به گزارش تابناک، از سمت «اتوبان قم – تهران» (آزاد راه خلیج فارس) و در فاصلۀ ۶۷ کیلومتری تا تهران – از طرف قم- آنجایی که «جادۀ قدیمِ قم-تهران» همدیگر را در نزدیکی موضعی موسوم به «علی آباد» قطع میکند و در چند صد متریِ تپههای پشتِ «راهدار خانۀ شهید سعادتمند قم» -در مسیر آزاد راه تهران به قم- و همچنین به نشانی و سمت و سوی دیگر، از طرف جادۀ قدیمِ تهران -قم، در حدود ۴۵، ۴۶ کیلومتری شهر قم و در ۲۰۰ متری سمت چپ جاده و ۵۰۰ متری تقاطع یاد شده، دسترسی اصلی و آسان به سازهای باستانی و ناشناخته در محلی تقریباً بکر میسر است که آن بنا، قرنهای متمادی به رغم بی مِهریهای دوران، تا به امروز پابرجاست و در عصر ما به تنهایی نظاره گر جادۀ قدیم قم-تهران و همچنین آزاد راه تهران-قم و برعکس آن مسیر و همۀ مسافران و وسائل نقلیۀ سبک و سنگین میباشد.
انگار این سازه میخواهد با چشمان منتظرش پیامی را به همۀ رهگذران شتابان به سوی مقاصد مختلف ایران القاء کند و لحظاتی ذهن و فکر رهنوردان را از دنیای شلوغ و پُرهیاهوی امروزی بیرون ساخته و اندکی به خود و تاریخچۀ مرموز خود مشغول سازد و این چنین گنجینۀ سینۀ پُر از اسرارش را برای همگان بگشاید و ناملایمات و بد عهدیهای روزگاران را که بر ایران زمین و مردمان آن تحمیل شده از خلال قرون و اعصار بازگو نماید!
با این که سازۀ کهن و دیرینۀ مورد نظر در «استان قم» -و حدوداً در مرز استان تهران- واقع شده است با این حال خیلی از مردمان قم و حتی فرهیختگان این سامان، آن سازۀ بسیار قدیمی و منحصربهفرد را که متعلق به پیشینیان و بخشی از فرهنگ ایشان میباشد مطلقاً نمیشناسند؛ آن را ندیدهاند؛ از آن چیزی نشنیدهاند و از وجود آن کاملاً بی اطلاع هستند! گویی همه چیز دست در دست هم داده تا این مکانِ غریب و اسرار آمیز، که در میان تپهها به حسبِ هم رنگی با محیط اطرافْ خویشتن را از تیررس دشمنان استتار و از نظرها مخفی نموده، از منظر فرهنگی و تاریخیِ مردمان این دیار نیز مغفول و پنهان بماند.
از بُعد هندسی بنایِ سنگی این سازه به صورت بیضوی شکل و حدوداً از حیث مساحت، ۷۰ متر مربع و تنها راه ورودی آن در قسمت جنوبی آن ساختمان واقع است که در تصویر زیر میبینید.
ظاهر بنا از زوایۀ دیگر بدین گونه است؛
ظاهراً بنای مذکور، سه یا چهار قسمتی بوده است. یک قسمت، بعد از ورود به آن به شکل دالان و اتاقکی است که مهمان خود را راهی اتاق کوچک و سپس اتاق بزرگ مینماید. از سویی بنا دو طبقه دارد و دسترسی به طبقات پایین به دلیل ریزش صعب یا ناممکن است. طول اتاقهای بزرگ و کوچک حدوداً چهار، پنج متر است و ارتفاع دیوارۀ سنگی حائل بین اتاقها در بیشترین حالت حدود ۸ متر میباشد. با این بیان، نما و زاویهای از اتاق کوچک را در زیر ملاحظه مینمایید.
همچنین نمایی از اتاق بزرگ در طبقۀ بالا را در زیر مشاهده مینمایید.
چنان که گفتیم برای ورود به اتاق کوچک و بزرگ باید از دالان یا یک اتاق محقر گذر کرد که البته محل گذر، ویران شدۀ دیوارۀ حائل است برای نفوذ بهتر به اتاق کوچک مجموعه و سپس اتاق بزرگ.
این سازه بر فراز تپه و در لبۀ دره و مشرف به «رودخانۀ فصلی» و تپههای آن سوی بیابان بنا شده و مانند بسیاری از آثار این دیار کهن، به دلیل ضعف شدید فرهنگی، مورد بی توجهی مسئولان و مردم بوده و هست.
در زبان محلیِ امروزی و البته غیر اصیل به آن، «قلعۀ زار بُلاغ» (زالو بُلاغ) میگویند که ظاهراً تغییر شکل یافتۀ ترکیب «ساری بُلاغ» (ساری بولاق) میباشد و این واژگان، الفاظ ترکیبیِ تُرکی بوده که نشان دهندۀ نفوذ ترکان در منطقۀ قم از قرنها پیش و سپس تغییر نام برخی مکانهای باستانی و پارسی در این منطقه به زبان خودشان میباشد.
از معنای نامِ ترکیِ این سازه مشخص است که ظاهراً چشمهای در نزدیکی این سازۀ ناشناخته موجود و جاری بوده که اکنون خشک و بی آب شده است، زیرا «ساری» در ترکی به معنای «زرد» و «بُلاغ» (بولاق) به معنای «چشمه» است و مجموعاً ترکیب مزبور به معنا و مفهوم «چشمۀ زرد» میشود.
اگر چه نامِ ترکی اصالت باستانی ندارد ولی شاید در احتمالی بسیار ضعیف، برگردان نامی ایرانی و اصیل در زمان جعل و نامگذاری خود بوده و این چنین پیامی را به ما منتقل نموده است؛ نامواژهای که مردمان فارسی زبان منطقه در ادوار پیشین به این سازه به زبان پارسی باستان اطلاق میکردند. از همۀ اینها گذشته، به راستی چرا نام آن چشمه، چشمۀ زرد بوده است؟ آیا رنگِ آب آن، زرد رنگ بوده است یا به خاطر زرد رنگ بودنِ حدودی خاک آن جا چنین مردمان ترک منطقه گفتهاند؛ اگر چه خیلی هم خاک آن جا زرد رنگ نیست؟ از نظر زمین شناسی و شیمی برخی خاکهای آهکی و آهن دار شاید به این رنگ باشد.
سؤالی که در نخستین دیدار از این مکان ناشناختۀ باستانی و مواجهه با آن در ذهن هر بینندۀ کنجکاوی شکل میگیرد؛ بی گمان این پرسش است که در میان این همه تپۀ کوچک و بزرگ در سطح آن بیابان، چرا گذشتگان ما این تپه برای ساختن چنین بنایی انتخاب نمودهاند؟ مگر چه خصوصیتی داشته که از بقیه متمایز شده است؟
شاید نامگذاریِ ترکی تا حدی راز آن را برای ما برمَلا و معلوم نماید. آری، نامواژۀ ترکی «ساری بولاق»، به معنایِ «چشمۀ زرد»! پس آیا ممکن است همجواری با چشمه، بهترین دلیل برای ساخت این مکان عجیب در گذشتههای دور با هدفی خاص بوده است؟ البته این یک فرضیه است و ممکن است اصلاً درست و قطعی نباشد.
در واقع کاربری این سازه و علت اصلی ساخت و بنیان آن هنوز به طور دقیق و به شکل محرز برای هیچ کس مشخص و اثبات شده نیست و گفتارهای دانشمندان باستان شناس نیز در این رابطه در حد فرض و گمان است.
این سازه معماری و نقشۀ عجیب و غریب و متفاوتی در بین بناهای باستانی ایران دارد و اصلاً این سازه از نظر ظاهری و پلان به قلعههای نظامی شبیه نیست. به برجهای دیدبانی باستانی هم شباهتی ندارد. به مزارات درگذشتگان نیز شبیه نمیباشد. به کاخ پادشاهان نیز با این شکل و وسعت کم، مطلقاً شباهتی ندارد. پس با این حساب این چه بنایی است که به تنهایی و به شکل مستقل در این بیابان و در میان این همه پستی و بلندی ساخته شده است؟! و چرا این جا؟
آیا ممکن است این سازۀ شگفت انگیز معبد یا نیایشگاه خاصی در دورانهای قدیم بوده است؟ آیا واقعاً معبد و نیایشگاه با این شکل، یعنی دو طبقه و دارای دو اتاق اصلی کوچک و بزرگ یک اتاقک به جهت ورود به اتاقهای دیگر و شکل بیضوی در قدیم ساخته میشده است؟
برخی مکانهای آیینی در قدیم مانند برخی از آتشکدههای زرتشتیان مثل «آتشکدۀ نیاسر» در نزدیکی «کاشان» در کنار چشمهها ساخته میشده است. آیا ممکن است مکان یاد شده، سازهای مذهبی یا نیایشگاهی در نزدیکی چشمهای خاص در اعماق بیابان نزدیک به قم بوده و گذشتگان و پیشینیان ما به جهت مراسمهای آیینی خود آن را بنا کردهاند؟
در این بنا، عناصر و ساختارهایی همچون «مِحراب» یا «آتشدان» یا ... نیز وجود ندارد که با قطعیت و جزمیت آن را یک مکان نیایشگاهی یا معبد در نظر بگیریم یا حداقل در زمان ما این نوع اجزاء و عناصر در آن وجود ندارد و دیده نمیشود که بیانگر جنبههای مذهبی و آیینی این ساختمان باشد. مگر این که تصور شود که هر اتاق برای انجام اعمال آیینیِ خاصی در روزگاران کهن تعبیه و ساخته شده است که ما از نحوۀ آن مناسک بی خبریم. به هر روی مطرح شدن کاربری نیایشگاه و معبد برای این سازه از سوی برخی باستان شناسان میتواند تا حد زیادی دیدگاهی منطقی و فرضیهای قابل قبول در نگاه نخست در این رابطه باشد.
اگر این مکان، واقعاً برای پرستش و نیایش بوده است؛ آیا در آن خدایِ یکتا پرستیده و عبادت میشده است یا مکانی برای مراسمهای آیینی مشرکان و افراد منحرف از توحید و یکتا پرستی بوده است؟ با هر فرضی چرا این جا و در عمق بیابان و در میان تپه ماهورهای این منطقه چنین چیزی به جهت مقاصد آیینی ساخته شده است؟ آیا ممکن است این مکان ارتباطی با «جادو» یا «جن» داشته باشد؟ آیا با سیارات و ستارهها و صور فلکی ارتباطی منطقی دارد؟
در گویش قمی، به تکههای شکستۀ کوزه و سفال، «تَنگیله» میگویند. تنگیلهها و تکه سفالهای فراوانی از دورههای مختلف که احتمالاً بیشتر کوزههای شکسته بودهاند در دور تا دور این مکان دیده میشود که شاید بیانگر کوزههای شکستۀ کسانی بوده که از چشمۀ نزدیک به این سازۀ باستانی آب بر میداشتهاند؛ چه ساکنان فرضی آن مکان و چه رهگذرانی یا کاروانیانی که به این مکان با هر نیتی میرسیدند و کوزه هایشان شکسته میشده یا شاید طبق برخی باورها آن را میشکستند. تصاویر در زیر گویای این مطلب است.
چنان که گفتیم معلوم نیست دقیقاً گذشتگان و پیشینیان ما این بنا را برای چه منظوری ساختهاند و در چه زمانی این بنا میخواهد راز سر به مُهر خود را برای علاقهمندان به تاریخ و فرهنگ رمز گشایی نماید؟
با این حال، برخی از باستان شناسان، کهنگی و دیرینگی آن را به «دوران مادها» یعنی همان ایالتِ «ماد بزرگ» که قم باستان در آن قرار داشته مربوط نمودهاند. دورانی پیش از سلسلۀ «هخامنشیان»، بین ۲۵۰۰ تا ۲۸۰۰ سال پیش و با این حساب، قدمت بنا برای ۲۵ تا ۲۸ قرن پیش میباشد. شاید پیشینۀ این بنا از این هم قدیمیتر باشد و دیرینگی آن به ۳۰۰۰ سال پیش نیز برسد که این مسألهای بسیار حائز اهمیت میباشد. شایسته ذکر است که دوران ماد، نکات و نقاط تاریک و پُر ابهامی در تاریخ و بررسی آن دارد و همۀ جنبههای این تمدن و متعاقب آن حکومت برخاسته از آن معلوم و مشخص نیست.
در این محوطه و به عبارتی پیرامون این سازۀ ناشناخته، برخی حفاریهای باستان شناسی انجام شده و با پیدا شدن آثاری از دورانهای «سُلوکی» و «اَشکانی» (پارتی) این حقیقت به روشنی فاش شده است که در دورههای مختلف بعد از تمدن مادها، این سازۀ عجیب احتمالاً مورد بهره برداری و استفاده بوده است. آیا در هر دورهای کاربری خاصی داشته است؟ آیا دورانهایی در حالت مهر و موم شده و پلمپ شده بوده است؟ آیا این مکان خزانۀ چیز خاصی بوده است؟
این اثر در سال ۱۳۸۰ شمسی «ثبت ملی» شده است ولی با کمال تأسف باید گفت که این مکان باستانی مهجور و بی متولی است و نیازمند تحقیقات و بررسیهای میدانی ویژه و همین طور حفاظت و مرمت اصولی از سوی میراث فرهنگی استان قم میباشد و صِرف یک تابلو که آن را متعلق به میراث قم میداند در این زمینه کفایت نمیکند.
بنایی که شوربختانه و از اقبال بد در اعماق بیابان و در بین استان تهران و قم واقع شده و به هیچ عنوان به آن توجه لازم نمیشود و اگر به آن عنایت اصولی و شایسته نشود در زمان ما شاید برای همیشه به ورطۀ نابودی کشیده شود.
آیا ممکن است این سازۀ ساخته شده بر فراز تپه، با فرض قدمت و دیرینگیِ آن برای دوران ماد یعنی حدوداً بین ۲۵۰۰ تا ۲۸۰۰ سال پیش، مشرف به دریاچۀ باستانی و خشک شدۀ «ساوه» در آن عصر و روزگاران بوده است به نحوی که دور تا دور آن و محیط پیرامون آن مملو از آب دریاچه بوده و به شکلی حالت جزیرهای داشته و این سازه در آن محیط و بستر-بزرگ یا کوچک- قرار داشته است؟
در زمان ما هنگامی که از بالای این سازه و به عبارتی بالای تپهای که این سازه بر فراز آن مستقر شده، به پایین دره و مقابل آن نگاهی میاندازیم مسیر رودخانهای فصلی به خوبی نمایان و مشهود است. به غیر از اینها اگر این بنا متعلق به دوران ماد یعنی ۲۵۰۰ تا ۲۸۰۰ سال پیش بوده ممکن است چنان که گفتیم یک فرض این است که این جا در آن زمان دریاچۀ باستانی ساوه حیات داشته است و این تپه و سازۀ ساخته شده در آن در حالت جزیرهای آن محیط قرار میگرفته یا آن که این گونه نبوده و حالت برعکس فرض شود یعنی این محوطه باستانی در بخشی غیر از دریاچۀ ساوه با فاصلۀ اندک و در بستری خشک ولی در عین حال، مُشرف به رودخانهای پر آب به عنوان یکی از حوضههای آبریزِ دریاچۀ ساوه قرار داشته و ساخته شده که در آن روزگار آن رودخانه جاری و روان بوده و احتمالاً مثل الان نهری خشک و فصلی نبوده است. البته اینها همه در حد فرضیه و گمان است و میتواند کاملاً نظری نادرست از سوی ما باشد.
در زیر تصویر رودخانه فصلی را از درون سازۀ یاد شده بر فراز تپۀ مذکور ملاحظه مینمایید.
و همین طور تصویر دیگری از رودخانۀ فصلی از درون اتاق کوچک که بخشهایی از دیوارۀ آن فرو ریخته در زیر ملاحظه میشود.
آیا این مکان، در مسیر اصلیِ باستانی مسافران آن روزگاران و محدودۀ خشکی مجاور دریاچۀ ساوه در بیش از ۲۵۰۰ سال قرار داشته است؟ یعنی مسیر باستانی «قم» و «ری» و برعکس از این جا میگذشته و این سازه در طول آن مسیر بنا شده است. حال اگر تصور کنیم در مسیر و گذرگاه مردمان باستان نبوده، به راز آلود بودن و اسرار آمیز بودن آن بیشتر میافزاید به خصوص آن که آنجا مملو از تپه ماهورهای فراوان است.
جهت مزید اطلاع باید گفت که جادۀ قدیم قم و تهران و همین طور آزاد راه خلیج فارس، مسیرهای جدید و تازه تأسیسی هستند و مسیری که پیش از این حداقل در دوران «قاجار» برای «قم» و «ری» در نظر گرفته میشده و در آن زمانها و حتی قبلتر از آن مرسوم بوده از کنار مسیری آن طرفتر و با فاصله و از مجاورت «حوض سلطان» میگذشته است.
آیا جنازههای دفن در فاصلۀ چند صد متری از این بنا که به نظر باستان شناسان، قدمت محوطه و سازه ناشناخته را احتمالاً به عصر «ماد» رسانده است نشانگر تقدس این مکان در نزد پیشینیان داشته است که اطراف آن، افرادی-البته با فاصله- به خاک سپرده میشدهاند یا خیر آنان ممکن است صِرفاً مسافران و رهگذرانی بخت برگشته بودهاند که از این مسیر میگذشتند و فرشتۀ مرگ آنها را دربرگرفته و جان آنان را ستانده است و این چنین دور از وطن و غریبانه در نزدیکی این سازه دفن شدهاند؟ به راستی ارتباط این دو اسکلت- با دستبندهای مِفرغی در دستِ چپشان و در انتهای آن سرِ «مار» - با این سازه و از سوی دیگر با خودشان چه بوده است؟ دستبندهای سر مار نشان دهندۀ کدام طبقۀ اجتماعی بوده است؟ چرا در قبر آنها برخی از ملحقات اموات در گذشته مثل کاسه و کوزه و وسایل این چنینی که برای بعد از مرگ در نظر میگرغتند به هیچ عنوان نبوده است؟ آیا ممکن است عجلهای در کار دفن آنان بوده و فرصت این نبوده که این وسایل را برای سفر آخرت آنان مهیا نمایند یا آن که نحوۀ تدفین آنها در آن روزگار این گونه و بدین سبک بوده است؟
بخشهایی از این مکان باستانی در طول قرنهای گذشته ویران شده و همچنان نیز در عصر ما رو به ویرانی است. در خبر است که بعد از انقلاب نیز برخی با «لودر»، به طمع یافتن گنج، بخشهایی از این مکان باستانی را ویران نمودهاند. در زیر تصاویر لاشه سنگهایی که از این سازه به هر دلیلی فرو افتاده و مراحل ویرانی آن را رقم زده است در زیر ملاحظه مینمایید.
جست و جوگران گنج و غارتگران فرهنگ و تمدن ایران زمین، اطراف این بنا را به طمع دستیابی به گنج بسیار کاویدهاند و حفرههای فراوانی در آن محوطه ایجاد کردهاند. آیا آنان به چیزهای با ارزشی از این سازۀ ناشناخته دست یافتهاند که میتوانسته به فهم و درک ما در شناخت علت و ماهیت اصلی ساختِ بنای آن کمک شایانی نماید؟
چینش سنگهای این سازه را از نمای نزدیک و در تصاویر زیر ملاحظه نمایید که ملات گِل، جِرزها را پوشانده است و نمای داخلی و خارجی بنا یک شکل و به صورت سنگی و فاقد هر گونه تزئینات و جنبههای هنری میباشد و ضخامت دیوارها به یک تا دو متر در این ساختمان مرموز میرسد.
لاشه سنگهایی نیز در بنا به کار رفته و چنان که در تصاویر زیر میبینید؛ بسیار به «سنگهای آسمانی» شبیه است. سنگهایی سیاه رنگ و سوخته مانند و حالت متخلخل و متفاوت با سایر سنگهای به کار رفته در دیوارۀ بنا ولی به نظر ما برخلاف ظاهر آنها و شباهتهای بسیار آنها به شهاب سنگ ها، اصلاً سنگ آسمانی نیست.
در خاتمۀ این مقال باید گفت که به راستی چه کسانی و به چه منظوری این بنای اسرار آمیز را بنیان نهادهاند؟ آیا با فرض این که مادیها این سازه را ساختهاند آیا در دورههای مختلف بعد از آن ها، همان کاربری اولیهای که سازندگان مادی برای آن در نظر داشتند در آن منظور میشده است یا خیر؟ آیا به اصل سازۀ نخستین چیزی افزوده شده است؟ آیا واقعاً نیایشگاه و معبد بوده است؟ چرا در این جا و در این تپه ساخته شده است؟ رابطه قبور و اسکلتهایی که در چند صد متری آن یافت شده با آن چیست؟ آیا این سازۀ ناشناخته و اسرار آمیز قرنهای متمادی مُهر و موم و با ملات گِل از نظرها پنهان بوده است؟ چه شخصیتهای معروفِ تاریخی و کدامین انسان هایِ مشهورِ تاریخ ساز جهان، در طول قرون و اعصار، داخل این سازۀ اسرار آمیز و بسیار کهن شدهاند؟
با در نظر گیری این سؤالات و ابهامات، این «سازۀ اسرار آمیز بین قم و تهران»، یک ظرفیت و پتانسیل مناسب برای گردشگری فرهنگی و تاریخی قم و بلکه ایران است در صورتی که مسئولان امر، به فراهم نمودن این بستر اقدام لازم نمایند.
دکتر سید مرتضی میرسراجی (دکترای تخصصی الهیات و معارف اسلامی، علوم قرآن و حدیث و مدرس گروه معارف دانشگاه)
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.