روایت استاد دانشگاه ابن سینای کابل از نقش اجتماعی عاشورا و اربعین/ امان از آن مصراع!

استاد دانشگاه ابن سینای کابل، در بازخوانی روزگار گذشته و عزاداریهای مردم منظقه محل زندگی اش، به مطالب جالبی اشاره کرده و از نقش این عزاداریها در اجتماع و همدلی کردم سخن گفته است.
کد خبر: ۱۲۵۳۹۹۴
|
۲۶ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۸:۵۵ 16 August 2024
|
3447 بازدید

به گزارش خبرنگار اجتماعی تابناک، دکتر حفیظ الله شریعتی، متخلص به سحر، استاد دانشگاه ابن سینا در کابل است.

روایت استاد دانشگاه ابن سینای کابل از نقش اجتماعی عاشورا و اربعین/ امان از آن مصراع!

حفیظ شریعتی (زاده ۱۳۵۷ (خورشیدی)، در غزنی)،شاعر، مترجم، ٰ روزنامه‌نگار و زبان‌شناس افغانستانی است.

وی که در حال حاضر در ناوری زندگی می‌کند، در گفتگویی  دلیل ترک افغانستان را عدم احساس امنیت عنوان کرده است.

دوران تحصیلات وی در دانشگاه علامه طباطبایی و حضورش برای چندین سال در تهران، زمینه آشنایی و ارتباط خبرنگار تابناک با وی بوده است.

حال او روایت جالبی را از دوران کودکی و نوحه حوانی هایش برای عاشورا و اربعین نوشته است که به عنوان احساس های یک همسایه، نسبت به موضوعی که برای ما نیز این چنین ارزشمند است، آن را مرور می کنیم؛

«کودکی‌ها را به یاد دارم که مراسم محرم از شب هفتم در آغیل سیخینه(اسم روستا) برگزار می‌شد. روحانی روضه‌خوان سیخینه، سخنرانی نمی‌کرد و فقط یک روضه را یاد داشت و همان را هر شب به تکرار می‌خواند. تا نام امام حسین(ع) برده می‌شد. زنان، رو به دیوار دور می‌دادند و گریه می‌کردند. مردان سر بر زانو می‌گذاشتند و ناله می‌کردند.

سینه‌زدن مانند امروز رواج نبود. مردان دُورهم حلقه‌وار می‌نشستند و روی زانوهای‌شان می‌زدند و مدام تکرار می‌کردند: «واویلا در کربلا، واویلا در کربلا».

پسین‌ها که کمی بزرگ‌تر شده بودم، «سینهٔ پدری» رواج شده بود که مردان دُورهم حلقه‌وار می‌ایستادند و می‌چرخیدند و سینه می‌زدند. این حلقه یک سر حلقه داشت که نام‌های بزرگان مذهبی را عوض می‌کرد. به این سینه‌زدن، «حسن و حسین» می‌گفتند. برای پایان دادن به سینه‌زدن باید بزرگی می‌گفت: «یا امام یا حسین».

 

من هم نوحه خوان شدم

وقتی بزرگ‌تر شدم، برای چهار سال در آغیل سیخینه اول نوحه‌خوان و پس از چندی روضه‌خوان شدم. داستان این چهار سال ملایی در سیخینه جالب و خاطره‌انگیز است.

هم‌زمان که شب‌ها برای آغیل روضه‌خوانی می‌کردم، رمهٔ بز و گوسفند را هم به کوه می‌بردم. در کوه از روی کتاب، دفترچه و کتاب‌های روضه، سخنرانی و روضه تمرین می‌کردم. این روضه‌ها و سخنرانی‌ها را از حفظ می‌کردم و شب‌ها از حفظ می‌خواندم و گاهی خودم هم نمی‌دانستم که چه می‌گویم. اربعین و عاشورا اما برایمان حزن انگیز و شورانگیز بود.

 

امان از این مصراع

روزی در کوه تمرین روضه می‌کردم. هنگام روضه‌خواندن با صدای بلند به خاطر این بیت «ز زلف عارض اکبر قمر در عقرب است امشب» گریه‌ام گرفت و با صدای بلند شروع به گریه کردم.

شب وقتی برای روضه‌خواندن جمع می‌شدیم، یکی از زنان آغیل آرام در گوشم حاجتش را می‌گفت که در پایان روضه‌خوانی باید دعا می‌کردم که حاجت‌روا شود. شبی از کوه مستقیم به سر روضه‌خوانی رفتم.

روز عاشورا برای ملای روضه‌خوان پول جمع می‌کردند. عَلَم ابوالفضل را وسط اتاق می‌گذاشتند و عزاداران  پول نذری می‌انداختند و زیارت می‌کردند. به یاد دارم که برای من یک سال هزار و پنج‌صد افغانی جمع شده بود.

من صدای خوشی داشتم. در نوحه‌خوانی در قریهٔ پیدگه رقیب نداشتم. خیلی خوب روضه می‌خواندم. همه از روضه‌خوانی من راضی بودند. شنیده بودم که مردم با هم گفته بودند که گریهٔ سنگ را بُر می‌کنم.

مادرم، صدای نوحه، سخنرانی و روضهٔ من را ثبت کرده بود. هر وقت زنان خودی به خانه می‌آمدند، مادرم برای آنان می‌گذاشت و خوشحالی می‌کرد.

این عاشورا و اربعین و این روزها چقدر ما را دور هم جمع می کرد و بهانه خوبی بود برای حرفهایی اجتماعی و مرور دردها و رنج ها و ابته امیدها.

یادش بخیر.»

اشتراک گذاری
تور تابستان ۱۴۰۳
بلیط هواپیما
برچسب ها
برچسب منتخب
# دولت چهاردهم # اسماعیل هنیه # مسعود پزشکیان
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
با انتقال پایتخت ایران از تهران ...