چهارشنبه سیاه
قدس: سال گذشته من و همسرم که هردو شاغلیم در حالی که با عشق و امید فراوان در شیفتهای متنوع برای پرداخت قسطهای آپارتمان و ماشین مدلبالایی که خریده بودیم کار میکردیم، از بچههای دلبندمان غافل مانده بودیم.
سال گذشته ما یک آپارتمان داشتیم که به پیشنهاد من، همسرم با فروش آن و خودرویی که چند سال زیر پایمان بود موافقت کرد تا با گرفتن چند وام هم بتوانیم آپارتمانی شیکتر در جایی مناسبتر خریده باشیم و هم خودرویی نوتر و باکلاستر سوار شویم. ما این کار را در حالی که تا خرخره زیر قرض و قسط فرورفته بودیم، انجام دادیم و خودروی جدید و آپارتمان شیکمان را خریدیم.
با این کار هردوی ما مجبور شدیم روزانه در 2 شیفت کار کنیم تا زیر دین کسی نباشیم که از توجه به 2 پسرمان غافل ماندیم.
اسفند سال گذشته بود، در واقع چند روزی به همین مثلا جشن چهارشنبهسوری نمانده بود که همه مردم و خانوادهها خود را برای عید آماده میکردند که من و همسرم در محل کارمان بودیم و بچهها برای چهارشنبهسوری انواع ترقهها و مواد منفجره را از بیرون تهیه کرده و از آنها استفاده میکردند.
من و همسرم سرمان بدجوری در لاکمان برای پرداخت قسطها بود، از ترقهبازی بچههامان که 2 پسر 14 و 12 ساله بودند اگر بگویم بیاطلاع بودیم که دروغ گفتهام، میدانستیم که آنها گهگاهی با خریدن سیگارتها و انفجار آنها برای خودشان سرگرمی و بازی ایجاد کردهاند اما هیچوقت فکرش را نمیکردیم که آنها به فکر تهیه بمبها و نارنجکهای دستساز باشند.
2 روز به چهارشنبه آخر سال 88 مانده بود، من در محل کارم بودم که با شنیدن صدای زنگ موبایلم، گوشی را برداشتم و دیدم همسایه روبهرویی که بچههایمان با هم بازی میکردند با من تماس گرفته، او گفت: سریع خودت را به خانه برسان و بعد تلفن را قطع کرد.
من که ترسیده و دستپاچه شده بودم هرچه کردم نتوانستم شماره او را بگیرم و جویای قضیه باشم، سپس سریع از رئیسم مرخصی گرفتم و با آژانس خودم را به خانهمان رساندم.
وقتی آنجا رسیدم همسرم را در حالی که به سر و صورتش میزد، دیدم، همچنین میدیدم که جلوی آپارتمانمان پر از خودروهای آتشنشانی، آمبولانس و پلیس است و آتش از آپارتمانمان در حالی که آتشنشانان با آبپاشها روی آن آب میریختند، بالا میرفت.
من که حسابی خودم را با دیدن آن وضع باخته بودم در حالی که باورم نمیشد و فکر میکردم که خواب میبینم خودم را به شوهرم رساندم و از او سراغ بچههایم را گرفتم و او در حالی که به نظر میرسید لال شده باشد به سمت آمبولانس 115 که چند قدمی آنطرفتر پارک کرده بود، نگاه کرد و در واقع با نگاهش به من فهماند که بچهها داخل آمبولانس هستند.
من سریع خودم را به آمبولانس رساندم و دیدم که هردو گلم پرپر شدهاند و شدیدا سوخته بودند. پرستار اورژانس 115 که با ملحفهای سفید آنها را پوشانده بود، به من گفت: خانم لطفا بروید کنار و مزاحم کارمان نشوید و من در جوابش گفتم بچههایم حالشان چطوره؟
او در حالی که سعی میکرد خبر ناگوار مرگ 2 فرزندم را به من ندهد فقط ساکت شد و سرش را به نشانه آنکه فرزندانم به دلیل شدت سوختگی کشته شدهاند تکان داد و همه چیز را به من فهماند.
من آنقدر ناراحت بودم که خانم مهدیان، همسایه روبهروییام که کنار آمبولانس بالای سر فرزندش که او نیز مثل بچههایم در آتش انفجار نارنجکهای دستساز سوخته بود را نمیدیدم و هیچ اهمیتی برایم نداشت و یکباره از حال رفتم و به زمین افتادم.
وقتی که به هوش آمدم خودم را در بیمارستان روی تخت دیدم و بعدا قضیه را فهمیدم که 3 پسر من و همسایهام در حال درست کردن نارنجک دستی برای چهارشنبهسوری بودند که ناگهان یکی از نارنجکها منفجر شده و موجب انفجار بقیه مواد محترقهای که کنار آنها بوده، میشود و بدتر از همه، یکی از خودروهای همسایه پایینیمان که گازسوز بود و با محل انفجار مواد محترقه فاصلهای نداشت منفجر شده و آن آتشسوزی عظیم را به راه انداخته است.
بعد از این قضیه همسرم که زودتر از من به صحنه رسیده بود بر اثر سکته مغزی به دلیل ناراحتی بیش از حد جان باخت و از آن خانواده 4 نفره تنها من ماندهام؛ بیکس و تنها.
كاش همسر خدابیامرزم را مجبور به اين كارها نميكردم. كاش با خریدن ماشین و خانه جدید باعث غافل شدنمان از فرزندانمان که تازه داشتند برای خودشان مرد میشدند، نميشدم و ای کاش این چهارشنبهسوری مزخرف هرگز وجود نداشت.
شما را بهخدا به مردم بگویید در این ایام حواسشان را بیشتر متوجه فرزندانشان بکنند تا مثل من روز چهارشنبهسوزی را نبینند و اینجوری بیچاره نشوند و گلهای زندگیشان را یکباره پرپر شده نبینند.
[اين زن در حالی که صدای گریهاش در کل ساختمانهای معاونت اجتماعی نيروي انتظامي استان خوزستان پیچیده بود، رو به يكي از ماموران ميگفت:] جناب سروان! شما را بهخدا به مردم بگویید که اصلا چهارشنبهسوری هیچ معنایی نداره و تنها مزاحمت و دردسره؛ کاش میشد مسؤولان این برنامه بیخود و بیارزش و پردردسر را به کل از بین ببرند.