این موقعیت ممتاز امتیازات بسیاری برای جهان آزاد در بر داشت. به احتمال بسیار میتوان گفت که اگر بمب اتم نبود، شوروی برای حاکم کردن کمونیسم و صدور انقلابش به اروپای مرکزی و غربی حمله میکرد، مگر اینکه آمریکا و متحدان غربی، بسیج نظامی گستردهای در حد زمان جنگ را در اروپا حفظ میکردند که این کار فشار بسیاری به اقتصاد آنها وارد کرده، مانع شکوفایی اقتصادی پس از جنگ شده و بحران اجتماعی بزرگی را موجب میشد.
در این دوره بمب اتمی ضامن مهار کمونیسم و حفظ آزادی اروپا بود. زمانی که شوروی در انتهای سال چهل و نه به اتم دست یافت و در سال پنجاه و هفت، وسیله رساندن آن به خاک آمریکا یعنی موشک قاره پیمای سیمورکا را بدست آورد، شرایط کاملا تغییر کرد. تصادفی نبود که چند ماه پس از آزمایش نخستین بمب اتمی شوروی، کره شمالی با هماهنگی مسکو و پکن به کره جنوبی حمله کرد تا نظم اجتماعی مخوف بردهوار خود را در جنوب هم حاکم سازد. این تهاجم برای مسکو یک تست کنترل شده در یک منطقه کم خطر برای آزمون اراده مقاومت غرب بود که کامیاب نشد، اما برای غرب هم یک تجربه تلخ و فرساینده به جا گذاشت. هیچیک از طرفین نخواست که از سلاح اتمی استفاده کند.
استالین درباره سلاح اتمی دیدگاه خاصی داشت: "سلاح اتمی وسیلهای است که برای ترساندن افرادی که اعصاب ضعیفی دارند، بکار میرود. " در سالهای بعد خروشچف با همین منطق در سیاستی تهاجمی و پر سر و صدا تلاش کرد تا از پیشرفت شوروی در زمینه موشکهای اتمی استفاده کرده و غرب را لااقل در چند جبهه مهم جهانی به عقب براند، اما شکست نهایی او در بحران موشکی کوبا در سال شصت و دو نشان داد که سلاح اتمی زمانی که حریف هم آن را به مقدار بیشتر و با پرتابگرهای بهتر در اختیار دارد، وسیله مناسبی برای توسعهطلبی جهانی و پیشروی نیست.
پس از خروشچف جانشینان او از درگیری پر هزینه آمریکا در ویتنام استفاده کرده و با گسترش حیرتآور زرادخانه اتمی شوروی، فاصله استراتژیک با آمریکا را کاهش بسیار دادند، اما باز هم منطق موازنه وحشت و تئوری انهدام متقابل، اجازه استفاده از سلاح اتمی را نمیداد و بنابراین امکان تهاجم و پیشرفت برای شوروی فراهم نمیشد. شوروی به بنبستی افتاده بود که بعدها کارل پوپر آن را به خوبی شرح داد. آنها میدیدند که زرادخانه عظیمی که ساختهاند، عملا استفادهای ندارد و نمیتوانند هدف اصلی خود یعنی نابودی سرمایهداری جهانی را محقق کنند. سلاح اتمی به قفل شدن شرایط منجر شده بود. شورویها مدام زرادخانه خود را بزرگتر و بنیه اقتصاد خود را نحیفتر میکردند، اما باز هم نتیجهای حاصل نمیشد و سلاح اتمی برای تهاجم و پیشروی همچنان بی مصرف و بی فایده باقی میماند.
در ذهن شورویها سلاح اتمی آخرین مرحله رشد دانش نظامی بود. سیستم شوروی فراتر از این دیدگاه نمیتوانست چیزی ببیند و همین به نوعی رکود و خمودگی در سیستم شوروی دامن زد. اما این مشکل بزرگ نبود، بدترین خبر در راه بود. متفکران نظامی و فنی آمریکایی از اوائل دهه هفتاد میلادی عملیاتی نمودن این مفهوم تاریخ ساز را آغاز کردند که سلاح اتمی به هیچ وجه آخرین مرحله پیشرفت کلان دانش نظامی نیست. انقلاب اطلاعات و کامپیوتر به آنها امکان داد که نبرد کاملا جدیدی طراحی کنند که در واقع زرادخانه اتمی شوروی را دور میزد و تا حد زیادی آن را حتی برای دفاع هم بی مصرف میکرد.
جنگ هوشمند جدید به دو شکل میتوانست شورویها را تسلیم کند. اول آنکه امکان شکست ارتش بزرگ شوروی در یک جنگ متعارف را فراهم میکرد، بدون آنکه رهبری شوروی بتواند به تصمیم پر مخاطره استفاده از سلاح اتمی برسد و دوم اینکه توان فلج کردن نسبی زرادخانه اتمی شوروی در شرایط جنگی را از طریق کسب برتری و سیطره الکترونیک و اطلاعاتی ایجاد مینمود. از حدود سال هشتاد و دو این وحشت به جان رهبران شوروی نشست. برخی از رهبران نظامی رادیکال آنها در محافل خصوصی گفته بودند که بهتر است تا زرادخانه اتمی ما کاملا بی فایده نشده از آن استفاده کرده و به آمریکا حمله کنیم، اما رهبری شوروی با این خودکشی دیوانهوار موافقت نکرد.
بعدها زمانی که دیوار برلین فرو ریخت، ژنرال آخرومیف رئیس ستاد ارتش و از معماران بزرگ ارتش شوروی اظهار داشت: ما بدون شلیک یک گلوله در جنگ جهانی سوم بازنده شدیم. او دو سال بعد پس از شکست کودتای محافظهکاران علیه گورباچف و فروپاشی شوروی خودکشی کرد/طوس طهماسبی