حتما در شکست قالیباف عوامل متعددی وجود دارد از جریانی که سالهاست به دنبال حذف اوست تا مدل کمپین و مشاورهها و .... اما مهمترین عامل شکست قالیباف عدم شناخت از پایگاه اجتماعی و نداشتن گفتمان دارای ارتباط معنایی با جریانش بود.
تصویر اصلی قالیباف از ناجا شکل گرفت. مدیرجوان و مدرنی که پلیس را نوسازی کرد با کت و شلواری متفاوت از مدیران سیاسی پا به عرصه انتخابات۸۴ گذاشت و طیف گستردهای از طبقه متوسط جامعه که امید به توسعه و مدرن سازی کشور داشتند حامی او شدند.
طرفداران قالیباف نه برای اصولگرا بودن و نه اصلاح طلب بودن که برای توسعه و شعار« زنگی خوب برازنده ایرانی» با او قرابت یافتند. این روند در شهرداری شدت بیشتری یافت اما هرچه گذشت قالیباف از جامعه هدفش بیشتر دور شد و ادبیات سیاسی و مدل رفتاری تعریف شده اش فاصله زیادی از واقعیت
او پیدا کرد. طرفداران قالیباف را میتوان بخش مهمی از طبقه متوسط تحصیلکرده عملگرا تعریف کرد که دل در گرو ایران و احساس تعلق به انقلاب داشتند و از باند بازی و فضای بسته چپ و راست خسته بودند.
بزرگترین اشتباه قالیباف فاصله گرفتن از ادبیات و خواستهای این طرفداران وفادار و رفتن به سمت یارگیری از جریاناتی شد که اساسا نه او را میپذیرفتند و نه نمایندگی خود را به قالیباف میدادند. جریان قالیباف برای یارگیری از جریانی که فکر میکرد با آن قدرتمند میشود، هم سرباز و ژنرال اجارهای گرفت که دل در گرو او نداشتند و هم به اندازه این نیروهای اجارهای دارایی های زیادی از دست داد. او به واقع می توانست جریان مهمی در فضای سیاسی و اجتماعی ایران باشد و حتی با همان آرای ۳ میلیونی به پشتوانه یک جریان تحول گرا موثر باشد.
اما رفتارهای تقلیدی و عدم توجه به الزامات جریان سازی از قالیباف صرفا یک فرد با نفوذ ساخت که نه گفتمان روشن دارد، نه جریان ریشه دار دارد و نه اساسا در کنار او چهره موثری در عالم سیاست و اقتصاد و فرهنگ که حامل گفتمانش باشد دیده میشود. او فرصت بزرگی را با عدم رعایت قواعد اجتماعی و سیاسی و با دل بستن به قدرتهای موجود از دست داد. با طرفدارانش فاصله گرفت و به خواستهها و ویژگی آنان پشت کرد. البته رفتار او تابع احساس تکلیفش بود اما بازی در قدرت ابزار و الزامات خود را دارد.
موفقیت در این عرصه با سرباز اجارهای و جمعی کارمند منتظر خدمت و عدم روزآمدی گفتمان میسر نمیشود.