مهدی محمدی، احسان رستمیان- میگوید از سیزده سال پیش که بازنشسته شده دیگر نه او به صدا و سیما رفته، نه کسی پیگیرش بود. گفتوگو با او علاوه بر همه موارد مطرح شده و چالشهای احتمالیاش از یک حاشیه بسیار مهمی برخوردار بود؛ «دقیقا سر ساعت به قرار مصاحبه رسید!»
با پزشکیان حرف دارد، از بهترین رئیس صدا و سیما میگوید، به خاطرات نوجوانیاش می رود و به دوران سلبیریتی ها باز میگردد. شهریاری قرار بود دیپلمات باشد، اما اینکه چرا نشد را در این مصاحبه خواهید یافت. مصاحبه ای که هفت روز از انجام آن میگذرد اما تحولات و خبرهای منطقه و شهادت یاران جبهه مقاومت باعث شد انتشارش کمی به تعویق بیفتد. گفتوگوی اختصاصی تابناک با محمود شهریاری ۶۷ ساله را در در ادامه بخوانید:
*محمود شهریاری تا چه اندازه همان شخصیتی است که در رسانهها از او دیدهایم؟ آیا در درون خانواده، در دنیای شخصی خودتان و کلا در خارج از رسانه، تفاوتی با آنچه ارائه کردهاید، دارید؟
در تمام دوره زندگی ام، سعی کرده ام نقاب به چهره ام نداشته باشم. شاید همین نقاب نداشتن و خودم بودن باعث شده به ممنوع التصویری معروف باشم.
*شما از دانشکده صداوسیما شروع کردید، ازدواجتان هم از همانجا بوده، کلا با صداوسیما بودید، تا اینکه رسیدید به مرحله امروز که میفرمایید سیزده سال است سمت تلویزیون نرفته اید. چرا چنین؟!
بله. بعد از بازنشستگی، دیگر حتی تا در ورودی سازمان هم نرفتهام.
*دلیل این نرفتن چه بوده؟
شاید بتوانم بگویم رادیو و تلوزیون خانه دوم یا حتی خانه اول من بوده و این محمود شهریاری امروز آنجا شکل گرفته است. من مجرد بودم و حتی خانه هم نداشتم، یعنی رادیو و تلوزیون اصولا خانه اول من بوده است.
*چقدر به این رسانه مدیون هستید و چقدر این رسانه به شما بدهکار؟
من عرض کردم رادیو و تلوزیون خانه من بوده است. نمیتوان مرزی بین اینکه فرد چقدر به رسانه بدهکار است یا شرایط برعکسش، تفکیکی قائل شد. اما در نهایت اینکه رادیو و تلوزیون با چند تا ساختمان که تبدیل به رسانه نشده اند. رادیو و تلویزیون را افرادی که کار میکنند تبدیل به رسانه میکنند.
ببینید چند وقت پیش آقای قطبی در پاریس درگذشتند اما در ایران برایش مجلس یادبود گرفتند. ایشان یک فرد بودند که اولین رئیس رادیو و تلویزیون بودند. آنچنان شخصیت ایشان در شکلگیری این رسانه موثر بود و آنچنان پاکدست و مدیر درستی بودند که از ذهن علاقه مندان این عرصه پاک نشدند و با وجود مشکلات احتمالی اما برایش در تهران یادبود گرفتند. این نشان می دهد که افراد هستند که رسانه را میسازند و بدون آنها در واقع رسانه ای در کار نخواهد بود.
*البته این درست است اما حتما بخشی از ماجراست و بخش دیگری هم تاثیر رسانه روی جامعه و روی کسانی است که در آن مشغول به کارند. قبول دارید از یک جایی به بعد رسانه را نمیتوان «تجهیزات» صرف نامید که افراد به آن جان میدهند. تلویزیون و رسانه ها هم به خیلیها جان و شخصیت دادهاند. حتی برخی از اساتید ارتباطات خود دستگاه رسانه را هم نوعی پیام و تاثیر میدانند، چه برسد به محتوایش. با این حال البته انتقادات اساسی به تلویزیون هم وارد است...
بله. متاسفانه رادیو و تلویزیون از حوزه رسانه ملی خارج شد؛ شد رسانه میلی. الان از رسانه میلی بودن هم خارج شده و تبدیل شده به یک باند، یه گروه است؛ دیگر میلی هم نیست...
*کدام دوره ریاست سازمان صدا و سیما را بهترین دوره و رسانهای ترین میدانید؟
اگر به مقایسه دورانهای مختلف مدیریتی در صدا و سیما بپردازیم متوجه میشویم که تولیدات تلویزیونی در گذشته با عشق زیاد و بودجههای محدود انجام میشد. با این حال بسیار مورد استقبال مردم قرار میگرفتند، در حالی که اکنون این روند رو به افول رفته است. در دوره آقای محمد هاشمی شرایط خوب بود و روز به روز این رسانه از مردم فاصله گرفت اما در کل صدا و سیمای انقلاب از محمد هاشمی رفسنجانی که شروع کنیم در هر دوره جدید بدتر شده است. یعنی هاشمی بهتر از لاریجانی بود. لاریجانی که آمد شرایط بدتر شد. بعد از او ضرغامی آمد که بدتر از دوره لاریجانی شد و به همین ترتیب تا امروز این رخ داده است.
آقای هاشمی در جایی گفته بودند که من دوست دارم آقای قطبی اسلامی باشم. میدانید که آقای قطبی بسیار آدم پاکدستی بودند. حتی ساختمانی در لندن را که قبل از انقلاب به جای سازمان، به اضطرار به اسم شخص قطبی خریداری شده بود بعد از انقلاب با اینکه در پاریس بودند، تحویل دادند و حتی هزینههای دفتری و تغییر مالکیت و ... را هم خودشان پرداخت کردند.
*همان ساختمانی که شما بعد از اولین ممنوع التصویری و رفتن به لندن برای کار رادیوییتان آنجا مستقر شدید؟
تقریبا همان بود... چون این ساختمان آنقدر با ارزش بوده که قرار بود به مسئول نمایندگی رادیو و تلوزیون بدهند تا مستقر شوند اما ساختمان بسیار ارزشمند بوده آن را به یک خانم لرد انگلیسی اجاره دادند و از پول آن دو جای دیگر را اجاره کردند. یکی شد محل استقرار رئیس نمایندگی و دیگری شد محل رادیو. می خواهم بگویم پاکدستی حد و مرز نمیشناسد. ما هم، چنین افرادی را داریم، هم آیتاللهی داریم که میگویند امضای من را جعل کردند و فلانجا را به اسمشان زدهاند...
*شما هم ثروتمندید؟
بستگی به معنیاش دارد. اگر به معنی لطف مردمم باشد، بله خیلی ثروتمندم اما اگر صرفا بحث پول باشد، نه. البته وضع بدی ندارم اما پولدار هم نیستم. یادم هست آقای ابطحی زمانی رئیس ما بود. پیشنهاد کردند از بیجار کاندیدای مجلس شوم ولی نپذیرفتم. برای همین لطف مردم بود که این درخواست مطرح شد. بعد وارد جریاناتی میشد که میتوانستم الان کارخانه داشته باشم و رانتهای متعدد و... اما خدا را شکر وارد این رانتها و سیاست به معنای کثیفش نشدم.
*یعنی الان حسرتی یا خواستهای دارید که نتوانستید به دست بیاورید؟
خوشبختانه هیچگاه حسرت مالی در زندگی نداشتم. من زمان آغاز رادیو و تلوزیون، وزارتخارجه هم پذیرفته شدم. حتی آنها زودتر اعلام کرده بودند اما تا صدا و سیما اعلام شد دیگر سمت وزارتخارجه نرفتم. خیلی از افرادی که با من پذیرفته شده بودند هنوز از دیپلماتهای مطرح هستند اما من شغل اجرا را با تمام شعف دوست داشتم. حتی در دوره نوجوانی از من سوال میپرسیدند، می گفتم دوست دارم مجری تلویزیون باشم. خودم را در آیینه نگاه میکردم و در جایگاه اجرا میدیدم.
*این تمکن مالی و خیال راحت داشتن از بابت وضعیت مالی از چه زمانی به شما دست داد؟
ما از اول تمکن مالی خوبی داشتیم ولی از بچگی کار میکردم. در دوره نوجوانی با اولین حقوقم یک گوشواره برای مادرم خریدم و هیچوقت لبخند مادرم را در آن لحظه فراموش نمیکنم.
*یعنی یک نوجوان با حقوق تابستانش، میتوانست برای مادرش گوشواره طلا بخرد؟
آفرین. نکته خوبی را گفتید. نه تنها با حقوق تابستان یک نوجوان میشد برای مادر گوشواره خرید، بلکه بقیهاش را هم برای خودم کفش و وسایل دیگر خریدم. یک زمانی در مسابقه فن بیان اول شدم. سه تا سکه تمام به من دادند هر کدام ۳۰۰ تومان. در همه فامیل پیچیده بود. عدد عجیبی بود...
*چه انگی نمیشود به محمود شهریاری زد؟
... فکر میکنم اینکه هیچگاه وارد رانت و اینجور فضاها نشدم. وارد شدن به این باندها به هیچ وجه به من نمیچسبد. فکر میکنم مردم هم همین را میدانند. این انگ را به من نمیزنند.
*شما وارد سیاست نشدید، اما درگیرش شدید...
صددرصد. بخصوص در کشور ما همه چیز به سیاست آلوده است. حتی وقتی از پیاده رو رد میشوی. سیاست در ایران همه چیز را به خود آلوده کرده است. متاسفانه همه چیز و حتی برخی مسایل دین هم به سیاست آلوده شده است. متاسفانه چالشهای اجتماعی و سیاسی در ایران همه چیز را تحت شعاع قرار داده و سیاست در کشور به شدت آلوده است. این موضوع روی دین و فرهنگ تأثیر منفی گذاشته و میتوان گفت بدترین نوع آلودگی، سیاسی شدن دین است چراکه باعث کمرنگ شدن دین مردم میشود و سیاست به وجهه دین لطمه میزند. مردم ما دیندارند. بگذارید دین مال خودشان باشد. قدیمها پول توجیبی خودمان را میدادیم برای میلاد پیامبر کوچه را آذین میبستیم. الان همه چیز دولتی شده است.
*شما خودتان این دغدغه را دارید. قبلا هم از برنامه ماه عسل انتقاد کرده بودید که از احساسات دینی مردم سوءاستفاده میکند. برنامه شبکه تهران و برنامه شما و آقای احمدزاده هم اتفاقا از حرکات تصنعی و احساسات ساختگی خالی نبود و منتقدانی داشت. حرکات و بروز احساساتی که اصلا به دل مخاطب نمینشست. در اینباره نظرتان چیست؟
من میتوانم قسم بخورم اگر گریه کردم، گریهام واقعی بوده، خندهام واقعی بوده و اگر این برداشت شده که چیزی تصنعی است، من واقعا عذرخواهی میکنم. من همه مطالب برنامههایم را خودم می نوشتم. از متن نویسنده استفاده نمیکردم. اگر متنی را هر از گاهی مجبور بودم از نویسنده برنامه بخوانم از عمد ورق را دستم میگرفتم که مردم بدانند حرف خودم نیست.
* جاذبه اجرا با آقای سید کاظم احمدزاده از اول بود یا بعد بوجود آمد؟
... بعدا ایجاد شد این جاذبه. اما انتخاب هر دوی ما کار آقای بهروز مفید بود که بسیار خوشفکر بودند. بعد هم که مدیریت را از ایشان گرفتند، نرفتند جای دیگری و شدند تهیه کننده.
* اظهارات سالهای اخیر شما طرح مسائل مردم بود یا تلاش برای فراموش نشدن؟ از سر احساس مسئولیت بوده؟ از این جهت عرض میکنم که برای برخی سلبریتیها تلاش برای فراموش نشدن خیلی مساله است...
اگر واقعا میخواستم بمانم و تصویرم پخش شود، می ماندم و با جریان آب جلو می رفتم. من این کار را نکردم. اولین بار هم که ممنوع التصویر شدم کلی پیشنهاد از خارج داشتم. از زمانی که به یاد دارم عاشق اجرا بودهام. همچنین به شدت وطنپرست هستم و هرگز به پیشنهادات خروج از کشور پاسخ مثبت ندادهام زیرا به ایران و فرهنگ آن عشق میورزم.
*این حس شما نسبت به وطن، چجوری بروز و ظهور میکند؟
احساسات من نسبت به ایران و مردمم بسیار عمیق است. نگرانیهای من برای کشورم بسیار زیاد است و به شدت به کشورم وابستهام. از مشکلات اجتماعی و اقتصادی مردم رنج میبرم. نمیتوانم بیش از ۱۰ روز خارج از کشور بمانم. هر بار که به مشکلات مردمم فکر میکنم گریه میکنم. برای محیط زیست گریه میکنم، برای معیشت مردم گریه میکنم. وقتی میبینم کشورهای عرب اطراف میگویند برای ایران ورزشگاه بسازیم و ما را تحقیر میکنند گریه میکنم. من نگران وضعیت معیشتی مردم، اعتراضات اجتماعی و فسادهای مالی هستم و حتی برای مشکلاتی مانند کمبود آب و آسیبهای اجتماعی نیز گریه میکنم. ضمن اینکه وقتی پیروزیهای ایران، ورزشکاران ایران و اینجور صحنهها را هم میبینم، اشک میریزم. وقتی تصویر تخت جمشید پخش میشود، گریهام میگیرد. من کلا زیاد گریه میکنم.
*پس آن علاقه به ترانه معروف «بی اختیار اشک میریزم» اتفاقی نبوده که فیلم خواندنتان هم منتشر شده؟
دقیقا... اتفاقا به این ترانه و خوانندهاش ارادت ویژه دارم.
*آیا در سالهای ممنوع التصویری، پیشنهاد دادهاند به تلویزیون برگردید، یا کسی خواسته بین شما و صداوسیما وساطت کند؟
نه آنها پیشنهادی به من دادهاند، نه من رغبتی دارم به تلویزیون برگردم. واقعا هیچوقت نفهمیدم چرا ممنوع التصویر شدم و چرا بعدش هم رفع ممنوعیت شد. به نظرم این ممنوع کاریها در صداوسیما سلیقگی است. وقتی مدیران در سازمان تغییر میکنند به تبع آن سلیقهها نیز تغییر میکند و باعث کمرنگ شدن یا پررنگ شدن فعالیت برخی هنرمندان نیز میشود.
*تا کنون تصمیم نگرفتهاید خارج از تلویزیون مانند شبکههای خانگی یا فضای مجازی برنامهای بسازید؟
خیلی پیشنهاد داشتم از این نوع برنامهها بسازم اما به دلیل لوث شدن اینگونه برنامهها تمایلی نداشته و ندارم که چنین فعالیتهایی بکنم. صفحهای که در اینستاگرام داشتم را هم بستند و اجازه فعالیت در آن را هم به من ندادند.
*چند بار خبر دستگیری شما را خواندهایم. حرفی از آن روزها برای گفتن دارید؟
بله، ما را هم دستگیر میکنند. یکبار درب منزلمان آمدند و من را جلوی چشم دخترم بازداشت کردند. بار دوم با من تماس گرفتند و برای پارهای از توضیحات احضارم کردند اما باز هم بازداشتم کردند و دو ماه زندان اوین رفتم که ۱۰ روز آن را در انفرادی به سر بردم. برای من که کلی روابط و تحرک اجتماعی دارم انفرادی بدترین گزینه است. خیلی سخت است انفرادی... آنقدر سخت که در دنیا به سلول انفرادی شکنجه سفید میگویند. حتی من مفاتیح درخواست کردم، ندادند. فقط و فقط یک جلد قرآن بود...
*مفاتیح می خوانید؟
بله. علاقهمندم...
*به کدام دعا یا کدام بخش مفاتیح بیشتر علاقه دارید؟
همه دعاهای روزهای ماه رمضان و ادعیه مربوطه را کامل میخوانم و انس دارم.
*درباره اسامی یا موضوعاتی که مطرح میکنم، نظرتان را بفرمایید...
ناطق نوری؛
آقای ناطق نوری آن زمان که در مجلس بود فیلم حضور من در عروسی برادرم را دیده بود و برایم عجیب بود چرا هیات رئیسه مجلس باید برای دیدن فیلم شخصی یک نفر جلسه تشکیل دهد. بعدها که نامزد ریاست جمهوری شد کمی نوع تفکراتش تغییر کرد و به نظرم الان هم نسبت به آن موقع تغییر بیشتری کردند اما در هر صورت من او را در هیچ دورهای دوست نداشتهام.
* تغییر کردند؟ یعنی الان اگر فیلم عروسی مطرح باشه دیگر برایش جلسه تشکیل نمیدهند؟
*بله. الان این کار را نمیکنند.
* از کدامیک از اهالی سیاست خوشتان میآید؟
من به نسبت به آقای خاتمی علاقه مندم.
*بدترین مجری تلویزیون؟
نمی توانم اسم ببرم.
*بهترین مجری؟
جواد آتشافروز یکی از بهترین مجریان تلویزیون بود که بسیار به شغلش عشق میورزید که البته به او هم مانند من اجازه فعالیت ندادند.
*سیدمحمد حسینی
سیدمحمد حسینی با رفتنش از ایران به خودش بد کرد و راه غلطی را انتخاب کرد. او هم اگر اعتراض داشت میتوانست مانند ما در ایران بماند و اعتراض خود را اعلام کند.
*مسعود پزشکیان
برای آقای پزشکیان آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم اگر بگذارند بتواند از پس این مسئولیت بربیاید. همانطور که دیدیم نگذاشتند آقای روحانی کار کند با اینکه ایشان هم جسارت و هم نفوذ کلام بیشتری نسبت به آقای پزشکیان داشت اما دولت سایه اجازه کار به او نداد...
*قبول دارید این روزها سلیبریتیها درباره همه چیز نظر میدهند؟ یکزمانی خود این دوستان میگفتند چرا رسانهها درباره همه چیز از مردم نظرخواهی میکنند و بحث باید تخصصی باشد. حالا چه شده که این همه درباره همه چیز صحبت میکنند؟
کاملا درست است. اما یک موضوع هم وجود دارد. اگر وزیری که در یک مقامی نشسته واقعا متخصص باشد، نگاهها و نقدها باید تخصصی شود. اما من وقتی احساس میکنم آن وزیر تخصصی در حوزه کاریاش ندارد و خود من از همان فرد اطلاعات بیشتری از حوزهاش دارم، دیگر نباید گلهای از انتقادهای من داشته باشند.
* در کل ولی انتقاد کردن کار راحتی است. من همین الان میتوانم کلی مساله درباره کشور مطرح کنم و از بودن یا نبودن آنها انتقاد کنم اما ارائه راهکار مهمتر است. اینجاست که اکثر ما لنگ میزنیم. نقد کردن به معنی عام که کار سختی نیست...
بله. این نکته را میپذیرم. انتقاد کردن از اجرا کردن آسانتر است. اما در نهایت همه حرف ما این است که به فکر مردم باشند. از سیاستمداران میخواهم به جای افزایش مالیات و هزینهها به فکر مردم باشند و به مشکلات آنها رسیدگی کنند.
*شما خودتان مالیات میدهید؟
ما با حقوق بازنشستگی که داریم ...
*نه. منظورم از درآمدهای برنامههای متنوعی است که روزانه اجرا می کنید
...(مکث)... فکر نکنم به عددی برسد که مشمول مالیات شود...(می خندد)...
*حرفی خاص هست که تا الان نزدید و دلتان میخواسته جایی بگویید. همینجا بفرمایید..
بله... به رئیسجمهور توصیه میکنم تلاشش کند تا بتواند مانند شخصیتهایی مثل دکتر مصدق و دکتر فاطمی نامش در یاد مردم بماند و به حقیقت و مشکلات مردم توجه جدی داشته باشد. به آقای پزشکیان پیشنهاد میکنم سعی کند در دام بدخواهان قرار نگیرد و کمتر همه جا حضور پیدا کند. هر جایی لازم نیست حرف بزند. این کار باعث میشود حرفها و نظراتش تکراری و عادی شود و دیگر آن تأثیری که باید را نداشته باشد. آقای پزشکیان، لازم نیست هر جایی بروید. خیلی از این جاهایی که به شما پیشنهاد میشود که بروید یا حرف بزنید، انداختن پوست موز زیر پای شماست...