قرارداد الجزایر ۱۹۷۵ لرزهای بر استراتژی مشترکِ ایران و اسرائیل در مهار عراق انداخت. قرارداد مذکور جبهۀ خاوری را برای اسرائیل بیش از پیش آسیبپذیر کرد. گرچه اسرائیلیها از توافقی قریبالوقوع میان تهران و بغداد آگاه بودند، اما آنان انتظار نداشتند پایان عملیاتشان در «کُردستان عراق» اینگونه «دراماتیک و غمانگیز» باشد.
به گزارش سرویس سیاسی تابناک، اسرائیلیها گمان میکردند که جنگ کُردی بسیار بیش از این به درازا بکشد. کیسینجر خود از طریق شاه از جزئیات قرارداد آگاه شده بود، اما اسرائیل کاملاً از این جزئیات کنار گذاشته شده بود، تا زمانی که مسئولین ساواک در ۱۸ اسفند ۱۳۵۳ (۹ مارس ۱۹۷۵) به اوری لوبرانی، سفیر وقت اسرائیل در تهران، دربارۀ این موضوع اطلاع دادند.
[محمدرضا] شاه با بیخبرگذاشتن و نادیدهگرفتنِ آنان و تقلیل تلآویو به شریکِ درجه دو، نمک بر زخمِ رهبران اسرائیل پاشیده بود. تنها یک روز پیش از عقبنشینیِ سربازان ایرانی، مأمورین ساواک در «کُردستان عراق» افسران اسرائیلی را از عقبنشینیِ ناگهانی ایران آگاه ساختند. تصمیم شاه باعث شد افسران اسرائیلی در معرض خطر دستگیری به دست ارتش عراق قرار بگیرند. افسران اسرائیلیِ مستقر در شمال عراق، همچون الیزر سفریر، دیوید کیمچه و زوری ساگی، تنها دو ساعت زمان داشتند که به پیرانشهر، در استان آذربایجان غربی، بگریزند. سفریر، با بهیادآوردنِ آن زمانی که نزدیک بود به محاصرۀ سربازان ارتش عراق درآید، میگوید: «در تمام راه بازگشت به تهران، ایران را نفرین میکردم. بسیار نومید شده بودم».
با وجود درخواستِ کُردهای عراقی از اسرائیلیها برای پشتیبانی هوایی از آنان و ارسال کمک از طریق چترهای نجات، اما اسرائیل از این کار امتناع ورزید، چرا که از بیرحمیِ منطقِ ژئوپولتیک بهخوبی آگاه بود. در واقع، اسرائیل بدون رضایت ایران نمیتوانست به همکاری خود با کُردهای عراقی ادامه دهد. باری، اسرائیل برای بیش از یک دهه بارزانی را بهعنوان متحدی ارزشمند در مهار عراق میدید. اما، تصمیمِ شاه، پشتیبانیِ استوار و نیرومندِ تلآویو از کُردها را برهم زد. اسحاق رابین، نخستوزیر اسرائیل، با خشم و تلخی به قرارداد الجزایر واکنش نشان داد و گفت: «شاه کُردها را فروخت». کیسینجر نیز با رهبر اسرائیل ابراز همدردی کرد و گفت: «من در خصوص این اقدام به شاه هشدار داده بودم، ولی به هر حال او انجامش داد».
گرچه اسرائیلیها از چرخش استراتژیکِ ایران بسیار خشمگین بودند، اما آنان از انتقاد آشکار از شاه دوری گزیدند. تنها اوری لوبرانی بود که رنجش تلآویو از تهران را نشان داد. اما ناخشنودی لوبرانی با پاسخ تند و تلخِ یک افسر ارشد ساواک روبهرو شد که میگفت: «این ناتوانی اسرائیل است که اجازۀ دخالت احساسات در سیاست را میدهد». از نگاه اسرائیل، تصمیم شاه در اسفند ۱۳۵۳ (مارس ۱۹۷۵) خیانتی بود همپایۀ «رها کردن چکسلواکی در برابر هیتلر از سوی چمبرلین (نخستوزیر بریتانیا)».
کوتاه اینکه، توافقنامۀ الجزیره ۱۹۷۵ نخستین تنش را میان ایران و اسرائیل برانگیخت. در چنین زمینهای بود که شاه از لابی اسرائیلی در آمریکا انتقاد کرد و قدرت آن را «حتی برای اسرائیل زیاد» خواند. شاه با صراحت ویژۀ خود به مایک والاس، تحلیلگر ارشد نیویورک تایمز، گفت که لابی اسرائیل «بسیاری از چیزها» ازجمله «روزنامه ها، رسانهها، بانکها و امور مالی» را کنترل میکند. علیرغم خروج سریع ایران از شمال عراق و انتقاد روزافزون شاه از لابی اسرائیلی، همکاری ایران و اسرائیل در ظاهر از هم گسسته نشد، چرا که ایران سنگ بنای دکترین ِپیرامون بود. در باطن اما بذر بیاعتمادی و دشمنی در رابطه دو کشور کاشته شد.
قرارداد الجزایر به وجهۀ آمریکا و استراتژیست ارشد آن، هنری کیسینجر، نیز آسیب زد. همکاری پنهانیِ سیا با ساواک در کُردستان عراق، رسماً در ۱۴ خرداد ۱۳۵۴ (۴ ژوئن ۱۹۷۵) پایان یافت.
آمریکا بدون دخالت شخصیِ شاه «در جنگی که از منظر لجستیکی بسیار دشوار، [از بُعد جغرافیایی] بسیار دور، و برای افکار عمومی آمریکا فهمناپذیر بود» درگیر نمیشد. پس از سه سال تخصیص پول و مهمات، کیسینجر برگ برندۀ کُردیِ خود را در مهارِ بغدادِ متحدِ مسکو از دست داد، آن هم تنها به دلیل سیاست «خونسردانه، سنگدلانه، و واقعگرایانۀ» شاه. شاه به علم گفته بود: «هیچ بدم نمیاد که آمریکاییها، مخصوصاً این آقای کیسینجر، خیال نکند که هر چه میگوید وحی مُنزَل است».
آرش رئیسینژاد/ دکترای روابط بینالملل