در شرایطی که قرار بود با تدبیرهای دولت چهاردهم، شاهد جلوگیری از مهاجرت شهروندان باشیم و در قدمهای بعدی صحبت از مهاجرت معکوس نیز مطرح بود، اما باید سؤال کرد که چرا پس از گذشت ۱۰۰ روز امیدی ایجاد نشده؟ مهاجرتها و حتی پناهندگی ورزشکاران همچنان ادامه دارد و حتی شاهد کاهش سن ورزشکارانی هستیم که امید خود را در مهاجرت یا پناهندگی میبینند.
مسلماً نمیتوان همه بار و مسئولیت مهاجرت یا پناهندگی ورزشکاران را به دوش دولت چهاردهم انداخت. چنین پدیدهای شکل گرفته در یک پروسه زمانی است که شاید علتهای پرشماری هم داشته باشد، اما موضوع از این قرار است که احمد دنیامالی، وزیر ورزش و جوانان در نخستین روزهای حضورش در وزارتخانه تحت امرش گفته بود: «ورزشکارانی که از ایران رفتهاند، میتوانند به کشور برگردند؛ این سیاست دولت چهاردهم است.»
درست در روزهایی که دنیامالی از بازگشت ورزشکاران مهاجر صحبت کرده بود، فاطمه کشاورز، وزنهبردار ۲۰ ساله زنان ایران در مسابقات جوانان جهان در اسپانیا ناپدید شد و سپس خبر آمد که او پناهنده شده است. جدیدترین خبر از مهاجرت ورزشکاران ایرانی هم مربوط به باران ارجمند، پینگپنگ باز ۱۵ ساله تیم ملی است که پس از برگزاری مسابقات جهانی در سوئد و موقع بازگشت تیم در دانمارک ناپدید شد و برای پناهندگی از پلیس دانمارک کمک خواست.
این تنها مواردی است که مربوط به ورزشکاران نوجوان و جوان میشود که هرکدام میتوانند سرمایههای بزرگی برای ورزش ایران باشند. ورزشکارانی که استعدادیابی شده، پرورش یافتهاند، هرچند اندک، روی آنها سرمایهگذاری هم شده است. با این حال فارغ از پایین آمدن سن مهاجرت، شاهد این هستیم که حتی ورزشکارانی با سابقه قهرمانی هم برای رفتن تمایل نشان میدهند که تمام این موارد در کنار هم، یک زنگ خطر جدی است که البته از سالها قبل به صدا درآمده بود.
کیانوش رستمی ۳۳ ساله با سابقه قهرمانی و نایب قهرمانی المپیک ۲۰۱۲ و ۲۰۱۶ و عنوانهای مختلف آسیایی و جهانی تغییر تابعیت داده و حتی قصد داشت که در مسابقات جهانی وزنهبرداری در بحرین زیر پرچم کوزوو وزنه بزند. با این حال فدراسیون وزنهبرداری رضایتنامه قانونی او را صادر نکرد تا این شرایط برای او فراهم نشود. یعنی حتی ورزشکارانی با سابقه قهرمانی و مدالآوری و باوجود اینکه پناهنده نشده و مهاجرت نکردند، با تغییر تابعیت به دنبال ایجاد شرایط جدیدی برای خود هستند.
سؤال مهم از مسئولان این است که چگونه میتوان مقابل این سیل مهاجرت را گرفت؟ آنها چه برنامهای برای جلوگیری از این خطرات دارند؟ فارغ از شهروندانی که به دلایل مختلف کاری، تحصیلی و رفاهی از ایران مهاجرت میکنند که آن هم به جای خود بسیار مهم و حیاتی است، سیل مهاجرت ورزشکاران چه دلیلی دارد؟ آیا ضعف ناشی از مدیریت آنها به لحاظ فرهنگی و ایجاد شرایط حرفهای است یا این ورزشکاران خوشبختی را در جای دیگری میبینند و جستوجو میکنند؟
اینکه دولت چهاردهم در ۱۰۰ روز اول چه برنامهای برای جلوگیری از مهاجرت و پناهندگی ورزشکاران داشته، پرسشی است که شاید احمد دنیامالی باید به آن پاسخ بدهد. با این حال سؤال اصلی و مهمتر از مسئولان ورزش کشور است که چه شرایطی ایجاد شده که این پدیده را پایانی نیست؟ آیا ورزشکاران امید و انگیزه ندارند؟ آیا امکانات و شرایط مناسبی برای آنها فراهم نشده؟ چقدر از این مشکل به پای وزارت ورزش و جوانان، کمیته ملی المپیک و چه بخشی از این مشکلات به پای فدراسیونهاست؟
نکته حائز اهمیت این است که پدیده پناهندگی و مهاجرت در میان فوتبالیستها که به لحاظ تعدادی هم قابل مقایسه با سایر ورزشکاران نیستند، بسیار نادر است. حداقل فوتبالیست فعالی در سطح ملی و ردههای سنی با چنین شرایطی مواجه نمیشود. شاید یکی از عوامل آن، وضعیت مناسب و آینده روشنی است که فوتبالیستها با آن مواجه هستند. بازیکنانی که شاید با کمترین توانایی و استعداد هم میتوانند با قراردادهای میلیاردی زندگی حال و آینده را تأمین کنند. اگر دلال خوب و روابط خوبی هم در میان افراد ذینفوذ داشته باشند، ملیپوش شدن و ملیپوش ماندنشان هم چندان دور از انتظار نیست.
شاید این روزها مسئولان ورزش کشور همچون دیگر بخشها، لازم است که به جوانهایی که کمتر دیده میشوند و امید و انگیزه کمی دارند، توجه بیشتری کند. جوانهایی که پول و امکانات را فقط در ید عدهای خاص میبینند، توجه لازم به آنها نمیشود و شاید یکی از علتهای مهم مهاجرت و پناهندگی به همین موضوع باز میگردد. شاید حذف رانت، ایجاد انگیزه، عدالت و برابری راهی باشد که بتوان این پدیده شوم را متوقف کرد.