به گزارش تابناک، مهدی خطیبی در باره این شعر گفت: «این سروده را دهم بهمن ۱۳۸۱ تقدیم کردم به محمد علی بهمنی عزیز، دست خط های زیبایش را دارم که با چه عشقی کتابها و سروده هایش مزین کرد و به من داد.
روحش شاد.»
شعر مهدی خطیبی که به استاد محمد علی بهمنی تقدیم شده است، با هم می خوانیم.
نمی دانم چرا ؟اما تورا انگار میفهمم
چه میگویی ؟چه میخواهی؟چرا؟انگار میفهمم
فقط با خواندن یک مصرع ناب از غزلهایت
تمام شعر را تا انتها انگار میفهمم
تو را هرشب که بیرون میزنی از خانه میبینم
نمیدانی چراحتی کجا انگار میفهمم
خودم یک پا جنون دارم،جنون درد و شبگردی
دلیل پرسه ها را پابه پا انگار میفهمم
سکوت کوچه ها ایینه فریاد پاییزیست
نمی اید زبرگی هم صدا انگار میفهمم
تو مثل من و یا من مثل تو فرقی ندارد ،ها
توفریادی و من پژواک ،ها انگار میفهمم
برای گاه گاه دلتنگیت همواره دلتنگم
اگرچه با منی مثل دعا ،انگار میفهمم
تو حتی از غزل در خواب هم غافل نمی مانی
چه شیرین است رویای شما،انگار میفهمم
منم مثل تو تنها اهل این نزدیک ها هستم
همین است ارتباط بین ما انگار میفهمم
مهدی خطیبی
تصویر دستخط استاد بهمنی
شعر استاد بهمنی نیز تقدیم حضور می شود.
نمیدانم چرا؟ اما تو را هرجا که می بینم
کسی انگار می خواهد ز من، تا با تو بنشینم
تن یخ کرده، آتش را که می بیند چه می خواهد؟
همانی را که می خواهم، ترا وقتی که میبینم
تو تنها می توانی آخرین درمان من باشی
و بی شک دیگران بیهوده می جویند تسکینم
تو آن شعری که من جایی نمی خوانم، که میترسم
به جانت چشم زخم آید چو می گویند تحسینم
زبانم لال! اگر روزی نباشی، من چه خواهم کرد؟
چه خواهد رفت آیا بر من و دنیای رنگینم؟
نباشی تو اگر، ناباوران عشق می بینند
که این من، این من آرام، در مردن به جز اینم
محمد علی بهمنی