نقد تابناک

درباره سریال بازنده؛ آقای کارگردان، مخاطب امروز خودش کارآگاه است

شبکه نمایش خانگی که طی سال‌های اخیر فعالیت زیادی پیدا کرده و سریال های پرمخاطب بسیاری را عرضه داشته، به تازگی پخش سریال «بازنده» به کارگردانی امین حسین‌پور را آغاز کرده اس
کد خبر: ۱۲۶۲۲۱۶
|
۰۷ مهر ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۹ 28 September 2024
|
8987 بازدید

درباره شروع سریال بازنده؛ آقای کارگردان، مخاطب امروز خودش کارآگاه است

جابری؛ تابناک_ به نظر می‌رسد به علت کمرنگ بودن ژانر معمایی-جنایی در ایران به نسبت دنیا، این دست سریال‌ها پتانسیل فراوانی برای جذب مخاطب دارند. اما آیا میتوان باتوجه به نخستین قسمت‌های این سریال پیش‌بینی‌هایی داشت؟ آیا بازنده می‌تواند ورق تازه‌ای در ژانر جنایی رو کند؟ آیا میتواند خواسته جنایی‌بازان و دنبال‌کنندگان چندساله این ژانر را برآورده کند و در نهایت پایان ناامیدکننده‌ای نداشته باشد؟ 

 

جوانِ سازنده‌! 

کارگردان این اثر، «امین حسین‌پور»، فیلمساز جوانی است که پس از تجربه موفق ساخت فیلم کوتاه جعبه و پس از آن یک سریال اپیزودیک به نام درمانگر، به ساخت پروژه بزرگتری روی آورده است. حسین‌پور ابتدا کارش را با ساخت موزیک ویدیو برای خوانندگان مختلف آغاز کرده و به زعم او این کار ریشه در علاقه او به سینما داشته است. 

 

شوکِ اولیه! 

سریال در شروع و در نخستین اپیزود کشش و گیرایی لازم را دارد. حسین‌پور از همان ابتدا ما را به وسیله فضاسازی‌های خاص، لحن‌ها، دیالوگ‌های دراماتیک و طراحیِ جالب صحنه، با حجم فشرده‌ای از اطلاعات و گِره‌ها مواجه می‌کند و شکلی که داستان را پیش می‌برد علاقه او به ژانر جنایی و سینمای نوآر را باز می‌تاباند. 

به نسبت، حسین‌پور قدم بزرگی برداشته و ریسک بزرگی در قدم‌های اولیه‌اش در این عرصه کرده که قابل تحسین است، اما میتوان نقدهایی به سریال وارد کرد که بنظر قابل توجه بوده و گاهی بسیاری از این نقدها بر اکثریت درام های جناییِ ایرانی وارد آمده‌است. 

 

موزیک ویدئو و سینما؛ شباهت و تفاوت!

همانطور که گفته شد، حسین‌پور به سبب تجربه‌های زیاد در عرصه موزیک ویدیو، آشنایی خوبی با تصویر، قاب، موزیک، طراحی صحنه و فضاسازی دارد و این نکته ایست که میتوان در بطن سریال هم پیدایش کرد. مکث های خاص و طولانی بر یکسری میمیک‌های منظوردار، کلوزآپ‌های متنوع، واکنش‌های دراماتیک شخصیت‌ها یا حتی شکل کات خوردن سکانس‌ها بیش از آنکه به یک سینمای رئالیستی و واقع‌گرا شبیه باشد، به یک پازلِ موسیقایی شبیه است. این می‌تواند جذاب باشد اما نه همیشه!

درباره شروع سریال بازنده؛ آقای کارگردان، مخاطب امروز خودش کارآگاه است

زمانی که با یک اثر رئالیستی مواجهیم، مخصوصاً در سریالی با ژانر جنایی-معمایی، بسیار مهم است که چگونه اطلاعات را در طول قسمت‌های سریال پخش می‌کنیم. اگر بنا باشد حجم اطلاعاتی که به مخاطب تزریق می‌شود، مانند قسمت نخست این سریال به این شدت باشد، کار سازنده برای ادامه سریال سخت خواهد بود چرا که همواره باید مخاطب را از خستگی باز دارد. شیوه پخش اطلاعات و حوادث در هر سریالی روند تدریجی‌ای لازم دارد و این مسئله، دو علت دارد:

 

١- مخاطب نباید سِر شود! 

اگر بنا باشد اتفاقات مهم یکی پس از دیگری رخ بدهد، پس هیجان مخاطب مداوماً بالا میرود و در مقابل این سیر صعودی، نویسنده و کارگردان باید پشت سر هم بر این هیجان بیفزاید و ورق تازه‌ای رو کند. اگر ابتدای سریال تمام ورق‌ها رو شود، احتمال اینکه مخاطب در ادامه اصطلاحاً سِر شود وجود دارد. انقدر حوادثِ پی‌در‌پی دیده که شوکِ جدید به راحتی به او وارد نمی‌شود. پس باید کمی در تزریق اطلاعات و نقاط اوج، خسیس بود! 

 

٢- باید حس کشف و شهود مخاطب ارضا شود

واقعیت‌های مهم، بهتر است که در خلال و در روند تدریجی فیلم فاش شوند تا به شکل خاطره‌گوییِ شخصیت‌ها در همان اپیزودهای نخست. ثروتمند بودن کاراکتر، بدونِ فلاش بکِ موجود در فیلم، به خوبی می‌توانست بازنمایی شود. مانند سکانس ورود پدربزرگ و مادربزرگ جانا به خانه. و یا حتی قتل و مشکلات روانی ارغوان در فیلم، می‌توانست پیش از آن‌که واضحاً گفته شود، صرفاً به شکل بذری در موقعیت‌های سریال در چند اپیزود اول کاشته شود و سپس محصول آن در قسمت‌های بعدی برداشت شود. همین سیر تدریجی و موشکافانه است که مخاطب را در هیجان پیگیری پرونده می‌اندازد. باید به جای اطلاعات، نشانه‌ها را در اختیار او گذاشت. 

 

مخاطب خودش کارآگاه است! 

نکته‌ای که بسیار اهمیت دارد این است که مخاطب امروزی مخاطبِ قدیمیِ سینمای نوآر نیست! در دورانی که نوآر دیده می‌شد مردم بیشتر رویکرد احساساتی به سینما داشتند و بیشتر به دنبال هیجاناتی بودند که از سوی قهرمان و با دنبال کردن قهرمان حاصل می‌شد. اما مخاطب امروزی خودش را کارآگاه ماجرا می‌داند. او صرفا دنبال کننده قهرمان نیست بلکه خودش را قهرمان می‌بیند و از آنجایی که در عصر اطلاعات زیست می‌کند، میخواهد خودش وقایع را کنار هم بچیند و هیچ تحمیلی را از سوی فیلمساز نمی‌پذیرد.

 

او علاقمند به کشف و شهود است و یک اثر هر چه معمایی‌تر باشد و هوشش دستکم گرفته نشود، بیشتر فیلم را دنبال می‌کند. مخاطب امروزی کسی‌است که هنگام تماشای شب های مافیا چشم می‌بندد و خودش را جزئی از شهروندان بازی به شمار می آورد تا در یافتن مافیا نقش داشته باشد. پس سریال اصطلاحاً باید روند اُرگانیک خود را طی کند. بدون زور و فشار! 

 

چه عواملی روند طبیعی/ارگانیک اثر را خراب می‌کند؟ 

 

١- بازی‌ها: بازی‌ها در قسمت نخست، علیرغم لحظه‌های خوب، بسیار قابل پیش‌بینی هستند. جهت‌گیری دارند و مشخصاً مسیر خاصی را پیش روی مخاطب می‌گذارند. برای مثال در یکی از سکانس‌ها، ارغوان در جوابِ سوالِ بازپرس درباره زخم دستش، دروغ می‌گوید. لحن او به گونه‌ایست که تماشاگر از همان ابتدا می‌تواند پیش‌بینی کند که اتفاق دیگری افتاده است و بریدن دست با چاقو حقیقت ندارد. لحن ارغوان، نگاه او و حتی فضاسازی فیلم در آن لحظه تماماً شهادت به دروغ او میدهد. اما آیا جذاب‌تر نیست که مواجهه با آینه شکسته و خونیِ حمام، در نهایت ما را به این سمت ببرد؟ «پیشروی موقعیت» باید دروغ‌ها را فاش کند نه «بازی بازیگران».

 

فضاسازی تحمیلی: گفتیم مخاطب شیفته این است که گاهی خودش پازل را بچیند و کشف کند. خود اسم «معمایی» به‌همین سبب است. به‌هرحال نویسنده اهدافی دارد؛ بله؛ اما نیازی به تکرار مکررات نیست. بغض شخصیتی که علیرضا کمالی بازی می‌کند، نسبت به کودک بارها نشان داده می‌شود در حالیکه برای یک اپیزود، همان یک نگاه، کافیست تا کلافی در ذهن مخاطب ایجاد کند. و یا تلاش برای بد جلوه دادن همسایه، از طریق واقعیت‌ها شکل نمی‌گیرد، بلکه بیش‌تر به سبب نوع فضاسازی به مخاطب القا می‌شود. 

 

فیلمنامه و دیالوگ: جدا از نقاط قوت و گیرایی فیلمنامه، توجه داشته باشیم که هر فیلمنامه‌ای از چند عنصر تشکیل شده است که یکی از این عناصر، تعادل اولیه است. وقتی به سرعت وارد تلاطمِ اتفاقات شویم، تعادل و سکون اولیه را برای آماده کردن مخاطب نادیده گرفته‌ایم و این خلافِ ساختار درام است. جدا از اینکه فیلمنامه روند تندی دارد، و در دادن اطلاعات به مخاطب سرعت بسیار بالایی را دنبال می‌کند، دیالوگ‌ها گاهی قابل حذف شدن هستند؛ یعنی نبودشان به روند درام آسیب نمی‌زند. در ژانر معمایی، این «موقعیت» است که برای ما سؤال ایجاد می‌کند و معما را طرح می‌نماید. یکسری از دیالوگ‌های سریال می‌توانند به راحتی جایشان را به قاب‌های معنادار و یا یکسری کُد مبهم در روند فیلمنامه بدهند و میل مخاطب به کُدگشایی را برآورده کرده و ابهام و جذابیت بیشتری بیافرینند. «ابهام» با زیاده‌روی در دیالوگ‌گویی و توضیحات اضافه، از بین می‌رود. 

***

این مطلب نقدی بود بر قسمت نخستین این سریال و نه کلیت آن. عموماً روند داستان‌های جنایی چندان هم قابل پیش‌بینی نیستند و امید است در قسمت‌های بعدی برگ برنده‌ «بازنده» به نسبت‌ سایر سریال‌های جنایی ایرانی، آشکار شود.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب ها
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟