تصاویر: تشییع شهدای گمنام در روستای کوتنا
تشییع شهدای گمنام در روز اربعین حسینی
حوزه علمیه امام صادق روستای کوتنا ـ شهرستان قائم شهر




























حوزه علمیه امام صادق روستای کوتنا ـ شهرستان قائم شهر




























گزارش خطا
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۵
انتشار یافته: ۲۸
زنده باد ياد ونام شهيدان اين سرو قامتان هميشه ي تاريخ. ان شاء الله با سيد و سالار شهيدان محشور شوند.
پاسخ ها
رمضانی
| ۱۱:۵۵ - ۱۳۸۹/۱۱/۰۷
دستتون واقعا درد نکنه
دست مریزاد
اجرتون با خود این شهدا
خیلی عالی بود
یا حق
روستاي عجيبي است ... حوزه علميه هم داره ... روحانيونش هم بي تکلف در ميان مردم هستند... مردمش مقيد هستند ... زنان آنجا در تشيع جنازه طبق دامادي حمل مي کنند ... خيلي زيباست ... هنوز سنت ها و اعتقادات پاک وجود دارد ...
اي کاش اين روستا را بيشتر معرفي مي کرديد ...خوشا بحالشان.
دلا بهونه میگیره
هر کی میاد سر یه قبر
ازش نشونه میگیره
یکی سر قبر پدر
یکی کنار مادرش
یکی کنار خواهر و
یکی پیش برادرش
امایه مادرغمگین و آرام
میاد کنارشهید گمنام
یه جعبه خرما برای
فاتحه خونی میاره
آرو میاد میشینه و
سر روی سنگش میذاره
میگه تو جای بَچمی
گوش بده به حرفای من
از بس که اینجا اومدم
درد اومده پاهای من
آخر نگفتی کسی رو داری
یاکه مث من بی کس و کاری
مگه تو مادر نداری
برای تو گریه کنه
غروب پنجشنبه بیاد
به قبرتو تکیه کنه
غصه نخور من مادرت
منم همیشه یاورت
نمیذارم تنها بشی
مدام میام بالا سرت
از تو چه پنهون
یه بچه دارم
چند ساله از اون
خبر ندارم
آخ که دلم برات بگه
از پسرم یه خاطره
موقع جبهه رفتنش
ساعتی که میخواست بره
از اون لباس خاکی و
از اون پیام آخرش
هرقدمی میرفت جلو
نگا میکرد پشت سرش
دیگه نیومد
رفت ناپدید شد
چشام به درب
خونه سفید شد...
دیگه از اون روز تا حالا
منتظر زنگ درم
بس که دلم شور میزنه
نصفه شب از خواب میپرم
کاشکی بود و نگاه میکرد
یزید سرش رفت بالا دار
سزای اعمالشو دید
لکه ننگ روزگار
من مطمئنم الآن اگر بود
سرگرم شادی از این خبر بود..
او شبی که نشون میداد
صدام چشاشو بسته بود
یادم اومد لحظه ای که
دل مارو شکسته بود
روزایی که نمک میریخت
روداغ قلب پدرا
داغ برادر میگذاشت
رو سینه برادرا
الحمدلله
دعام اثر کرد
سوی جهنم
عزم سفرکرد...
***
بسه دیگه خسته شدی
دوباره خیلی حرف زدم
با اینکه قول داده بودم
امابازم گریه شدم
با صد امید و آرزو
مادر مفقود الاثر
بلند شد از کنار قبر
شاید براش بیاد خبر
چند ساله مادر...
کارش همینه...
خبر نداره..
احوال ما با حالت نی ها هم صدا بود
ای کاش شور جنگ در ما کم نمی شد
این نامرادی شیوه مردم نمی شد
ای کاش رنگ شهر بازی ام نمی داد
در جبهه یا زهرا(س) مرا بر باد می داد
امشب دل از یاد شهیدان تنگ دارم
حال و هوای لحظه های جنگ دارم
فرسنگها دورم ز وادی محبت
با یک دل خسته زنیش سنگ تهمت
مسموم شد ساقی و پیمانه شکسته
از بخت بد، درب شهادت گشته بسته
من ماندم و متن وصیت نامه پیرجماران
من ماندم و شرمندگی از روی یاران
من ماندم و شیطان و نفس و جنگهایش
من ماندم و شهر و گناه و رنگهایش
از زرق و برق شهر خود نیرنگ خوردم
آن معنویتهای جنگ از یاد بردم
خود را به انواع گنه آلوده کردم
در راه ناحق کوششی بیهوده کردم
از دفتر دل نام الله پاک کردم
دل را به زیر کوه عصیان خاک کردم
اکنون پشیمان آمدم با این
یا رب نظر کن جرم و عصیانم ببخشا
نظرسنجی
آیا به عنوان زن حاضرید با مهریه 14 سکه «بله» را بگویید؟





