آتشفشان جنگ در منطقه به طور مستمر در حال جهش است و جریان گدازه مذاب و سنگهای گداخته آن بازیگران و سرزمینهای بیشتری را طمع و فرا میگیرد. آتشفشانی که بدلیل عدم خواست و یا عدم توانایی سیاستمداران در حل مسائل و معضلات کوچک و بزرگ بر روی هم تلنبار شده، هرزگاهی فوران و تبعات گستردهای به جای میگذارد که حاصل آن جزء زمین سوختهای برای ملتها نیست.
در شرایطی که تابستان جاری را گرمترین آن از زمان نخستین ثبت دما در تاریخ اعلام میدارند، با طولانی شدن جنگ غزه و حماقتهای پی در پی صهیونیستها از ارتکاب جنایات فجیع روزانه تا گسترش میدان آتش همانند افزایش تعداد حملات به خاک و نیروهای حوزۀ مقاومت مستقر در سوریه، حمله به ساختمان کنسولگری ایران در دمشق، تجاوز به یمن، حمله به عمق خاک لبنان و ترور فرماندهان و شخصیتهای حزب الله نظیر فوأد شکر در منطقه ضاحیه بیروت و ترور اسماعیل هنیه در قلب تهران، تنش در منطقه رو به فزونی گذارده و دمای منازعات سیاسی و نظامی افزایش و به نقطۀ جوش بسیار نزدیک شده است. علاوه بر آن رسانههای وابسته به دو سوی جبهه، شیپور جنگ روانی علیه یکدیگر را به صدا درآورده و برای آتش خصومتها هیزم بیشتری مهیا و آنها را به طور پیوسته به انتقام و احیای بازدارندگی تحریض مینمایند.
7 اکتبر که پس از سالها کورنومتر بازی بازیگران منطقه را صفر و سوت آغاز بازی نوینی از شطرنج معادلات و محاسبات بازیگران منطقهای و جهانی را به صدا در آورد، بدون تردید برای سالهای متمادی در افکار عمومی جهان و به طور خاص ملل مسلمان و تمام دغدغهمندان موضوع فلسطین بزرگ انگاشته و در نگاه سیاستمداران و سیاستورزان جهانی نقطۀ عطفی در موضوعات مرتبط با جهان اسلام، منطقۀ غرب آسیا و مبارزات جاوید ملتها با هرگونه اشغالگری، استعمار و استثمار خواهد بود.
طی دهههای گذشته باز تعریف نابخردانهای از مفهوم جنگ در جهان و خاصه در منطقه عارض و در حال بنیان گذاریست که به جد دهشتناک و رعبآور و تهی از تمامی ارزشها و زیست تاریخی جامعۀ بشری بوده و گویی در روزمرگیها ناپیدا گشته است.
با توجه به تمامی تجربیات و حافظۀ مشترک بشری در طول تاریخ، با تأکید دو سه قرن اخیر معقول آنست که جنگ در منتهاالیه ناکامی سیاست و سیاستورزی واقع تا دستاوردهای بعید از میز گفتمان و دیپلماسی را تحصیل نماید نه آنکه خود به هدفی غایی تبدیل گردد.
ایضاً کلاوزویتس میگوید هدف از جنگ خم کردن دشمن به خواست و اراده، و نه چیز دیگر است.
از شاذترین کسان که حیات و ممات زیستی و وجودی خود را در جنگ متبلور میدانند بیگمان رژیم صهیونیستی و ویژه نخست وزیر این رژیم نتانیاهو است. نتانیاهو به کرات اثبات نموده که برای قدرتیابی و تداوم آن هیچ خط قرمزی را متصور نبوده و بدین منظور حاضر به پرداخت هر هزینهای هر چند هنگفت، آن هم از کیسۀ دیگران از جمله متحدین داخلی و خارجی میباشد.
در بحران اخیر نتانیاهو اطمینان دارد که با اتمام جنگ و برقراری آتش بس دولت او ساقط شده و آنها باید پاسخگوی سوالات بیشماری در صحن دادگاهها و کمیتههای مختلف عمومی، سیاسی-امنیتی و نظامی باشند که برای ماها افکار عمومی صهیونیستها را درگیر نموده و سرزمینهای اشغالی را با کوهی از بحرانها و مشکلات عدیدهای روبرو ساخته که هم اکنون تنها بخشی از آن همچون کوه یخی در اقیانوس پر تلاطم مصائب و دشواریهای متزاید داخلی و خارجی صهیونیستها هویداست و در مدار از هم پاشیدگی و اضمحلال گسیلشان داشته است؛ به همین دلیل او بر سر راه هرگونه توافق آتش بسی مانع تراشی میکند.
طی حدود یک سال، ماشین نسلکشی باند مخوف جنایتکار صهیونیستها یک روز هم متوقف نشده و هر روز رکورد تازهای از جنایت و درنده خویی به ثبت و جهانیان هر روز خود را با اخبار بمباران و قتل عام جمعی غیر نظامیان بیگناه اعم از زنان و کودکان شیرخوار پناه گرفته در بیمارستانها و مدارس شروع میکنند.
جنگ کنونی، بزرگترین فاجعۀ انسانی در تاریخ معاصر در قلمرو کوچک 2/2 میلیون نفری، محصور توسط اسرائیل حادث شده که کمبود آب و غذا به وهلۀ قحطی رسیده و از غزه جزء ویرانهای باقی نمانده و در آن اکثر قریب به اتفاق جمعیت، آواره و هر لحظه در خطر هستند.
آنطور که عبدالله الدردری، دستیار دبیرکل سازمان ملل متحد و مدیر دفتر منطقهای کشورهای عربی در برنامه توسعه سازمان ملل متحد ابراز نموده بازسازی غزه ممکن است به 80 سال زمان احتیاج داشته باشد.
طوفان الاقصی که با حملهای در مقیاس بی سابقۀ کماندوها و پرتاپ بیش از پنج هزار موشک و راکت از نوار غزه به جنوب و مرکز سرزمینهای اشغالی آغاز شد از جهات مختلف حائز اهمیت و درخور توجه است.
همانطور که بارها گفته شده طوفان الاقصی شکستی بزرگ در حوزۀ امنیتی و اطلاعاتی رژیم صهیونیستی رقم زده که دومینو وار به حوزههای دیگری همچون سیاسی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی وارد و پیامدهای آن برای سالهای مدیدی بر حیات این رژیم سایه خواهد افکند.
مسلماً با برقراری آتش بس، اسباب بررسی چند و چون عملیات مهیا و چرتکۀ هزینه و فایدۀ هر دو طرف در این معرکه انداخته خواهد شد؛ اما میتوان گفت بسیار نامحتمل است که طراحان، مجریان و ناظرین عملیات، احتمال چنین میزانی از واکنش رژیم صهیونیستی را داشتهاند. اگرچه با نگاهی در خواهیم یافت که این گستره از عکس العمل رژیم صهیونیستی به دلیل عمق و شدت ضربه و ازبین رفتن هیمنه آن در تمام ابعاد و سطوح بوده تا جمیع فضاحتی که رخ داده را به فراموشی سپرد.
به اعتقاد بسیاری از ساکنان سرزمینهای اشغالی عملیات طوفان الاقصی نادرست بودن انبوهی از فرضیههای امنیتی حاکم بر این رژیم را عیان و محرز نمود که ارتش تا بن دندان مجهز در برابر حملۀ فراگیر، تاب مقاومت و بازدارندگی ندارد و قادر به انجام وظیفۀ ذاتی همانا حفظ و حراست از صهیونیستها نمیباشد؛ برآیند اینها مهر تأییدی بر فروپاشی درونی ساختار رژیمی بوده که خود را شکست ناپذیر، قدرت اول غرب آسیا و دست برتر مقابل دشمنانش میدانست.
از حیث دیگر، عملیات طوفان الاقصی بی گمان ساحت آزمونی بزرگ و سنگ محک محور مقاومت است که نتایج آن بر تمام جبهه اثرگذار بوده و موقعیت آن را به طور فزاینده در مقابل محور شرارت نمایان خواهد کرد. محور مقاومتی که به رهبری ایران بخش انکارناپذیر از چشم انداز نظم نوین جهانی است.
واکنش دولتهای اسلامی به عملیات حماس در 7 اکتبر به جزء تعدادی، همگی ناامید کننده بود؛ لیک پیشبینی این بود که محور مقاومت با گذشت هر روز و وقوع جنایتی تازه، تعداد و عمق حملات خود را افزایش دهد که به نظر میرسد فعلا نگاه رهبری جبهه مقاومت بر خویشتنداری و کنترل آتش است.
واقعیت آن است که جمهوری اسلامی پس از جنگ با آغاز دهۀ هفتاد در مواجهه با برخی از رویدادها، آن بیپروایی و خطر پذیری را که نقطۀ قوت و بن بست شکن تمام موانع جنگ نابرابر تحمیلی بود را به دلیل تفسیر خود از محیط روابط بین الملل با نوعی احتیاط و حزم مفرط جایگزین و جای بازیسازی، ترسیم زمین بازی و وضع قوانین حاکم بر آن و چه بسا با سیاست فعال کنشی مطالبهگری، با سیاست انفعال واکنشی معاوضه نمود که گاه آوردۀ آن عرصۀ جدالهای فراوان است.
یکی از موضوعات مطروحه قابل بحث به ویژه در سه دهۀ اخیر جمهوری اسلامی موضع و مقام تدافعی در حوزهها و میدانهایی که بازیگر برتر بوده و میتوانسته شجاعت را همراه درایت و عقلانیت به میدان آورد و اینکه گاهی بهترین دفاع حمله است میباشد. البته که این به معنای جنگ افروزی و یا اقدامات سادهلوحانۀ پر هزینه نمیباشد؛ بلکه باید در راستای سیاست بازدارندگی و تحمیل دکترین دفاعی و سیاست خارجی، ترسیم منافع ملی و استراتژی منطقهای و جهانی باشد و حتی فراتر از آن باید از پیلۀ منطقهای خارج شده در مقیاس جهانی عمل نماید.
حملۀ رژیم صهیونیستی به کنسولگری ایران و به شهادت رساندن جمعی از مستشاران نظامی از جمله مهمترین و متمایزترین حوادث تاریخ عصر جدید در حوزۀ سیاست و جایگاه اماکن دیپلماتیک است که از اهمیت بسیاری برخوردار و از قضا قوانین و حقوق بین الملل در ارتباط با مصونیت و شأنیت مراقبت و عدم تعددی همگان به آنها، واضح و شفاف اعلام موضع نمودهاند.
جمهوری اسلامی ایران به عنوان رهبر محور مقاومت پس از حمله به ساختمان کنسولگریاش در صدد برآمد تا در برابر رژیم صهیونیستی خطوط قرمزی باز تعریف و معادلۀ جدیدی را وضع نماید که زین پس هر حملهای در هر مکان و زمانی به شهروندان، قلمرو و یا منافع خود را تحمل نکرده و به شدیدترین وجه ممکن ولو با هر هزینه و احتمالی را پاسخ خواهد داد و اولین بار در تاریخ از خاک خود به اسرائیل حمله نمود؛ در حقیقت جمهوری اسلامی ایران اثبات نمود که خواست، اراده و توان حمله را داشته و آمادۀ ریسک است. امری که نه تنها آرزوی دیرینۀ ایرانیان بلکه امت اسلامی بود که در همان سطح و یا بالاتر که رژیم اشغالگر ضربه زده ضربه نوش کند.
اما صهیونیستها نیز به نوبۀ خود اعلام داشتهاند که خطوط قرمز جدید را نمیپذیرند. حال مشخص میشود علیرغم حجم و قدرت بی سابقه، وعدۀ صادق آنچنان که باید و شاید شفاف و گویا نبوده و نتوانسته صهیونیستها را از خیال خام یکه تازی و اقدامات بدون هزینه بیرون آورد.
در شرایط حاضر باید دانست پاسخ به ترور اسماعیل هنیه رهبر حماس به عنوان میهمان رسمی در تهران با تمامی خطرات آشکار و نهان و عدم باب گفتگوهای سیاسی و روابط دیپلماتیک، صرفاً بازتاب عمل نابهنجار و خلاف اصول و قوانین بین المللی صهیونیستها نبوده بلکه موید ترسیم مجدد و تأیید و تأکید بر تعریف بنیادین و خدشه ناپذیر خطوط قرمز جمهوری اسلامی ایران است.
در اوضاع کنونی جمهوری اسلامی ایران هیچ علاقه و تمایلی به شعلهور شدن دامنۀ جنگ ندارد، چرا که نیروهای محور مقاومت در منطقه (فلسطین، لبنان، سوریه، عراق، یمن...) همگی کارکردهای وجودی و ضروری خود را با کمترین هزینه ممکن انجام داده و خطری متوجه ایران نمیباشد. امری که حتی با تمام مخالفتهای قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای در رأس آنها آمریکا به ناچار پذیرفتهاند. کشورهای غربی به رهبری ایالات متحدۀ آمریکا نیز با توجه به درگیری در جبهۀ اوکراین توان و تمرکز خود را به تجهیز نیروها علیه روسیه معطوف و هیچ میل و رغبتی جهت گسترش آتش جنگ در منطقه ندارند؛ در عین حال مقامات در واشنگتن با عنایت به تجربیات چند دهۀ اخیر و راهبرد تمرکز بر شرق آسیا، ویژه چین میدانند که صحنۀ خاورمیانه ورطۀ خطرناکی است که رهایی از آن نامیسور است. مضاعف اینکه آمریکاییها خود در داخل درگیر انتخابات سرنوشت ساز و دور کردن ترامپ از کرسی ریاست جمهوری هستند.
البته که صهیونیستهای راست افراطی و شخص نتانیاهو در این امر مستثنا میباشند. همانطور که جروزالم پست نیز اذعان نموده اسرائیل نمیتواند به تنهایی از خود دفاع کند و بی تردید نقشه وارد کردن آمریکا در باتلاق نزاع جدید را در سر میپروراند.
موازنۀ قدرت و پایستگی امنیت در منطقه آسیب دیده و از تعادل خارج شده و این بزرگترین خطری است که منطقه را تهدید میکند. چنانکه هابز معتقد بود صلح تنها در ایجاد تعادل میان قدرتها و تهدیدها میسر میباشد. جمهوری اسلامی ایران به دلایل فراوانی اعم از اوضاع سیاسی داخل و بین الملل، ملزم به پاسخگویی به گستاخی صهیونیستها بوده و در این راستا مسلماً میبایست پاسخ از اعتبار و اهمیت بیشتری نسبت به حملۀ 13 آوریل (وعدۀ صادق) برخوردار باشد تا بتواند جایگاه و توازن قدرت را در داخل و محیط منطقهای و جهانی بازیابی نموده و حتی پیش رونده در جهت عرض اندام بیشتر باشد.
پاسخ باید حامل پیامهای بیشمارسیاسی و امنیتی به طرفهای مقابل و بازیگران در منطقه و جهان بوده و در سطح راهبردی اعمال گردد تا از حملات آتی بیشتر رژیم صهیونیستی به قلمرو و منافع راهبردی جمهوری اسلامی ایران در هر کجا جلوگیری کند.
اما پیش از ورود به فاز پاسخ نظامی، پیوست سیاسی و رسانهای پویا لازم است. دستگاه دیپلماسی و رسانهای کشور باید حامیان صهیونیستها به ویژه آمریکا و اروپاییها را متوجه سازد که پاسخ اجتناب ناپذیر بوده و ایران قصد و نیتی برای بیثباتی و تشدید تنش در منطقه ندارد بلکه در صدد احیای موقعیت خود پیش از حادثه ترور در تهران است و پاسخ پیشرو نه تنها جنگ افروزی نبوده بلکه از آشوب و منازعات در آینده جلوگیری و آن را عقیم خواهد ساخت. ایران همچنین باید با دیپلماسی فعال منطقهای و بهرهگیری از فضای نخبگانی و ظرفیت اجتماعی در منطقه منافع آمریکا و اروپاییها را تحت فشار و آنها را در خوف و رجاء قرار دهد.
از دگر سوی ایران باید در جایگاه مدعی ظاهر از حامیان صهیونیستها بخواهد که چرخۀ خشونتبار تنش فعال را متوقف و حمایتها را محدود سازد در غیر این صورت تبعات آن را پذیرفته و هزینههای آن را بپردازند. البته که صرف تلاشهای به ظاهر دیپلماتیک نمایشی از کاخ سفید در این روند کارساز نخواهد بود. امروز منطقه به عملگرایی در جهت صلح و نه موضعگیری صرف نیاز دارد. واشنگتن باید بداند که اگر خواهان آرامش و به تبع آن امنیت منافع خود در منطقه است نمیتواند در زمین جنگ بازی و صلح بخواهد بلکه باید حامیان صلح را تقویت کرده نه در کنار جنگ افروزان بایستد.
واضح و مبرهن است که در منطق تنش زدایی نیازی به ارسال تجهیزات برای طرف تنشزا نیست و برای مدیریت صحیح راهبرد تنش زدایی صرفا اقدامات دیپلماتیک کفایت نکرده بلکه باید به سراغ حوزۀ نظامی برای توقف رفت و از اهرمهای فشار خود بر علیه مهرۀ جنگ افروز استفاده کرد. آمریکاییها باید بدانند که بیشتر از آنکه جبهۀ مقاومت و منطقه حامی صلح است آنها محتاج مصالحه هستند و اگر تاکنون شعلههای جنگ کل منطقه را فرا نگرفته و منافع آنها آسیب حداقلی نداشته به تدبیر و حمیت جمهوری اسلامی ایران در مدیریت نیروهای جبهۀ مقاومت است.