گپ و گفتی با یک کودک کار

اظهارات عجیب دستفروش خردسال مترو؛ آدم تا بچه است باید کار کند!

پسرک لباس‌هایش پاره نیست، اما کهنه است. تهیه پول پس‌انداز خانه بر عهده اوست و حتی وقتی صاحبکار پدرش، حقوق او را می‌خورد، بار زندگی می‌افتد روی شانه‌های پسر ده یازده‌ساله.
کد خبر: ۱۲۶۳۸۰۹
|
۱۵ مهر ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۷ 06 October 2024
|
2001 بازدید
|
۶

درددل‌های پسرک دستفروشِ کلاس چهارمی

حورا نژادصداقت؛ تابناک- کودکان کار مترو را جای خوبی برای کار کردن می‌دانند گرچه خبردارند که اینجا نباید حضور داشته باشند. مترو را دوست دارند چون برایشان یک محیط امن است، سقف دارد و پوشیده است. تابستان‌ها خنک و زمستان‌ها گرم است. احتمال خطر تصادف و دیدن دعواهای خیابانی هم در آن به صفر می‌رسد. با وجود تمام محدودیت‌ها کودکان کار گاهی در مترو هستند و خودی نشان می‌دهند. و حواسشان هست که ماموران مترو آنها را نبینند. در عصر پنج‌شنبه پاییزی در خط متروی دولت‌آباد چند کودک کار حضور دارند. یکی‌شان آرام‌تر از بقیه است و می‌آید روی صندلی خالی می‌نشیند. رخت و لباسش بد نیست. کوله‌پشتی مدرسه هم دارد. کفش‌هایش نسبتا کهنه است اما پاره نیست. در عالم خودش است و تلاشی برای فروش ندارد. 

بعد از یکی دو ایستگاه، آرام می‌گوید: «خاله یه چیزی ازم می‌خری؟» در حالی که وسیله‌ای دستش نیست و همه‌اش را در کوله گذاشته.

می‌گویم: «نه.»

همان طور که آدامسش را با صدای بلند و کمی ملچ ملوچ‌کنان می‌جود، خنثی می‌پرسد: «چرا نه؟»

_چون تو سنت کمه. الان باید درس بخونی و بازی کنی. اگر هیچ‌کس از بچه‌ها خرید نکنه، پدر و مادرها یا هر کسی که پیش اونها زندگی می‌کنید دیگه شما رو نمی‌فرسته برای کار.

به فکر فرو می‌رود. بعد با خنده‌آی معنی دار می‌پرسد: «پس کی خرج خونه رو دربیاره؟»

_خرج خونه که وظیفه بچه نیست. مگه مامان و بابات کار نمی‌کنن؟

_بابام آره. توی یه کفاشی کار می‌کنه. اما مامانم نه. میگن خودت باید بری کار کنی.

_مامانت از این کارهای توی خونه انجام نمی‌ده؟ مثلا سبزی پاک کردن؟ بسته‌بندی جوراب؟ درست کردن پیاز داغ و...

_نه. اصلا. هیچی. اما من پول‌هامو به مامانم می‌دم.

در مترو صدای اعلام ایستگاه جدید پخش می‌شود و سکوت می‌کنیم. کمی که خلوت می‌شود، پسر سر حرف را باز می‌کند: «ازم چیزی می‌خری؟»

می‌گویم نه و او دوباره دلیلش را می‌پرسد و دوباره جواب می‌دهم که چون باید عادتِ سر کار فرستادن بچه‌ها با نخریدن از اونها تمام بشه.

حالا کمی بیشتر دوست شده‌ایم. این بار نوبت من است: «مدرسه می‌ری؟»

_آره. کلاس چهارمم.

_پس چرا الان اینجایی؟ چرا مدرسه نیستی؟

می‌خندد. نه فقط لب‌هایش. چشم‌هایش هم می‌خندد: «خاله معلومه بچه نداری. امروز پنج‌شنبه است. تعطیله.»

حالا هر دویمان می‌خندیدم و بیشتر دوست می‌شویم: «بهم نگفتی کلاس چندمی؟»

_من کلاس چهارمم.

یاد تمام بچه‌های کلاس چهارمی می‌افتم که روزهای پنج‌شنبه یا مشغول استراحند یا خانواده‌هایشان آنها را در کلاس‌های هنری و ورزشی خاص ثبت نام کرده‌اند.

__خب، دیروز چه کلاسی داشتی؟

_دیروز. چهارشنبه من یه کم مریض بودم. مامانم گفت مدرسه نرو.

کمی شک می‌کنم. اصلا به ظاهرش نمی‌آید که با مریضی دیروز را پشت سر گذاشته باشد. نه صدایش گرفته. نه چشم‌هایش بی‌حال است. شک می‌کنم که مدرسه می‌رود و حتی این کوله‌پشتی و کلاس چهارم بودنش راست باشد. چون بارها کودکان کاری را دیده‌ام که با یک کوله‌پشتی می‌آیند اما مدرسه نمی‌روند و حتی ترک تحصیل کرده‌اند در همان دوران دبستان.

_روز قبلش چی؟ سه شنبه چی داشتید؟

_فارسی.

_تمام روز فارسی؟

_نه ریاضی هم داشتیم. اما من فارسی رو خیلی دوست دارم.

هر بار که از فارسی حرف می‌زند، دوباره چشم‌هایش می‌خندد.

_بچه‌های کلاستون هم کار می‌کنن؟

_غیر از یکی دو نفرشون، آره همه کار می‌کنن. بعد خاله تو می‌گی بچه‌ها نباید کار کنن. ببین آدم تا بچه است باید کار کنه. اگر الان کار نکنیم دیگه بزرگ بشیم، هیچی نمی‌شیم. حالا از من یه چیزی می‌خری؟

_نه. من هنوزم فکر می‌کنم که بچه‌ها نباید کار کنن. حالا اگه تابستون‌ها رفتن توی یه مغازه شاگردی کنن که یه حرفه رو یاد بگیرن، باهاش مشکلی ندارم. چون یه مهارته. اما این که توی مترو چیزی بفروشن نه.

_خب مثلا از چند سالگی کار کنیم تو از مون خرید می‌کنی؟

_از هجده سالگی. وقتی درستون تموم شد.

هجده را زیر لب با حالتی کشیده تکرار می‌کند. چشم‌هایش جوری به آن دورها خیره می‌شود که انگار باید مسیری خیلی طولانی را بگذراند. به فکر می‌رود و می‌گوید: «بابام توی کفاشی کار می‌کنه. ماه قبل کامل کار کرد. اما صاحبکارش بهش پول نداد. خیلی ناراحت شد. الان رفته توی یه کفاشی دیگه. ماه قبل تمام خرج خونه رو من دادم.»

خودش دوست دارد که حرف بزند و من هم دلم می‌خواهد حرف‌هایش را بشنوم. این بار حتی وقتی مترو در ایستگاه جدیدی متوقف می‌شود، پسرک حرف‌هایش را قطع نمی‌کند. تعریف می‌کند که: «من چسب زخم و دستمال و از این جورا چیزا می‌فروشم. روزی 50 یا 100 تومن هم درمیارم. هر روز هم پولش رو می‌دم به مامانم. مامانم هم اگر چیزی لازم باشه با همین پول برای خونه می‌خره اگر هم لازم نباشه، پس‌اندازش می‌کنه. کلا همه پس‌انداز خونه با پول‌های منه.»

_درامدش خوبه برات؟ چی بفروشی بیشتر از همه پول درمیاری؟

_دیگه هر چی بفروشیم درآمدش تقریبا همینقدره. اما فال... فال فروختن درآمدش از همه بیشتره. دوستام می‌رن 25 هزار تومن پول می‌دن یه بسته بزرگ فال می‌گیرن. بعد با فروش اون فال‌ها حتی 1 میلیون هم درمیارن. خاله بعضی‌هاشون روزی 1 میلیون پول درمیارن.

عدد یک میلیون را که می‌گوید چشم‌هایش را درشت می‌کند و ذوقی در چشم‌هایش دیده می‌شود. انگار عدد بزرگ زندگی‌اش 1 میلیون تومان باشد. عددی که خیلی راحت با چند ورق فال درمی‌آید.

مترو می‌ایستد. می‌گوید: «خاله من باید برم.»

خوشحال‌تر از وقتی است که به مترو آمد و با حالتی کج و معوج کنارم نشست. به او می‌گویم: «تو پسر خوبی هستی. حسابی مراقب خودت باش.»

همان‌طور که دارد می‌رود، می‌خندد و می‌گوید: «اما خاله هیچی ازم نخریدی. گفتی از بچه‌ها نباید خرید.» صدای خنده‌اش بلندتر می‌شود. من هم لبخند می‌زنم. از قطار که پیاده می‌شود، پشت شیشه می‌ایستد و تا وقتی که قطار حرکت می‌کند، با خوشحالی برایم دست تکان می‌دهد و خداحافظی می‌کند. اما خانم‌های داخل واگن جوری چپ‌چپ نگاهم می‌کنند که انگار کار بدی کرده‌ام؛ کارِ بدِ حرف زدن با یک کودکِ کارِ ده یازده ساله. شاید یادشان رفته که گاهی مشکلات فرهنگی است که بچه‌های کار را راهی ایستگاه‌های مترو و چهارراه‌ها می‌کند تا مشغول فروختن کالایی شوند. شاید یادشان رفته که بچه‌های کار گاهی به محبت و شنیده شدن نیاز دارند و شاید هم نمی‌دانند چقدر مراکز مختلفی هست که حامیان جدی بچه‌های کار هستند و برایشان حتی مدارسی متناسب با شرایطشان فراهم کرده‌اند.

 

بخریم یا نه؟

بر اساس آمارها تعداد کودکان کار ایران در بازه‌ای بین یک میلیون و ششصد هزار نفر تا ۲ میلیون و ۱۰۰ هزار نفر برآورد شده است. حدود ۳ میلیون و پانصد هزار کودک حاشیه نشین و بیش از ۷۰۰ هزار کودک مهاجر و پناهنده وجود دارد.

با چنین اعدا و ارقامی، به نظر، روزانه قرار است با این کودکان، یعنی کودکان کار  مواجه باشیم. پس حواستان باشد با کودکان دستفروش مانند یک فروشنده واقعی رفتار کنید: اگر تمایل دارید از آنان خرید کنید اما مبلغی بیشتر از قیمت کالا نپردازید. اگر قصد خرید ندارید مودبانه جواب منفی بدهید. خرید خوراکی و پرداخت پول اضافه تاثیر منفی بر شخصیت این کودکان می‌گذارد و سبب گداپروری و یادگیری رفتارهایی برای جلب توجه و ترحم عابرین می‌گردد. 

راستی، شما معتقدید که از بچه‌های کار باید خرید کرد یا با خرید نکردن، باید این چرخه معیوب را از کار انداخت؟

اشتراک گذاری
تور تابستان ۱۴۰۳
بلیط هواپیما
فرنام صنعت پاکسا
برچسب ها
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۶
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۰۲ - ۱۴۰۳/۰۷/۱۵
توام بچه رو کشتی آخرم نخریدی
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۵۲ - ۱۴۰۳/۰۷/۱۵
خب بیچاره کلی توضیح داده که چرا نباید بخره دیگه. چون بچه ها نباید کار کنن. تا وقتی کسی ازشون خرید کنه بچه ها رو می فرستن سر کار
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۰۷ - ۱۴۰۳/۰۷/۱۵
من همیشه از بچه ها خرید می کنم. دلشان شاد می شود. از خانم ها هم خرید می کنم.
جبر روزگار آنها را به اینجا کشانده. هیچ کس از خوشی و برای تفریح و سرگرمی در مترو چیز نمی فروشد. معتقدم اگر نخریم شاید به کارهای بدی تن بدهند.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۵۲ - ۱۴۰۳/۰۷/۱۵
به همین خاطره که روز به روز بیشتر دستفروشی می کنن. میتون برن یه مهارت یاد بگیرن. مثلا توی آرایگاشه کار کنن. یا خانم ها سبزی پاک کنن. لوبیا و باقالی پاک کنن. کلی کار آبرومندانه هست
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۰۷ - ۱۴۰۳/۰۷/۱۵
بله کودکان نباید کار کنند. این خلا مدیریت در همه عرصه ها به چشم می خورد در این زمینه هم همینطور.
ناشناس
|
Netherlands (Kingdom of the)
|
۱۴:۰۰ - ۱۴۰۳/۰۷/۱۵
این کودکان کار طبق آمارهای رسمی ۸۰ درصدشون کودکان افاغنه هستند. خرید کردن از آنها یعنی کمک به افاغنه در ایران. کمک به کسانی که در آینده برای ایرانی شاخ خواهند شد.
برچسب منتخب
# حمله موشکی به اسرائیل # سید حسن نصرالله # نمازجمعه تهران
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
با توجه به تسلیح رژیم صهیونیستی به سلاح اتمی و حمایت تسلیحاتی و اطلاعاتی آمریکا و ناتو از این رژیم؛ با دستیابی کشورمان به سلاح هسته ای موافقید؟