هنوز هم بازار ماهیفروشهای سرچشمه گرم است اما نه مثل روزگار قدیم
به گزارش خبرنگار سرویس اجتماعی تابناک؛ آفتاب پاییزی شنبه غروب کرده و چراغهای ماهیفروشها روشن شده و امیدشان به این است که مردها و زنهایی که میخواهند از سر کار به خانه برگردند، یکی دو ماهی هم با خود ببرند. یکیشان میگوید: «شما حساب کن! گوشت کیلویی 800 هزار تومنه. ماهی الان از کیلویی 100-150 هزارتومن هم میشه خرید. تازه این همه خاصیت هم داره. برام عجیبه که چرا انقدر مردم سخت ماهی میخرن.»
از او میپرسم که شرایط اقتصادی این روزها باعث این خرید سخت شده؟ و جواب میدهد: «شرایط اقتصادی برای همه سخته. بالاخره من حرفم روی همون آدمایییه که گوشت رو میخرن اما ماهی نمیخرن. این موضوع، قصه امروز و دیروز نیست. مردم ما کمتر به اهمیت ماهی توجه میکنن. به این که چقدر پرخاصیته. کلا زیاد ماهی نمیخرن. اما حالا اوضاع هم بد نیست.»
مغازهدار بعدی با اصرار من را به داخل مغازه و تماشای ماهیها میبرد و حتی در جواب این حرفم که فعلا قصد خرید ندارم، میگوید: «باشه. نخر. اما بیا توی مغازه. صحبت کنیم. بپرس. بالاخره یه روز میای میخری. ببین این قسمت ماهی شماله و این قسمت ماهیهای جنوب. همهشون هم تازه تازه...»
مرد جوان که خوشاخلاق است، درباره کار و کاسبی این روزهایش میگوید: «اوضاع ما هم بد نیست. اصلا شما تا حالا کسی رو دیدی که بگه توی صنف ما اوضاع خیلی خوبه؟ تا حالا دیدی یکی بگه که ما الان وضعمون عالیه و پر مشتری هستیم...» بلندبلند میخندد و ادامه میدهد: «ما هم همینطور. الان از هر کی بپرسی میگه نه بابا. مردم ماهی نمیخرن. اما شما باور نکن. بالاخره چرخ داره میچرخه.»
ماهی 120 میلیون هزینه!
مغازههای ماهیفروشها شبیه هم است و بوی ماهی تازه این سمت سرچشمه را پر کرده. بر خلاف چند متر بالاتر که مسجدسپهسالار است و قبلش هم مسجد و اصلا خبری از هیچ بو و رنگی نیست. مرد جوان میگوید: «اجاره این مغازهها ماهی 40 تا 60 میلیونه. آب و برق و گاز و چیزهای دیگهاش هم تقریبا ماهی 10 تومن. کارگر هم نفری 25 تا 30 میلیون. معمولا هم هر مغازه 2 تا کارگر میخواهد. چقدر شد؟»
یک حساب دودوتا چهارتا نشان میدهد که هر مغازه ماهیانه بین 80 تا 120 تومن هزینه دارد. این محاسبه را با چند مغازهدار دیگر هم مطرح میکنم. به این قسمت که میرسد همه میخندند. خندهای که معلوم نیست از دل خونشان است یا این که واقعا چرخ خوب میچرخد که این عددها چندان به چشم نمیآید. فقط یکی از جوانهاست که میگوید: «یعنی ما 100 تومن فقط باید بفروشیم که پول هزینهها و خرج اصلیمون دربیاد. حالا تازه وارد سود میشیم.»
مرد میانسالی پسر جوان را صدا میکند و انگار قرار نیست که معلوم شود سود اصلی چقدر است.
قدمتی 100 ساله
از یکی از مغازهها خرید میکنم. ماهی حلوا. تا هر دو مرد کار من را راه بیندازند، درباره قدمت محله میپرسم. یکیشان میخندد و میگوید: «اینجا برای عهد دایناسورهاست...» مرد دیگر که موهایش جوگندمی شده، میگوید: «خانم، اینجا حداقل 100 سال عمر داره. از قدیم محل فروش ماهی بود. هنوز آدمهایی هستن که مغازههای خودشون توی اینجا حداقل پنجاه شصت سال قبل ساخته شده و اونا تعریف میکنن که قبل از خودشون هم اینجا ماهیفروشی بود.»
انگار وقتی محلهای قدمت دارد، کاسبها هم با احترام و اعتماد به نفس بیشتری از آن صحبت میکنند. خیالشان راحت است که جای درستی مشغول کار شدهاند و یک کار قدیمی را ادامه میدهند. همین است که کمی پایینتر، آقای میانسالی که روی صندلی نشسته و رهگذرها را به داخل مغازه دعوت میکند، میگوید: «اینجا حتما صد سال عمر داره. شما اگر چند سال پیش میاومدی و به اون خیابون پشتی میرفتی، با میدون ماهیفروشها مواجه میشدی. تقریبا بیست سال پیش اون میدون رو از اینجا دیگه جمع کردن و بردن سمت میدون بعثت. از همون موقع یه کم رونق ماهیفروشی توی اینجا کم شد. این عکس پشت سرم رو هم که میکنی، مال آقا سید است. سید خودش شاید پنجاه سالی میشه که توی این کاره و دقیقا همین منطقه داشته کار میکرده. همه هم میشناسنش. قدیما درآمدش خیلی خوب بود.»
همان موقع مرد پیر و قدخمیدهای رد میشود که آقای میانسال صدایش میکند: «آقا سعید، شما چند ساله اینجا کار میکنی؟» مرد کلاه بافتنی روی سرش را کمی تکان میدهد و میگوید: «50 سالی میشه.» میپرسد که: «میدونی قدمت ماهیفروشهای اینجا چقدره؟» و هر دو جواب را میشنویم. همان جوابی که بقیه داده بودند: «اوه. خیلی زیاد. بیشتر از 100 ساله. از اون قدیمها اینجا ماهیفروشی بوده.» اما مرد پیر حوصله ایستادن و حرف زدن بیشتر ندارد.
تنوع زیاد
اگر محصولات خاص آبزی بخواهید، باید اینجا کمی بگردید. احتمالا در هر مغازه فقط یکیشان را بتوانید پیدا کنید. یکی هشتپا برای فروش گذاشته و دیگری لابستر. قیمتهایشان هم بالاست، البته نه بالاتر از جاهای دیگر. مثلا هشتپا تقریبا کیلویی 800 هزار تومن است.
آخر شب، وقتی به پشت کامیپوتر میرسم، قیمت محصولاتشان را با سایتهای آنلاین فروش ماهی مقایسه میکنم. تفاوت که دارد. اما آنقدر تفاوت عجیبی نیست. مهمترین فرقش این است که محصولاتی که از محلیها یا مراکز فروش جنوب ایران مستقیم خریداری میشود، هزینه ارسال و فریز شدن هم دارد که معمولا در لحظه محاسبه مبلغش درمیآید. حالا نه به این معنا که این بد است یا آن یکی خوب. هرکدام حال و هوای خودش را دارد.
حواستان را جمع کنید!
اگر کم ماهی میشناسید، باید در مغازههای ماهیفروشی حواستان جمع باشد. شاید آقای فروشنده ماهی دیگری را به جای ماهی اصلی به شما قالب کند. این همان دروغی است که در میان برخی از ماهی فروشان بازار رایج است. یعنی جنس تقلبی و اشتباهی به شما می دهند. اینجاست که ضرورت نظارت پیش می آید. به انتهای بورس ماهیفروشها که رسیدم، خانمی آرام برایم تعریف کرد: «من خودم اهل اهوازم... ماهشهر... آبادان... توی این مناطق که زندگی میکردیم همیشه خیلی ماهی میخوردیم و ماهی میشناختیم. توی دوران بارداریام به شدت هوس ماهی زبیدی کرده بودم. یکی از گرونترین ماهیهای جنوبه که طعمش عالیه. خودم و مامانم اومدیم اینجا. مامانم توی زندگیاش انقدر ماهی خریده و پاک کرده که از دور ماهیها رو میشناسه. خیلی از فروشندهها میخواستن ماهی حلوا رو جای زبیدی بهمون بندازن. میارزید قمیتش براشون... آخرش هم اون شب از اینجا زبیدی نخریدیم... یعنی گیرمون نیومد. و از جنوب سفارش دادم که برام بیارن.»
اما زن توضیح میدهد که حالا پیدا نکردن زبیدی به این معنا نیست که ماهیهای سرچشمه بد است. اتفاقا خودش هم مشتری همین مغازهها بود. موضوع این است که کلا آنهایی که کمتر ماهی میشناسند، باید مراقب باشند که در بعضی از مدلهای خاص ماهی، چیز دیگری را به آنها قالب نکنند. میگویند بعضی جاها حتی ماهی قزلآلای درشتتر را جای سالمون به مشتری نابلد میاندازند.
حرف آخر
از جلوی مغازهها که برای بار دوم رد میشوم تا خودم را به میدان بهارستان برسانم، تعدادشان را میشمرم. بیشتر از 20 مغازه ماهیفروشی اینجا مشغول کارند. تقریبا یکی درمیان. میوه،روشی هم زیاد به چشم میخورد و یکی دو مغازه بیربط دیگر به این بورس ماهیفروشها. صدای خنده و بفرمابفرماهای صاحبان مغازه و کارگرها مدام به گوش میرسد. شاید آن درختهای قدیمی، شاید آن آبپاشی همیشگی جلوی در مغازه اینقدر حالشان را خوش نگه داشته.