مسعود پزشکیان به چند دلیل نامزدی مطلوب برای من بود. اول به خاطر سلامت شخصیاش. دوم آنکه حداقل درباره حوزههای سلامت، آموزش عمومی و تامین اجتماعی، ایدههایی داشت که به گمانم به صلاح جامعه نزدیک بود و سومین دلیلم لزوم حضور صدایی متفاوت در ساختار حاکمیت بود تا بلکه این تکصدایی آزاردهنده تاحدودی شکسته شود.
اما همه این دلایل موجه، در لحظه تنشی که در خلال برنامه گفتوگو با کارشناسان فرهنگی رخ داد، رنگ باخت. مسئله عصبانیت لحظهای یک همراه در برابر سوال غیرمنصفانه یک کارشناس نیست. مشکل اینجاست که آنچه میان اسفندیاری و فاضلی در فاصله ده روز مانده به انتخابات گذشت، نمونه کوچکیست از آنچه که قرار است لااقل چهار سال پزشکیان و تیمش با آن مواجه شوند. برخوردهای شخصی، سوالات غیرمنصفانه، پیشداوریهای مغرضانه و حتا دشمنیهای کور، واقعیت عرصه حکمرانی است. خوب یا بد، خوشمان بیاید یا نیاید، بپسندیم یا نپسندیم، پزشکیان در صورت پیروزی میبایست چهار سال در این فضا تنفس کند. و خوب حالا میشود قضاوت کرد که او در صورت نشستن بر کرسی ریاست قوه مجریه، با قرار گرفتن زیر فشار کمرشکن کارهای اجرایی، چه برخورد منفعلانهای با ماجراها خواهد داشت. پزشکیانی که در مستندش میگوید با صحبت، نیروهای غیرهمسو را همراه میکند و در تکتک گفتوگوهایش به نظر کارشناسی ارجاع میدهد، حالا در نقطه آغازین بحرانی کوچک، بدون آنکه بار مسئولیتی بر دوشش باشد، منفعلانه نگاه میکند. او حتا قادر به طرفدارای جانبدارانه از تیم خودش هم نیست چه برسد به همسو کردن نظرات دیگران. مثل پیرمردهایی که در پارک مینشینند و کلکلهای جوانها را نگاه میکنند، مات صحنه است و شاید در دلش میگوید این مسخرهبازیها را تمام کنید. واقعیت این است که من هم در مقام شهروندی دور از قدرت، همین نظر را دارم ولی حداقلیترین انتظارم از رئیس دولت این است که پایی در میدان بگذارد. اگر توان تشخیص درست و غلط این عرصه را ندارد، لااقل تعصب قومی به خرج دهد و مانند جمعهایی که به حمایت از بچهمحل خود به میدان میآیند، تکانی به خود بدهد که همین کار را هم نمیکند. پزشکیان، اگر میخواهد از من رأی بگیرد که چهار سال نظارهگر باشد، ترجیح میدهم از خانهاش یا از مجلس دعواها را ببیند، تا از خیابان پاستوزپر.