وطن امروز: ساناز 4 ساله ظهر دوشنبه 6 آذرماه سال جاری وقتی پدربزرگ و مادربزرگش قصد داشتند نزد دخترشان در بیمارستان بروند به زندایی خود در طبقه سوم ساختمان شماره 17 بلوار رضا در شهرک مشيریه سپرده شد. این ساختمان متعلق به پدربزرگ دختربچه بود و در عصر شوم به جز زندایی و نوزادش و ساناز هیچکس در آنجا نبود.
عصر وقتی 2 دایی ساناز به خانه بازگشتند از همسایه شنیدند دودی از پنجره خانهشان بیرون میآید. تا آن روز 2 بار ساختمانشان دچار آتشسوزی عمدی شده بود و همه تصور داشتند پدر و عموی شرور این دختربچه دست به آتشافروزی زدهاند تا جایی که 2 برادر در سال 86 بازداشت و با پذیرفتن آتشسوزیها خواستار گذشت شده و رضایت گرفته بودند. 2 دایی ساناز با توجه به اینکه خواهرشان از خانه شوهر قهر کرده بود و به همراه دختر بچهاش در خانه پدری پناه گرفته بود باز این احتمال را دادند که 2
برادر – محسن و سعید- با آتشسوزی قصد انتقام دارند. اما این بار صحنه حادثه متفاوت بود؛ به جز دختربچه و مقداری از اطراف آن که آتش گرفته و با خاموش شدن آتش، دود از آن برمیخاست، همه جای خانه سالم مانده بود و بهراحتی میشد آتش باقیمانده را خاموش کرد. سازنازکوچولو پس از بسته شدن دهانش با چسب خفه شده بود و عاملان قتل با ریختن بنزین روی این دختربچه، او را به آتش کشیده بودند.
«سهیلا» زندایی دختر بچه نیز حالتی عجیب داشت. وی که به همراه نوزادش – نیلوفر- در حمام خانه زندانی شده بود، میگفت با ضربه سنگپا به شیشه آن را شکسته و توانسته از حمام بیرون بیاید و در آن را که از پشت از سوی قاتلان بسته شده بود باز کند.
همان روز نخست همه تصورها به سمت عموی شرور و پدر معتاد – سعید و محسن- رفت بویژه اینکه زندایی ساناز اصرار داشت یکی از مهاجمان نقابدار همان سعید بوده است و مادر ساناز ادعاهای تلخی داشت. این زن با گریه اصرار میکرد سعید قاتل است، چرا که وی را آخرین بار در خیابان کتک زده و چادر از سرش کشیده و زمانی که شنید حکم جلب سیارش صادر شده است تهدید کرده زهرش را خواهد ریخت.
با دستور بازپرس هنرمند از شعبه چهارم دادسرای امور جنایی تهران سعید و محسن بازداشت شدند. سعید پیش روی بازپرس هنرمند در حالی که گریه میکرد، گفت: بیگناهم، ساناز را دوست داشتم و کاری با عروسمان و حتی برادرم نداشتم. این پسر که آثار قدیمی چاقو و قمه نشان میداد شرور و خشن است حتی اصرار کرد در محل کارش بوده و خودرویش به دستگاه GPS مجهز است.
پدر ساناز نیز خود و برادرش را بیگناه دانست و ادعا کرد آتشافروزیهای قدیمی را نیز به دروغ پذیرفتهاند.
این ابهامات و دیگر تعارضات در ادعاهای سهیلا از صحنه جنایت که واقعی به نظر نمیرسیدند ردپایی از زندایی ساناز را پیش روی تیم تحقیق قرار داد. همزمان با این نتیجه علمی، پدر سعید و محسن شکایتی از سهیلا مطرح کرد و وی را قاتل یا همدست عامل قتل نوهاش خواند. بازپرس و پلیس جنایی به یک شاخه مشترک رسیده بودند.
سهیلا راز هولناکی در دل داشت و رفتارهای بیمارگونهاش وی را مرموز نشان میداد. تحقیقات نشان داد که سهیلا در 15 سالگی برخلاف میل باطنیاش پای سفره عقد با همسرش نشسته و در همان مدت عقد از وی باردار شده است و در حالی که دوست داشت بچهاش را نگه دارد با فشار خانواده شوهر جنین خود را سقط کرده است. این زن همیشه در نزد خانواده شوهرش احساس سرخوردگی میکرد و آنجا را زندانی برای خودش میدانست و 4 سال در این شرایط به سر برده بود.
تحقیقات میدانی نشان میداد اختلاف بین عروس و خانواده شوهر زیاد بوده و سهیلا همیشه بازنده میدان بوده است. سهیلا ـ زندایی ساناز ـ نهایتا لب به اعتراف باز کرد و قتل ساناز را به گردن گرفت.
این زن پای میز محاکمه رفت و پدر و مادر ساناز خواستار اعدام قاتل دختر بیگناهشان شدند. سهیلا وقتی پشت تریبون ایستاد خونسردانه به انتقام وحشیانه از خانواده شوهر اعتراف کرد و گفت: وقتی روز حادثه با ساناز تنها ماندم به فکر انتقام افتادم. دختربچه نمیدانست چه نقشهای دارم. به سمتش رفته و به شوخی گلویش را چسبیدم و بعد خفهاش کردم. میدانستم اگر آنجا را به آتش بکشم همه سعید را مقصر میدانند. از باک موتور بنزین تهیه کردم و روی جسد ریختم. سپس آن را به آتش کشیدم و با چسب نیلوفر را بستم و خودم شیشه حمام را شکستم تا همه تصور کنند داستانم واقعی است.
وی ادامه داد: من از دوران کودکی با شرایط روحی سختی مواجه بودم برای اینکه ساناز را از سختیها نجات دهم او را کشتم. وی را خفه کردم تا ساناز هم روزی مانند من در آینده آرزوی مرگ نکند.
وی در بیان آخرین دفاعیاتش گفت: تقاضای من از دادگاه این است که زودتر مرا اعدام کنند تا از این وضع راحت شوم. درخواستی از خانواده ساناز برای بخشش و آزادی ندارم، چرا که برای من فرقی بین آزادی و اعدام وجود ندارد و هر روز در زندان آرزوی مرگ دارم.
در پایان جلسه قضات 113 دادگاه کیفری به شور نشستند و زندایی انتقامجوی ساناز را به قصاص محکوم کردند و وی به سلول خود بازگشت.
زندایی سانازکوچولو هفته گذشته در اقدامی هولناک وقتی در زندان اوین به سر میبرد در سلول خود اقدام به خودکشی کرد و به کام مرگ فرو رفت. پرونده این جنایت وحشتناک با مرگ سهیلا مختومه شد.