به راستي نقش بهائيان در شكلگيري دولت جعلی اسرائيل كه مثل روز بر همه روشن است، مصداق چيست؟
يکي
از تعاليم اساسي بهائيت، نفي دخالت در سياست است. به راستي نقش بهائيان
در شكلگيري دولت جعلی اسرائيل كه مثل روز بر همه روشن است، مصداق چيست؟
مخالفت با حكومت قاجار و دشمني با اميركبير و ترور نافرجام ناصرالدين شاه
از طرف سران بهائيت علامت چيست؟ آيا اين به معني ورود آنان به سياست نيست؟
آيا حضور تعداد بي شماري عناصر بهائي در صدر حكومت پهلوي اول و دوم ـ به
گونهاي كه تنها در كابينه هويدا و وزير بهايي حضور داشتند ـ نفي دخالت است
يا دخالت کامل در سياست؟ مخالفت و دشمني آشكار آنها با جمهوري اسلامي را
بايد چه نام گذاشت؟
بيشتر عقايد بهائيت بر محور بهاء الله است كه در اين جا به چند نمونه زير اشاره ميكنيم:1.
شناخت؛ اولين چيزي كه بر بندگان واجب شده است، شناخت محل تابش وحي و طلوع
امرالله است؛ يعني معرفت به ميرزا حسينعلي بهاءالله كه بر اثر اين شناخت،
اعمال قبول ميشوند.
2. ميرزا بهاء الله جايگاه خدايي دارد.
3.
بهاء، مژده انبياي گذشته و باب است، يعني سيدعليمحمد شيرازي (باب) فقط
مژدهرسان بهاءالله بود و او با عبارت «من يظهره الله»، کسي که خدا او را
در آينده ظاهر خواهد کرد، به آمدن او بشارت داده است و با آمدن او قيامت
نزديك ميشود.
4. اسما، صفات و افعالي كه براي خداوند تبارك و
تعالي ذكر ميشوند رموزي براي اشخاصي هستند كه آنها مظهرالله هستند (يعني
خدا در آنها ظهور كرده است) و گرنه، خداوند، اسما و صفات و افعال ندارد.
5.
بهاء الله، احد و واحد است و شريكي در ملك براي او نيست؛ چرا كه خداوند در
او ظهور كرده است و اين ظهور، براي شناخت بيشتر خداوند است كه در حجاب
غيب، از نظرها پوشيده است.
6. بهائيت از همه اديان گذشته بهتر
است، چرا كه خداوند در بهاءالله ظهور كرده است و اديان ديگر با ظهور بهاء،
تمام ميشوند و به مرحل? كمال ميرسند.
7. دين اسلام تا آمدن بهاءالله معتبر بود و توسط باب نسخ شده است.
8. حضرت بهاء الله، يك معجزه است، زيرا بدون اينكه به مدرسه برود، توانسته الواح مقدس فارسي و عربي را املا نمايد.
9.
شريعت بهائي، فقط پس از هزار سال قابل تغيير است؛ يعني خداوند تبارك و
تعالي ميتواند بعد از هزار سال در شخص ديگري ظهور كند و دين بهائيت را
نسخ كند، همچنانكه با ظهور خود در بهاء، دين اسلام را نسخ كرد.
در پاسخ به عقايد فوق، بايد گفت :
اولاً؛ امّي بودن بهاء دروغ محض است، زيرا خود بهاء در يکي از الواح خود، مينويسد:
«ان البيان أبعدني و علم المعاني أنزلني... و الصرف صرفني عن الراحة و النحو محاعن القلب سروري و بهجتي».
يعني:
«همانا (يادگيري) علم بيان مرا (از مقصود) دور کرد و علم معاني مرا (از
جايگاهم) پايين آورد... و علم صرف مرا از آسودگي بازداشت و علم نحو، شادي و
خوشي را از دلم محو کرد!»
ثانياً؛ در ابتدا، ادعاي الوهيت توسط عليمحمد باب شيرازي مطرح شد. سيّدعليمحمد در نامه خود به يحيي (صبح ازل) چنين نوشت:
«هذا كتاب من الله الحيّ القيّوم الي الله الحيّ القيوم قل كلّ من الله يبدون قل كلّ الي الله يعودون.»
اين
نامهاي است از خداي زنده و برپادارندهِ جهان (باب) به سوي خداي
زنده و برپا دارندهِ جهان (صبح ازل) بگو همه از خدا آغاز ميشوند و
همه به سوي او بازميگردند!»
و بعداً ميرزا حسين علي نيز در نوشتهاي به هادي دولتآبادي خطاب ميكند:
«ظلم
تو و امثال تو به مقامي رسيد كه در قلم اعلي به اين اذكار مشغول.
خف عن الله، انّ المبشّر قال: انه ينطق في كلّ شأن انّني انا الله
لااله الا الله انا المهيمن القيّوم.از خدا بترس، و مبشر (باب) گفته
كه او (من يظهره الله) همواره و همه وقت چنين سخن ميگويد كه من
خدايم، جز من مهيمن قيوّم خدايي نيست».
ميرزا حسين علي بهاء در
اين باره مينويسد: «بشنو آنچه که وحي ميشود از محل بلا بر سرزمين رنج و
سختي (زندان عکا)... انه لا اله الا أنا المسجون الفريد به درستي که نيست
خدايي، جز من زنداني تنها .»
عبدالبهاء، ميرزا حسين علي بهاء را
«هويت ذات واحديت وجود»، يعني حقيقت ذات يکتاي پروردگار معرفي کرده و سپس
اضافه ميکند که اين مطلب هيچ تفسير و تأويل ندارد.
اشراق خاوري، مبلغ مشهور بهاييان پس از استدلال بر خاتميت پيامبر اسلام، بيان ميکند که مقام ميرزا حسين علي «ظهور الله» است.
همين
مبلغ بهائي در عظمت شب و روز تولد ميرزا حسين علي بهاء يعني شب دوم محرم
سال 1233 هجري قمري قلمفرسايي نموده و مينويسد:« فيه ولد من لم يلد و لم
يولد. در آن (شب) زاييده شد کسي که هرگز نميزايد و زاييده نميشود!»
مقام
خدايي داشتن بهاء در کلمات ساير مبلغين بهايي نيز منعکس شده است، مثلاً
احمد يزداني القاب کفرآميزي را به ميرزا حسين علي بهاء نسبت ميدهد و
ميگويد: «جمال قدم، مالک الوجود!، مبعث الرسل، أب سماوي، ملک يوم الدين،
مکلم الطور!»
مقام خدايي ميرزا حسين علي بهاء از نظر بهائيان
پذيرفته شده، به صورتي که مبلّغ ديگر بهايي محمد قايني ميگويد: «قبل? ما
بهائيان، قبر ميرزا حسينعلي در شهر عکاست که در وقت نماز خواندن، بايد رو
به قبر او بايستيم و در قلب متوجه جمال قدم (ميرزا حسينعلي) باشيم...
زيرا مناجات و راز و نياز ما با اوست و شنوندهاي جز او نيست و
اجابتکنندهاي غير او نيست»!.
و موارد بسيار ديگري که سراسر کفر و
شرک است. بايد توجه داشت که مبلغان بهائي هنگام مناظره قادر به جوابگويي
نسبت به اين مطالب کفرآميز نيستند، لذا به بيان اينکه او مقام مظهر الاهي
است بسنده ميکنند، در حالي که از اين کلمات معناي خدايي استنباط
ميشود.
البته در يک تناقض آشکار، ميرزا حسين بهاء، مقام نبوت يا
الوهيت را براي خود محال ميداند، و ميگويد: «هرگز مظهري اکبر از انبياء
نبوده». و در ادامه اعتراف ميکند که «قدري تفکر نما مع آنکه منتهي رتبه
تکميل هاي کل بشريه برتبه نبوت است و اکثر اين رتبه بلند اعلي را محال
دانسته اند».
اکنون به اعتراف يكي از مبلّغان بهائيت - كه پس
از بيست سال تبليغ براي اين فرقه، به دين اسلام هدايت شده -
ميپردازيم تا درس عبرتي براي ديگران باشد.
عبدالحسين
آيتي در كتاب كشف الحيل پرسشي را از شخصي به نام آواره _ که خود
بيست سال بهايي بوده و سپس از اين فرقه جدا شده است مطرح ميکند:آيتي: راستي ذكر الوهيّت بهاء چه صورتي دارد، آيا واقعاً او دعوي خدايي كرده است؟
آواره:
كلمات او را به دست آوريد تا اين حقيقت بر شما معلوم شود؛ هر چند
چنان كه گفتيم به ظاهر ميگويند ادّعاي بهاء رجعت مسيح و رجعت حسين
است، ولي در حقيقت ادّعاي او ادّعاي الوهيّت است.
اگر كسي
سالها در ميانشان بماند، به جايي ميرسد كه صريحاً ميگويند: بهاء
خداي مطلق است و خالق آسمان و زمين و مرسل رسل است و او است كه
در طور با موسي كليم تكلّم كرده، حتي اين را در نماز خود تصريح نموده
است.
اگر ادّعاي الوهيّت را بايد حجّت دانست كه بهاء،
«اننّي اناالله (همانا من خدا هستم)» گفته است، اوّلا بايد فهميد كه
(آيا) اين ادّعا مشروع است؟ معقول است يا نه؟ هر كسي ميداند كه يك
بشري كه نتوانسته است از هيچ شأني از شئون بشريت و از هيچ
قانوني از قوانين طبيعت تجاوز كند، اين بشر خالق سماوات و ارضين
نيست.
خالق كل هر چه باشد و به هر وصفي در آيد خواه اله
باشد و يا طبيعت يا ماده واحده يا جوهر الجواهر يا بسيط الحقيقه يا
مجهول النعت يا به هر اسم ديگر خوانده شود مقدّس از شئون بشري
است.
اما اين كه بهائيان آيات لقاء قرآن کريم (مقصود آياتي
است كه با اخذ به ظاهر آن، ميتوان گفت خداوند قابل ديدن است. مثل
«يا ايّها الانسان انّك كادح الي ربّ كدحاً فملاقيه» يا «الي ربّها
ناظره» و...) را دليل بر خدايي بهاء گرفتهاند، اوّلاً آيات لقاء از
آيات متشابه قرآن است كه كسي هنوز مقصد اصلي آن را درنيافته است.
و
به صورتهاي مختلف، علماي تفسير در معني آن سخن گفتهاند و لذا
نميتوان به چنين آيات قابل تأويل استدلال كرد. ثانياً بهاييان
نخستين کساني نيستند كه خدايي بهاء را به آيات لقاء استدلال
كردهاند. قبل از ايشان هم، هركس دم از «انّني انا الله» ميزده،
به همين آيات استدلال كرده، پس استدلال به آن آيات متشابه ابداع
بهاييان نبوده است .
ثالثاً
با فرض اين كه بگوييم آيات لقاء دليل است بر اين كه يك روزي
خدا ديده شود و مردم او را ملاقات كنند، باز دليل خدايي بهاء نميشود؛
زيرا نه در آيات لقاء تعيين روز شده نه تعيين اسم. در صورتي
استدلال اينها به« بهاء» صحيح بود كه خدا فرموده باشد كه من در
فلان سال و فلان روز در لباس ميرزا حسين علي بهاء جلوه ميكنم و
لقاي او لقاي من است».
آواره، در پايان اين بخش ميافزايد:
«خدا
سلامت بدارد يك مبلّغي را كه مثل خودم به قدر ذرهّاي به مذهب
بهائي عقيده ندارد و به اصطلاح امروزه فقط براي خرسواري به نشر
اين امر مشغول است، ببين چطور مردم را احمق فرض كردهاند كه يك
خداي به آن عظمت را كه ما معتقد بوديم كه حيّ و قدير و سميع و
بصير است و داراي اسماء حسني، او را در لباس بشر محدودي درآوردند كه
دقيقهاي قادر نبود كه خود را از يك عارضهِ طبيعت حفظ كند؛ (يعني
ميرزا حسين علي بهاء که در آخر عمر مريضي سختي داشت) و اكنون هم به
آن يكي قناعت نكرده، هر روزي ميخواهند يك بچه خدا و نيم خدا براي
مردم بسازند».
بهائيت با وجود اين اعتقادات و با وجود قلمفرساييهاي بسيار، هرگز نتوانست به اين دو مسئله پاسخ درستي دهد:
1.
معجزه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) تنها قرآن نبوده که
بهائيان معجزه را در کتاب خلاصه کردهاند بلکه پيامبر اسلام (صلي الله عليه
و آله و سلم) معجزات ديگري، نظير شقالقمر و... داشته است. حال سؤال اين
است که معجز? بهاء الله به غير از کتابش چيست؟
2.
قرآن کريم، پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله و سلم) را آخرين پيامبر الهي
معرفي کرده و روايات بسياري از شيعه و سني به اين معنا دلالت ميکند.
منبع: جوان آنلاین