آسيبشناسي فرهنگ سیاسی معذرت خواهي دولتمردان«دولتسالاري» يكي از آسيبهاي جدي در فرهنگ سياسي ايران است. ريشه اين آفت هم از آنجا ناشي ميشود كه دولتها در ايران همواره منابع اصلي قدرت اقتصادي را در دست داشتهاند (و هنوز هم دارند) و به همين خاطر به خود حق ميدادند (و ميدهند) كه از مزايا و جنبههاي مثبت اقتصادي ـ سياسي كشور به نفع خود استفاده ميكنند و در مقابل نيز نقصها و كاستيها را به ديگران نسبت ميدهند.
از همينروست كه دولتمردان ايران عادت كردهاند كه ديگران را نصيحت كنند ولي خود كمتر نصيحت بپذيرند؛ حتي پا را فراتر مينهند و با فرافكني مسائل، اشتباههاي خود را به گردن ديگران مياندازند. آيا كسي به ياد دارد كه مسوولي در ايران از مردم عذرخواهي كند يا به دليل بروز اشتباه در حوزه كاري خود، استعفا بدهد؟ متاسفانه، پاسخ اين پرسش منفي است چرا كه «موضع حق به جانب» به خاطر نبود فرهنگ مسووليتپذيري در مسوولان، اجازه بروز چنين اتفاقي را نميدهد.
با ذكر يكي دو مثال مصداقي، بحث را ميشكافيم: جناب آقاي خاتمي در دوره رياستجمهورياش از ايده «گفتوگوي تمدنها» سخن ميراند و جناب آقاي احمدينژاد هم از «مديريت جهاني».
شك نيست كه جايگاه روسايجمهوري اسلامي ايران در دنيا آن قدر رفيع است كه مجال طرح چنين شعارهايي را در سطح جهاني فراهم آورد، اما نكته ظريف اينجاست كه در داخل كشور چه بسترهايي براي مشاركت و نقشآفريني در اين شعارها مهيا شده است؟ طرح اين نوع شعارها منافع و هزينههايي دارد و اگر قرار باشد دولتمردان منافع شعارهاي خود را ببرند ولي هزينههاي آن را روي مردم و نظام بريزند، چه كسي پاسخگوست؟
دولتمردان ايران در موضع نصيحت مردم و تحريك احساسات آنها رتبه اول را در دنيا دارند، ولي خودشان چه مقدار از مردم نصيحت ميشنوند؟ چقدر حاضرند بپذيرند كه تمام شأن و مرتبه آنها از مردم است؟ اصلا چه مقدار پاي صحبت مقام معظم رهبري و بزرگان دين مينشينند و نصايح و سخنان و نقدهاي ايشان را به گوش جان ميشنوند و بدان عمل ميكنند؟ به راستي، چرا چنين است؟ چرا مردم بازتاب خواستهاي خود را ـ كه همواره از زبان علما و رهبري و دلسوزان نظام و رسانهها بيان ميشود ـ در رفتار عملي مسوولان نميبينند؟
مثالي ديگر؛ به تازگي مردم تهران پس از بارش 24 ساعته پاييزي، در ميان فوران آبجويهاي شهر غافلگير شدند؛ اما شهرداري تهران به جاي عذرخواهي از مردم بيانيه صادر كرد كه «50 درصد آبگرفتگي معابر مربوط به ريختن زباله در جويهاي آب بوده است». و يا جنايتي كه اخيرا در شمال تهران روي داده است. چرا مسوولان مربوطه از مردم عذرخواهي نكردند؟
در حالي است كه ميدانيم شهرداري تهران و نيروي انتظامي براي مردم خدمات بسياري انجام دادهاند و اين عذرخواهي چيزي از آنها نميكاهد. مشكل اينجاست كه دولتمردان ايران با وجود خدمات و دلسوزي بسياري كه براي مردم دارند، رابطه خود را با مردم از بالا به پايين تعريف ميكنند و همواره خود را در موضع داناي كل ميبينند. رييسجمهور محترم چندين بار مشكلات اقتصادي يا مسايل ديگر را به گردن دولتهاي پيشين انداخت. جناب آقاي خاتمي هم بارها ديگران را به اشكالتراشي در اداره كشور متهم ساخت و حتي يكبار گفت كه «هر 9 روز يك بحران براي من درست ميكنند».
اين رابطه يكطرفه تا كي بايد ميان دولتمردان و مردم ادامه يابد؟ مردم هوشمند ايران بهخوبي بر اين ظرايف آگاهند و هرگز اين توجيهها را نميپذيرند اما مساله اين است كه اين نوع رابطه يكطرفه كه در اغلب سياسيون و دولتمردان ايران وجود دارد، ظرفيتهاي رشد و توسعه ملي را تضعيف ميكند و از سرعت پيشرفت ميكاهد.
با بلوغ سياسي و اجتماعي مردم از يك طرف و استقرار دولت ـ ملت در ايران از طرف ديگر، بايد گفت كه مردم سهم خود را در اين ارتباط به خوبي ايفا كردهاند و اكنون نوبت دولتمردان است كه در برابر مردم پاسخگو باشند؛ از پوزش طلبيدن در برابر اشتباههاي خود طفره نروند و بدانند كه معذرتخواهي به پيشگاه ملت ايران نهتنها چيزي از قدر و قيمت ايشان نميكاهد بلكه بر ارج و قرب آنها نزد مردم خواهد افزود.
پاسخگويي دولتمردان در برابر مردم نيز به چند روش ممكن است: 1 ـ هر اشتباهي را در حيطه كاري خود صادقانه با مردم در ميان بگذارند و بيآنكه آن را به گردن ديگران بيندازند، مسووليت اشتباه را بپذيرند و از مردم عذرخواهي كنند.
2 ـ در برابر اشتباههاي بزرگ كه جبرانپذير نيستند، استعفا بدهند.
3 ـ در اسرع وقت بكوشند زيانهاي ناشي از اشتباه خود ـ يا مسوولان زيردست خود ـ را كه بر مردم وارد شده است، جبران كنند.
به هر تقدير، به نظر ميرسد اگر فرهنگ پذيرش خطا و در نتيجه معذرتخواهي در فرهنگ سياسي ايران جا بيفتد، رابطه ميان دولت ـ ملت از امنيت و اعتماد بسيار بالايي برخوردار خواهد شد و مردم با دولتمردان احساس صميميت بيشتري خواهند داشت.