اوایل حس میکردم چقدر خوشبختم و باید همه جوره از این فرصت استثنایی استفاده کنم و ازش یاد بگیرم و از این کلاس رایگانی که هر روز در اختیارمه نهایت استفاده رو ببرم؛ خیلی در نقش شاگردی فرورفته بودم و هر لحظه منتظر بودم چیز جدیدی بهم یاد بده
من بیتجربه نبودم و آورده خوبی در حوزه کاریم داشتم؛ میشناختنم و گزارشهام مورد توجه بود اما همون روزهای اول خلع سلاحم کرد و به جاش هیچی به من نداد. دائم این تفکر رو تزریق میکرد که نباید کاری صورت بگیره و هر اقدامی رو از جانب ما نیروهای جوان حاشیه ساز میدونست
در برابر سوالات ما درباره مسیر اشتباه کار که به وضوح عیان بود، به کتابش که رفرنس بود، اشاره میکرد و به صراحت فقط دنبال آرامش خودش بود و نه پیشرفت مجموعه. جلوی پیشرفت رو که میگرفت هیچ! باعث پسرفت یک مجموعه بزرگ شد که هنوز ضرر مالیش گریبانگیر مدیرانشه
سخنرانیها و کلاسهاش پر از حرفهای پر طمطراق و زیبا درباره زنان بود اما در موقعیت کاری، تمام مزایا رو به آقایون میداد و معتقد بود اونها نان آور خونواده هستن و زنها برای تفریح میان سر کار!
هنوز در اکثر مراسمها اون رو بالا میبرن و بهش موقعیت برتر میدن اما این آدم سر هیچ بزنگاهی پشت صنفش در نیومده و جالب اینکه هنوز هم هستن کسانی که او را استاد، فرهیخته و بزرگ صنف میدونن و تمام تلاششون رو برای حفظ این تعریفها میکنن!
فهیمه سادات طباطبایی/روزنامه نگار