به یاد شهید فضل الله محلاتی

گفتگو با محسن رضایی
کد خبر: ۱۴۹۲۱۷
|
۳۰ بهمن ۱۳۸۹ - ۲۲:۲۳ 19 February 2011
|
11952 بازدید
* لطفا به آشنایی اولیه خودتان با شهید محلاتی اشاره بفرمایید؟

ـ پیش از اینکه آقای شهید محلاتی به سپاه بیایند، من با ایشان آشنا  بودم؛ منتهی این آشنایی دورادور بود. ایشان یک عنصر فعال سیاسی بود که در جامعه روحانیت مبارز هم عضویت داشت؛ بنابراین، من دورادور با ایشان آشنا بودم، ولی پیش از اینکه اختلافاتی بین مرحوم لاهوتی با آقای هاشمی رفسنجانی ـ که از سوی  شورای انقلاب در سپاه بود ـ پیش آمد و آقای لاهوتی از سپاه کنار رفت و آقای هاشمی به جای ایشان به سپاه آمدند، پس از آقای هاشمی، مقام معظم رهبری آمدند و نماینده شورای انقلاب در سپاه شدند و بعدا که آقای محلاتی به عنوان نخستین نماینده امام در سپاه حکم گرفتند و مشغول به کار شدند، ارتباط من با ایشان خیلی نزدیکتر از پیش  و صمیمانه تر شد و خود طبیعت و شخصیت ایشان هم خیلی کمک می کرد که کارها رتق و فتق بیشتری پیدا بکند.

* درباره ویژگی های ایشان بگویید؟

ـ شهید محلاتی آدم دلسوزی بود. خودش تعبیر می کرد و می گفت: به من می گویند جوشکار؛ یعنی همیشه دنبال این بود که اختلافات را حل و فصل بکند. مثلا در دوران آقای بنی صدر، یکی از تلاش هایش این بود که اختلافات او با یاران امام و جناح خط امام برطرف بشود و بعدها هم در دوران دفاع مقدس که اختلافاتی بین سران کشور در جبهه انقلاب پدید  آمد، تلاش کرد پادرمیانی کند تا این اختلافات حل و فصل بشود؛ این یکی از روحیاتش بود.

ویژگی دوم ایشان این بود که خیلی آدم سختکوشی بود و کارها را خیلی جدی می گرفت. وقت می گذاشت، پرکار بود. ساعت های متمادی در محل کار می ماند. به استان ها سرکشی می کرد و به جبهه های جنگ می آمد. در عین حال که نماینده مجلس هم بود و در همه حوزه ها فعالیت می کرد، آدم بسیار پرکاری بود.

ویژگی سوم ایشان این بود که آدم با گذشتی بود. کسی نبود که از آدم ها کینه ای به دل بگیرد. از طرفی، یک فرد کاملا انقلابی بود؛ هم پیش  از انقلاب و هم در سال های اولیه پس از پیروزی انقلاب. کاملا رفتار و حالات انقلابی داشت. زهد ویژگی دایم ایشان و در کل  آدم زاهدی بود.

بسیار ساده زندگی می کرد، اهل تجملات و تشریفات نبود. هر ماشینی که در اختیارش بود، سوار می شد و در این قید و بندها نبود که بخواهد سوار نوع ماشینی خاص شود یا تشریفاتی باشد.

* درباره تبعیت ایشان از امام اشاره فرمایید؟

ـ ایشان خیلی شیفته امام بود، شیفتگی ایشان نسبت به امام نسبت به برخی آقایان دیگر خیلی برجسته بود، می شود گفت آقای محلاتی محو در شخص امام بود قطعا اگر شهید محلاتی می ماند و رحلت امام را درک می کرد تا ماه ها آثار و اثر غم و غصه رحلت امام در چهره اش پیدا بود. احساس تعلق زیادی به امام داشت.

بله. این احساس علاقه متقابل بوده و همسرشان نقل کرده که همسر امام پس از شهادت به منزل ایشان آمد و به او گفته که امام در شهادت دو نفر خیلی گریه کردند؛ یکی آقای مطهری و دیگری آقای محلاتی. امام هم به ایشان خیلی علاقه داشت، همان گونه که فرمودید ظاهرا از برجستگی های ایشان این بوده که تابع محض امام بوده. ایشان چه کمکی در هدایت سپاه به شما می کرد؛ به هر حال چالش هایی و بحث هم بین شما به وجود آمد شما از طرف امام فرمانده سپاه بودید و ایشان نماینده امام در سپاه بود؟

ـ شهید محلاتی در بعد انجام عملیات ها و پیشرفت کار جنگ خیلی با من همراهی می کردند و خیلی با علاقه و دلسوزی به جبهه ها می آمدند و به ما کمک می کردند، البته ایشان در رابطه با ساختار و تشکیلات سپاه مثلا در تشکیل مناطق سپاه یا میزان اختیارات نمایندگی ولی فقیه و حدود این اختیارات با مسئولیت فرماندهی ابهاماتی داشتند، ولیکن روش ایشان این بود که نمی گذاشت این ابهامات و اختلاف دیدگاه ها، تبدیل به دعوا و نزاع بشود و با اینکه خودشان را صاحب حق در برخی از مسائل می دانستند و تحقق نظراتشان را هم پیگیری می کردند، ولی نمی گذاشتند این مسائل و پیگیری ها به دعوا و زد و خورد منجر بشود.

* آیا این بحث ها به امام هم کشیده شد؟

ـ بله؛ یکی دوبار به امام کشیده شد. یک بار آن باعث شد آقای فاکر آمد مشغله آقای محلاتی در مجلس و بعضی از ابهاماتی که بود منجر به این شد که آقای فاکر به سپاه آمد؛ منتهی هنوز حکم امام در مورد نمایندگی آقای محلاتی هم به قوت خود باقی بود و تا مدتی، عملا ما دو نمایندگی امام در سپاه داشتیم حتی یک بار آقای فاکر به خدمت امام رفته بودند و گفته بودند که بالاخره آقای محلاتی هنوز خودشان را نماینده جنابعالی می دانند. که امام به او فرموده بود، حالا چه اشکالی دارد؛ یعنی با اینکه آقای فاکر از امام حکم نمایندگی در سپاه گرفته بود، ولی عملا آقای محلاتی هم رابطه خود را با سپاه حفظ کرده بود.

* از مشاهدات خود در دیدارهای مشترکی که با امام داشتید چه به یاد دارید؟

ـ امام به ایشان علاقه داشتند و من از برخوردهای امام می فهمیدم که امام به آقای محلاتی علاقه مند هستند. آقای محلاتی در مقابل امام خیلی متواضع بودند. خیلی در رفتار تواضع به خرج می دادند و فکر می کنم بعضی وقت ها که ایشان به خدمت امام می رفت و در رابطه با حدود و ثغور اختیارات فرماندهی با امام صحبت می کرد، اگر امام اشاره ای می کردند یا رهنمودی می دادند، ایشان دقیقا همان را عمل می کرد و اگر نظر دیگری داشتند آن را رها می کردند و دقیقا به نظر امام عمل می کردند. چند بار این اتفاق افتاد که از زیرمجموعه های آقای محلاتی به ایشان فشار می آوردند که شما باید پیش امام بروید و از ایشان درباره اختلافاتی که با فرماندهی دارید، تعیین تکلیف کنید. در حوادثی که در سال 62 در پادگان ولی عصر اتفاق افتاد، آقای اکبر گنجی و تعدادی از کسانی که در بخش فرهنگی سپاه کار می کردند، آقایان شهید بهمنی و شهید که از بچه های عملیاتی بودند در رابطه با فرماندهی من ابهاماتی داشتند که کار به تجمع آنها در پادگان کشیده شده بود. قضیه به امام منتقل شد و امام پیامی دادند و آقای محلاتی پیام امام را آورد و در مراسم صبحگاه و برای اینها خواند.

امام در این پیام از من حمایت کرد و پس از اینکه آقای محلاتی پیام امام را خواند ایشان را که دیدم با لبخندی گفت من سر صبحگاه همه را به توبه و سجده کردن انداختم. سخنران خیلی عاطفی هم بود. ایشان به من گفت وقتی من پیام امام را برای معترضان خواندم، خیلی از آن ها متأثر شدند و از مواضعشان دست برداشتند و پشیمان شدند و سجده کردند.

* تعبیرشان از سجده چه بود؟

ـ  شاید منظورشان این بود؛ اینها مثل فرشتگانی که در سجده به آدم مشکل داشتند، و بناچار امر خدا را اطاعت کردند و سجده کردند، اینها هم دیگر از نظر قبلی خود در مخالفت با فرماندهی با من دست برداشته و تسلیم فرمان امام شده و به فرمان ایشان تمکین کرده اند.

* ایشان در دوره نمایندگی امام در سپاه چه تأثیری بر روند امور در سپاه گذاشت؛ قدرت و تأثیر نمایندگی ایشان در امور فرهنگی و سیاسی چه بود؟ چون خودتان هم پیش از انقلاب یک مبارز سیاسی بودید، از این زاویه نگاه آزادی به نقش او داشته باشید، مبارزات و فکر ایشان چه تاثیری توانست در سپاه بگذارد؟

ـ بالاخره نهاد نمایندگی امام در سپاه، بخش زیادی از توفیقاتش، مربوط به دوره شهید محلاتی است؛ یعنی شهید محلاتی، عملا این نهاد را سازماندهی و شکل دادند. ایشان در استان ها و شهرستان ها هم افرادی را تعیین کردند و برای آنها حکم زدند؛ هر چند بعدها تلاش های مرحوم آقای فاکر و طاهری خرم آبادی هم در این رابطه خیلی در راه اندازی نهاد نمایندگی امام در سپاه موثر بود، نقش شهید محلاتی بسیار برجسته تر از بقیه بود. بعدها نهاد نمایندگی امام در سپاه در همه لشکرها و استان ها و نیز بخش تأیید صلاحیت های اعتقادی و کم کم آموزش عقیدتی در حوزه نمایندگی امام در سپاه شکل گرفت که بخش مهم آن، مربوط به تلاش های شهید محلاتی در این زمینه بود.

* یعنی می شود گفت شهید محلاتی در این زمینه نقش تاسیسی داشت؟

ـ بله. انصافا باید گفت شهید محلاتی در ایجاد نهاد نمایندگی رهبری در سپاه، نقش تأسیسی و بنیانگذاری داشت؛ یعنی بیشترین سهم را باید به آقای محلاتی در راه اندازی این نهاد داد.

* در مشکلاتی که شما در جنگ و فرماندهی داشتید، آیا ایشان واسطه می شد که از امام کمک بگیرد؟

ـ یک بار در آن سال های آخر جنگ بود که پیش از عملیات فاو، بحث فرماندهی در جنگ بالا گرفته بود. ایشان یک روز آمد و به من گفت: من رفتم خدمت امام و به امام عرض کردم، شما یکی از این دو آقایان ـ آقای هاشمی یا مقام معظم رهبری ـ را فرمانده بگذارید. امام فرمودند: حالا شما به یک راه سومی هم فکر کنید برای فرماندهی جنگ و هدایت عملیات های ارتش و سپاه بعد ایشان گفت: من هر چه تلاش کردم امام یکی از این دو آقایان را قبول کنند امام نپذیرفتند و فرمودند: حالا شما به یک نفر سومی فکر کنید.

ایشان روحیه کاملا دلسوزانه ای داشت، برای اینکه مسائل کلان جنگ به سامانی برسد، از خود دلسوزی نشان می داد و مسائل را به گونه ای پیگیری می کرد تا اینکه مشکل به طریقی حل و فصل بشود.

* موارد دیگری از نقش ایشان به ذهنتان نمی آید؟

ـ یک بار در عملیات خیبر که من سوار قایق شدم تا به خط مقدم بروم، شهید محلاتی در قرارگاه فرماندهی بود و وقتی از این ماجرا آگاه شد، به بیت امام گفته بود که آقا محسن دارد می رود جلو و این کار ایشان با توجه به مسئولیتی که دارند و خطراتی که از این رهگذر در خط برای ایشان وجود دارد، به مصلحت نیست. به امام فرموده بودند که به ایشان بگویید این کار را نکنید و پس از اینکه قدری به جلو رفتم آقای محلاتی با بی سیم با من در قایق تماس گرفت، آقای محلاتی گفت: امام می گوید مصلحت نیست فلانی به جلو برود. به ایشان گفتم بسیار خوب اما شما یک زحمتی بکشید و سوال دومی را هم از امام بکنید و آن اینکه اگر من به صرف احساس خطر به جلو نروم، ممکن است خسارت جدی به جنگ وارد شود؛ در این صورت چکار باید بکنم؟ ایشان دوباره این را به امام منتقل کرده بود و امام هم فرموده بود، بگویید در این شرایط، خودش تصمیم بگیرد و این گونه شد که دیگر ما خودمان تصمیم گرفتیم و تا آنجایی که تشخیص دادیم آن شب جلو رفتیم.

* در چه عملیاتی بود؟

ـ در عملیات خیبر بود یا بدر.

* برای چه منظوری به خط مقدم رفتید؟

ـ قصدم این بود تا جایی بروم که ارتباط من با فرماندهان نزدیک باشد. من می خواستم تا آنجایی که می توانم جلو بروم تا فرماندهان گردان ها، امکان ارتباط مستقیم با بی سیم با من را داشته باشند و به این ترتیب، تا جزیره شمالی رفتیم؛ یعنی تا هوری که در شمال جزیره بود و تا آنجایی که می توانستند بی سیم ها را بگیرند رفتیم.

* چقدر آنجا ماندید؟

 ـ تا صبح ماندیم.

* بعد که برگشتید با آقای محلاتی صحبتی نشد؟

ـ نه. دیگر آقای محلاتی انتظار چنین سوال دومی را از من نداشت. ایشان تلاش زیادی کرده بود با توجه به خطری که نسبت به جان من در خط مقدم احساس می کرد که آن شب من را به هر قیمتی که شده برگرداند و از امام هم در این زمینه کمک گرفته بود، ولی وقتی من سوال دومی را از امام کردم و امام هم آن پاسخ را داد، دیگر ایشان مسأله را پیگیری نکرد.

* از این رفتار آقای محلاتی چنین به نظر می رسد؛ ایشان با این که مسئولیتی نداشته، ولی با دلسوزی بعضی حرکات شما را دنبال می کرده است؟

ـ بله. ایشان احساس پدری نسبت به همه فرماندهان جنگ داشت؛ یعنی صرفا از روی وظایف تشکیلاتی به آنها نگاه نمی کردند.

* از نظر عاطفی در این زمینه، دیگر چه مسائلی هست؛ آیا با ایشان چیزی به یاد دارید؟ روابط خانوادگی داشتید؟

ـ بله. روابط خانواده ما با خانواده ایشان، خیلی صمیمانه بود و پس از شهادتشان هم همینطور ارتباط خانوادگی خوبی بین دو خانواده برقرار بود، ولی خود من به دلیل حضورم در جبهه، اصلا فرصت نمی کردم به منزل ایشان سری بزنم.

* نوع برخورد ایشان در راه اندازی تشکیلات نمایندگی امام در سپاه چگونه بود؟ چه درخواست هایی از شما داشت؟

 ـ ایشان همیشه از من تقاضای امکانات فرهنگی داشت؛ از چاپخانه گرفته برای چاپ نشریات پیام انقلاب و سایر مجلات سپاه و امکانات دیگر برای انجام کارهای تبلیغاتی و فرهنگی سپاه.
البته برخی از همکاران ایشان در حوزه نمایندگی ایشان بودند که تلاش می کردند این مسائل را به چالش با فرماندهی تبدیل نمایند، ولی ایشان سعی می کرد که آنها را کنترل کند.

* در عملیات هایی که می خواستید انجام بدهید، آیا آقای محلاتی همزمان با فرماندهان یگان ها توجیه می شد یا اینکه به وقتی منطقه می آمد، توجیه می شد؟

 ـ هر گاه آقای شهید محلاتی به جبهه و قرارگاه مرکزی می آمد، ما در همه جلساتمان ایشان را شرکت می دادیم ولی وقتی جبهه نبودند، چون دادن اطلاعات عملیات ها با تلفن یا بی سیم به مصلحت نبود، خبر می کردیم، هر وقت ایشان به جبهه بیاید تا ایشان را متوجه کنیم و کاملا هیچ محدودیتی برای اینکه ایشان در جلسات و جلسات توجیه عملیات قرارگاه مرکزی شرکت بکند، قایل نمی شدیم.

* یادتان هست ایشان نظر خاصی داده باشند که برای شما مفید باشد، مثلا راجع به تعیین حدود یا انتخاب منطقه های عملیاتی و تعبیری، آیا می شود گفت ایشان شم نظامی هم داشت یا خیر؟

ـ آقای محلاتی در مسائل تخصصی جنگ دخالتی نمی کرد که مثلا وارد بحث مانور یگان ها بشود یا اینکه بخواهد در ارتباط با مسائل تاکتیکی عملیات ها صحبت بکند؛ هرگز به این مسائل ورود نمی کرد.

* در زمینه مسائل فرهنگی و تبلیغاتی جبهه ها و به کارگیری نیروهای مردمی ایشان چه توصیه ها یا نظراتی داشت؟

ـ در این زمینه، نظرات ایشان مشابه همه فرماندهان بود؛ یعنی همان گونه که فرماندهان معتقد بودند پایه اصلی جنگ شهادت طلبی و حضور مردم و نیروهای بسیج مایه حیات و بقای لشکرهاست، اعتقاد ایشان هم شبیه نظر فرمانده های ما بود و ما هم در این زمینه ها با ایشان هم عقیده بودیم.

* آیا ایشان با حضور خود در جبهه ها، توانست درباره مسائل نیروهای دخیل در جنگ مثل ارتش و جهاد ایشان تأثیری بگذارد؟

 ـ بله؛ البته ارتش خودشان عقیدتی سیاسی داشت و ایشان با نمایندگی امام در ارتش و واحد عقیدتی سیاسی ارتش، رابطه خوبی داشت که بعضا جلساتی با همدیگر و هماهنگی هایی با همدیگر می کردند.

* شما خبر سانحه منجر به شهادت ایشان را چگونه شنیدید؛ کجا و کی و این خبر چه تأثیری روی شما گذاشت؟

ـ من در قرارگاه عملیات فاو بودم که به من گفتند، توسط هواپیماهای عراق به هواپیمایی که آقای محلاتی با آن از تهران به منطقه آمده، حمله شده است. ابتدا گفتند هواپیما سقوط کرده و یک تعداد از سرنشینان آن هنوز سالم هستند. ما انتظار داشتیم، این خبر درست باشد و آقای محلاتی هم یکی از آن افراد سالم باشند ولی وقتی شنیدم ایشان در این سانحه به شهادت رسیده است، واقعا دل من برای آقای محلاتی شکست و احساس می کردم یک انسان شریف و یک انسان ارزشمندی را از دست داده ایم.

* خبر نهایی را چگونه به شما دادند؟

ـ خبر نهایی پس از یک ساعت و نیم به ما رسید که گفتند، نه دیگر کار تمام است و لاشه هواپیما را پیدا کرده اند و همه کسانی که در آن هواپیما بودند، شهید شده اند. هواپیمای جنگنده عراقی هواپیمای حامل ایشان را که یکی از هواپیماهای مسافربری ارتش بود، با موشک زده بود.

* درباره عشق ایشان به شهادت در سخنرانی های ایشان جملاتی که گفتند چیزی به یاد دارید؟

ـ چرا؛ ایشان خودش را برای شهادت آماده کرده بود. آدم در چهره او می دید که خوفی از شهادت و مرگ ندارد. آدمی بود که خودش را آماده شهادت کرده بود؛ عبادات خود را خالصانه انجام می داد؛ نمازش را خالصانه می خواند و در کل آدم با معنویتی بود.

* در شب های عملیات که نام رمز را می گفتید، ایشان چه حالاتی داشت؟

ـ در عملیات فتح المبین، تقریبا تصمیم گرفته بودیم وقتی برای برطرف کردن تردیدهایم در ارتباط با انجام این عملیات از پیش امام برگشتم، به شهید محلاتی گفتم: من ته دلم یک نگرانی کوچکی نسبت به انجام این عملیات دارم. شما قرآن را باز کنید و استخاره ای کنید.

* مگر امام استخاره نکرده بودند؟

 ـ نه. امام استخاره نکرده بود. امام فرموده بود، بروید فکرهایتان را بکنید، اگر دیدید مشکلی دارید آن موقع طلب خیر از خدا بکنید. امام به من فرمود: شما در این عملیات پیروز هستید و همه فکرهایتان را بر روی هم بگذارید و در پایان اگر خواستید از خدا طلب خیر کنید آن موقع بکنید؛ بنابراین، ما بحث های خود را کردیم و فرماندهان رفتند. نیم ساعت مانده به اینکه رمز عملیات را بگویم، شهید محلاتی در قرارگاه در کنار من نشسته بود، البته آقای صیاد شیرازی و چند نفر از دوستان دیگر هم در قرارگاه بودند. من ایشان را به اتاقی که جنب اتاق بی سیم ها بود بردم و به او گفتم: آقای محلاتی یک استخاره بفرمایید.

ایشان تا قرآن را باز کرد، همین آیه اول سوره فتح آمد که «بسم اله الرحمن الرحیم انا فتحناک فتحا مبینا»؛ وقتی ایشان استخاره کرد، به ایشان گفتم: شما خودتان فرماندهانی را که در قرارگاه هستند، جمع بکنید و این آیات را برای آنها بخوانید.
ایشان هم این پیشنهاد را پذیرفت و همه فرماندهان ارتش و سپاه را که در قرارگاه مرکزی بودند، جمع کرد و این آیات را برای آنها خواند (شاید آن صحنه ضبط شده باشد که اگر تصویر ضبط شده آن موجود باشد خیلی خوب است)

با آمدن این آیه، خیلی حالت بشاشی به ایشان دست داد. حالت خوشی هم به ما دست داد، ولی ابهام همچنان باقی بود.

*چه ابهامی بود؟

ـ دو ابهام وجود داشت؛ یکی اینکه دشمن در بخشی از جبهه های ما پیشدستی کرده و راهکارهای قرارگاه فجر که یکی از چهار قرارگاه ما بود، بسته بود؛ بنابراین، ما احتمال موفقیت این قرارگاه را در آن عملیات خیلی کم می دادیم همینطور هم شد و این پیش بینی ما درست از آب درآمد و قرارگاه فجر در عملیات موفقیتی نداشت.

* حوزه این قرارگاه کجا بود؟

ـ منطقه عملیاتی شوش بود. مسأله دوم نرسیدن نیروهای قرارگاه های نصر و قدس به همدیگر بود؛ یعنی در ادامه عملیات تانک های ارتش، هنوز  کامل نرسیده بود و ما در قرارگاه نصر و قدس کم و کاست داشتیم قرارگاه نصر و قدس مانورشان خوب بود، ولیکن توانایی آنها کامل نشده بود پایکار نیامده بودند. ولی در قرارگاه فجر برعکس توانایی ها خوب بود، ولی مانور به هم ریخته بود. این دو مسئله باعث شد برای ما در نتیجه عملیات این دو ابهام به وجود بیاید که اگر صبر کنیم، وضع بدتر خواهد شد؛ پس بهتر است، زودتر عمل کنیم و اگر بموقع عمل می کردیم این چند مشکل حل نشده پیش روی ما بود. چنین ابهام هایی وجود داشت.

* فرمانده قرارگاه فجر چه کسی بود؟

ـ شهید مجید بقایی.

* شما اشک و گریه آقای محلاتی را هم دیده اید؟

 ـ بله. یک آدم با بکایی بود، خیلی زود متأثر می شد و خیلی عاطفی بود و دل نازکی داشت بارها من چهره اشک آلود آقای محلاتی را در روضه خوانی های قرارگاه دیده بودم.

* آیا انتصاب ایشان به نمایندگی امام در سپاه، تغییری در روحیات ایشان پدید آورد؟

ـ خیر، موقعیت نمایندگی امام در سپاه، هرگز روحیات شهید محلاتی را تغییر نداد. روحیاتشان با قبل خیلی تفاوتی نکرده بود؛ همان احساس مسئولیتی را که پیش از ورود به سپاه داشت، در زمان نمایندگی امام در سپاه هم داشت و پس از این که ایشان در مجلس نماینده شد، باز هم همان احساس مسئولیت را داشت.

* آیا حضور ایشان باعث شد علما بیشتر برای دیدار با رزمنده ها به جبهه بیایند و آیا ایشان توانست نقشی در این زمینه ایفا بکند؟

ـ بله. آقای محلاتی درباره دعوت و حضور شهدای بزرگ انقلاب مثل شهید صدوقی و اهالی جامعه مدرسین و شهید اشرفی اصفهانی و شهید آقای مدنی در جبهه تلاش خوبی داشت. ایشان ارتباطات خوبی با این آقایان داشت و به دلیل رفت و آمد زیادی که حتی پیش از جنگ با آنها داشت آنها را به جبهه ها دعوت می کرد.

* آیا در مراسم تشییع ایشان حضور داشتید؟

ـ نه، متأسفانه به دلیل ضرورت حضور در جبهه نتوانستم به تهران بیایم.

* در ارتباط با فرماندهان یگان ها، نقش آقای محلاتی چه بود و چیزی از روش های ایشان یادتان هست؟

 ـ فرماندهان هر تقاضایی که از ایشان می کردند، به آن عمل می کرد. مثلا اگر از او می خواستند به لشکرشان برود قبول می کرد و دعوت آنها را رد نمی کرد و اگر گاهی از ایشان تقاضا می کردند به استان های آنها برود و برای نیروهای بسیجی صحبت کند قبول می کرد، همه گونه با فرماندهان همراهی می کرد.

* آیا گاهی کار ایشان با شما به تداخل در امور منجر می شد؟

 ـ بارها تداخل می شد، چون در آنجا حدود کار ما و ایشان خیلی تعریف روشنی نداشت و گاه حدود کار نمایندگی ولی فقیه با حدود فرماندهی تداخل زیادی داشت، ولی به خاطر صبر و حلم آقای محلاتی و حرف شنوی که از امام داشت و مرتبا به خدمت امام می رفت و به ایشان مسائلی را گزارش می داد، ما معمولا در رابطه با حل و فصل مسائل با ایشان مشکلی نداشتیم.

* و پایان کلام؟

 ـ شهید محلاتی، عالم بزرگی بود که در دو مرحله پیش و پس از انقلاب خیلی زحمت کشید و به نظر من حیف بود در بستر بمیرد. اعتقاد من این است که خداوند با فیض شهادت که به او عنایت فرمود، پاداش مجاهدت های بی شمار و اخلاص او را به او داد. خداوند او را با امام و شهدای کربلا محشور فرماید.

گفتگو از: غلامعلی رجایی
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟