به گزارش تابناک، خراسان نوشت: قضات دیوان عالی کشور حکم سنگین قضایی مرد جوانی را که زنی متاهل را به بیابان کشانده و بیرحمانه هدف ۸۰ ضربه چاقو قرار داده بود، تایید کردند.
نیمه شب بیست و هشتم فروردین ۱۴۰۰ زن جوانی که ناباورانه از چنگ مرگ گریخته بود، در حالی که مانتوی خود را روی شاهرگ گردنش فشار میداد تا از خونریزی بیشتر جلوگیری کند، به سختی خود را به منطقهای در اطراف شهر جدید گلبهار رساند که نمایشگر آنتندهی را روی گوشی تلفن همراهش دید و در حالی که به خاطر گونه شکافتهاش به زحمت سخن میگفت، شماره همسرش را گرفت و نشانی بیابانی را داد که در آنجا هدف ۸۰ ضربه چاقو قرار گرفته بود.
طولی نکشید که شوهر «ف» سراسیمه و هراسان خود را به جاده روستایی رساند و پیکر خونآلود همسرش را به مرکز درمانی رساند. کادر پزشکی با دیدن اوضاع وحشتناک زنی که هدف ضربات متعدد چاقو قرار گرفته بود، بیدرنگ اقدامات درمانی را آغاز کردند و بدین ترتیب این زن که تا یکقدمی مرگ رفته بود، در حالی زندگی دوباره یافت که چهرهاش با وارد آمدن تیغه کارد به طرز وحشتناکی تغییر کرده بود.
با اعلام شکایت زن جوان از مرد ۲۸ سالهای به نام ایمان، پروندهای در این باره تشکیل شد و در روند رسیدگی قضایی قرار گرفت چراکه زن مذکور مدعی بود مرد ۲۸ ساله او را به قصد قتل به بیابانهای اطراف گلبهار کشانده و هدف ضربات متعدد کارد قرار داده است. از سوی دیگر مرد بیرحم نیز به کلانتری گلبهار رفت و خود را تسلیم قانون کرد.
با توجه به اهمیت این ماجرای وحشتناک، بررسیهای پلیسی و قضایی ادامه یافت و در نهایت این پرونده با صدور کیفرخواست در دادسرای عمومی و انقلاب گلبهار به شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد چراکه تحقیقات قضایی از یک ماجرای تکاندهنده حکایت میکرد.
خیلی زود جلسه محاکمه به ریاست قاضی هادی دنیادیده و مستشاری قاضی غلامرضا مصطفوی در مشهد برگزار شد و مرد ۲۸ ساله در حالی پای میز عدالت ایستاد که اظهارات تکاندهنده زن جوان سکوت عجیبی را بر جلسه دادگاه حکمفرما کرد.
او گفت: «حدود یک سال قبل در یک شرکت تولیدی استخدام شدم و در آنجا برای اولین بار نگاهم در نگاه ایمان گره خورد. او هم در آن شرکت کار میکرد و من به دلیل تخصصی که در رشته روانشناسی داشتم گاهی با او در پارکهای چناران قرار ملاقات میگذاشتم و برای مشکلاتش او را راهنمایی میکردم. این دیدارها ادامه یافت تا اینکه روزی پیامکی بر صفحه گوشی تلفنم نقش بست که مرا دعوت به دیداری در پارک لاله کرده بود. با دیدن این پیامک بلافاصله با او تماس گرفتم و پذیرفتم که بعدازظهر به پارک بروم.
وقتی در یکی از خیابانهای گلبهار منتظر ایستادم، او سوار بر یک دستگاه پراید به همراه پسرخالهاش به دنبالم آمد، اما در یک لحظه دستم را پیچاند و به زور به صندلی عقب پراید انداخت. خودش هم کنارم نشست و در حالی که گردنم را فشار میداد و تهدیدم میکرد، از پسر خالهاش خواست حرکت کند.
آنها مرا به یک جاده خاکی در اطراف روستای آبقد بردند و بعد از مصرف مشروبات الکلی، در حال استعمال سیگاری بودند که فرد موتورسوار دیگری به آنجا آمد. دقایقی بعد آن جوان موتورسوار به همراه پسرخاله ایمان سوار پراید شدند و از آنجا رفتند. در این هنگام ایمان به من گفت تا ساعت ۱۱ شب میخواهم تو را اینجا نگه دارم و جن احضار کنم. ولی من فقط با او التماس میکردم که اجازه بدهد از آنجا بروم.
در آن بیابان سوت و کور هیچکس صدایم را نمیشنید و او هم توجهی به ترس و التماسهایم نمیکرد. بالاخره مرا سوار موتورسیکلت کرد و به داخل ویرانهای در همان اطراف برد. او باز هم سیگاری دیگری کشید. هوا تاریک و سرد بود که در یک لحظه تصمیم به فرار گرفتم. همه توانم را در پاهایم جمع کردم و پا به فرار گذاشتم اما هنوز ۳۰۰ یا ۴۰۰ متر بیشتر ندویده بودم که به خاطر تنگی نفس از حرکت ایستادم و دیگر نتوانستم به فرار ادامه بدهم چراکه نفسم بالا نمیآمد.
در این هنگام ایمان از پشت سر با موتورسیکلت رسید و با چاقو چند ضربه به سر و گردنم زد. خون از سر و صورتم بیرون میزد که بیحال روی زمین افتادم، ولی او دستبردار نبود و با خشمی وحشتناک همچنان ضربات کارد را بر صورت و پیکرم فرود میآورد به طوری که تیغه کارد گونهام را شکافت و او همچنان بیرحمانه ضربات وحشتناک را بر نقاط مختلف بدنم میزد. او آخرین ضربه را بر شاهرگ گردنم فرود آورد و سوار بر موتورسیکلت از آنجا گریخت.
من هم دیگر بر اثر شدت خونریزی چیزی نفهمیدم. حدود یک ساعت بعد به خاطر سردی هوا زمانی به هوش آمدم که خون همه پیکرم را فرا گرفته بود. مانتویم را بیرون آوردم و آن را روی گردنم گذاشتم تا از خونریزی بیشتر جلوگیری کنم. سپس با سختی و در حالی که توانی نداشتم، خودم را آرامآرام به نقطهای کشاندم که گوشی تلفن آنتن میداد. وقتی گوشی آنتن داد، امید به نجات پیدا کردم و با زحمت شماره همسرم را گرفتم و نشانی جاده خاکی را به او دادم که مدتی بعد هم او از راه رسید و مرا از مرگ نجات داد.
به دنبال اظهارات تکاندهنده این زن جوان، مرد ۲۸ ساله نیز در جایگاه متهم قرار گرفت تا به سوالات تخصصی و فنی قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی پاسخ دهد. او پس از تفهیم اتهامات شروع به قتل عمدی، ایراد ضرب و جرح عمدی و شرب خمر از سوی قاضی دنیادیده (رئیس دادگاه) به معرفی کامل خود پرداخت و در دفاع از اتهامات مذکور گفت: مدتی با «ف» ارتباط داشتم و در واقع میخواستم با او ازدواج کنم ولی بعد متوجه شدم که او مرا سر کار گذاشته است چراکه او همسر و فرزند داشت و مرا فریب داده بود به همین خاطر هم ناراحت و عصبانی شدم و در حالی که مشروبات الکلی مصرف کرده بودم، او را هدف ضربات چاقو قرار دادم.
ـ اما شما در پلیس آگاهی اعتراف کردید که از تاهل «ف» اطلاع داشتید.
ـ بله، بعد از آنکه متوجه شدم «ف» متاهل است، دیگر او ولکن نبود و مدام پیام میداد و به من پیله کرده بود.
ـ آیا این موارد دلیلی برای قتل میشود؟
ـ من قصد کشتن او را نداشتم.
ـ اما شما قبلا گفتید که میخواستم او را بکشم، اکنون نمیدانم زنده است یا نه.
ـ این حرفها را گفتم چون حال خوبی نداشتم.
ـ مشربات الکلی هم مصرف کرده بودید؟
ـ بله.
ـ از چه کسی مشروب تهیه کردید؟
ـ از فردی که در چناران او را میشناختم، مقداری خریدم.
ـ زمانی که «ف» را با چاقو میزدید، هوا تاریک بود؟
ـ اوایل تاریکی هوا بود.
ـ محلی که پیکر زخمی «ف»را رها کردی با جاده چقدر فاصله دارد؟
ـ حدود ۲ یا ۳ کیلومتر.
ـ فکر نکردید به خاطر خونریزی جان خود را از دست بدهد؟
ـ من مشروب خورده بودم و چیزی نمیفهمیدم.
ـ به عنوان آخرین دفاع حرفی داری؟
ـ خودش مقصر بود که مرا فریب داد.
در پی اعترافات صریح متهم و تکمیل تحقیقات، قضات دادگاه با توجه به استاد و مدارک محکمهپسند وارد شور شدند و در نهایت متهم این پرونده هولناک را به خاطر شروع به قتل به تحمل ۱۰ سال زندان، به اتهام شرب خمر به تحمل ۸۰ ضربه شلاق و برای ایراد ضرب و جرح عمدی به پرداخت دیه سنگین محکوم کردند.
در این رای که به امضای قاضی هادی دنیادیده و قاضی غلامرضا مصطفوی رسیده، به تناقضها و ادعاهای عجیب متهم در مراحل دادرسی اشاره شده است که در صدور حکم مجازات وی نقش مهمی دارد. در این رای به قصد قتل از سوی متهم تاکید و عنوان شده است که به نظر دادگاه، متهم صرفا به قصد قتل، شاکیه را از شهر دور کرده و او را هدف ضربات متعدد چاقو به سر و صورت قرار داده است به طوری که گونه وی شکافته و سپس او را در تاریکی شب و در بیابان رها کرده است. سپس در مرکز انتظامی عنوان داشته که نمیدانم زنده است یا نه و در واقع انتظار مرگ وی را داشته است.
همچنین در بخش دیگری از رای قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی به آثار زیانبار این رفتار متهم بر شاکی اشاره شده که تا پایان عمر بر چهره وی باقی خواهد ماند. بنابراین دادگاه با استناد به موادی از قانون مجازات اسلامی رای به محکومیت وی داده است.
با اعتراض متهم و وکیل مدافع وی به حکم مذکور، این پرونده در شعبه ۴۹ دیوان عالی کشور مورد بررسیهای دقیق قضایی قرار گرفت که در نهایت قضات باتجربه دیوان عالی نیز پس از مطالعه سطور این پرونده حیرتآور و بررسیهای حقوقی و قضایی بر رای قاطع دادگاه کیفری مهر تایید زدند و بدین ترتیب پرونده مذکور در مرحله اجرای حکم قرار گرفت تا درس عبرتی برای افرادی باشد که در مسیر شیطانی قدم برمیدارند.