علامه جوادي آملي، در سخناني درباره مسائل و مشكلات اجتماعي جوانان ايران امروز، به نكته بسيار مهمي اشاره كرده اند.
به گزارش «تابناك»، لب كلام ايشان در اين جمله نهفته است كه «با مفاهيم ذهني، نمي توان به مصاف مفاهيم حسي و محسوس رفت.»
بنابراین، مي توان مدعي شد كه اين مسأله، مهمترين موضوع جامعه ايراني به ويژه پس از پايان جنگ تحميلي بوده است؛ جايي كه مفاهيم ذهني مانند، فلسفه بافي ها، موعظه كردن ها، دستور دادن ها، ارشادهای قيم مأبانه، جاي مفاهيم و توليدات حسي را گرفتند و به دنبال آن، قشري از جوانان ايراني در خلأ اين توليدات حسي، از همان مفاهيم ذهني هم فاصله گرفتند و جامعه اي بيزار از مفاهيم ذهني حاصل آن شد، چرا كه مسئولان فرهنگي كشور، مفاهيم بسيار والاي ذهني همچون تقوا، نيكي و تدين را به مصاف مفاهيم و توليدات حسي همچون آفرينش هاي هنري، توليدات سينمايي و محسوس قرار دادند و كيست كه نداند بازنده اين رقابت نابرابر مفاهيم ذهني و در غلتيدن جوانان جامعه به سمت آفرينش هاي محسوس ديگران و فراموشي مفاهيم متعالي ذهني ملي ايراني است؟!
البته در آشكارترين شكل، بايد گفت كه مسئولان فرهنگي كشور در آفرينش محصولات فرهنگي و هنري محسوسي كه جوان ايراني آن را لمس كرده و براي او خواستني جلوه مي كند، كوتاهي نکرده اند و به جاي آن، مجموعه اي از مفاهيم ذهني همچون نصايح و پندهاي اخلاقي را تحويل جامعه داده اند.
افزون بر این، متأسفانه با وجود اشاره بزرگاني چون آيت الله جوادي آملي به اين نكات، پس از گذشت سي سال از انقلاب اسلامي ايران و در عصر ارتباطات و اينترنت و ماهواره، هنوز كه هنوز است، برنامه هاي فرهنگي و هنري توليد شده بر پایه همان گفتمان هاي پيشين و مفاهيم ذهني است و لازم به گفتن هم نيست كه رویکرد به سمت بهره گیری از مفاهيم ذهني در دسترس بودن اين مفاهيم است كه به راحتي در قالب يك سخنراني يا يك كليپ گفته مي شود؛ بنابراین، مسئولان فرهنگي ديگر لازم نيست، زحمتي كشيده و به دنبال آفرينش و ابتكارات فرهنگي و هنري بروند.
اين آسان گيري مسئولان فرهنگي در بهره گیری از مفاهيم در قالب هاي خشك و رسمي و عدم تبديل اين مفاهيم در قالب آفرينش هاي هنري و محسوس، دست جبهه فرهنگي انقلاب را تهي گذاشته و به محض ايجاد شبكه تلويزيون جديد، سايت پر مخاطب و يا دیگر مسائل ديگر، مسئولان دستپاچه و نگران باز با همان مفاهيم ذهني درصدد سر به راه كردن مردم بر مي آيند و انبوه كارشناسان گوناگون به رسانه هاي مي روند، تا با نصيحت و پند دادن به مردم، آنان را از خطرات اين آفرينش هاي هنري آگاه كنند؛ غافل از اينكه خود آنان مردم را با همين مفاهيم ذهني فراري داده اند و قطعا نمي توان كساني را كه از همين مفاهيم فراري شده اند، با همان مفاهيم بازگرداند.
در پايان بايد افزود: تبديل مفاهيم ذهني به محسوسات و آفرينش هاي هنري، لاجرم به دانش، مجاهدت هاي شبانه روزي، آگاه بودن به شرايط روز دنيا، مديريت كردن محدوديت ها، داشتن نظري باز نسبت به تحولات موجود در جامعه، خودآگاهي، سعه صدر و ظرفيت تحمل پذيري بالا و... نياز دارد، وگرنه مي توان اوضاع فرهنگي كشور را با سخنراني های خشك و بي روح و همايش هاي پر هزينه و بي فايده، گذراند و اتفاقي هم نيفتد و تنها هر از گاهي و به محض دیدن آفرينش هاي هنري ديگران، ستاد مقابله با بحران تشكيل داد.