مرثيه‌اي براي جانباختگان سعادت‌آباد

کد خبر: ۱۳۲۷۰
|
۱۳ تير ۱۳۸۷ - ۱۶:۱۴ 03 July 2008
|
7577 بازدید
پُرشرمه دسِ حالي حونه پُر دِ انتظارَ
«شرم آور است،‌دست خالي و خانه در انتظار»

شاه‌پور لطفي، در مطلبي که براي «تابناک» فرستاده، نوشته است:
آري اين‌چنين بود برادر …………! قصه رنج، رنج همه قصه‌ها بر گرده من و تو معنا مي‌شود برادر. دل تنگم، دلم مي‌سوزد. در خشتاخشت وجودم سنگ روي سنگ بند نمي‌شود. خبري چون بمب در افهام عام مي‌افتد. خبري گوي گلايه را در دهانم رسوب مي‌كند. امروز قبله‌ام را گم كرده‌ام. فاجعه‌اي در راه، هم خون و هم قبيله‌هاي مرا گرفتار آوار كرده است. دلم دلگير است.

چندين هزاره است كه دلم دارد مي‌سوزد. تاريخ كما في سابق بر همان نرخ و نسق است كه بود. از اهرم‌هاي مصر و ديوار چين و معابد گرفته تا برج و بارو و آسمان ‌خراش‌هاي امروزين. هنوز از نسل من و تو قرباني مي‌گيرند برادر. انگاربخشي از تاريخ دخمه من و تو شده و هنوز كه هنوز است «زور» «زرّ» و «تزوير» با هم هم‌كاسه‌اند. هنوز از اعماق دخمه‌ها، از لاي جرز ديوارها، از زير سنگيني سنگ‌هاي رخام ضجه اجداد من و تو به گوش مي‌رسد. برادر!؟ دل‌گيرم. انگار بي‌خراش شيون؛ انارگونه مادران من و تو تا هميشه كال خواهدماند. دستم از دلم لرزان‌تر، خون من و تو از خَزف هم ارزان‌تر. تمام رنج‌هاي تاريخ به يك‌باره در من امشب مي‌لولند، ضجه مي‌كشند. -تاريك تاريكم، پر از شبم، خاموشم، مُردار خنده، بر دوشم. مي‌گردم و مي‌گردم اما انگار كسي صداي قبيله ما را نمي‌خواهد بشنود. بگذار تا دنيا دنياست در كُما بمانيم.

بگذار كسي نشنود؛ براي فرداهاي تاريخ مي‌نويسم. ما سر سلسله رنجي ديرينيم-مطابق معمول چه مي‌شود كرد؟؟! از آدم تا اكنون تكرار شده‌ايم. عظمت اهرم‌هاي مصر را ما ساختيم. ابهت ديوار چين را ما بنا كرديم. معابد و مساجد و اكنون برخورده‌ايم به تمدن پر هول و ولا و پر حماقت امروز كه ساليان سال است تمام برج و بارو آسمان‌خراش‌هاي شهرهاي بزرگ و كوچك اين ديار بر بَر و دوش و كت و كولِ مردان و برادران هم‌خون و هم قبيله من و تو قد كشيده‌اند برادر!! اين همه ناز و فخر براي مالكان و طعم تاول و طعنه و پينه بر دست و دل من و تو و مادرانمان. اين است سرنوشت محتوم من و تو. روزگاري در لاي جرز ديوار چين سنگ بنا مي‌شديم و امروز در زير خروارها آوار در غربت، غريبانه مدفون مي‌شويم. تا بوده همين بوده، اين است سزاي عرق‌جبين. اين است مردانه بازو زدن و از رنج خويش نان خوردن برادر. ول‌كن ديگر سكوت را، خفه شديم. مرثيه چندين هزار سال غم و رنج در گلويم تلنبار شده، بغض كرده، امروز تمام نياكانم در دخمه‌هايشان در خاك غريب بر خود لرزيدند.

آري برادر اين چنين بود و اين چنين نيز خواهد ماند. تازه به تازه داغمان تازه مي‌شود چندين خانواده كه اميد و آرزوهايشان را به دست‌هاي پينه بسته پدران و نان‌آورانشان بسته بودند، آرزوهايشان نقش بر آب شد. نان‌آور خانه ديگر شرم دستان خالي‌اش تا هميشه در ذهن كودكانش باقي خواهد ماند. راز تاول‌هاي سر به مهرشان در خاك غربت تا هميشه ناگشوده خواهد ماند. سر اين رشته تا انتهاي تاريخ قصه دارد ناتمام؟!

سنگ پشت سنگ، قامت طاقتمان خميده شده در گرما‌گرم اين تابستان بي‌ترحم و توان‌سوز. كسي بانگ برنمي‌آورد. كسي مويه نمي‌كند. كسي موي نمي‌كَنَد. حرج مردانگي‌ست در لاي جرز آجرو آهن و سنگ و سيمان در غربت، در شهر شلوغ، در شهر- «هاي‌كلاس.» روز دوشنبه ساعت8:40 دقيقه صبح در سال كم‌باراني و شب‌هاي پر از ملال، شكوفه عمر برادران من و تو در پيچ و تاب يك حادثه به طرفه‌العيني هفت آسمان بر سرشان آوار شد و من در عمق اين فاجعه انساني مات و مبهوت و ماتم‌زده گيج شده‌ام-فقط همين. نمي‌دانم روي صحبتم با كيست؟ كسي نيست. ميدان خالي شده، غبارها فرو مرده‌اند. صداي ضجه‌اي هم نمي‌آيد. گويي آب از آب تكان نخورده‌است.اما نه انگار خبرهايي شده و عده‌اي زير آوار مانده‌اند. صاحبانشان كجايند؟ به چه كسي بايد تسليت بگوييم؟چرا كسي مرا از سردرگمي نمي‌رهاند! حادثه چون برق مي‌آيد و مي‌گذرد و شلاقش را مي‌نوازد. اما هزاران سؤال در ذهن برانگيخته مي‌شود.

به هر سر و شكلي آدمي روزي بايد بميرد. اما در غربت مردن دردش صدچندان است. چرا برادران من و تو نبايستي در ميان بازوان اهل و عيال خويش جان به جان آفرين تسليم كنند. اين انتظاري غيراخلاقي و مغاير با مذهب كه نيست؟ در اين ميان بار گران اين تقصير بر گردن كيست؟! مگر دولت عدالت محور و كابينه محترمش نيامدند و فلاكت اين مردم را نديدند؟ مگر از كمر شكن‌بودن اوضاع معيشتي اين قوم به حج نرفته گريه نكردند؟ مگر نگفتند اگر نياز باشد بيل و كلنگ به دست مي‌گيريم و شخصاً لرستان و قهرمان و غيور را آبادان مي‌كنيم؟ مگر نگفتند حق اين مردم نجيب و جان بر كف روز حادثه، بيش‌تر از اين است؟ مگر آن همه دل‌خوشي فراموشمان شده‌است؟ چه كسي بايد پاسخ بدهد؟ آن همه پتانسيلي كه لرستان داشت مگر دروغ بود؟ چه‌قدر آرزو كرديم كه پدرانمان اگر صبح تا شب عرق ريزان براي يك لقمه نان جان مي‌كنند لااقل شب را در كنار خانواده خستگي را از تن بگيرند.

مگر آدمي براي يك لقمه قوت لايموت تا كجا بايد برود؟ تا چند بايد بدود؟ چرا نفس كشيدن و زنده ماندن، اين همه سخت شده‌است؟ چرا كسي هوار نمي‌كند؟ چه شده‌است ما را؟ رانده و مانده با كينه‌هاي پنهان در قلبشان قرباني يك لقمه نان شده‌اند و حاصل رنج، برادر، هميشه اين بوده و خواهد بود. آري آن‌جا كه پاي ناموس اهل و عيال به ميان مي‌آيد اهل شرف لقمه حلال را از دهانِ شير تمنا مي‌كنند و دوز و كلك و شيله و پيله در قاموس اين اهالي محكوم و بي‌معناست. برادران من و تو اين‌گونه در طول تمام تاريخ مردانه با زندگي تا پاي جان مصاف داده‌اند. نبرد نبرد است. چه در زير يوغ شلاقِ فرعونان، چه در لاي جرز ديوار چين، چه در خاك‌ريزهاي خط مقدم جبهه‌ها، براي دفاع از نام و ناموس وطن و چه در عرصه نجات اهل و عيال از گرسنگي و حفظ شرافت. آري برادر اين است جهادي بزرگ كه در درگاه خداوند به گواهي قلبم اجر اينان كم‌تر از شهدا نيست.
الهي آتش جهنمت را براي اهل ريا هر روز گرم و گرمتر كن. خدايشان بيامرزاد!
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۷:۰۸ - ۱۳۸۷/۰۴/۱۳
بسیار دردناک و متاثر کننده بود.امیدوارم که حداقل مسئولین فکری به حال بازماندگان تهیدستشان که ازاین به بعد مشکلاتشان دو چندان میشود بکنند هر چند هیچ چیز جای عزیزان آنها را نمی گیرد.
ناشناس
|
Bosnia and Herzegovina
|
۲۱:۱۳ - ۱۳۸۷/۰۴/۱۳
از ته دل سوختم و آتش گرفتم.برادر من هم به خاطر این خشت و اجر از دستم رفت/از دستم رفت .از دستم رفت .وای خدای من از دستم رفت و ندیدم او را که چگونه رفت و داغی جانسوز تا آخر عمر بر من گذاشت.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۲۱ - ۱۳۸۷/۰۴/۱۴
واقعاً حادثه دلخراشي بود .من خودم در مراسم تشييع جنازه آنها در كوهدشت بودم و ناظر صحنه هاي دلخراش عزاداري خانواده هاي اين جوانان .
مسئله اي كه من وهمه را خيلي عذاب دادنحوه نگهداري وحمل اجساد به شهر كوهدشت بود كه متاسفانه اجساد فاسد شده و بوي تعفن ميدادند كه اين مسئله باعث ميشد حتي از فاصله دور بوي تعفن به مشام برسد .
براستي نمي شد اين اجساد بيگناه را با يك وسيله سردخانه دار به اين شهر منتقل ميكردند ، مگر چقدر هزينه داشت ؟ به هر حال متاسفم ...
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۰۴ - ۱۳۸۷/۰۴/۱۴
قصه تکراری دردورنج انسانهایی که برای یک لقمه نان جان میکنند داستان هزارویک شبی است که از اعماق تاریخ اشکها ومویه های مادران وفرزندان چشم به راه را به یاد می آورد
ناله را هرچند میخواهم که پنهانش کنم
سینه میگوید به تنگ آمده ام فریاد کن
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۵۴ - ۱۳۸۷/۰۴/۱۵
من مهندس راه ساختمان با سابقه کار سی وچهار سال که 22سال درکاراجرائی ساختمان و12سال درکارمدیریتی مشغول کار بوده وهستم در موردحادثه دلخراش سعادت اباد نظری دارم که امیدوارم مورد توجه مراجع قضائی دررابطه با محکومیت تقصیر مسئولین امر وپیشگری ازبه وجود امدن حوادث مشابه موثر باشد جدای ازچگونگی صدور مجوزهای احداث وانجام محاسبات واجرای مناسب ویا نامناسب ساختمان مورد بحث که درموقع لازم ومقتضی بایستی کاملان پی گری وموشکافی شود واینکار بایستی در همان دو سه سال پیش که ساکنین ساختمان تخلیه شد انجام میگرفت که انجام نگرفته که روح کیهانی حاکم برجهان باچنین حادثه ائی هشدارلازم را به جامعه و نظام میدهد شایدنظام حاکم برجامعه به خودامده وجهت نکرار حوادث مشابهوشاید شدیدتر راه چاه مناسب اندشه کند انشاله متنبه شده واگاه شویم واما درمورد اینکه مقصر اصلی حادثه فعلی من اگاهی کامل به جریان امر جگونگی اثبات امرعدم استحکام بنا ندارم که بتوانم اعلام نظر کنم ولی اصول وروال اینگونه کارها درشهرداریها معمولان بدین منوال بوده است که بعد اثبات عدم استحکام بنا موضوع به به مالک ملک ابلاغ فرصت لازم جهت رفع خطر به ایشانداده مشود که درصورت عدم اعتنای مالک به ابلاغ مذکور اصولان شهرذاریها خود باکسب مجوزازمرحع قضائی اقدام به رفع خطر نموده وهزینه لازم را بعلاوه هزینه مدریت خود ازمالک اخذ خواهدکرد امید که نظام مدیریتی کشور اموزشهای لازم راازحادثه اخیر دریافت کرده واز بوجودامدن حوادث مشابه جلوگیری شود
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # الجولانی # فیلترینگ
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
سرمربی بعدی تیم پرسپولیس چه کسی باشد؟