهایی غیرواقع در مورد حضور نظامی آمریکا و درگیر شدن در باتلاق میکنند اما آمریکا نه برای افزایش تنش در منطقه بلکه به منظور کنترل تنش در منطقه حاضر شده است. آمریکا با شرایطی که اکنون دارد و با نوع ورودی که به منطقه دارد کنترل تنش در منطقه را در نظر گرفته. آمریکا دامهای تونلی گسترده در غزه را به چشم خود دیده و هرگز به دام نیروکشی به اینگونه سرزمینهایی که از اینگونه دامگذاریها در آن وجود داشته باشد اقدام نخواهد کرد و در چنین دامی نخواهد افتاد.
از طرفی البته آمریکا نگران اسرائیل هم هست نه اینکه نگران تضعیف تلآویو باشد چون این مورد به تصمیم خود آنهاست. آمریکا نگرانی زیادی روی اسرائیل دارد. آمریکا روی دوستی عربها حساب میکند و نمیخواهد با اقداماتی که اسرائیل انجام میدهد ثروت عربها به جای دیگری جز آمریکا برود. در منطقه اما برخی به رهبری آمریکا و از جمله اعراب و فتح در فلسطین به دنبال آن هستند که ماجرای غزه به پایان برسد. البته آنها در نظر دارند که برخلاف نگاه در برخی کشورهای دیگر منطقه آینده غزه را بدون حماس ببینند. حال اینکه برخی گروهها و کشورها در منطقه آینده غزه را با کنشگری حماس میخواهند. با این وجود نکته مهم آن است که آمریکا تا این لحظه اجازه نداده است که اسرائیل به کنترل غزه و در آینده و اشغال آن بیندیشد و ظاهرا این مورد را هم به اسرائیل اعلام کرده و در نظر دارد که آینده غزه در دست تشکیلات خودگردان و البته با کیفیت دیگری باشد. از این رو آمریکا نگران است که نکند اسرائیل قصد داشته باشد بخواهد در غزه مستقر شود. اگر آمریکا میخواهد به این تنش پایان دهد باید اسرائیل را وادار کند که سرزمینهای غربی را آزاد کند تا وضعیت ثبات گونهای در منطقه ایجاد شود.
علی علوی طی یادداشتی در شماره امروز جوان با عنوان چرا واکنشهای فاشیستی به فاجعه کرمان ارزش تحلیل ندارد؟ نوشت: دوست بزرگواری که از منتقدان وضع موجود است، پیشنهاد داد درباره چرایی خوشحالی برخی حسابهای مجازی (واقعی و فیک رویهم) از فاجعه تروریستی کرمان چیزی نوشته شود. گفتم شمار آنان کثیر نیست، اما چون غیرانسانی و عجیب است، به چشم میآید. نظر ایشان این است که این خوشحالی ادامه بیتفاوتی به مسئله غزه است که این دومی قابلتوجه بود و بنابراین ارزش تحلیل دارد. با آنکه بیتفاوتی جامعه ایران به غزه را هم اصلاً کثیر نمیدانم و دیدهشدن هر نگاه مخالفی را از جذابیت حرف مخالف نسبت به حرف موافق و از اثرات عصر ارتباطات و تبدیل به رسانهشدن هر گوشی موبایل میدانم، اما در تحلیل همانمقدار قلیل واکنشهای غیرانسانی به فاجعه کرمان هم بهویژه آنکه با واکنش دادستانی هم روبهرو شد، میتوان به دلایلی اشاره کرد.
قطعاً برخی از این خوشحالیها واکنشی است که افراد به نارضایتی خود از نظام دارند. این نارضایتیها، اما لزوماً همگی حق نیست؛ و لزوماً همگی به ایدئولوژی نظام بازنمیگردد. چهبسا کسانی در یک برهه ظلم یا تعرضی به حقوق خود از جانب یک دستگاه دولتی یا حکومتی دیده باشند و این را بهانه واکنش به ارزشهای مورد قبول نظام میکنند. مثلاً سربازی که با او بدرفتاری شده است یا کارمندی که حق او را خوردهاند. اما برخی دیگر حتی در اینحد هم نیست، یعنی در نارضایتی از دستگاههای حکومتی، حقبهجانب هم نیستند. چیزی را برای خود میپسندیدهاند و برای دیگران نمیپسندیدهاند و به آن نرسیدهاند و حالا به شکل یک ناراضی واکنش نشان میدهند. سالها پیش این نارضایتیهای حق و ناحق، به اشکال دیگری مثل کمکاری و تخریب، خودش را نشان میداد و حالا فرصت خارجشدن از حلق و قلم را پیدا کرده است.
اگر پرسیده شود چرا این نارضایتیها اینقدر خشن و غیرانسانی است و چرا «همدردی» بهعنوان واکنش انسانهایی که همگی اعضای یک پیکرند، در این گروه دیده نمیشود، پاسخ من این است که وقتی کسانی که در طرف قاتلان هموطنان خود میایستند، در اقلیت محض هستند، این اقلیتمحضبودن آنان را وامیدارد پیامهای خود را خشن و با عبارات سخیف و اسفناک بیارایند. اینجا ما با یک «جامعه» که «همدردی» نمیکند، مواجه نیستیم. هرگونه توسعهدادن این گروه اقلیت به بخش بزرگی از جامعه، مانع فهم درست موضوع میشود. وقتی در اقلیت باشی، پیامت را تیزتر و تندخویانهتر میکنی. اگر پشتوانهای در حد اکثریت برای این گروه وجود میداشت، سنجیدهتر و منطقیتر سخن میگفتند، نه تا این حد غیرانسانی. این دقیقاً واکنشی است از یک دسته حداقلی که برای رساندن پیام خود وادار به استفاده از عبارات و کلمات تحریککننده میشوند.
نقطه اختلاف همین جاست. اگر با فرض گستردهبودن این واکنشها بخواهیم تحلیل کنیم، خوب میتوانیم به تحلیلی ضد رفتارهای حکومت برسیم، بنابراین آن فرض برای کسانی که دنبال آنجور تحلیل هستند، جذاب و واجب میشود. اما به چند دلیل این عده در اقلیت محض هستند. دلیل اول را شاید تعارفی و تشریفاتی بدانیم، اما یک واقعیت است: مردم ایران در سختترین شرایط، روحیه انسانی خود را حفظ کردهاند و قدر و قیمت بسیار عالیمقداری دارند که در چنین مواقعی در طرف درست ماجرا میایستند و طرف درست همدردی با جانباختگان است. دنبال نشاندادن مصداق از اجتماعات سراسری در این مواقع نیستم بلکه فقط به هویت ذاتی مردم ایران اشاره کردم. دلیل دوم میتواند از میان برخی مقایسهها به دست آید. در ماجرای کرمان، اکثریت مطلق برخی قشرها مانند هنرمندان، ورزشکاران و نخبگان فکری پیامهای همدلانهای صادر کردند و طرف بد ماجرا حتی شایسته عنوان «اقلیت محض» هم نبود. آنقدر کمشمار- و البته اغلب فراری- که به حساب نمیآیند. همین نسبت را باید برای قشرهای دیگر و از جمله برای عامه مردم درنظر گرفت، چون همیشه تابعی از همین نسبت بوده است.
دلیل سوم همان آماری است که دادستانی داد، یعنی صد حساب واقعی و چندصد حساب فیک که ممکن است متعلق به همینها باشد. اگر آمار بیشتر از این بود، خودش را نشان میداد و دادستانها معمولاً در موارد خاص و جزئی وارد میشوند. اجازه دهید چنین قضاوتی نکنیم که بسا کسان دیگر هستند که مانند اینان فکر میکنند، اما واکنشی در مجازی نداشتند. چون خلاف این ادعا را هم میتوان کرد و درباره نداشتهها نمیتوان با صراحت سخن گفت؛ و مسئله ما در اینجا «واکنش» است، نه پندار.
اما یک نکته دیگر هم باقی میماند. استفاده از اصطلاحات سخیف سطح نازل این کاربران مجازی را نشان میدهد که باید آن را در جای چنین سطوحی در مقوله جامعهشناسی بررسی کرد، نه در جای کنشگرانی که میخواهند روی ذهن جامعه اثر بگذارند. کسی که با هدف اثرگذاری روی جامعه، فعال اجتماعی و سیاسی میشود، در گام اول گزارههای خود را از تندروی میزداید. پس نمیتوان واکنش آنان را به «همدردینکردن جامعه» چسباند. این اقلیت محض چیزی بیشتر از همان محتوای پیامهای خود نیستند.
حجت میرزایی طی یادداشتی در شماره امروز شرق با عنوان بودجهای برای رکود؟ نوشت: حدود یک سال پیش در همین روزها در یادداشتی درباره بودجه ۱۴۰۲ با عنوان «بودجهای که آینه تمامنمای حکمرانی است» در همین ستون نوشتم که سند بودجه فقط یک سند دخلوخرج یکساله قوه مجریه نیست؛ بلکه آینه تمامنمایی از سیاستهای بلندمدت و کوتاهمدت یک کشور و رویکرد و تلقی و باور دولتمردان و سیاستگذاران به نظام اقتصادی و اجتماعی و سازوکارهای اثرگذاری بر آن است. دو سند بودجه دولت سیزدهم و مجلس یازدهم در دورهای با بالاترین سطح از حاکمیت یکدست تصویب و اجرا شده و سومین لایحه بودجه سالانه آنها در مرحله رسیدگی در مجلس است و اینک بازخوانی مفاد و محتوای آن دو قانون و این لایحه مفاد و محتوای یادداشت سال پیش را معنادارتر و تأمل برانگیزتر میکند. برای دستیابی به تحلیلی روشنتر از آثار و پیامدهای لایحه بودجه برخی مختصات پیشبینیشده سال آینده را مرور میکنیم: سال ۱۴۰۳ اولین سال از دوره اجرای برنامه پنجساله هفتم است که رشد اقتصادی هشتدرصدی و کاهش نابرابری و فقر و افزایش صادرات غیرنفتی و هزار وعده ریزودرشت دیگر داده است و نیز سال تغییر مجلس یعنی سال اول مجلس دوازدهم و سال آخر دولت سیزدهم است.
به زبان خلاصه سال دورگشت سیاسی با کاهش تمرکز سیاستگذاری و اجرائی در مسائل مهم و کلیدی اقتصادی است. روند اقتصاد جهانی و بهویژه شریک تجاری اصلی ایران یعنی چین روند رکودی با کاهش نگرانکننده رشد اقتصادی و کاهش تقاضا برای انرژی (و شاید برخی محصولات صادراتی ایران همانند فولاد و پتروشیمی) است. با کاهش بیسابقه بارش در سال جاری (که گفته شد خشکترین سال ۵۰ سال اخیر ایران خواهد بود) کشور رکود کمسابقهای در بخش کشاورزی همراه با افزایش قیمت مواد غذایی را پیشرو خواهد داشت. پیشبینیها از رشد اقتصادی حدود دودرصدی (باز بیشتر از محل فروش نفت) و تورمی در کانال ۴۰ درصد و رشد دستکم ۲۰ درصدی قیمت ارز حکایت دارند و زمزمه افزایش قیمت حاملهای انرژی در برخی محافل سیاستگذاری شنیده میشود. چنین مختصاتی در زبان اقتصاد با رکود همراه با تورم یا رکود تورمی توصیف میشود که به اعتبار دامنه زمانی طولانی و نرخ متغیرهای اصلی آن رکود تورمی عمیق، فراگیر و دامنهدار توصیف میشود. با چنین چشماندازی و برای اقتصادی که در دو سال گذشته سهم اصلی رشد اقتصادی (حدود چهاردرصدی) آن را استخراج و صادرات بیشتر نفت ایجاد کرده و از ابتدای سال با رکودی آشکار (کاهش معاملات و کاهش سرمایهگذاری) در بازارهای فولاد، مسکن، خودرو و... مواجه بوده، سیاستهای خروج از رکود یا دستکم پیشگیری از تعمیق آن بسیار ضروری است. از سوی دیگر برای فهم کارشناسی آثار و پیامدهای تصویب و اجرای بودجه پیشنهادی با برخی مفاد و محتوای پیشنهادی مانند موارد زیر نیاز به دانش اقتصادی چندانی نیست و هم دانشجویان دوره کارشناسی و هم صاحبان کسبوکار از آن آگاه هستند که برخی مفاد پیشنهادی را برمیشمرم:
• رشد ۱۸ درصدی بودجه عمومی
• رشد ۵۰درصدی مالیات
• رشد صفر درصدی بودجه عمرانی (تملک داراییهای سرمایهای)
• رشد ۱۸ درصدی حقوق کارکنان (که با اعمال نرخ مالیات بر حقوق و دستمزد حدود ۱۶ درصد برآورد میشود)
• رشد ۲۰ درصدی حقوق بازنشستگان
• افزایش یکدرصدی در مالیات بر ارزش افزوده
• پیشنهاد افزایش حدود ۲۰ درصد بر مبنای تسعیر نرخ ارز (در شرایطی با تورم ۴۰ درصد)
• کاهش سقف فروش شرکتها و اموال دولتی و فروش اوراق بدهی
آنچه با حداقلی از دانش بودجهای و اقتصادی از این لایحه میتوان دریافت، این است که این بودجه با رویکرد انقباضی شدید به تعمیق رکود تورمی میانجامد؛ یعنی سال پیشروی سالی با سطح تولید و فعالیت کمتر و سطح بالاتر قیمتها خواهد بود. این رکود حتی در ساختار درآمدهای پیشبینیشده دولت هم مشهود است. کاهش سهم درآمد نفت و گاز به ۲۴ درصد حاکی از چشمانداز تیره بازار نفت دستکم برای ایران با یک خریدار انحصاری یعنی چین و تخفیف قیمتی ۱۵ تا ۲۵ درصدی است. رشد اندک فروش اوراق و واگذاری شرکتها حاکی از آن است که دولت خود نیز رونقی در بازار سرمایه سال آینده نمیبیند و امیدی به این بازار سرمایه برای نقدکردن اموال و شرکتها و اوراق بدهی ندارد و همه تمرکز خود را بر تأمین مالی از طریق فشار مالیاتی بیشتر (بیتوجه به امکانپذیری و آثار و پیامدهای آن) گذاشته است. بودجهای که رشد هزینههای عمرانی آن صفر درصد و ۹۰ درصد مخارج جاری آن حقوق و دستمزد کارکنان و بازنشستگان (با دستکم ۳۰ درصد کاهش قدرت خرید آنان) است، یک سند روشن از تلاش سخت برای بقا و یک سال پیشکشیدن خود تا پایان دولت است و هیچ نشانی از بهبود در آن دیده نمیشود. شاید گفته شود که تحمیل این سطح از رکود و کاهش سطح تولید و فعالیت اقتصادی برای کاهش سطح تورم ضروری است؛ اما اولا چشماندازی برای کاهش تورم دیده نمیشود و دوم اینکه این رکود عمیق، پیامدهایی نگرانکنندهتر از تورم موجود به زندگی روزمره و کسبوکارهای مردم و مهمتر از آن انسجام اجتماعی و چشمانداز اقتصادی بلندمدت کشور تحمیل خواهد کرد.