خراسان: روزي که از دانشگاه فارغ التحصيل شدم براي اين که از سرزنش هاي پدرم راحت شوم و سربار کسي نباشم تصميم گرفتم به سر کار بروم.
من از طريق معرفي عمويم در شرکتي استخدام شدم و از کارم راضي بودم اما در کمتر از يک ماه متوجه نگاه زيرچشمي پسر مدير شرکت شدم.پيمان در آن جا کار مي کرد و آن قدر چرب زبان بود که توانست مرا شيفته و دلباخته خودش کند.
دختر جوان افزود: من و پيمان در مدت کوتاهي به هم علاقه مند شديم و قرار ازدواج گذاشتيم. در واقع او با اين ترفند که مي خواهد به خواستگاري ام بيايد سرم کلاه گذاشت و بارها و بارها از من سوء استفاده کرد.
يک سال از ارتباط مخفيانه ما گذشت و نه تنها پسر مورد علاقه ام هيچ اقدامي براي ازدواج انجام نداد بلکه در اين مدت متوجه شدم او با چند دختر ديگر نيز ارتباط پنهاني دارد.با نگراني و دلهره اي که براي آينده داشتم موضوع را به پدر پيمان اطلاع دادم ولي او با عصبانيت و تهمت هاي ناروا مرا از شرکت اخراج کرد و حتي براي پسرش زن گرفت.
حالا من مانده ام با يک دنيا روسياهي و شرمساري و نمي دانم چه طور جلوي خانواده ام سرم را بالا بگيرم. تصميم گرفته بودم خودکشي کنم اما با راهنمايي خاله ام به اين جا آمدم تا با انجام مشاوره راهي براي حل مشکلاتم پيدا کنم.درباره اين ماجرا نظر کارشناس ارشد روان شناسي مرکز مشاوره پليس خراسان رضوي را جويا شديم.
سيد مجيد موسوي راد معتقد است: دختران زيادي ممکن است شرايط مشابه با اين دختر جوان را داشته باشند اما يک سوال مهم در اين جا مطرح است و آن اين که حد و مرز افزايش شناخت دختر و پسر نسبت به يکديگر در آشنايي قبل از ازدواج چقدر است؟
به گفته دختر جوان او دلباخته پيمان شد و خودش را براي اين که همسر مناسبي براي آينده انتخاب کرده زرنگ مي پنداشت ولي چرا کارش به اين جا کشيده شد؟
وي تاکيد کرد: ازدواج در ابتدا منطق و سپس احساس مي طلبد اما بسياري از افراد و به ويژه دختران جوان ابتدا با احساس انتخاب مي کنند و سپس منطق خود را بر مبناي احساس بنا مي کنند. در اين ماجرا همان طور که ديديم دختر جوان معتقد بود چون پيمان را واقعا دوست دارد و قرار است با هم ازدواج کنند پس مي تواند با او آزاد و راحت باشد و ...!
در واقع احساس اين دختر منطق او را به دست گرفت و مانع تصميم گيري عقلاني اش شد.متاسفانه دختر جوان تنها با عينک احساس دنيا را ديد و زماني که اين عينک را برداشت واقعيت هايي تلخ برايش نمايان شد.