در حالي كه در ماه هاي اخير، بحث هاي مربوط به علوم انساني مناقشه انگيز شده است، به نظر مي رسد، دو گروه خاص، بنا بر ظن خود از اين موضع سوءاستفاده مي كنند.
به گزارش «تابناك»، موضوع تغيير در محتواي منابع علوم انساني، نه موضوع شگفتی است؛ آن گونه كه رسانه هاي غربي نشان مي دهند و نه وسيله اي است براي خانه نشين كردن اساتيد و انديشمندان و محروم كردن آنان از حضور در محافل علمي؛ آن گونه كه برخي مقامات داخلي از آن سخن می گویند.
باید توجه داشت که لزوم بازنگری در داشته های علوم انسانی، بدیهی است و بناچار هر نظام فکری ـ سیاسی باید بنا بر جهان بینی و ایدئولوژی خود آن را بنا نهد تا بتواند پایه های فرآیند رشد و پیشرفت خود را بر آن استوار ساخته و عملیاتی کند.
بنابراین، بايد گفت، تبيين و تئوري پردازي علوم انساني متناسب با ویژگی ها و منظومه فكري ايرانيان و البته مطابق با شرايط روز، لازمه حيات ايرانيان است. در واقع، اين سخن حقي است كه ايران نه شرايط سياسي ـ اجتماعي غرب را دارد و نه تحولات آن را پشت سر گذاشته است كه بتوان نتايج آن و تحولات كنوني خود و دنیای پیرامون خود را بر پایه ذهنيت غربي ها تحليل و تفسير كند.
نکته آنکه پس از وقوع انقلاب اسلامي ايران، طيف گسترده اي از تحليلگران غربي، سعي در نظريه پردازي براي انقلاب ايران بر پایه ذهنيت و تجربيات موجود در غرب نمودند و از نظريه هايي همچون نظريه هاي پوپوليستي، توسعه نامتوازن، نظريات ساختاري، تئوري هاي اقتصادي ماركسيستي و... بهره بردند و اما هنوز خود آنان بر این باورند كه نتوانسته اند انقلاب ايران را تبيين نمايند و اين جز آن نيست كه آنان با ذهنيتي ناشي از تحولات علمي غرب در پي تفسير تجربه علمي ايرانيان برآمده بودند.
علاوه بر اين، بايد گفت، هرچند يكي از ويژگي هاي اصلي نظريه علمي، كليت و شمولیت عام آن است، ولی آنچه در علوم انساني هست، تنها فرضيه است و فرضيه اصولا اثبات و ابطال شدنی است؛ همان گونه که به گفته خود غربي ها، حتي علمي علم است كه اثبات و ابطال شدنی باشد.
بنابراین، در صورتي كه فرضيه هاي رايج در علوم انساني، نتواند تبيين كننده شرايط و وضعيت جوامعي خاص باشد و قدرت پيش بيني تحولات را داشته باشد، بديهي است كه بايد به دنبال فرضيه ها و گزاره هايي بود كه قدرت تبيين شرايط سياسي ـ اجتماعي را داشته باشند و گشتن و پيدا كردن چنين فرضيه ها و گزاره هايي، نه تنها نكوهيده و عجيب نيست كه نيكو، پسنديده و از نان شب براي انديشمندان هم واجب تر است.
همچنين بايد اشاره كرد كه جستجو براي فرضيه ها يا بعدا علومي كه قدرت تبيين داشته باشند، يك وجه علم بومي است، چرا كه وجه ديگر اين رويكرد، نوع نگاه به علوم انساني است. گاه دیده مي شود كه عده اي حتي برخي افراد مشهور به فلسفه ورزي به واژه اي همچون علم انسانی اسلامي خرده مي گيرند و بر این باورند كه علم انسانی، علم است و ديگر اسلامي و غير اسلامي ندارد، در حالي كه آنچه از نظر اسلام، علم انسانی است كه با براهين يقيني و طمانينه عقلي ثابت شده است.
برای نمونه، قوانين رايج در رياضي و فيزيك چون با براهين عقلي و يقيني اثبات شده است، قطعا علم است و اسلام اصولا چنين علمي را اسلامي و شرعي مي داند، چرا كه خمير مايه آن برهان يقيني است.
اما در حوزه علوم انساني ـ با توجه به اینکه محور مورد بحثش انسان است ـ كه بیشتر يافته هاي آن، حتي در حال حاضر هم فرضيه است و معمولا قدرت تبيين شرايط دو جامعه گوناگون را ندارد، نمي توان نام علم را بر آن گذاشت و مدعي شد كه علوم انساني، اسلامي و غير اسلامي، يا بومي و غير بومي ندارد. علم اگر علم باشد ـ همان گونه كه گفته شد ـ قطعا اسلامي است و اگر قدرت تبيين جوامع گوناگون را نداشته باشد، بايد به دنبال فرضيه هاي بومي كه قدرت تبيين داشته باشد، بود.
اما همچنين بايد افزود كه اين نگاه و جستجو براي فرضيه ها و گزاره هايي که قدرت تبيين شرايط جامعه ايراني ـ اسلامي ايران را داشته باشد، قطعا به آن معنا نيست كه افرادي را كه درباره فرضيات و گزاره هاي رايج در غرب مطالعه مي كنند، مورد غضب قرار داد و از فعاليت هاي سياسي ـ اجتماعي محروم كرد. اتفاقا تا از فرضيات و گزاره هاي موجود در مناطق ديگر جهان آگاهي به دست نیاید و وضعيت هاي گوناگون جامعه ايراني ـ اسلامي با آن محك زده نشود، نمي توان به دنبال فرضيات و گزاره هاي بومي توانمند رفت.
علاوه بر اين، اگر عده اي به فرض، فرضيات و گزاره هاي رايج غربي را با مطالعه يا حتي بدون مطالعه و چون و چرا پذيرفته اند، هنگامی مي توان قانع کرد كه با آنان در يك تضارب منطقي و انديشمندانه قرار گرفت و فرضيات و گزاره هاي رقيب بومي را ـ كه قدرت تبيين كارامد داشته باشد ـ به آنان ارایه کرد و دیدگاه های آنان را شنيد؛ سنتي كه در حوزه هاي عمليه از ديرباز تاكنون رايج بوده و طلاب در همان مراحل ابتدايي، براي اثبات خداوند، دلايل مخالفان را جمع آوري كرده و آنگاه با ذهني آگاه از استدلال مخالفان، برهان خود را می آورند و هيچ گاه سنت بر اين نبوده است كه ذهن انديشمند مخالف را نابود كرده تا نظر خود را اثبات كنند.
در پايان بايد افزود: اين بحث ـ که دغدغه رهبری معظم و دیگر علما و بزرگان است ـ بحثي كاملا كارشناسي است و در صورتي كه گرفتار سياست بازي و حذف رقيب و انتقام كشي سياسي شود، در همان آغاز به پايان خود مي رسد.
آنچه اكنون از زبان برخي از مسئولان دولتي شنيده مي شود، پر از نشانه هايي است كه اين بحث دقيق، هنوز به درستي درك نشده و احتمالا قرباني تنگ نظري ها خواهد شد و باز هم افسوس از هزاران راه نرفته...!