به گزارش سرویس فرهنگی تابناک، جمعی با پای پیاده عازم کربلا شدند به آنها که ماندند با پای دل عازم کربلایند و بعضی ها نیز در صفحات مجازی از اربعین حسینی میگویند.
در روز اربعین حسینی فضای مجازی و صفحات ایرانیان آکنده از عرض ارادت به محضر اربعین حسینی است.
در این میان شاعران و علاقمندان به دنیای شعر و شاعری نیز با انتخاب ابیاتی از شعرای معاصر و یا قدیمی آن را به یاد اربعین حسینی و حماسه حسینی با دیگران به اشتراک میگذارند.
در این میان غزلها وتک بیتیها به عنوان شاه بیت سرودها بیشترین انعکاس و انتشار را در فضای مجازی دارند.
تابناک گشت و گذاری کرده در صفحات و شبکههای اجتماعی و صفحات مجازی و اشعاری را که با استقبال مواجه شده اند مرور میکند.
شما مخاطبان گرامی هم تک بیتهای مورد نظرتان درباره اربعین حسینی و حماسه بزرگ عاشورا را در بخش کامنتها درج بفرمایید تا در مطلب اصلی منتشر و به روز رسانی شود.
...
آنچه پنهان در میان سینه باشد عشق نیست!
عاشقان با رسم رسوائی به میدان میروند
شاهرخ مستان
...
میگفت روضه خوان:که تنت غرق تیربود
هر تیر واژگون که شدی باتنت چه کرد؟
قاسم صرافان
...
هم زخم می زنم به تو هم دوست دارمت
در گیرودار تیرگی و روشنایی ام
گم کرده ام مسیر تو را در غبار شهر
اما اسیر توست دل روستایی ام
دستت همیشه روی سر ما پیاده هاست
این اربعین به لطف خدا کربلاییم
...
دشمنیهای دو عالم با من از بیداد اوست
گر چه صد شمشیر بر سر میخورم قاتل یکی است!
فیاض لاهیجی
...
هرچه پل پشت سرم هست خرابش بنما
تا به فكرم نزند از ره تو برگردم...!
شهریار
...
رو به شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح
بردن نام حسین بن علی می چسبد....
...
حرف را میشود از
حنجره بلعید و نگفت،
وای اگر چشم
بخواند غم نا پیدا را ...
مهدی فرجی
...
پادشاهان همه مبهوت جمالت گویند
این چه شاهیست مگر این همه لشگر دارد!
سید حسی فتاحی
...
در عزایم تازه میفهمی چه داغی داشتم
در لباس تیره گرما بیشتر حس می شود
سعید صاحب علم
...
گر رفت عاشورا ولیکن اربعین هست
ما از صفر مثل محرم خیر دیدیم
علی اکبر لطیفیان
...
به یاد چایی شیرین کربلایی ها
لبم حلاوت ((احلی من العسل)) دارد
...
کار دستم داد آخـــــر، قلب ناپاکم حسین
اربعین ، پای پیاده ، رفت از دستم که رفت ...
...
می سپارم به رفیقانِ زیارت رفته
که بجای منِ جامانده قدم بردارند
حاذق
...
خوانده بودم کز محبت خار ها گل میشود...
شد!ولی دستی به غیر از من گلابش را گرفت !!!
...
تو کیستی که به یادت پس از هزاران سال
جهان، قیامتی از جنس اربعین دارد...!
سیدمهرانموسویآشنا
...
به سویت می دوم با کودکانی که به دنبالم... / اعظم سعادتمند
شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیالم
به سویت می دوم با کودکانی که به دنبالم...
تمام ابرها بر شانه ی من گریه می کردند
گرفتم آسمان خسته را زیر پر و بالم
نمی دانی چطور آرام کردم کودکانت را
گرفتم قطره های اشک را با گوشه ی شالم
ببین بر چهره ی من رد پای باد و باران را!
ببین بی عمر نوح امروز، بانویی کهن سالم!
نشد لبریز در توفان غم ها کاسه ی صبرم
به آن پروردگاری که خبر دارد از احوالم
اگر عمری بماند تا کنارت سیر بنشینم
برایت شرح خواهم داد از اندوه چهل سالم *
میان رفت و آمدهای قایق های سرگردان
به غیر از کشتی ات راه نجاتی نیست در عالم
...
پایم که لنگ بود، به شوقت به سر دوید / محمدرضا طاهری
اشکم چهل شبانه نشست و شراب شد
وقتی چکید، خانه ی غم ها خراب شد
یک قطره روی شاخه ی خشک شبم چکید
روز از شبم جوانه زد و آفتاب شد!
هر چیز رنگ واقعی اش را به رخ کشید
"خوب" از خودش برآمد و "بد" بی نقاب شد
پایم که لنگ بود، به شوقت به سر دوید
قلبم که سنگ بود، ز سوزت مذاب شد
دریای رحمتی و لبت خشک مانده است
بعد از تو بوسه بر لب خشکیده باب شد
آتش ز سوز ناله ی دردانه ی تو سوخت
آب از خجالت لب خشک تو آب شد!
از خون خویش در رگ تاریخ ریختی
سیر حوادث از پس آن در شتاب شد
ترس از دلم گریخت، همان ترس کهنه ای
کز ابتدا میان من و حق حجاب شد
باز این چه شورش است که در سینه ام به پاست؟
در سرزمین مرده ی دل انقلاب شد
...
این تیرهء خاموش روشن می شود آری... / سید حمیدرضا برقعی
هلا ! ای جسم من ای خفته، ای زندانیِ دیوار
فقط با مرگ از این خواب سنگین می شوی بیدار
فراری از تمام مردم دنیا مسیرم خورد
به قبرستان به شهر مردمِ آرام و بی آزار
می اندیشم به آرامش به خوابی خوش درون خاک
جهان ! ای بختک بی انتها دست از سرم بردار
به سر شوق رهایی داشتم از این جهان اما
نفس در سینه ام اصرار کرد اصرار کرد اصرار
به ساز خود مرا رقصاند و بی تنبوره رقصیدم
جهان این مست لامذهب، جهان این پیر لاکردار
جهان آری چه فرقی می کند با سیب یا گندم
فریبم داد با درهم فریبم داد با دینار
جهان این استخوان خوک در دست جذامی ها
جهان این مثل آب بینیِ احشام ، بی مقدار
جهان یک روز در صفین ، جهان یک روز بر منبر
فریبم داد با قرآن فریبم داد با دستار
جهان نگذاشت تا روز دهم در کربلا باشم
چه فرقی می کند حالا شوم تواب یا مختار
جهان این نخ نمای رنگ و رو رفته ولی گاهی
شبیه چادر مادربزرگم می شود گلدار
جهان این تیرهء خاموش روشن می شود آری
محرم ها که می کوبم سیاهی بر در و دیوار
همان وقتی که اشکی می چکد در روضه از چشمم
همان وقتی که می گویند از گودال از مسمار
همان وقتی که در مشّایه خوابم برد روی خاک
دلم آن خواب را می خواهد آن رؤیای بی تکرار
عمود آخر است و چشم های خیس من بسته ست
به گوشم می رسد اهلا و سهلا مرحبا زوار
جهان پایان خوبی با حسین بن علی دارد
تو تنها گریه کن در روضه، باقی را به او بسپار
جهان زیبا جهان زیبا جهان زیبا جهان زیباست
جهان با حضرت زهرا جهان با حیدر کرار
انالحق شطحِ منصور است روی دار اما ما
علیُ حق به لب داریم همچون میثم تمار....
...
ابرم که نیازی به گذرنامه ندارم / اعظم سعادتمند
حالا که به این ناحیه افتاده گذارم
رد می شوم از مرز، در آن خاک ببارم
رد می شوم از کوه و در و دشت، که با او
در یک شب بین الحرمین است قرارم
سرباز عراقی! به خدا خسته ام اما
هرقدر که آزار دهی، شکر گزارم
هرقدر که تفتیش کنی، مسأله ای نیست
بغضم که هزاران گره افتاده به کارم
در این چمدان های دل آشفته ی دلتنگ
چیزی به جز اندوه نمی شد بگذارم
سرباز عراقی! بگذاری نگذاری
ابرم که نیازی به گذرنامه ندارم