به گزارش گروه فرهنگی تابناک؛ سینمای کودک در ایران در دیرباز متعلق به دستهای از سینماگران بوده که تبدیل به بزرگترین کارگردانان کشور شدند. اگر زمانی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با همراهی بزرگانی، چون عباس کیارستمی و بهرام بیضایی و… فیلمهای کودک میساخت و از آنسو کارگردانان بزرگی، چون مجید مجیدی و امیر نادری و… نیز در این سینما فعالیت داشتند؛ حالا سالهای سال است که سینمای کودک از آن دوران طلایی خارج شده و حتی هنوز کاپ نقرهای را دریافت نکرده است. سینمای کودک در کشور ما فراز و نشیب زیادی داشته که طی دو سه سال اخیر وارد یک فاز پوستاندازی شده و با کمک فناوری و تکنولوژی، در حال احیا است.
سینمای کودک و نوجوان در ایران با آثار کارگردانان فاخر سینما آغاز شد و با کمی پیشروی در زمان، «عروسکها» به نجات آن آمدند. بهجرات میتوان گفت که سینمای ایران از عروسکها استفادههای ویژهای کرده بهطوری که در سینمای هالیوود هم آنقدر از عروسک استفاده بهینه نشد. درواقع عروسک در برنامههای امریکایی و اروپایی متعلق به برنامههای تلویزیونی بود و مواردی مثل «ماپتها» و «خیابان سسامی» و «تلهباتیز» و سایر آثار با عروسکهایشان توانستند بین بچهها محبوب شوند. شاید بد نباشد بدانید حتی انیمیشنی مثل «تابالوگا» که در ایران نیز بین کودکان دهه شصت و هفتاد محبوب بود در واقع یک برنامه عروسکی مشهور در شبکه تلویزیونی آلمان به حساب میآمد که جای پای خود را به دنیای انیمیشن باز کرد. درواقع میتوان ادعا کرد در گذشتهای نه چندان دور، قدرت عروسکها آنقدر زیاد بود که تبدیل به یک فرنچایز شوند و از دل آنها انیمیشن هم پخش شود؛ اتفاقی که البته هیچگاه در سینمای ایران تا امروز رخ نداده و ما نسخه انیمیشنی هیچیک از عروسکهای محبوب را ندیدیم. عروسکهایی که حالا تبدیل به خاطرات نوستالژیک برای آمریکاییها و ساکنین اروپا شده و جایشان را کاراکترهای انیمیت شده گرفته است و در ایران هم تقریباً همین مسیر برای آنها ترسیم شده است.
دهه شصت و هفتاد با کاراکترهایی مثل خاله قورباغه و کلاه قرمزی، پای عروسکها از تلویزیون به سینما باز شد. پروژههای عظیم عروسکی نظیر شهر موشها و فروش هنگفت برخی از این آثار ذکر شده نیز نشان داد که آثار عروسکی میتوانند در سینماها به موفقیت برسند و تبدیل به یک ژانر پرفروش شدند. بچهها در آن دوران هنوز با پدیده اینترنت درگیر نشده بودند و خوراک آنها در آن زمان آثار سینمایی بود که روانه سینماها میشد. پای کمیکبوکها (یکی از عناصر اصلی سرگرمی برای کودکان و نوجوانان در دنیا) بهدلیل مسائل مختلف از جمله تضادهای فرهنگی تصاویر کمیکبوکها با سیاستهای دولت و ممنوعیت واردات کتابهای خارجی و… هیچگاه به ایران باز نشد. اسباب بازیهای جهانی و بوردگیمها (از دیگر عناصر سرگرمی برای کودکان و نوجوانان) در آن زمان نیز حول منابع بومی میچرخید (بهعنوان مثال بازیهایی، چون راز جنگل و روپولی در ایران موجود بود و خبری از سریهای معروف جهانی مثل اژدهایان و سیاهچالهها و پوکمون و… در ایران نبود) و این موارد محدود ساخته شده در داخل وطن، امکان تأمین سرگرمی همه کودکان ایران را نداشت. از همین رو سینما پدیده اول سرگرمی و حوزه انترتینمت بچهها به حساب میآمد بهطوری که در همان دهه هفتاد، پای گودزیلای ژاپنی نیز به سینماهای کشور باز شده بود تا بچهها که عاشق هیولاها بودند، با گودزیلا همراه شوند.
آثار سینمایی ایرانی حوزه کودک در دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد در دوران طلایی خود قرار داشت. تهیهکنندگان چراغهای سبز متعدد خود را به این پروژهها نشان میدادند و آثار عروسکی قدرتمندی توسط کارگردانان مختلف ساخته میشد. دزد عروسکها، کلاهقرمزیها، نخودی، الو الو من جوجوام، گربه آوازه خوان، یکی بود یکی نبود، گلنار و چندین اثر دیگر گواه ادعای موفقیت این گونه آثار در آن زمان هستند. در کنار آثار عروسکی فیلمهایی، چون خواهران غریب و مریم و میتیل و سایر آثار کودک محبوب با حضور بازیگران قدرتمند نیز ساخته میشد که نشان از اهمیت سینماگران به بچهها میداد چرا که کودکان اصلیترین مخاطب در آن زمان بودند.
درخشش سینمای کودک، اما با ظهور پدیده اینترنت پرسرعت و تأمین خوراک محتوایی کودکان و نوجوانان از این بستر، با مشکل مواجه شد. واقعیت اینجاست که اگر در سال ۱۳۹۳ شهر موشها ۲ ساخته شد و تبدیل به اثری پرفروش شد، با نوستالژی مارکتینگ توانست کار خود را پیش ببرد. بیشتر مخاطبن شهر موشها ۲ بزرگسالانی با قلبهایی آکنده از کودکی بودند که حالا خودشان بهتنهایی یا به همراه فرزندانشان به دیدن شهر موشها ۲ میآمدند. دنیای عروسکها در اواسط دهه نود تبدیل به دنیایی تیره و تار شده بود و عروسکها حتی در دنیای تلویزیونی هم چندان مطرح نبودند. اگر زمانی سنجد، چرا و چیه، تربچه، زی زی گولو و سایر عروسکها در تلویزیون میدرخشیدند، در دهه نود بار اصلی این موضوع بر دوش تیم کلاه قرمزی بود که در یک دنیای بیرقیب به کار خود ادامه میداد.
فیلمهای کودک و نوجوان در اواسط دهه نود تبدیل به آثاری شد که ربطی به دنیای کودکان نداشت و این مسیر گاه تا امروز هم ادامه دارد. اگر در آن زمان فیلمهایی، چون دو نفر و نصفی بهعنوان نماینده سینمای کودک و نوجوان در جشنوارهها معرفی میشد، بهخاطر فقدان وجود فیلم کودک بود. فیلمهای دیگری نظیر پاستاریونی و و دزد و پری با اینکه از چند کاراکتر کودک در فیلمنامه بهره میبردند، اما عملاً ربطی به سینمای کودک نداشتند. در حقیقت میتوان گفت از اواسط دهه نود، تولید و اکران نشدن فیلمهای کودک و نوجوان سبب شد تا کودکان فیلمی متناسب با سن و علاقه خود را در سینما نیابند و از آثار سینمایی طنز تغذیه کنند و کمدیهای خانوادگی بهعنوان آثار سینمای کودک و نوجوان به مخاطب خورانده شود.
در اواخر دهه نود، اما ورق بازی برگشت و سینماگران بالاخره توانستند قفل سینمای کودک را باز کنند و برای این کار از یک پدیده تقریباً نوظهور (لااقل نوظهور در کشور ما) استفاده کردند: انیمیشن. انیمیشن در ایران تا اواخر دهه نود شمسی جایگاه ویژهای نداشت و اگر هم آثاری در این زمینه ساخته میشد متعلق به دنیای آثار کوتاه بود. انیمیشنهای سینمایی نظیر فیلشاه و آخرین داستان با بهرهبردن از تکنولوژی و فناوری بهروز و درخور و مناسب توانستند هم در گیشه موفق ظاهر شوند و هم دل کودکان و نوجوانان ایرانی را به دست بیاورند. دنیای انیمیشن ایرانی در ایران وارد فاز جدیدی شد و موجی از آثار نسبتاً خوب در این زمینه روانه سینماها شد. امروزه این موضوع تا حدی پیش رفته است که دیگر شاهد اکران شدن یک یا دو انیمیشن در سال نیستیم و تقریباً در هر فصل شاهد اکران یکی دو انیمیشن ایرانی هستیم. سینماگران ایرانی همپا با سینماگران دنیا پی به این موضوع بردند که کاراکترهای انیمیت شده در دنیای مدرن امروزی بیشتر از عروسکها به دل مخاطب و نسل زد مینشیند و حالا تهیهکنندگان بزرگی حاضر به تولید آثار انیمیشن پرهزینه میشوند. فروش میلیاردی انیمیشنها در گیشه نشان از موفقیت این آثار دارد و اکران بینالمللی این آثار (مانند اکران پسر دلفینی در روسیه) حتی اگر با فروش کمی همراه باشد بهخاطر قدرت نرخ ارز، سودآوری خوبی به همراه خواهد داشت. اکران شدن انیمیشنهای ایرانی در VODهای جهانی نیز (مانند کاری که سازندگان آخرین داستان انجام دادند) میتواند سود خوبی به همراه داشته باشد و همه این موارد دست به دست هم داده تا پروژههای انیمیشن بیشتر از پیش به مرحله تولید برسند.
انیمیشن ایرانی تا حد زیادی نجاتدهنده سینمای کودک بوده و هنوز هم به جایی که باید، نرسیده است. در سینمای جهان انیمیشنها تبدیل به فرنچایز میشوند و سود اصلی را از فروش متعلقات مربوط به کاراکترها در میآورند، اما در ایران هنوز این موضوع چندان سر و شکل نگرفته است. اگرچه استودیو هورخش (سازنده آخرین داستان) سعی کرد با عرضه کمیک و اکشن فیگور و سایر لوازم جانبی کاراکترها وارد این دنیا شود، اما استقبال چندان درستی از این موضوع نشد و بهنظر میرسد که مارکتینگ در این زمینه هنوز نتوانسته درست عمل کند؛ این شکست دلایل مارکتینگی و مدیریتی دارد که طبعاً از حوصله این مطلب سینمایی خارج است.
ظهور انیمیشن و موفقیت آن به این معنا نیست که آثار سینمای کودک ایرانی محدود به این موارد شده است. هنوز هم آثار خوبی مانند «اسکی باز» و «تپلی» و… در این ژانر ساخته میشود. باید گفت متاسفانه بسیاری از فیلمهای کودک و نوجوان ما تنها در جشنواره فیلم کودک و نوجوان به نمایش در میآیند و اساساً تنها برای این رویداد سینمایی ساخته میشوند و امیدی به اکران عمومی این نوع آثار نیست. زمانی صفهای طویل خانوادهها برای تماشای فیلم کودک را شاهد بودیم، چرا که فیلمهای تاثیرگذاری در این زمینه ساختهمیشد، اما دیگر از آن صفها خبری نیست و این موضوع به یک غم بزرگ برای هنرمندان دغدغهمند در این عرصه تبدیل شده است. امروز باید چراغ در دست گرفته و به دنبال کودک و نوجوان بگردیم و نسل زد هم با دیدن آثار جهانی و غرق شدن در پدیدههای سینمایی مثل دنیای مارول و… توقع بیشتری دارد. در هر حال باید گفت سینمای کودک در ایران فعلاً با پدیده انیمیشنها به راه خود ادامه میدهد و امید میرود که این پدیده نوظهور تنها منجی این دنیای سینمایی نباشد و ضمن اینکه بتواند به پیشرفت خود ادامه دهد، فرصت برای دیده شدن سایر آثار نیز فراهم شود. باید انتظار داشت تا به دیگر آثار سینمایی کودک نیز توجه شود تا دنیای فیلم کودک و نوجوان با تنوع بیشتری به راه خود ادامه دهد.
نویسنده: آرش پارساپور